هشدار احسان شریعتی درباره طلبکار شدن مسئولان رژیم گذشته

۰۸ دی ۱۳۹۸ | ۲۰:۰۴ کد : ۸۳۲۸ دیگر رسانه‌ها
هشدار احسان شریعتی درباره طلبکار شدن مسئولان رژیم گذشته

تاریخ ایرانی: احسان شریعتی شعارهایی مانند «کشور که شاه نداره، حساب کتاب نداره» و «رضاشاه روحت شاد» را خطرناک می‌داند و معتقد است: «بتدریج جا می‌افتد که ما اصلاً اشتباه کردیم که به نظام گذشته اعتراض داشتیم و مسئولان گذشته طلبکار می‌شوند و برای بازپس گرفتن قدرت شروع به تنبیه تمام کسانی خواهند کرد که اعتراض داشتند.»

فرزند دکتر علی شریعتی و استاد فلسفه دانشگاه در گفت‌وگویی با شماره سوم «ایران‌ماه» گفته:

* انقلاب ایران در اوج قدرت سیاسی - نظامی شاه پس از سرکوب گسترده جنبش چریکی رخ داد. نظام شاه در اوج توان خود شروع به فروپاشی کرد. در اینجا ظاهر و باطن امور در تضاد بود. در باطن رژیم کاملاً شکننده و سست بود که اینگونه از هم پاشید. دلایلش چه بود؟ در جامعه نارضایتی وجود داشت که در این خیزش بزرگ تبلور یافت. نارضایتی‌ها جمع می‌شوند و یکباره به‌صورت انفجار درمی‌آیند.

* انقلاب ۵۷ در ژانر خود تازگی داشت؛ به نوعی انقلابی غیرکلاسیک بود که مردم به صحنه آمدند و با تظاهرات و حضور خود در صحنه اراده‌‌شان را نشان دادند؛ بعد این سبک در انتفاضه تکرار شد. فلسطینی‌ها سال‌ها مبارزات مسلحانه را پی گرفته بودند، اما کمتر از انقلاب ایران توفیق داشتند. در انقلاب‌های مخملی کشورهای اروپای شرقی یا در همین بهار عربی، می‌توان دید که منشأ همه در دوره اخیر «سبک» انقلاب ایران بود که در اینجا هم پیشتر مبارزات زیرزمینی مسلح نتیجه نداده بود، اما آمدن مردم به صحنه موفق بود و شروع شکستن فضای رعب در دوره آخر از نامه اعتراضی دکتر علی‌اصغر حاج‌سیدجوادی خطاب به شاه بود که اولین بار پس از اعتراض دستگیر نشد. او با شجاعت خود در لحظه مناسب فضای حاکم را شکست. پس از نامه ایشان بود که نامه‌نگاری‌ها شروع شد و صدای اعتراض‌ها در مجلس هم شنیده شد. اعتراضاتی که از سال ۳۲ تا ۵۷ جمع شده بود و دیگر شاه توان فیصله دادن به آن‌ها را نداشت و هرچه عقب می‌نشست فضا رادیکال‌تر می‌شد. از نظر شیوه کار که مردم به خیابان آمدند و مسالمت‌آمیز خواسته‌هایشان را بیان کردند، سبک موفقی بود که نارضایتی جامعه را نشان می‌داد که خواستار تغییرات اساسی است.

* ایران از قدیم قطب فکری تاریخی در منطقه بوده و با جوامعی که توسط قبایل رهبری می‌شود فرق داشته؛ مانند لیبی، یمن و حتی عراق که در دوره جدید بعد از عثمانی شکل گرفت و از موزاییک‌های مختلفی ساخته شده است. پس یک عامل سنت ماست و عامل دیگر نیروهای واسطی چون روشنفکران که رهبری‌کننده گرایش‌های ملی و مردمی‌اند. ارتشی‌ها تعریف می‌کنند که در تظاهرات پس از کشته شدن استاد نجات‌اللهی، وقتی آقای طالقانی عصایش را بالا یا پایین می‌آورد، مردم راه می‌افتادند یا می‌ایستادند و خود آقای طالقانی هم دائم با ارتشی‌ها مذاکره می‌کرد. فقط در یک جا وقتی به میدان انقلاب رسیدند سربازی تیراندازی کرد و ناگهان اغتشاشی ایجاد شد. از طرفی ارتشی‌ها هم در حال مذاکره با رهبران ملی - مذهبی بودند تا تظاهرات به خشونت کشیده نشود و این پختگی جامعه را نشان می‌دهد که از خشونت اجتناب می‌کند. ولی در دیگر جوامع عربی یا دیکتاتوری که این سنت را نداشتند هر دو سوی نظام و اپوزیسیون در سوق دادن جریان به خشونت نقش ایفا می‌کردند. نظام به این بهانه که بگوید مخالفان ما اهل خشونت هستند، از بروز خشونت استقبال می‌کند و اپوزیسیون هم برای اینکه نظام حاکم را خشن جلوه دهد، از هر نوع خشونتی بهره‌برداری می‌کند که نمونه عینی آن سوریه بود. اجتناب از خشونت نشان می‌دهد جامعه چه میزان استعداد تاریخی تحول دموکراتیک دارد. به هرحال ایران جامعه مدنی قوی‌تری داشته و بنابراین طبیعی است که ایران الگو باشد، ولی در دیگر کشورها این بلوغ نیست و می‌تواند فجایع بیشتری به بار بیاورد. در ایران هم خشونت‌هایی در دوران انقلاب به طور پراکنده رخ داد یا در حوادث ۸۸ و بویژه در اتفاقات اخیر خشونت‌هایی دیده شد. اینکه خود سیستم حاکم هم چگونه رفتار می‌کند خیلی مهم است و می‌تواند مهم‌ترین عامل در واکنش طرف مقابل باشد. در دوره انقلاب شاه می‌دانست مرگ نزدیکی دارد و چندان به حیات خود و نظام سیاسی‌اش امیدوار نبود و انگیزه لازم را برای ادامه سرکوب، پس از شهریور، برای ماندن نداشت. نظام وی مانند دیگر کشورها نبود که تا آخرین لحظه می‌ایستند و مقاومت می‌کنند و درگیر می‌شوند. علاوه بر این ایرانی‌ها ملتی هستند که به دلیل تجارب تلخ تاریخی از خشونت می‌پرهیزند.

* چیزی که ما ایرانی‌ها درک روشنی از آن نداریم مفهوم «امپراطوری» و «خلافت» است. برخی تصور می‌کنند اعراب کشوری بودند که به ایران حمله کردند مثل حمله عراق به ایران، درحالی که پایتخت ایران آن زمان در عراق بوده و این نیروهای پیرامونی بودند که از حاشیه به متن حمله کردند و نه اینکه کشوری به کشور دیگری حمله کرده و آن را مغلوب کرده باشد. چون تصوری از مفهوم شاهنشاهی و امپراطوری نداریم و در نظام گذشته فقط بر فارس‌گرایی تأکید می‌شد.

* فارس‌محوری و شیعه‌محوری از زمان صفویه موجود بوده است، درحالی که زبان‌های دیگر مانند ترکی هم یکی از عناصر سازنده فرهنگی ماست. در خراسان منطقه‌ای است که این طرف جاده فارسی‌زبان هستند و آن طرف ترکمن و حتی بقایای مغولی و انواع اقوام دیگر وجود دارند؛ حتی از نظر دینی تنوع فراوانی وجود دارد، از میترایی تا مسیحی، ارمنی و آشوری و یهودی و از زرتشتی و مزدایی تا مزدکی و مانوی و تا شیخی و بابی و بهایی و این اواخر آکنوستیسیم و آتئیسم غیر و ضدمذهبی هم وارد ایران شده است. ما وزیر کلیمی داشته‌ایم و سرکوبی که در اروپا علیه کلیمی‌ها وجود داشت در اینجا به دلایل مذهبی و نژادی هیچ‌گاه وجود نداشته است. مفهوم «نژاد» به معنای امروزی در فرهنگ و تمدن ما معنایی نداشته. این‌ها اقوامی هستند که در دوره‌های مختلف هر کدام هژمونی خود را داشتند. مثل صلاح‌الدین ایوبی که کرد بود از فرماندهان بزرگ اسلامی است یا ترک‌ها سلسله‌های بزرگی ایجاد کردند و تا همین اواخر بر جهان اسلام حاکم بودند، یا اعراب که فرهنگ اصلی اسلام را عرضه کردند و فارس‌ها دستور زبان آن‌ها را ساخته‌اند و در مجموع همه این‌ها درهم‌تنیده بودند؛ الان مانند قدیم نیست که فارابی از آسیای صغیر به شام می‌رفت طوری که انگار کشور خود اوست؛ یا برای نمونه، روحانیونی داریم مثل خانواده صدر که از لبنان گرفته تا اصفهان زندگی می‌کنند. اروپایی‌ها این مناسبات را خوب نمی‌فهمند و می‌گویند این‌ها نفوذی‌های ایران هستند. ولی این‌ها یک خانواده هستند که بعضی‌ها در لبنان هستند، برخی در عراق و شماری در ایران زندگی می‌کنند. این درهم تنیدگی باعث می‌شود که غربی‌ها متوجه نشوند و آ‌ن را نفوذ تعبیر کنند. در غرب از زمانی که دولت - ملت‌های جدید براساس ملیت، اقوام و نژادها مطرح شد، این یکی بودن و درهم تنیدگی را درک نمی‌کنند، البته در آنجا هم ملت‌ها به شکل مصنوعی و ایدئولوژیک جداشدنی نیستند و در دوره‌های وسطایی این‌ها همه یک یا چند کشور بوده‌اند، از امپراطوری روم تا امپراطوری اتریشی - مجاری و… تفکر جدید سعی در جداسازی دارد. مثلاً ژاک شیراک، رئیس‌جمهوری پیشین فرانسه می‌گفت تشیع رادیکال‌تر از تسنن است. او شناختی از ریشه‌های تفاوت شیعه و سنی نداشت و قضاوتش بر این مبنا بود که مثلاً در یک دوره ایران یا لبنان کاری کرده و به آن صفت رادیکال دادند ولی بعد که القاعده را دیدند نظرشان معکوس شد!

* نظام‌هایی که با‌هوش هستند خودشان مفرهایی برای تخلیه کم هزینه انتقادات و اعتراضات ایجاد می‌کنند. گورباچف می‌گفت که ما در شوروی خودمان برنامه‌های طنز انتقادی علیه سیستم ساخته بودیم که مردم عقده‌ها و اعتراضشان را خالی کنند و یک سبکی به وجود آمد به نام جوک‌های کمونیستی که خودش چند تا را گفت: در کشور کمونیستی مثل شوروی شما وقتی می‌خواهید بروید گاز بخرید و نصب کنید بایستی در صف بایستید، بعد متصدی می‌گوید که مثلاً ۸ سال دیگر می‌آییم و گاز شما را نصب می‌کنیم. بعد طرف می‌پرسد: صبح می‌آیید یا بعدازظهر؟ گفت ۸ سال دیگر چه فرقی می‌کند؟ گفت اگر صبح می‌آیید کولر را درست کنید. یعنی خود سیستم شروع کرد به جوک گفتن علیه خودش. ببینید ما الآن یک روزنامه فکاهی نداریم که از وضعیت موجود انتقاد کند. در حالی که در دوره شاه، «توفیق» را داشتیم. توفیق هم نقش خوب و مثبتی داشت و باعث می‌شد سیستم مفتخر باشد که ما امکان نقد داریم. بعد از انقلاب، «گل آقا» بود که نمی‌دانم چرا چنین سنتی و نشریه‌ای دیگر نیست. این خیلی مهم است که یک نشریه طنز و جود داشته باشد تا بتواند از مسئولان و از وضعیت موجود انتقاد کند. ولی جایش الان در مطبوعات ما خالی است. نبود طنز به شکل رسمی نشان می‌دهد که جامعه در وضع نرمال نیست. مثلاً مجلات طنز نداریم یا مجلات نقد هنری ضعیف هستند که این فیلم‌های سینمایی که می‌آید نقد شوند. همین‌طور که تولید انبوه می‌شود نقد هم بشود.

* [شعاری مانند «رضاشاه روحت شاد»] روند خیلی خطرناکی است، به دلیل اینکه بتدریج جا می‌افتد که ما اصلاً اشتباه کردیم که به نظام گذشته اعتراض داشتیم و مسئولان گذشته طلبکار می‌شوند و برای بازپس گرفتن قدرت شروع به تنبیه تمام کسانی خواهند کرد که اعتراض داشتند. بخشی از جامعه هم ممکن است به‌خاطر وعده یک سری امور رفاهی و آزادی‌ها به حرفشان گوش کند، چون ادعا می‌کنند که مشکل اقتصادی و روابط خارجی را درست می‌کنند و آزادی اجتماعی می‌دهند و… دوباره دیکتاتوری را برقرار کنند؛ چون این‌ها نمی‌گویند در گذشته آزادی و حقوق بشر نبوده، اتفاقاً می‌گویند «کشور که شاه نداره، حساب کتاب نداره.» باید چکمه‌ای باشد که بیاید و سرکوب کند و کشور را از این بی‌نظمی دربیاورد. همین شعار خطرناک است. یعنی به جای اینکه بگویند ما دموکراسی می‌خواهیم، می‌گویند کشوری که شاه ندارد هر کی به هر کی است. یعنی مشکلی با استبداد ندارند و به دنبال دموکراسی نیستند. می‌گویند چرا استبداد نیست، که البته از یک نظر هم ما منظورش را متوجه می‌شویم که چه چیزی می‌خواهند بگویند. این‌ها می‌خواهند بگویند شاه نباشد بی‌قاعدگی هست، نظم نیست و هر کس هر کاری دلش می‌خواهد، انجام می‌دهد. اینکه دولت در ایران ضعیف است، درست است. ولی راه‌حلش دیکتاتوری و استبداد و اقتدار نیست. ضعف دولت در ایران به این دلیل است که ملت وقتی به این دولت رأی می‌دهد، دولت باید فائق و حاکم باشد که نیست. ما قدرت‌های موازی داریم. دولت یک چیز می‌گوید، نهادهای دیگر یک چیز دیگر که این در هیچ کجای دنیا دیده نشده است.

* این‌ها انتخابات فعلی را قبول ندارند. نمی‌گویند که اصلاً در زمان شاه مگر انتخاباتی بود؟ من در زمان شاه یادم نمی‌آید که در انتخاباتی شرکت کرده باشم چون همه چیز از پیش تعیین شده بود. این را باید کسی بگوید که نمونه بهتری در زمینه انتخابات و دموکراسی ارائه کرده باشد. گروهی که در گذشته بوده‌اند و بین خودشان هم دموکراسی نبوده و خودشان هم دموکراسی را تجربه نکرده بودند نمی‌توانند درس بدهند. ولی چیزی که خطرناک است اینکه خود ملت به جای اینکه بگوید چه می‌خواهد، بگوید چه نمی‌خواهد. آن‌ها چیزی که دیده‌اند بین گذشته و حال بوده و فقط این‌ها را با هم مقایسه می‌کنند. اعتماد به چیز ناشناخته‌ای می‌کنند و این خیلی سخت است که روشنفکران، ملت را تفهیم کنند که شما می‌توانید با تکیه بر خودتان نظامی بسازید که آزاد باشد و عدالت کامل برقرار باشد و به دیکتاتوری از درون یا قدرتی از بیرون متکی نباشد. این اعتماد جامعه به خود مسلماً به رشد و آگاهی لازم نیازمند است و این مدل شعارها، شعرها، رفتارها و واکنش‌های واهی عکس این را به بار می‌آورد و نشان می‌دهد که جامعه در حالی که می‌‌گوید با وضع موجود مخالفم ولی خواست‌ها و مطالباتش پایین‌تر از سیستم موجود است.

* اینکه شعار می‌دهند «کشور که شاه نداره، حساب کتاب نداره» در حال دنبال کردن خط خاص سیاسی هستند؛ برنامه‌ریزی شده و قدرت‌ها هم سرمایه‌گذاری کردند و مشخص است از کجا هدایت می‌شوند و کل حرکت را تصرف می‌کنند. باید جلوی این خط انحرافی را گرفت وگرنه کل جنبش را زیر سؤال می‌برد. در جنبش اصلاحات گفتیم با یک معامله سازشکارانه با بالا مصالحه کنیم. نتیجه‌اش را دیدیم. بنابراین روشنفکران و نیروهای آگاه مثل دانشجویان، روزنامه‌نگاران و کسانی که اهل فکر و فرهنگ هستند در اینجا باید آگاهی عمومی به مردم بدهند و جلوی این جریانات را بگیرند. مبارزه ایدئولوژیک ادامه پیدا کند و مصلحت‌اندیشی نشود که حالا مصلحت نیست فعلاً ما در تضاد با این‌ها باشیم، به دلیل اینکه ممکن است عده دیگری سوء‌استفاده کنند اصلاً مطرحش نکنیم و بگذاریم مسائل خودبه‌خود و کورکورانه پیش برود. اتفاقاً باید این را مطرح کرد و جلوی جریان انحرافی را گرفت. خیلی واضح و روشن و از کانال‌های غیررسمی گفت، چون وقتی از کانال‌های رسمی گفته می‌شود کسی اعتماد نمی‌کند. مثلاً «معمای شاه» می‌سازند که به نفع خود شاه می‌شود. چون یک گزارش مصنوعی و یکطرفه می‌دهد که واقعی نیست. تلویزیون انقلاب مشروطه را نشان می‌دهد در حالی که آیت‌الله بهبهانی و طباطبایی پای منبر نشسته‌اند و شیخ فضل‌الله نوری را در حال سخنرانی کردن نشان می‌دهد در حالی که همه می‌دانند شیخ فضل‌الله مخالف انقلاب مشروطه بود و این با واقعیت تاریخی نمی‌خواند. پیچیده‌تر اینکه فیلم‌های مستندی با کمک خود ما، علیه ما می‌سازند. مثلاً با حضور دوستان و خانواده مهندس بازرگان علیه او فیلم می‌سازند و در نتیجه‌اش مهندس بازرگان را به شکل رجوی نشان می‌دهند، یا فیلم‌های دیگری که ساخته می‌شوند مانند نیمروز یک و دو و سه و اخراجی‌ها در حال مسخره کردن آن واقعیت تاریخی هستند و مردم دیگر اعتماد نمی‌کنند.

کلید واژه ها: احسان شریعتی


نظر شما :