تفاسیر تازه درباره منظور امام از مسلم نبودن مصدق

۰۳ مهر ۱۳۹۸ | ۲۲:۰۵ کد : ۸۲۱۶ وقایع اتفاقیه برگزیده‌ها
نویسنده کتاب «زمانه و زندگی امام خمینی»: کسی در مسلمان بودن مصدق تردید ندارد
تفاسیر تازه درباره منظور امام از مسلم نبودن مصدق

تاریخ ایرانی: پایگاه اطلاع‌رسانی جماران وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی به مناسبت اول مهر، زادروز رهبر انقلاب اسلامی، در گفت‌وگویی با دو پژوهشگر، نظر امام درباره مصدق را جویا شده است.

محسن بهشتی‌سرشت، استاد دانشگاه و نویسنده کتاب «زمانه و زندگی امام خمینی» نظر رهبر انقلاب درباره مسلم نبودن مصدق را اینگونه توضیح داد که: «زمینه‌های تاریخی گفتار امام درباره مصدق مربوط به سال ۶۰ است. زمانی که لایحه قصاص در شورای انقلاب تصویب شده بود و جبهه ملی در گام اول شروع به مخالفت کرده بود. ناگهان تمام گروه‌های سیاسی دیگر نیز به مخالفت برخاسته و قرار شد راهپیمایی بزرگی را از میدان فردوسی در مخالفت با این لایحه انجام دهند. بعدها در مصاحبه‌ای که با آقای بهزاد نبوی داشتم، ایشان از آنجا که در آن مقطع وزیر مشاور در امور اجرایی شهید رجایی بود، گفت به ما اخباری رسید که مجاهدین که می‌خواستند حرکت مسلحانه خود را شروع کنند، قرار بود در همان راهپیمایی این کار را انجام دهند. ایشان گفتند که من و شهید رجایی خود را به امام در جماران رساندیم و موضوع را بازگو کردیم. آن روز هم امام اصلاً سخنرانی نداشت ولی ایشان دستور دادند تا درب جماران را باز کنند و یک سخنرانی از قبل پیش‌بینی‌نشده را انجام دادند.

در صحبت‌های قبلی که امام درباره ملی شدن صنعت نفت و مصدق کرده به نوعی مؤید وی بوده، به نحوی که هم اشتباهات مصدق را می‌گفتند هم اشتباهات کاشانی را. اما هرگز به آن تندی سال ۶۰ نبوده است. امام از این راهپیمایی به شدت عصبانی شده بودند و پی می‌برند که قصه حتی مخالفت با لایحه قصاص نیست. در آنجا با لحنی عصبانی قریب به مضمون می‌فرمایند نگذارید بگویم که او یعنی «مصدق» مسلم نبود.

بعدها که ما راجع به این مسئله تحقیق کردیم. با آقای جلال‌الدین فارسی در استودیوی جماران مصاحبه‌ای کردیم و ایشان گفت بعد از آن قضایا در خاتمه جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی وقتی همه رفتند، به همراه آقای علی شریعتمداری خدمت امام رسیدیم و من گفتم شما که این فرمایش را کردید که مصدق مسلم نبود، من در مدرسه کمال (یکی از مدارس اسلامی در نارمک بود که ساواک آن را در سال ۵۳ بست) معلم بودم و در آنجا سندی از کسانی که کمک مالی به مدرسه کردند وجود دارد که نام دکتر مصدق نیز در میان آن‌هاست. سند دکتر مصدق هم وجود دارد که از مراجع برای اینکه بخشی از وجوهاتش را به عنوان کمک به این مدرسه بدهد، اجازه گرفته است.

آقای فارسی می‌گوید به امام گفتم، نمی‌توانیم بگوییم کسی که وجوهات می‌داده و سندش هم موجود است، مسلمان نبود. امام در پاسخ نقل به مضمون گفتند که یکی از علمای اصفهان مطالبی را راجع به دکتر مصدق گفت که من بسیار برآشفته شدم و درصدد بودم که آن را بازگو کنم و آن روز گفتم. ولی حالا آن‌طور که شما می‌گوئید از آن مطلب می‌گذرم.

با اینکه من این پاسخ امام را در کتاب خود آوردم ولی شاید کفایت نکند. چون آنچه مشهور شده همان حرف اول است. به عقیده من گویش و گفتار امام گاهی حالت طلبگی و علمایی دارد. شاید منظور ایشان از عبارت او مسلم نبود این باشد که وظیفه مسلمانی را به درستی انجام نمی‌داده نه اینکه او مسلمان نبوده است. زیرا همین که فردی شهادتین خود را بگوید کسی حق ندارد بگوید او مسلمان نیست. چه رسد به اینکه اسم فرزندان دکتر مصدق همه اسامی ائمه معصومین است و در رساله دکتری خود نیز روی یک موضوع در فقه اسلامی کار کرده است. کسی در مسلمان بودن مصدق تردید ندارد. بنابراین «او مسلمان نبود» یعنی وظیفه اسلامی خود را در دوره نخست‌وزیری به درستی انجام نداده است.»

محمدجواد مرادی‌نیا، تاریخ‌پژوه در حوزه امام خمینی و انقلاب اسلامی که اکنون مدیرکلی اداره کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را بر عهده دارد، نیز در میزگرد «جماران» گفته «در دولت مصدق افرادی بودند که با روحانیت رابطه خوبی نداشتند. به نظر می‌رسد شاید یکی از دلایلی که امام به مصدق روی خوش نشان نداد و حرکت ایشان را رسماً و علناً مورد تأیید قرار نداد، روحانیت‌ستیزی گروهی از اطرافیان مصدق باشد.»

بهشتی‌سرشت در ادامه در واکنش به این ادعای برایان هوک که گفته بود «چون آیت‌الله خمینی در هیچ سخنرانی و اعلام موضعی درباره آمریکایی بودن کودتای ۲۸ مرداد نداشته، پس این کودتا آمریکایی نبوده» گفت: «امام نوع گویش و گفتارش خاص بوده است. برای نمونه درباره قیام ۱۵ خرداد که مشهور این است در آن ۱۵ هزار نفر کشته شدند، هرگز از امام نشنیدید که ۱۵ هزار کشته شدند. بالاخره ایشان در تراز مرجع است و باید احتیاطات خود را داشته باشد. بنابراین امام مانند یک سیاستمدار که بگوید آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد نقش داشته رفتار نمی‌کند و در این زمینه از قاعده «العهده علی راوی» استفاده می‌کند. اما برایان هوک چه استدلال ضعیفی کرده که چون امام خمینی به این موضوع اشاره نکرده، پس آمریکا در این کودتا دست نداشته است. جالب اینجاست که خود آمریکا اسناد نقش خود در کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ را منتشر و حتی بابت آن عذرخواهی کرده است. ولی باز هم به نظر می‌رسد که امام به طور «کلی» به این موضوع اشاره کرده باشند.»

مرادی‌نیا نیز در پاسخ به ادعای هوک گفت: «امام در مقام رهبری، سیاستی داشت مبنی بر اینکه به مسائل اختلاف‌انگیز ورود پیدا نکند. از این رو به نظرم از مطرح کردن اتفاقاتی که هیچ نفعی جز اینکه بین اقشار مختلف مردم اختلاف‌انگیزی کند نداشت، خودداری می‌کرد.»

 

بهشتی‌سرشت (سمت چپ) و مرادی‌نیا

مناقشه بر سر خاطره جلال‌الدین فارسی

بهشتی‌سرشت در کتابش نوشته: «سال‌ها بعد از آن در صحبت یکی از اعضای شورای انقلاب فرهنگی با امام نسبت به بیان ویژه ایشان در سخنرانی ۲۵ خرداد در رابطه با مسلم نبودن دکتر مصدق، امام از این موضوع گذشتند.» (ص ۱۳۹) اشاره بهشتی‌سرشت به گفت‌وگوی خودش با جلال‌الدین فارسی از اعضای شورای انقلاب فرهنگی است.

وی سال ۹۱ در توضیحات بیشتری در این باره به «تاریخ ایرانی» گفته بود: «در گفت‌وگویی که با آقای جلال‌الدین فارسی داشتم معلوم شد که ایشان حدود یک سال بعد از آن سخنرانی و اظهارنظر امام خمینی درباره مصدق، در دیداری با امام به ایشان گفته بود مرحوم مصدق خمس و زکات پرداخت می‌کرده و کسی که خمس و زکات بدهد حتماً نماز هم می‌خواند و کسی که نماز بخواند قطعاً مسلمان است. امام هم در پاسخ به ایشان گفته بود من این موضوع را از یکی از علمای اصفهان شنیدم پس اگر این‌طور است که شما می‌گوئید من از حرف خودم برگشتم.»

تصمیم برخی اعضای شورای شهر تهران برای نامگذاری خیابانی به نام «دکتر مصدق»، مجدداً پرونده جمله معروف «او هم مسلم نبود» را باز کرد. موافقان نامگذاری خیابان به خاطره جلال‌الدین فارسی استناد می‌کنند. مخالفان اما آن خاطره را تحریف‌شده می‌دانند. خبرگزاری فارس در گزارشی نوشته «ماجرای دیدار اعضای ستاد انقلاب فرهنگی با امام و مکالمات رد و بدل شده درباره مصدق، اولین بار توسط نشریه «راه مجاهد» متعلق به لطف‌الله میثمی مطرح شد و او به صحبتش با جلال‌الدین فارسی استناد کرده بود که امام حرفشان درباره مسلمان نبودن مصدق را پس گرفته‌اند. اما جلال‌الدین فارسی مرداد ۷۹ در مصاحبه تفصیلی‌اش با روزنامه کیهان پرده از این جعل تاریخی میثمی برمی‌دارد. متن پرسش و پاسخ به شرح زیر است:
س: آقای میثمی در نشریه تعطیل‌شده «راه مجاهد» از قول شما قریب به این مضمون نوشت: «حضرت امام فرمودند جمله «او هم مسلم نبود مربوط به آقای مصدق نیست.» مایلیم به جای آن نقل قول غیرمستقیم مخدوش، ماجرای ملاقات ستاد انقلاب فرهنگی با حضرت امام و سخنانی را که در حاشیه جلسه بین شما و حضرت امام رد و بدل شده از زبان خود جنابعالی بشنویم.

ج: در نشستی که ما با حضرت امام داشتیم، بعد از اتمام جلسه آقای دکتر شریعتمداری اجازه خواست این موضوع را مطرح کند و گفت حضرتعالی درباره آقای مصدق فرموده‌اید «او هم مسلم نبود.» حالا این برای ما سؤال است که اگر مسلم نبود چرا بزرگانی مثل آیت‌الله کاشانی و طالقانی ایشان را تایید کرده‌اند؟ بعد اضافه کردند اگر کسی حتی نماز هم نخواند ولی منکر وجوب نماز نباشد، این باز هم مسلمان است. صحبت آقای شریعتمداری به اینجا که رسید حضرت امام فرمودند «ان‌شاءالله مسلم بوده است.»

اینجا من وارد صحبت شدم و ماجرایی را خدمت ایشان عرض کردم و گفتم من و شهید باهنر و شهید رجایی (حالا یادم نیست آن موقع این بزرگواران شهید شده بودند یا نه) در دبیرستان کمال نارمک ۸ سال تدریس کرده‌ایم. این مدرسه اولین مدرسه‌ای است که با اجازه مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی از محل وجوهات شرعیه ساخته شده و آقایان بازرگان، یدالله سحابی و حاجی‌طرخان هیأت امنای این مدرسه بودند. در این مدرسه دفترچه‌ای هست که صورت اسامی تمام کسانی که از بابت وجوهات شرعیه به مدرسه کمک کرده‌اند موجود است. بنده هم این دفترچه را دیده‌ام و شهادت می‌دهم که نفر سوم یا پنجم و ششم این نفرات، آقای مصدق و همسرش هستند و حتی مبلغی را که از بابت وجوهاتشان به این مدرسه کمک کرده‌اند در آن دفترچه ثبت شده. حضرتعالی می‌دانید خیلی افراد هستند که اهل نماز و روزه‌اند ولی خمس و زکات نمی‌دهند. کسی که خمس مالش را هم می‌دهد اینقدر معلوم است که منکر نماز نیست. ضمناً نمی‌توانیم بگوییم این کار را برای تظاهر کرده‌اند، چون این دفترچه در اختیار کسی نیست. صحبت من که به اینجا رسید باز حضرت امام فرمودند «ان‌شاءالله مسلم بوده است.»

بعد من مطلب دیگری را گفتم که حالا یادم نیست، حضرت امام برای بار سوم فرمودند «ان‌شاءالله مسلم بوده است.» یعنی سه بار ایشان این مطلب را فرمودند. بعداً من با خودم فکر کردم معنای این جمله که او هم مسلم نبود این نیست که مثلاً مصدق کافر است، مراد حضرت امام می‌تواند این باشد که دکتر مصدق به دنبال حاکمیت اسلام نبود. چون او ادعایش در حد همان ملی کردن نفت بوده، نه بیشتر. خب حالا یک چنین آدمی را وقتی چند نفر که اتفاقاً خائن به خود مصدق هستند، می‌خواهند بزرگ کنند و می‌آیند در آن ماجرای مخالفت با لایحه قصاص از او خرج می‌کنند در برابر کسی که با نام اسلام این ملت را در دنیا عزت بخشیده، حضرت امام برای افشای آن حرکت ضد دینی، ریشه این آدم‌ها و بی‌اعتقادیشان به اسلام را برملا می‌کنند.

من قسمت‌هایی از جریان این ملاقات را به آقای میثمی گفتم و تاکید کردم این را جایی نقل نکند. ولی او در نشریه‌اش نوشت و بعد هم آن نشریه بدنام «افتخارات ملی» سوءاستفاده کرد و به شکل موهنی آن را منتشر کرد. ولی به هر حال حقیقت ماجرا بطور خلاصه همین است که عرض کردم.»

 

جلال‌الدین فارسی ۲۸ فروردین ۸۵ در مصاحبه با روزنامه اعتماد ملی مجدداً همین خاطره را به طور مختصر تعریف کرده است: «زمانی که امام گفتند اینکه در راسشان است اصلاً مسلم نبود، من چیزی نگفتم. تا اینکه در ستاد انقلاب فرهنگی آقای علی شریعتمداری این موضوع را مطرح کرد. اتفاقاً حسن حبیبی هم بود که مصدقی بود. انتشار کتاب دفاعیات دکتر مصدق در پاریس را از افتخارات خودش می‌دانست. وقتی آقای شریعتمداری صحبت کرد، کمی در مورد همکاری‌های آیت‌الله کاشانی با دکتر مصدق و کارهای ایشان گفت. امام فرمودند که ان‌شاءالله مسلم بوده است. بعد از ایشان من صحبت کردم و در مورد اسم دکتر مصدق و خانمشان که وجوهاتشان را در دبیرستان کمال پرداخت می‌کردند توضیح دادم و ذکر کردم که خودم اسم هر دوتای آن‌ها را در لیست افراد دیده‌ام و اتفاقاً غیر از من، آن لیست را آقای رجایی و باهنر هم دیده بودند؛ امام باز فرمودند که ان‌شاءالله مسلم بوده است. البته من استدلال دیگری هم کردم و امام همان حرف را تکرار کردند.»

عبدالکریم سروش - عضو وقت ستاد انقلاب فرهنگی و از حاضرین جلسه مذکور - هم در مطلبی که بهمن ۹۵ به مناسبت درگذشت علی شریعتمداری منتشر شد به این خاطره اشاره کرده و اتفاقاً با ارائه اطلاعات بیشتری از صحبت‌های رد و بدل شده می‌نویسد: «شریعتمداری اجازه گرفت که سؤالی را با آیت‌الله در میان بگذارد. آن‌گاه با احترام و اختصار تمام گفت: شما که مصدق را نامسلمان خوانده‌اید، آیا اطلاعاتی به محضر شریف مستطاب حضرتعالی رسیده است؟ آقای خمینی تأملی کرد و سر برداشت و گفت: بلی، اطلاعات بسیار! از آن جمله آیت‌الله خادمی اصفهانی به من (خمینی) گفت که با اعضای جبهه ملی و مصدق در مجلسی بودیم. نوبت نماز شد. دانستیم که مصدق نمی‌داند که رکعات نماز عصر چند است! همه سکوت کردیم. جواب آن‌قدر نامربوط و نارسا بود که جای محاجّه نمی‌گذاشت. فارسی دلیری کرد و گفت: ولی آقا من شاهد و ناظر بودم که مصدق وجوهات شرعی خود (خمس و صدقات و زکوات و نفقات) را به مدرسه کمال (از مدارس دینی قبل از انقلاب و تأسیس‌یافته به دست دکتر یدالله سحابی) می‌داد. آقای خمینی شنید و آمرانه گفت: این بحث را خاتمه دهید! مبهوت و مسئله‌دار بیرون آمدیم.»

به نوشته فارس، «اتفاقا این خاطره سروش از ملاقات مذکور و ذکر نقل‌قول امام از آیت‌الله خادمی، با اشاره نویسنده کتاب «زمانه و زندگی امام‌خمینی» به «یکی از علمای اصفهان» مطابقت دارد. بنابراین با توجه به دو خاطره سال ۷۹ و ۸۵ جلال‌الدین فارسی و نقل سروش از این جلسه، می‌توان گفت بر خلاف ادعای آقای بهشتی‌سرشت امام نه تنها نظر آیت‌الله خادمی را رد نکرده‌اند، بلکه آن را به عنوان شاهدی برای رد مسلمان بودن مصدق که توسط آقایان فارسی و شریعتمداری بیان شده مطرح کرده‌اند. ضمن اینکه با توجه به اینکه معمولاً دیدارهای این چنینی حضرت امام، حداقل به صورت صوتی ضبط می‌شده؛ انتشار صوت گفت‌وگوی مذکور توسط مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام به عنوان یک سند تاریخی ارزنده، می‌تواند به شفافیت هرچه بیشتر این موضوع کمک کند.»

سه روایت از دیدگاه امام درباره مصدق

پیش از این در مردادماه ۹۵ شبکه «افق» مستندی با عنوان «کودتای آمریکایی» به کارگردانی «جو آیلا» پخش کرد که در حاشیه آن از عباس سلیمی‌نمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران خواست نظرش را درباره جمله امام مبنی بر مسلم نبودن مصدق بگوید. سلیمی‌نمین هم در پاسخ گفت: «در این زمینه سه روایت وجود دارد. دو روایت مستقیم از امام و یک روایت هم به نقل از آیت‌الله خامنه‌ای. روایت اول این بود که امام پیش از انقلاب و در دیدار با جمعی از دانشجویان، دکتر مصدق را فردی معرفی می‌کند که قصد خدمت به کشور را داشته اما از اشتباه هم مصون نبوده چراکه می‌توانست حکومت پهلوی را ساقط کند اما این کار را نکرد. روایت دوم مربوط به سال ۱۳۶۰ است. در آن مقطع عده‌ای تلاش می‌کردند تا رهبری جعلی برای ایران بتراشند. آن‌ها می‌خواستند رهبر واقعی را که امام بود تضعیف کنند و او را زیر سایه رهبر بدلی قرار دهند. آن‌ها می‌خواستند مصدق را رهبر اصلی ایران و انقلاب معرفی کنند در صورتی که خود دکتر مصدق هم در زمان حیات چنین ادعایی نداشت. امام که شرایط را اینگونه دید به مقابله برخاست و گفت کاری نکنید که بگویم اصلاً او مسلم هم نبود. روایت سوم مربوط به سال ۶۴ اما جالب‌تر و قابل‌اعتناتر است. آیت‌الله خامنه‌ای که آن زمان رئیس‌جمهور بود، در نماز جمعه به تشریح ماجرای ملی شدن صنعت نفت پرداخت و درباره دکتر مصدق به تبیین روایت اول امام پرداختند. از آنجایی که این روایت نسبت به قبلی متأخر است و در زمان حیات امام رخ داده و امام هم نسبت به آن واکنشی نشان ندادند، باید به همین نگاه استناد کرد تا جامعه هم دچار خطای تحلیلی نشود. درست است که خود مصدق هم ادعای مبارزه نداشت و حتی زمانی که مبارزه با انگلیس هزینه‌بر بود با آنان از در دوستی وارد شده بود اما او هرگز غرب‌زده یا وابسته نبود. اگر ما می‌بینیم پس از انقلاب بسیاری از غرب‌گرایان پشت سر مصدق پنهان می‌شوند، به همین دلیل خطای تحلیلی است. ما مصدق را به اشتباه در جایگاهی نشاندیم که برخی غرب‌گرایان با عنوان ملی پشت او مخفی شوند. این در حالی است که بزرگترین دشمن مصدق غربی‌ها و به طور خاص انگلیس و آمریکا بودند. غرب علیه مصدق دست به کودتا زد. البته اکنون و با توجه به اینکه بخشی از واقعیات روشن شده، وابستگان به غرب دیگر پشت مصدق جبهه نمی‌گیرند و حتی در مطبوعاتشان مصدق را تخریب می‌کنند.»

مصدق؛ سکولار مسلم

سعید حجاریان، تحلیلگر سیاسی اصلاح‌طلب در یادداشتی که ۲۸ اسفند ۱۳۸۲ در سایت «امروز» منتشر شد در پی پاسخ به این سوال برآمد «مصدق مسلم یا سکولار؟» و نوشته:

۱. در بیست و پنجم خردادماه ۱۳۶۰ امام خمینی طی سخنانی گفتند: «این در زمان آن بود که این‌ها فخر می‌کردند به وجود او. آن هم مسلم نبود.» (روزنامه کیهان، ۲۶ خرداد ۶۰، ص ۳) سخنان امام، گرچه در آن به صراحت نامی نیامده اما، ناظر به دکتر محمد مصدق رهبر نهضت ملی ایران بود. می‌دانیم که در این روز جبهه ملی ایران درباره تصویب لایحه قصاص در قوه قضائیه جمهوری اسلامی اعلام راهپیمایی کرده بود و امام که از این اقدام آنان رضایت نداشت همان روز طی سخنانی گفتند «جبهه ملی از امروز محکوم به ارتداد است» و از نهضت آزادی خواستند تا حساب خود را از جبهه ملی جدا کند. چرا امام چنین کاری کرد؟ براساس چه ادله یا بینه‌ای مصدق غیرمسلم خوانده شد؟ مصدق چهره ملی ایران است که نامش به نیکی به یادگار مانده است. مصدق در نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران قهرمان هم شد. او با وجود برخاستن از طبقه اشراف و خانواده قاجار، با وجود شاهزادگی و اشراف‌زادگی عملاً شاه و طبقه اشراف را در ایران نمدمال کرد. برای خانواده محمدرضا بلیت هواپیما گرفت و آن‌ها را مجبور به تبعیدی ناخواسته کرد تا بدان‌جا که شاه مجبور شد برای حفظ خود و نهاد سلطنت کودتا کند. فرجام کار مصدق هم چندین ماه زندان و سپس چند سال تبعید بود تا سرانجام در تبعید درگذشت. چنین چهره‌ای پس از مرگش بلافاصله به قهرمان ملی ایران تبدیل شد.

مصدق نه فقط در ایران که در منطقه خاورمیانه هم موقعیت قهرمانی ضد استعماری را از آن خود کرد. حتی شاید بتوان دامنه نفوذ او را به همه جهان سوم تعمیم داد چنان که می‌توان گفت جنبش عدم تعهد (حتی هم اکنون که اثر وجودی‌اش را از دست داده) به نوعی به مصدق مدیون است. مجله تایم نیم قرن پیش در کاریکاتوری یک مرد مصری را با طربوش (فینه) ی پاشاهای مصر ترسیم کرده بود که مقابل شیر بریتانیا قرار گرفته و دم شیر را در دستش می‌چرخاند و رو به مصدق می‌گفت: کدام طرف بچرخانم، این طرف یا آن طرف؟ این کاریکاتور در واقع تلاش می‌کند نفوذ مصدق در خاورمیانه را نشان دهد و بر این نکته تاکید کند که در واقع این مصدق است که به مردم خاورمیانه خط می‌دهد. البته تردیدی نیست که جمال عبدالناصر در ملی کردن کانال سوئز از محمد مصدق الهام گرفته بود. همچنان که سوکارنو در اندونزی از مصدق تأثیر پذیرفته بود. بدین ترتیب می‌توان گفت مصدق نه فقط یک قهرمان ملی، که چهره بین‌المللی است. چرا امام چنین موضعی درباره مصدق (ولو به اشاره) اتخاذ کردند؟

۲. من از سال‌های دور در پی حل این مسئله و تبیین علت موضع گیری امام درباره مصدق بودم. امیدوارم دفتر نشر آثار امام هم کمک کند تا ریشه‌های قضیه شناخته شود. چرا که مبنای عمل فقیه نه تشخیص موضوع که بیان حکم است. به عنوان مثال فقیه حکم می‌دهد که «آلات قمار حرام است.» این یک حکم کلی است که برای همه کسانی که آن فقیه را قبول دارند، پذیرفتنی است. اما تشخیص این موضوع که «شطرنج آلت قمار است پس حرام است» براساس آن چیزی است که عرف جامعه تعیین و به فقیه اعلام می‌کند. فقیه براساس این عرف اجتماعی است که وارد موضوع می‌شود و فتوا صادر می‌کند. وقتی عرف تغییر می‌کند طبیعتاً فتوا هم تغییر می‌کند و فتوای اولیه منسوخ می‌شود. چنان که امام خود فتوای خویش درباره حرمت شطرنج را نسخ کرد چرا که عرف تغییر کرده بود و دیگر شطرنج را آلت قمار نمی‌دانست. البته حکم همواره همان است که بود. هر آلت قماری حرام است اما حتی اگر امام هم قبل از فوتش مسئله شطرنج را حل نکرده بود، با تغییر قضاوت عرف جامعه درباره شطرنج عملاً آن فتوا هم تغییر می‌کرد. پس می‌توان با شناخت عرف ریشه‌های هر فتوا را تشخیص داد و حتی به تغییر آن یا تثبیتش کمک کند. تا اگر عرفی مغایر (مانند اطلاعاتی که در مورد مصدق روایت می‌شود) وجود دارد فتوا‌های موجود را متحول ساخت.

۳. فتوا‌های امام کاملاً قابل مطالعه هستند. مانند فتوایی که امام خمینی درباره سلمان رشدی داده است. این فتوا ظاهراً شبیه همان سخنی است که ایشان درباره مصدق گفته‌اند اما دلایل ارتداد رشدی کاملاً روشن است. سب نبی (ص) موجب ارتداد است و رشدی کتابی دارد که در آن می‌توان مصداق این حکم کلی را بررسی کرد و فتوا صادر کرد. اما درباره مصدق چه؟ آیا واقعاً دلایل متقنی وجود دارد؟

من در بررسی‌های خودم سه احتمال را درباره علت موضع‌گیری امام درباره مصدق مهم‌تر از علل دیگر می‌دانم:

الف- امام در سخنرانی خود گفته‌اند: «این‌ها (جبهه ملی) یک سگی را نزدیک مجلس، عینک بهش زدند اسمش را آیت‌الله گذاشتند. این در زمان آن بود که این‌ها فخر می‌کنند به وجود او. آن هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم که سگی را عینک زدند و به اسم آیت‌الله توی خیابان‌ها می‌گردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست این سیلی خواهد خورد و طولی نکشید که سیلی را خورد و اگر مانده بود و سیلی را بر اسلام می‌زد.» (کیهان، همان)

سخن امام (همانگونه که ایشان هم بر آن تکیه دارند) به نقل از مخبرین است. یعنی فتوای امام براساس این عرف شکل گرفته است. اگر آن عرف را (و نه فتوای امام) موضوع بررسی خود قرار دهیم می‌توانیم بگوییم اولاً معلوم نیست این کار مصدق باشد. ثانیاً معلوم نیست کار جبهه ملی باشد و ثالثاً احتمال بسیار می‌رود که کار دربار باشد تا روابط دو رهبر نهضت ملی (مصدق و کاشانی) به هم بخورد. می‌دانیم که رکن دوم ارتش و شبکه‌ای از افراد تحت مدیریت برادران رشیدیان و نیز تحت حمایت انگلیسی‌ها در مقطع نهضت ملی برای ایجاد جنگ روانی به وجود آمده بود. از سوی دیگر و به عنوان فرض چهارم این احتمال وجود دارد که به غیر از برادران رشیدیان (که از وابستگان دربار بودند) چنین اقداماتی کار حزب توده باشد. مرحوم آیت‌الله طالقانی از جایی خبر داده است که شب تا صبح عده‌ای از قول مصدق و جبهه ملی علیه کاشانی جعل اعلامیه می‌کردند و این عده از وابستگان حزب توده بوده‌اند.

ب- احتمال دوم اینکه امام به این نکته توجه کردند که دکتر محمد مصدق در پایان‌نامه دکترای حقوق خویش در بحث وصیت در اسلام سهم‌الارث زن و مرد را یکی دانسته است. گرچه ممکن است چنین اتفاقی (همانند برابر اعلام کردن دیه مسلم و زمی) در نهادی از جنس مجمع تشخیص مصلحت نظام جمهوری اسلامی رخ دهد، بدیهی است که کار منسوب به مصدق در زمان خود بدعت‌آلود جلوه می‌کرد. به همین دلیل من در سفری به سوئیس (سال ۱۳۶۵) که به شهر نوشاتل رفته بودم تا در اجلاس سالانه آکادمی توسعه سوئیس شرکت کنم ترجیح دادم سری هم به دانشکده محل تحصیل مصدق بزنم. مصدق در دانشکده حقوق این شهر درس خوانده بود و پایان‌نامه‌اش نیز در کتابخانه آن دانشکده موجود است. پایان‌نامه را پیدا کردم. اما چون به زبان فارسی یا انگلیسی نبود نتوانستم بخوانم. با وجود این در سال ۱۳۷۷ این پایان‌نامه ترجمه و منتشر شده است (وصیت در حقوق اسلامی شیعه، ترجمه علی‌محمد طباطبایی، انتشارات زریاب) اما هیچ نشانی از اینکه مصدق سهم‌الارث را یکسان گرفته در آن وجود ندارد. بلکه مصدق رسماً از فقه اسلامی و احکام آن در این کتاب دفاع کرده است.

ج- احتمال سوم آن است که بگوییم مصدق به فرایض دینی مقید نبوده است. چنان که عکس مصدق را در حال بوسیدن دست ثریا منتشر کردند تا بگویند او دست زن اجنبیه را بوسیده است. چنین اعمالی حتی اگر واقعی باشد (که در مورد مصدق با توجه به مشی اصلاح‌طلبانه وی و سیاست گام به گام او درباره دربار بعید نیست) سبب مسلم نبودن مصدق نمی‌شود. در واقع عدم تقید به فرایض دینی سبب رمی به ارتداد نمی‌شود. مصدق می‌تواند مسلم باشد اما معصیت هم از او سر زند. معصیت البته امری است که با کیفر خداوند در جهان آخرت مواجه می‌شود اما مسلمانی را از کسی سلب نمی‌کند. مگر آنکه منکر خدا و رسول شود. مصدق در برخورد با دربار به ظاهر طبق پروتکل عمل می‌کرد اما در باطن کار خودش را می‌کرد و آدمی سرسخت و یکدنده و حتی به قول عده‌ای لجوج بود به گونه‌ای که برخی اصرار او بر سر عدم عقد قرارداد نفت با انگلیس را سبب سرنگونی‌اش می‌دانند.

گذشته از این سه احتمال، اما نشانه‌هایی وجود دارد که موارد معصیت او را کاملاً پوشش می‌دهد و آن اعمال صالحه‌ای است که او انجام داده و گویای مسلمانی اوست: مصدق خیرات و مبرات انجام می‌داده و موقوفاتی از او باقی مانده است. مانند بیمارستان نجمیه (که به نام مادر دکتر مصدق است). مصدق همچنین اهل خمس و زکات بوده و آداب شرعی را رعایت می‌کرده است.

می‌توان گفت مصدق با کاشانی اختلافات سیاسی داشت که در یک سر آن یک روحانی و در سر دیگرش یک مکلا قرار داشت اما نمی‌توان مصدق را مسلم ندانست چرا که مصدق صریحاً اقرار به شهادتین داشته و در دادگاه گفته است: «من مسلمانم، خانواده‌ام مسلمان، پدر و مادرم مسلمان، من ایرانی، مسلمانم علیه هر چه که ایرانیت و اسلامیت ما را تهدید می‌کند تا زنده هستم مبارزه می‌نمایم… حضرت سیدالشهدا فرموده چون در هر حال مرد باید بمیرد همان به که مردانه با شمشیر کشته شود…»

۴. اما مصدق چگونه مسلمی بود؟ من برای پاسخ دادن به این سوال، پرسش دیگری را مطرح می‌کنم و آن این است که آیا می‌توان هم لائیک بود و هم مسلم؟ آیا می‌توان هم سکولار بود و هم مسلم؟ «سکولار مسلم» چگونه ترکیبی است و چه معنایی دارد؟ به نظر من «سکولار مسلم» کسی است که عرصه سیاست را از سپهر دین جدا می‌کند. دین را متعلق به حوزه خصوصی می‌داند و سیاست را از آن سپهر همگانی می‌شمارد. سیاست در چنین نگاهی به عرف عام می‌پردازد و دین به عرف خاص در سیاست خرد جمعی تصمیم می‌گیرد و در دین خرد شخصی. دین، شرع است و شرع عرف خاص اما سیاست عرف عام است. مصدق این‌چنین اعتقادی داشت و در نتیجه «سکولار مسلم» بود یعنی هم مسلم بود هم سکولار. همچنان که مرحوم بازرگان هم در اواخر عمر (هنگامی که خطابه خدا و آخرت هدف بعثت انبیا را ایراد کرد) «سکولار مسلم» بود. یعنی در حوزه خصوصی مسلم بود و در حوزه عمومی سکولار. چنین فردی خمس و زکات می‌پردازد، سینه‌زنی و زیارت می‌کند، نماز می‌خواند اما سکولار هم هست. همچون مردم آمریکا که مؤمن‌ترین مردم غرب هستند اما سکولار هم هستند. مصدق مصداق مسلم سکولار بود. اهل می‌خواری نبود، نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت و حج می‌رفت اما دین را در سیاست دخالت نمی‌داد. نمی‌گفت در مدارس حتماً باید اعمال دینی ادا شود، افرادی که اعتقاد دینی ندارند حق شهروندی (مانند انتخاب شدن) ندارند. دین از نگاه یک «مسلم سکولار» متعلق به عرصه خصوصی است مانند غذا، مانند ذائقه.

مسلم سکولار در جهان واقع نمونه‌های قابل توجهی دارد. سیاستمداران ترک مانند رجب طیب اردوغان و نجم‌الدین اربکان مسلم سکولار هستند که در سیاست و عمل سیاسی کمالیست هستند اما در مذهب و عمل مذهبی مؤمن. مسلم سکولار با روشنفکر دینی هم تفاوت می‌کند چرا که روشنفکر دینی می‌کوشد جامعه و سیاست را دینی کند اما مسلم سکولار چنین تلاشی را در دستور کار ندارد. بازرگان اول روشنفکر دینی بود اما سرانجام مسلم سکولار شد در حالی که مصدق از اول مسلم سکولار بود. مسلم سکولار در واقع تلاش می‌کند «برای اینکه سکولار نشویم، سکولار شود.» در این جمله سکولار اول و سکولار دوم تفاوت دارند. سکولاریسم در معنا و واژه اول خود همان گیتیانه شدن است اما سکولاریسم در معنا و واژه دوم «افتراق ساختاری بین نهاد دین و نهاد دولت» را مورد توجه قرار می‌دهد. بنابراین بهتر است این جمله را اینگونه بنویسم که: «برای اینکه قدسیت‌زدایی از دین صورت نگیرد باید میان نهاد دین و نهاد دولت افتراقی ساختاری صورت گیرد.» مسلم سکولار اعتقاد دارد ادغام این دو نهاد همان ابزار شدن دین در دست قدرتمداران است. در نتیجه دین از بین می‌رود و باید برای حفظ دین آن را از دولت جدا کرد.

این همان حرفی است که مرحوم آخوند خراسانی بر آن تأکید می‌کرد. ایشان چون در پی نجات دین بود از این مسئله دفاع می‌کرد. اما برای حفظ سیاست هم می‌توان به این مسئله توجه کرد.

۵. نتیجه آنکه ریشه سخن امام را باید در تفاوت نگاه ایشان و مصدق به اسلام جست‌وجو کرد. امام خمینی نهاد دین را با نهاد سیاست یکی کرده و دین را سیاسی و سیاست را دینی کردند و حتی در این راه باب مصلحت را گشود و مجمع تشخیص مصلحت نظام را تأسیس کرد. دکتر مصدق اما این دو نهاد را از هم جدا می‌کرد و نه دین را سیاسی و نه سیاست را دینی می‌کرد و برای قدسیت‌زدایی از دین هم تلاش نمی‌کرد و مصلحت‌جویی نمی‌کرد.

تصویر امام و مصدق دو چهره، دو قهرمان که از دو جهت در یک زمینه دیده می‌شوند. مصدق به آن معنایی که امام می‌گفتند مسلم نبود اما به معنایی که خود بدان عمل می‌کرد مسلم بود اما مسلمی سکولار.

در ایران البته همواره مردم در پی خلق قهرمان قهرمانان هستند. همه قهرمان‌های تاریخ ما مقهور یک قهرمان برتر می‌شوند چنان که در کتاب‌های اسطوره‌ای و قصه‌های دوپولی (قصه‌هایی که در حرم حضرت عبدالعظیم شهرری فروخته می‌شوند) در عالم افسانه حتی حضرت امیر و رستم با هم ستیز می‌کنند و در نهایت این رستم است که مغلوب می‌شود و به دست امیر، مومن تا قهرمان قهرمانان خلق شود. با وجود این نسل جوان می‌تواند با مرور قصه قهرمانانش (همچون امام خمینی و دکتر مصدق) دریابد که حتماً نباید یک نفر به فینال برسد. می‌توان گونه‌های متفاوتی از مسلم بودن را دریافت و درک کرد. حتی اگر مفهومی به نام مسلم سکولار تازگی داشته باشد.

کلید واژه ها: مصدق امام خمینی بهشتی‌ سرشت جلال الدین فارسی حجاریان


نظر شما :