قطب‌زاده در وزارت خارجه

گفت‌وگو با اردشیر هوشی - ۳
۱۰ بهمن ۱۳۹۷ | ۱۷:۲۰ کد : ۸۱۷۰ اسرار صادق؛ ناگفته‌هایی از قطب‌زاده
قطب‌زاده می‌گفت توده‌ای‌ها با شعار اسلام به سفارت آمریکا ریخته‌اند/ امام در جریان مذاکره قطب‌زاده با مشاور کارتر بود.
قطب‌زاده در وزارت خارجه
فهیمه نظری

 

تاریخ ایرانی: مقصد بعدی صادق قطب‌زاده پس از رادیو تلویزیون، وزارت امور خارجه بود؛ وزارتخانه‌ای پرمناقشه که از استرداد شاه تا تعیین تکلیف گروگان‌های آمریکایی در تهران را در دستور کار داشت. اردشیر هوشی در بخش سوم گفت‌وگو با «تاریخ ایرانی»، خاطراتش را از این دوره روایت کرده است:

 

***

 

قطب‌زاده در زمان تصدی‌ بر وزارت خارجه تلاش می‌کرد که گروگان‌های آمریکایی را از دولت تحویل بگیرد، هدفش از این کار چه بود؟

 

بله در ابتدا این مسئله را مطرح کرد، گویا با امام صحبت کرده و امام هم موافقت کرده بود. دولت جدید، یعنی دولت آقای مهدوی‌کنی، مدام این قضیه را عقب می‌انداخت و هر روز داستانی درست می‌کرد. خلاصه، گروگان‌ها را تحویل ندادند و این طرح قطب‌زاده به خوراک تبلیغاتی برای توده‌ای‌ها، فدایی‌ها، مجاهدین و... تبدیل شد. این گروه‌ها بر سر فحش دادن به آمریکا با هم رقابت داشتند. در نهایت قطب‌زاده علناً مخالفتش را با گروگان‌گیری ابراز کرد. می‌گفت عده‌ای از توده‌ای‌ها با شعار اسلام به سفارت آمریکا ریخته‌اند. نظرش این بود که اگر ما بخواهیم روابط‌مان را با آمریکا قطع کنیم باید اول گروگان‌ها را به کشورشان بازگردانیم، چون این ماجرا در دنیا برای ‌ما بحران ایجاد می‌کند و حقانیت‌مان را زیر سؤال می‌برد.

 

 

گویا دو نفر از کارکنان سفارت آمریکا را هم در وزارت خارجه پناه داده بود.

 

بله در همان گیر‌ودار اشغال سفارت دو نفر از کارکنان سفارت آمریکا به وزارت خارجه پناه آورده بودند. وقتی ما به وزارت خارجه رفتیم این دو در آنجا بودند. در وزارتخانه سالنی به نام «فاطمی» وجود داشت. در این سالن برای آن‌ها تور بسکتبال گذاشته و حتی یک آشپز مخصوص آمریکایی را برای تهیه غذایشان قرار داده بودند. هر روز صبح سفیر سوئیس برای ملاقات با این دو به وزارتخانه می‌آمد. من به آنجا رفتم و دیدم یک تلفن هم در اختیارشان قرار گرفته که مستقیماً با واشنگتن در ارتباط بودند. یکی از آن دو کنسول بود. این اتفاقات قبل از اینکه قطب‌زاده به وزارت خارجه برود افتاده بود.

 

 

این دو در لحظه اشغال سفارت کجا بودند؟

 

در سفارتخانه‌شان نبودند، برای همین هم جان سالم به در بردند و به وزارت ‌خارجه متوسل شدند. وقتی ما به وزارت خارجه آمدیم، دانشجویان خط امام آمدند که این‌ها را هم ببرند، اما هر کاری کردند، قطب‌زاده تحویل‌شان نداد، گفت باید از امام دستخط بیاورید. مسئلۀ اول قطب‌زاده در وزارت خارجه گروگان‌ها بودند.

 

 

کمال خرازی در خاطراتش آورده: «ابتدای انقلاب در زمان ریاست آقای قطب‌زاده، شش ماه در صداوسیما بودم. اختلاف پیدا کردیم و بیرون آمدم...» بعد که قطب‌زاده سرپرست وزارت خارجه شد، او را از وزارت خارجه اخراج کرد. اختلافشان بر سر چه بود؟

 

کمال خرازی به لحاظ خانوادگی جد اندر جد بازاری بود و نزدیک به جریان موتلفه. قطب‌زاده هم با موتلفه‌ای‌ها میانه خوبی نداشت. برای همین هم اختلاف دیدگاه داشتند. کمال خرازی زمانی معاون سیاسی تلویزیون بود که قطب‌زاده اخراجش کرد. احمد خمینی از قم تماس می‌گرفت می‌گفت این کار را بکنید، آن کار را نکنید، قطب‌زاده همه را اجرا نمی‌کرد اما کمال خرازی اجرا می‌کرد. بعد از آن در دولت موقت معاون وزیر خارجه، دکتر یزدی شد. در دوره‌ای که قطب‌زاده وزیر خارجه بود یک روز ما در دفتر نشسته بودیم که خبر رسید کمال خرازی در یکی از سالن‌های کنفرانس‌ در حال سخنرانی علیه قطب‌زاده است. قطب‌زاده همان لحظه رفت و تریبون را از دستش گرفت و پرخاش کرد. بعد هم به مستخدم گفت: «این آقا هرچه وسیله دارد جمع کند، در اتاقش را قفل کن، دیگر هم به وزارت‌ خارجه راهش نده.»

 

 

ماجرای تحصن محمد منتظری در وزارت خارجه چه بود؟

 

محمد منتظری آن زمان به شوخی به ممد رینگو معروف شده بود [خنده]. او با آقای غرضی، جلال‌الدین فارسی و... گروهی تشکیل داده بودند که به خاطر ارتباطاتشان با قذافی به گروه لیبی معروف شده بود. یک بار ایشان هفتاد، هشتاد نفر را جمع کرده و با آن‌ها در در وزارت خارجه متحصن شده بود (غرضی و فارسی حضور نداشتند). همه هم مسلح به ژ۳ و... حرفشان این بود که می‌خواهیم برای جنگ با اسرائیل به لبنان برویم. پاسپورت می‌خواستند. خلاصه، حسابی کار وزارتخانه را مختل کرده بودند. قطب‌زاده کلتش را درآورد، یک ژ۳ هم دستش گرفت، گفت: «این چه بساطی است؟! اینجا وزارت خارجه ا‌ست، می‌خواهید بروید لبنان، بروید، چرا آمدید اینجا. ما نمی‌توانیم برای شما خروجی صادر کنیم. بروید پیش آقای بهشتی، اگر ایشان به ما دستور بدهد که حتی صد تا پاسپورت هم به شما بدهیم، می‌دهیم. چرا آمدید اینجا تظاهرات می‌کنید؟!» ممد رینگو بلند شد گفت: «صادق بابا ما مخلص تو هستیم...» خلاصه، قطب‌زاده با مشتی‌بازی جمع‌شان کرد، رفتند.

 

 

شما در وزارت خارجه چه سمتی داشتید؟

 

من معاون قطب‌زاده و همیشه با ایشان بودم. اول من را به ‌عنوان سفیر ایران در جمهوری آلمان شرقی انتخاب کرد، اما چون من جو را دیده بودم و همسرم هم آلمانی بود، نپذیرفتم. فکر کردم به محض اینکه این سمت را قبول کنم علیه قطب‌زاده جو به راه می‌افتد. هر چه اصرار کرد، گفتم من نمی‌روم. حتی حکمم را هم نوشت و به من داد اما نپذیرفتم. گفتم: «تنهایت نمی‌گذارم چون تو خیلی به مسائل ایران وارد نیستی، سرت زود کلاه می‌رود.»

 

هیچ ‌کدام از افرادی که همراه آقای خمینی از فرانسه به ایران آمدند، نتوانستند از نظر اجرایی موفق باشند، چون سیستم اروپایی را در نظر گرفتند. سیستم اروپا هم بر مبنای حزب است، یعنی زمانی که حزبی رأی می‌آورد مردم حتی در صورت مخالفت ناچار به پذیرش‌اند. اما در اینجا مرتب چوب لای چرخ یکدیگر می‌گذارند. هر روز با یک ماجرای تازه مواجه می‌شدیم. مثلاً خانمی در وزارت خارجه بود که به سه، چهار زبان مسلط و مترجم زبردستی بود، سرطان هم داشت. گفتند این خانم بهایی است و پرونده‌اش را جزو اخراجی‌ها گذاشتند. قطب‌زاده می‌‌گفت: «من به ‌عنوان اینکه بهایی است اخراجش نمی‌کنم، این شخص به سه، چهار زبان مسلط است...»

 

 

در زمان وزارت خارجه قطب‌زاده، شوروی‌ اصلا دل خوشی از او نداشت. علتش چه بود؟

 

یکی از کارهایی که قطب‌زاده بعد از جریان گروگان‌گیری کرد، لغو قرارداد ۱۹۲۱ با شوروی بود. بر مبنای این قرارداد اگر زمانی یک نیروی خارجی به ایران حمله می‌کرد، دولت شوروی اختیار داشت وارد جنگ شده و از ایران دفاع کند. علت بعدی دشمنی قطب‌زاده با حزب توده در تمام دوران تحصیلش بود. در کنفدراسیون، فدراسیون، در تمام این دوره‌های مختلف، توده‌ای‌ها را به‌ عنوان نوکران شوروی و خائن می‌شناخت و همه‌ جا در مقابلشان قرار داشت. از طرفی تعداد کنسولگری‌های روسیه در ایران زیاد بود. قطب‌زاده می‌گفت: «به همین تعدادی که روسیه در ایران کنسولگری دارد ما هم باید داشته باشیم.» برای همین روس‌ها و به خصوص حزب توده با قطب‌زاده به شدت مخالف بودند. حتی کا.گ.ب کتابی منتشر کرده و نوشته بود قطب‌زاده جاسوس شوروی در ایران بوده است [خنده]. این کتاب در زمان پهلوی چاپ شده بود.

 

 

نظر قطب‌زاده درباره ربوده شدن امام موسی صدر چه بود؟

 

معتقد بود تله و دام موسی صدر را افرادی چون غرضی، جلال‌الدین فارسی و در کل چهره‌های طرفدار قذافی پهن کرده‌اند. امام موسی صدر و مصطفی چمران در لبنان نفوذ زیادی داشتند. روابط قطب‌زاده و چمران خیلی برادرانه و نزدیک بود. اما غرضی با چمران دشمنی داشت. چون آن‌ها در لبنان جزو گروه موسی صدر بودند و غرضی جزو گروه قذافی. در آن زمان غرضی استاندار خوزستان بود. وقتی جریان برکناری بنی‌صدر پیش آمد، چمران به منزل قطب‌زاده آمد، اتفاقا من هم حضور داشتم (آن زمان قطب‌زاده مسئولیتی نداشت)، گفت قصد دارد استعفا بدهد.

 

 

برای اطلاع از سرنوشت امام موسی صدر اقدامی کرد؟

 

بله فعالیت زیادی در این زمینه کرد و می‌کوشید از طریق روابط با کشورهای اروپایی که با قذافی رابطه داشتند مسئله را حل کند. اما عده‌ای در حزب جمهوری اسلامی تمایل زیادی برای حل این مسئله نداشتند. صادق طباطبایی و گروهی از ایرانی‌ها و شیعیانی که در لبنان بودند بیشتر پیگیر ماجرای امام موسی صدر بودند.

 

 

قطب‌زاده تا کی در وزارت خارجه بود و چه اتفاقی افتاد که استعفا داد؟

 

تا آخر تابستان ۵۹ و بعد استعفا داد. چون مخالفت‌های زیادی بر سر گروگان‌گیری و... در وزارت خارجه بود، از طرفی بنی‌صدر هم می‌خواست شخص دیگری را جایگزین او کند.

 

 

رجایی به عنوان نخست‌وزیر دولت بنی‌صدر، میرحسین موسوی را به وزارت خارجه انتخاب کرد. یعنی قطب‌زاده رسما نادیده گرفته شد.

 

بنی‌صدر و رجایی که اساسا با هم اختلاف داشتند. بنی‌صدر در ابتدا آقای سلامتیان را برای پست نخست‌وزیری کاندیدا کرد. منتها با مخالفت‌های شدیدی به خصوص از جانب دفتر امام و حزب جمهوری اسلامی روبه‌رو شد. محمدعلی رجایی جزو افراد نهضت آزادی و با من هم دوست بود. کم‌کم به حزب جمهوری اسلامی جذب شد و به عضویت آن درآمد. زمانی که قطب‌زاده سرپرست تلویزیون بود، من برای اینکه پسر رجایی را برای اجرای برنامه کودک به تلویزیون ببرم هر روز ایشان را می‌دیدم. یک بار در بین صحبت‌هایمان از ایشان پرسیدم که چه پستی را دوست دارد. گفت: «دوست دارم مدیر مدرسه رفاه بشوم. اما از من خواسته‌اند که وزیر آموزش و پرورش بشوم در حالی که برای این سمت خیلی افراد تواناتر از من هستند.» زمانی که قطب‌زاده وزیر خارجه شد، یک روز رجایی را در حیاط وزارت خارجه دیدم که با آقای بهشتی قدم می‌زدند. سلام‌و‌علیک و صحبت کردیم. بعد به من گفت که «از من خواسته‌اند که نخست‌وزیر شوم.» پرسیدم «حالا می‌خواهی قبول کنی؟» گفت: «خب امام دستور داده‌اند. اگر ایشان به من بگویند ماست سیاه است، من هم می‌گویم سیاه است. بگویند روز، شب است می‌گویم شب است. من مقلّد و مرید امام هستم.» خلاصه جنگ بین بنی‌صدر و رجایی دامن گرفت.

 

 

با توجه به قدمت دوستی با بنی‌صدر در مورد ماندگاری قطب‌زاده در کابینه با او هیچ صحبتی نکردید؟

 

قطب‌زاده کاملا مخالف این کار بود، با این حال من همراه با دکتر رحمان کارگشا،‌ که از دوستان قدیمی من در هامبورگ و بعد هم در ایران بود، به دیدن بنی‌صدر رفتیم. بنی‌صدر هم با ما خوش‌و‌بشی کرد. عده‌ای که دورش را گرفته بودند، شروع کردند به فتنه کردن که این‌ها شما را در تلویزیون سانسور می‌کردند و حرف‌هایی از این دست. گفتم: «آقای بنی‌صدر هیچ‌ کس شما را در ایران نمی‌شناخت، کسی که شما را معروف کرد، تلویزیون بود و بنده، هر جا و در هر ده‌کوره‌ای که برای سخنرانی رفتی، با اینکه آقای قطب‌زاده مخالف بود، اما من نطق‌های شما را به هر طریقی بود روی آنتن می‌بردم. این‌هایی که دوروبر شما را گرفته‌اند بادمجان دور قاب‌چین‌اند... دوستی ما قدمت دارد و...» بعد هم از آن جلسه بیرون آمدیم.

 

 

مثلث بنی‌صدر، یزدی، قطب‌زاده در اوایل انقلاب به طعنه به «بیق» معروف شد. مگر رابطه حبیبی با این گروه کمرنگ شده بود؟

 

حبیبی پشت همه قایم می‌شد و زیاد خودش را جلو نمی‌انداخت.

 

 

قطب‌زاده در فروردین ۵۹ در مقام وزیر خارجه برای گفت‌وگو در مورد بازگشت شاه، به فرانسه رفت و در آنجا با هامیلتون جردن، نماینده ویژه کارتر، گفت‌و‌گو کرد. مدتی شایع شده بود که با او قرار گذاشته در قبال دریافت مبلغی پول گروگان‌ها را آزاد کند. واقعیت ماجرا چه بود؟

 

تقریباً قبل از انتخابات ریاست‌جمهوری، قطب‌زاده به بهانه سفر به نیکاراگوئه برای شرکت در مراسم جشن انقلاب این کشور از ایران خارج شد اما مقصدش فرانسه بود. هدف از این سفر مذاکره با هامیلتون جردن، مشاور ویژه کارتر، برای بازگرداندن شاه بود. من در این سفر شرکت نداشتم اما قطب‌زاده دقیقا برایم تعریف کرد که در آنجا چه اتفاقی افتاد.

 

 

امام در جریان این سفر بودند؟

 

بله از طرف امام رفت. قرار بود هواپیمای شاه که از پاناما به سمت مراکش پرواز می‌کند وقتی در یکی از جزایر آفریقا برای سوخت‌گیری فرود می‌آید، شاه را همان‌جا دستگیر کنند و به ایران بازگردانند. در گفت‌وگویی که میان قطب‌زاده و هامیلتون جردن در پاریس انجام شد، آن‌ها گفتند که ما نمی‌توانیم چنین کاری کنیم. اما پذیرفتند شاه را در همان جزیره نگه دارند، ما همان‌جا محاکمه‌اش کنیم، اموال و دارایی‌هایی که به خارج از ایران برده برگردانیم و در مقابل گروگان‌ها را آزاد کنیم. توافق‌ها صورت گرفت. منتها هرچه از آنجا با احمد خمینی تماس گرفت که برای آخرین بار از امام کسب تکلیف کند، هیچ‌ کس جواب نداد. آن‌ها هم بیش از آن نمی‌توانستند هواپیمای شاه را نگه دارند. خلاصه، هواپیما به سمت مراکش پرواز کرد. قطب‌زاده هم دست از پا درازتر به ایران برگشت.

 

 

گفتید قطب‌زاده از طرف امام برای انجام این ماموریت به پاریس رفت، پس چرا نهایتا نتوانست جوابی از بیت دریافت کند؟

 

چون یک عده در این میان شروع به کارشکنی کردند. شروعش هم از جانب شمس‌الدین امیرعلایی، سفیر ایران در فرانسه بود که اتفاقا از اعضای جبهه ملی بود. او علیه قطب‌زاده سخنرانی کرد و گفت کمونیست‌ها اعلانی پخش کرده‌اند مبنی بر اینکه قرار است قطب‌زاده در برابر آزادی گروگان‌های آمریکایی یک میلیون دلار از هامیلتون جردن بگیرد. از این مزخرفات فراوان بود که پول گرفته و... در همین زمان قطب‌زاده هنوز نزدیک به شصت‌ هزار فرانک در فرانسه بدهی داشت.

 

 

بدهی‌اش به چه کسی و بابت چی بود؟

 

به یکی از وکلای فرانسوی‌اش به نام ویلالون بابت کارهایی که در دوره انقلاب در فرانسه انجام داده بود. داروندارش را برای این کار خرج کرد، دیگر هیچ پولی نداشت. حتی زمانی که سرپرست تلویزیون بود، دو هزار تومان حقوق ماهانه‌اش را نگرفت. بعد هم که به وزارت خارجه رفتیم، یک ریال از پولی را که برای سفر فرانسه برایش گرفته بودم خرج نکرده بود. وقتی برگشت همه آن پول را به صندوق وزارتخانه برگرداند. بروند مدارکش را ببینند.

کلید واژه ها: قطب زاده اردشیر هوشی


نظر شما :