بهشتی ارکستر سمفونیک را نجات داد

موسیقی‌دانانی که خانه‌نشین شدند
۰۶ فروردین ۱۳۹۶ | ۱۸:۴۴ کد : ۸۰۵۱ زیر و بم موسیقی ایران پس از انقلاب
بهشتی یک در کشویی را باز می‌کند که از پایین تا بالا صفحات کنسرت و اپرای شرکت دویچه گرامافون بود!


عکسی از حضور بخشی از اعضای ارکستر سمفونیک تهران در ورزشگاه آزادی. این اجرا احتمالاً مربوط به یکی از سالگردهای پیروزی انقلاب است. در این اجرا فقط گروه کر و دسته سازهای بادی حضور دارند. روی یکی از پلاکاردهای پشت سر ارکستر به انگلیسی نوشته شده: سند پیروزی ما، وحدت ماست.
عکس‌: آلبوم شخصی جاوید مجلسی

 

طاهره رحیمی

 

تاریخ ایرانی: می‌گویند در سال‌های انقلاب فرانسه هزاران آهنگ و سرود حماسی و انقلابی ساخته، دهان به‌ دهان خوانده و گوش به گوش شنیده شد. طوری که یکی از مورخان موسیقی فرانسه، در بین سال‌های ۱۷۹۰ تا ۱۸۰۲، ۲۳۳۷ قطعه سرود انقلابی را جمع‌آوری کرد. این بیان شور و هیجان انقلابی به زبان موسیقی و ترانه، در بسیاری از انقلاب‌ها و از جمله انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ هم صادق است، اما آنچه انقلاب ایران را از این جهت، از دیگر انقلاب‌ها متمایز می‌کند، تغییر رویه برخورد با موسیقی پس از پیروی انقلاب است.

 

موسیقی ایرانی و هرچه با آن مرتبط بود از هنرمند گرفته تا ساز و کنسرت و کاست، پس از انقلاب عبارات و اشیایی ممنوعه شدند که دست‌کم تا یک دهه بعد، کاملا در قید مغضوبیت باقی ماندند و در این مدت، تنها صدای مجاز، صدای سرودها و مارش‌های انقلابی و جنگی بود. تغییر این مناسبات رسمی با هنر موسیقی، بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اتفاق نیفتاد، بلکه رخدادها کم‌وبیش از اواسط سال ۱۳۵۸ و همزمان با شروع انقلاب فرهنگی شدت گرفت.

 

اگرچه صدور ممنوعیت پخش موسیقی‌ از صداوسیما در مردادماه ۵۸ علنی‌ترین سویه این برخورد بود، اما بی‌مهری با موسیقی و موسیقی‌دانان وجوه پنهان‌تر و عمیق‌تری هم داشت. از تعطیلی کنسرت‌های عمومی در فاصله‌های سال‌های ۵۹ تا ۶۷ و ۶۸ گرفته تا تعطیلی یا تعلیق ارکسترهای مهم موسیقی. به این‌ها باید مواردی همچون کراهت تردد با ساز در سطح شهرها را هم اضافه کرد و البته ممنوعیت پخش تصویر ساز از تلویزیون که همچنان تا امروز ادامه دارد.

 

 

ممنوعیت پخش موسیقی از رادیو و تلویزیون

 

«در پی ملاقات نمایندگان رادیو دریا با امام خمینی و سخنان امام درباره حذف موسیقی از رادیو و تلویزیون، عبدالرحیم مکری سرپرست موسیقی صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران طی بخشنامه‌ای که دیشب انتشار یافت، پخش موسیقی از رادیو و تلویزیون را تا اطلاع ثانوی ممنوع کرد.» این خبر را روزنامه‌ اطلاعات، همزمان با دیگر روزنامه‌های کثیرالانتشار آن روزها، در دوم مرداد ۱۳۵۸ منتشر کرد. «بخشنامه به قسمت‌های پخش صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران. صدابرداران و تهیه‌کنندگان محترم از این تاریخ تا اطلاع ثانوی در فواصل برنامه‌ها فقط سرود‌ها و موسیقی‌های مارش، قابل پخش خواهند بود. لیست سرودهای مجاز ضمیمه است و نسخه‌ای از آن نیز برای انتخاب دو نوع موسیقی در آرشیو پخش در اختیار صدابرداران و تهیه‌کنندگان محترم قرار دارد. لیست موسیقی‌های مارش مجاز نیز به زودی در اختیار قرار داده خواهد شد. سرپرست موسیقی صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران.» اما همزمان با بخشنامه مکری، صادق قطب‌زاده سرپرست صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران در اطلاعیه‌ای با تایید این بخشنامه، اعلام کرد که پخش موسیقی تنها تا پایان ماه مبارک رمضان ممنوع خواهد بود و پس از آن از سر گرفته خواهد شد.

 

حمید شاهنگیان، اولین رئیس مرکز موسیقی صداوسیما در گفت‌وگویی با «تاریخ ایرانی»، منشا این تصمیمات را نه در آرای امام خمینی که از بدنه انقلابی آن روزگار می‌داند: «در اوایل انقلاب با این تفکر روبه‌رو بودیم که موسیقی نباشد، فشار زیادی هم روی ما بود که موسیقی نباشد... این فشار نه از طرف یک فرد که از طرف یک حوزه، حوزه‌ای به نام قم که مرکز انقلاب بود، روی ما بود. باید چه‌ کار می‌کردیم؟»

 

نبود رویه‌ای مشخص نسبت به موسیقی در سال‌های ابتدایی انقلاب را نه فقط در بخشنامه‌ها یا دستورات مدیران وقت صداوسیما که در میان اظهارنظرها و تصمیم‌گیری‌ها در رده‌های بالای نظام تازه‌بنیان هم می‌توان دید. آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در خاطراتش در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۰ می‌نویسد: «ساعت ۱۱ صبح احمد آقا تلفن کرد که بناست دستوری از امام در اخبار پخش شود که هرگونه آهنگ موسیقی را ولو همراه با سرود ممنوع کنند. از من خواست به همراه آقای بهشتی به خدمت امام برویم و از امام تقاضا کنیم که مانع پخش این دستور شوند. من... [به چند دلیل] از رفتن خودداری کردم ولی آقای بهشتی رفتند و نتیجه هم گرفتند و منتشر نشد.»

 

روزنامه اطلاعات در دوم آذر ۱۳۶۰ گفت‌وگویی اختصاصی با محمد هاشمی رئیس سازمان صداوسیما منتشر کرد که به خوبی گویای سردرگمی مدیران مرتبط با فرهنگ و هنر درباره موسیقی است: «... در مورد موسیقی باید گفت، یکی از مشکلات ما به خصوص در رادیو است؛ چراکه هنوز مشخص نشده چه چیزی موسیقی است و چه نیست. بعضی‌ها تلفن می‌کنند که این‌ها که پخش می‌کنید، موسیقی است و نباید پخش کنید، بعضی هم تلفن می‌‌زنند که چرا کم پخش می‌کنید. من یک بار بخشنامه‌ای برای رادیو صادر کردم که موسیقی پخش نکنید، آن‌ها آمدند و گفتند آقا شما که این را خواسته‌اید، بگویید ببینیم موسیقی چیست و سرود کدام است و من هم که در این زمینه صاحب‌نظر و مطلع نیستم در پاسخ به این سوال درماندم.»

 

آنچه از تمام فرامین و بخشنامه‌های مرتبط با موسیقی و البته این گفت‌وگو برمی‌آید، آن است که در سال‌های ابتدایی پس از انقلاب، بحث نه درباره حرمت غنا در بخشی از موسیقی، بلکه مساوی دانستن موسیقی با غنا بود. احتمالا به همین دلیل هم با گذشت چند ماه از پیروزی انقلاب، عنوان مرکز موسیقی صداوسیما به مرکز سرود و آهنگ‌های انقلابی تغییر پیدا کرد و زیرمجموعه مشابه آن در وزارت فرهنگ و هنر سابق، همین عنوان تازه را گرفت؛ عنوانی که تا سال ۱۳۶۱ بر سردر این اداره باقی مانده بود. به این ترتیب نه‌ فقط صداهای موسیقایی از رادیو و تلویزیون حذف یا محدود به آثار انقلابی و مارش‌های نظامی و جنگی شد که واژگان مرتبط با موسیقی هم اسامی مشابه و کم‌خطرتری پیدا کرد.

 

 

کمک شهید بهشتی به ارکستر سمفونیک تهران

 

وضعیت ارکسترهای موسیقی به‌ مراتب بدتر از موقعیت موسیقی در صداوسیما بود. ارکسترهای سمفونیک تهران، اپرا و رادیو و تلویزیون، به‌ عنوان مهم‌ترین ارکسترهای آن زمان که معمولا نوازندگان مشابهی داشتند در تعطیلی بازار موسیقی و کنسرت به حالت تعلیق درآمدند. اگرچه تا حدود یک سال پس از پیروزی انقلاب، ارکستر سمفونیک تهران که در آن زمان یکی از حرفه‌ای‌ترین ارکسترهای آسیا محسوب می‌شد، همچنان به تمرینات و فعالیت‌های معمولش ادامه می‌داد، اما کم‌کم شرایط برای این ارکستر هم تغییر کرد. به دنبال تحولات ناشی از انقلاب، بیشتر نوازندگان غیرایرانی در حال ترک ارکستر بودند و نوازندگان خوب ایرانی آن هم مردد، میان ماندن و رفتن. مهم‌تر از همه با استمرار نظام انقلابی تازه، این ارکستر به عنوان یکی دیگر از نمادهای اشرافی ـ درباری در خطر تعطیلی کامل قرار گرفته بود.

 

روزهای سخت ارکسترها از اواسط سال ۱۳۵۸ آغاز شد. آنچه از خاطرات شفاهی نوازندگان این ارکسترها برمی‌آید، غیر از تعلیق فعالیت‌ ارکسترها، بعضی نوازندگان و مخصوصا نوازندگانی که در ارکستر مجلسی دربار می‌نواختند، تهدید می‌شدند. حشمت سنجری ـ سرپرست هنری تالار رودکی، از رهبران ارکستر سمفونیک و ارکستر رادیو و تلویزیون و مشاور مهرداد پهلبد، وزیر فرهنگ و هنر وقت ـ به دلیل حجم این تهدیدها و خطرات برای مدتی تهران را ترک کرد؛‌ به همین دلیل خبر مهاجرت او از ایران قوت گرفت و وضعیت نابسامان ناشفاف ارکسترها را بدتر کرد.

 

نوازندگان باقی‌مانده از ارکسترهای اپرا و سمفونیک که در واقع هنوز کارمند تالار رودکی محسوب می‌شدند، ارکستر سمفونیک را با چهره‌ای جوان‌تر دور هم جمع کردند و با برگزاری جلساتی، به فکر احیای ارکستر معلقشان افتادند. به ‌این ترتیب بهمن پورقناد ـ نوازنده سابق و مدیر ارکستر اپرا ـ مدیر هنری ارکستر سمفونیک پس از انقلاب شد و بیژن قادری نوازنده هورن و پیانو، رهبر موقت ارکستر. پس از مدتی نادر مرتضی‌پور، نوازنده کنترباس و ابراهیم نظری، نوازنده فلوت هم شروع به رهبری ارکستر سمفونیک تهران کردند تا آنکه حشمت سنجری دوباره به رهبری ارکستر بازگشت.

 

اما نه غیبت نوازندگان خارجی و نه تعطیلی کنسرت‌های عمومی این ارکستر، بلکه قطع بودجه، بقای آن را در خطر جدی قرار داده بود. ارکستر سمفونیک تهران کوچک شده بود و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مخصوصا با وجود مخالفت‌های جدی با موسیقی، توجیهی درباره هزینه برای آن نداشت. اگرچه فرستادن ارکستر سمفونیک به جبهه‌های جنگ یا اجرای کنسرت در میادین اصلی شهر، راهی برای معرفی ارکستر و مشارکت آن در نظام تازه محسوب می‌شد، اما در نبود بودجه، ارکستر می‌رفت که برای همیشه تعطیل شود.

 

به همین دلیل چند نوازنده این ارکستر که از وزارت ارشاد قطع امید کرده بودند، به فکر کمک گرفتن از چهره‌ای خارج از این وزارتخانه افتادند؛ سید محمد بهشتی رئیس پیشین مرکز اسلامی هامبورگ و اولین رئیس دیوان عالی کشور که چندین سال در غرب زندگی کرده و به‌ فرهنگ‌دوستی شهره بود. سجاد پورقناد، کارشناس موسیقی در این زمینه به «تاریخ ایرانی» می‌گوید: «بهمن ‌پورقناد، مجید انتظامی و چند موزیسین دیگر پیش شهید بهشتی می‌روند تا به اصطلاح او را در زمینه نیاز حکومت تازه به موسیقی، ارکستر سمفونیک، کنسرت و اپرا توجیه کنند. ظاهرا بعد از آنکه شهید بهشتی به توضیحات آن‌ها گوش می‌دهد، یک در کشویی پشت سرش را باز می‌کند که از پایین تا بالا صفحات کنسرت و اپرای شرکت دویچه گرامافون بوده!» اما شهید بهشتی در آن نشست عنوان می‌کند که او هم به‌ دلیل تندروی‌های موجود کاری نمی‌تواند انجام دهد و تنها می‌تواند از بودجه بخش کوچک فرهنگی قوه قضائیه مبلغی را به ارکستر برای پرداخت حقوق معوقه آن‌ها کمک کند. پورقناد ادامه می‌دهد: «آن زمان ۳۰۰ هزار تومان به ارکستر سمفونیک کمک می‌کند. حقوق چند ماه ارکستر سمفونیک با همان پول پرداخت شد. نوازندگان آن زمان ارکستر، معتقدند مرحوم بهشتی ارکستر سمفونیک را نجات داد و این ارکستر مدیون اوست.»

 

 

موسیقی‌دانان خانه‌نشین

 

«نوار مادر آن را [شب‌نورد و آزادی] من خودم روز ۲۳ بهمن به مرکز پخش جام‌جم بردم که همان موقع پخش کردند. رادیو و تلویزیون آن زمان موسیقی‌ای که بتواند جوابگوی نیازهای میلیونی مردم باشد را در اختیار نداشت. یک سری موسیقی‌های کنفدراسیون بود، تعدادی موسیقی‌های آمریکای لاتین که رویش شعر فارسی گذاشته بودند و سرودهای فلسطینی که روی هم رفته خیلی کم بود.» محمدرضا لطفی در گفت‌وگویی با مجله «فرهنگ و آهنگ» در اردیبهشت ۸۵ وضعیت موسیقی روزهای اول انقلاب را این‌طور توصیف کرده است. دیگر دوستانش در کانون هنری چاووش هم از حسین‌ علیزاده و برادران کامکار گرفته تا هوشنگ ابتهاج و دیگران در مصاحبه‌هایی، وضعیت مشابهی را در ماه‌های اولیه انقلاب توصیف می‌کنند؛ ضبط آثار انقلابی در زیرزمین خانه محمدرضا لطفی و قشنگ کامکار و کانون چاووش و فروش دستی نوارهای کاست در میادین و چهارراه‌ها.

 

اعضای کانون چاووش در روزهای انقلاب و تعطیلی کنسرت‌ها در سال ۵۹، ماندگارترین آثار انقلاب اسلامی را ساختند، بیشترین اجراها را هم روی صحنه بردند؛ کنسرت‌هایی در تالار وحدت، دانشگاه ملی (شهید بهشتی)، برج آزادی و سندیکای بافندگان و شهرهایی مثل مشهد و گرگان. پیش‌تر از آن هم، هسته اصلی همین گروه بود که در اعتراض به وقایع جمعه خونین در ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ از رادیو و مرکز حفظ و اشاعه استعفا داد و به گروه سیاسی موسیقی معروف شد. اگرچه این موسیقی‌دانان مستعفی از رادیو، چند ماه پس از انقلاب به مرکز حفظ و اشاعه دعوت شدند، اما باز هم به دلیل تغییر رویه این مرکز در آنجا دوام نیاوردند و بیرون آمدند.

 

استعفا یا قطع همکاری موسیقی‌دانان با صداوسیما و وزارت ارشاد ـ تنها مراکزی که امکان اشتغال این هنرمندان در آن‌ها ممکن بود ـ محدود به اعضای گروه چاووش نبود. طی ماه‌های بعد هنرمندان بسیاری از این مرکز، ارکستر رادیو و تلویزیون، وزارت ارشاد و تالار رودکی تحت عناوین مختلفی چون پاکسازی یا بازنشستگی کنار گذاشته شدند. همان‌‌طور که حسن ناهید از اعضای گروه پایور به خاطر می‌آورد: «برای گروه پایور تا قبل از انقلاب به ما حقوق می‌دادند، اما در سال ۱۳۵۹ همه‌ ما را بازنشست کردند و من تا آن موقع ۲۰ سال کار داشتم، ولی طبق ماده ۷۴، ۲۰ سال را به ۳۰ سال تبدیل کردند و حقوق کامل می‌دادند.»

 

دوره زندگی و کار دشوار موسیقی‌دانان آغاز شده بود. موسیقی‌دانانی که امکان مهاجرت داشتند، عطای موسیقی در ایران را به لقایش بخشیدند و از ایران رفتند. آن‌ها که قادر به همکاری با ارکستر سمفونیک و گروه کر ارشاد یا صداوسیما بودند، تا سال‌ها نتوانستند به اجرای رپرتوارهای معمولشان (از سمفونی و کنسرتو گرفته تا رِنگ و تک‌نوازی) بپردازند. در واقع آن‌ها که دستی در آهنگسازی و تنظیم داشتند، ساخته‌ها و سرودهای غیرحرفه‌ای دیگران را تنظیم دوباره و برای اجرا آماده می‌کردند و خوانندگان و نوازندگان هم فقط مجبور به اجرای همین سرودها بودند. وضعیت برای موسیقی‌دانانی که امکان اشتغال در حکومت تازه را نداشتند، به مراتب دشوارتر شده بود. در تعطیلی دانشگاه‌ها پس از انقلاب فرهنگی و نبود امکان چندانی برای تدریس خصوصی موسیقی، این هنرمندان به کارهایی مثل تدریس ساعتی در مدارس و حتی مسافرکشی پرداختند.

 

به این‌ها باید ممنوعیت حمل ساز توسط نوازندگان را هم اضافه کرد. آن‌طور که ارسلان کامکار به «تاریخ ایرانی» می‌گوید: «امکان نداشت با ساز بیرون بروی و کسی جلوی شما را نگیرد.» خود کامکار هم چند بار به خاطر حمل ساز به شعبات کمیته‌های انقلاب اسلامی برده شده بود. حسین علیزاده هم در گفت‌وگویی با روزنامه «اعتماد» از خاطراتش از روزهای پس از انقلاب گفته است: «تازه الان که خوب نیست دوره خوبی است! یعنی در دوره‌ای اجازه نداشتیم ساز دست بگیریم. باید ساز مجوز می‌داشت. می‌رفتی دفترچه بسیج اقتصادی بگیری قبول نمی‌کردند که کسی که رشته‌اش موسیقی است می‌تواند دفترچه بسیج داشته باشد.»

 

روز هفتم اردیبهشت ۱۳۵۸ پرویز ورجاوند قائم‌مقام وزارت فرهنگ و هنر دولت موقت، در نشستی خبری برنامه هنری آتی کشور را شرح می‌دهد. روزنامه آیندگان از او نقل کرده است: «در موسیقی با دو مسئله روبه‌رو هستیم، اول اینکه رادیوهای بیگانه با پخش موسیقی سعی دارند شنوندگانشان را افزایش دهند تا در پی آن بتوانند گفتارهای خود را پخش کنند. دوم همین رواج بی‌حد و ضابطه‌ موسیقی تقلبی انقلابی است که اگر به‌ زودی اقدام نکنیم، موسیقی مبتذل جدی اشاعه خواهد یافت. ما قصد داریم با کمک تلویزیون و رادیو موجبات تهیه و اجرای موسیقی اصیل را پیش آوریم و این توان را ببخشیم که جلوی هر دو مشکل گرفته شود.» اما در هیچ کدام از این دو مورد، برنامه‌های ایده‌آلیستی موسیقی‌دانان و مدیران دولت موقت محقق نشد. دولت موقت در آبان‌ماه ۵۸، در واکنش به اشغال سفارت آمریکا استعفا کرد و کار برای موسیقی‌دانان، بیش از پیش سخت‌‌ شد و صدای موسیقی مستقل برای نزدیک به یک دهه تقریبا خاموش ماند؛ تا سال ۱۳۶۷ و تحت تاثیر فضای آزادتر، حسین علیزاده با همراهی گروه نوازندگان شیدا و عارف با کنسرت «شورانگیز» در تالار وحدت شور موسیقی ایرانی را دوباره زنده کرد.

 

 

این کنسرت دقیقا یک شب پیش از انقلاب فرهنگی در شهر گرگان اجرا شده است، زمانی که محمدرضا لطفی رئیس دانشکده هنرهای زیبا بود. گروه چاووش بعد از اجرای کنسرتی از مشهد به گرگان می‌رسد. نوازندگان حاضر در این اجرا، از راست: هادی منتظری، عبدالنقی افشارنیا (نی)، ارژنگ کامکار (تنبک)، جمال سماواتی (تار)، زیدالله طلوعی (تار)، شهرام ناظری، لطفی، پشنگ کامکار، جمشید عندلیبی، میراسماعیل صدیقی‌آسا معروف به حسینی (بربط)، محمد فیروزی (بربط)، بیژن کامکار (رباب) و مجید درخشانی.

عکس: آلبوم شخصی مجید درخشانی

کلید واژه ها: آیت الله بهشتی موسیقی ارکستر سمفونیک کنسرت


نظر شما :