ماموریت سریال تاریخی؛ روایت کدام تاریخ و چگونه؟

گفت‌وگو با منوچهر اکبرلو و کیوان کثیریان
۰۲ دی ۱۳۹۴ | ۱۹:۵۸ کد : ۷۹۶۸ سریال‌های تاریخی؛ مستند یا داستان؟
انتظار نمی‌رود که یک سریال نعل به نعل با تاریخ حرکت کند اما باید امانتدار تاریخ باشد.

تاریخ ایرانی: سریال‌های تاریخی که این روزها از صدا و سیما پخش می‌شوند مانند «معمای شاه» و «کیمیا» و یا از طریق شبکه خانگی عرضه می‌شود، مانند «شهرزاد»، روایت‌هایی از تاریخ معاصر را به تصویر کشیده‌اند که برای مخاطبین میانسال به بالا، از جهت تجربه زیسته خود در آن دوره و یا درک شرایط سیاسی – اجتماعی آن مقطع زمانی آشناست. از این جهت علاوه بر منتقدان فیلم و کارشناسان تاریخ، این آثار مورد قضاوت آنانی که به یاری حافظه خود به برداشتی از آن دوره رسیده‌اند نیز قرار می‌گیرد. «تاریخ ایرانی» در گفت‌وگو با منوچهر اکبرلو و کیوان کثیریان، دو منتقد سینما، نظر آن‌ها را درباره ملزومات ساخت سریال درباره دوره‌ای که برای مخاطبان آشناست، جویا شده است:

 

منوچهر اکبرلو: سریال‌ تاریخی ضعیف مخاطب را به سوی منابع دیگر می‌کشاند


اقتباس از تاریخ این فرصت را به جامعه می‌دهد که رخدادهای تاریخی را از درون و به صورتی عمیق شاهد باشد. طبیعی است که هر فرد می‌تواند روایت خود را ارائه دهد. اما این امر می‌تواند و باید در تولیداتی انجام شود که با سرمایه شخصی ساخته شود، نه با سرمایه دولتی. در این صورت توقع می‌رود روایتی که ارائه می‌شود تناسب بیشتری با نگاه اکثریت جامعه نسبت به یک مقطع تاریخی و شخصیت‌های آن داشته باشد. در غیر این صورت با بازخورد منفی مخاطبان روبه‌رو می‌شود. به ویژه اگر رویداد در زمانه معاصر رخ داده باشد، حساسیت نیز بیشتر می‌شود، چرا که بخشی از جامعه مخاطب خود به صورت زنده و از نزدیک شاهد رخدادها بوده و دست بردن در رویدادها با واکنش منفی او روبه‌رو می‌شود.

 

صدا و سیما به دلیل اینکه تمام شبکه‌هایش دارای مدیریت واحدی است، معمولاً درباره یک دوره تاریخی فقط یک سریال می‌سازد. طبیعتاً یک سریال با یک تفسیر از تاریخ همواره اعتراضاتی به همراه دارد. در صورتی که اگر شبکه‌های خصوصی تلویزیونی وجود داشت، فیلمسازان مختلف می‌توانستند از منظرهای مختلف روایت ویژه خود را از رویدادهای تاریخی بیان کنند. در آن صورت اعتراضی صورت نمی‌گرفت چون تماشاگر می‌توانست انتخاب دیگری داشته باشد. علاوه بر آن سازنده فیلم یا سریال تاریخی باید درباره رویدادها و پیشینه آن‌ها تسلط کافی داشته باشد. مقایسه سریال «هزار دستان» و «معمای شاه» نشان‌دهنده تفاوت بسیار زیاد دو فیلمساز از اشراف بر علل و انگیزه‌های رفتاری شخصیت‌های تاریخی است. فیلم تاریخی بیش از هر چیز باید فضاسازی تاریخی داشته باشد. تا فضاسازی ایجاد نشود، برای تماشاگر باورپذیر نخواهد بود، در نتیجه تفسیر گروه سازنده منتقل نخواهد شد. به ویژه آنکه مخاطب دریابد فیلمساز قصد موضع‌گیری پیش از وقوع رویداد را دارد. طبیعی است که از چنین اثری استقبال نخواهد کرد و برای آشنایی با آن بخش تاریخ به منابع دیگر رجوع خواهد کرد. ساخت سریال‌های ضعیفی مانند «معمای شاه» به نظر من مخاطب علاقه‌مند را به سوی منابع با تفسیرهای دیگر خواهد کشاند، به واقع سریال بر ضد هدف خود حرکت می‌کند. بدیهی است در ساخت چنین آثاری بهانه‌هایی همچون کمبود بودجه یا کمبود زمان معنا نخواهد داشت، چرا که هرگونه شتاب و پیش‌داوری، اثر را در مواجه با مخاطب از پیش شکست‌خورده معرفی می‌کند. سازندگان سریال «معمای شاه» را از نزدیک نمی‌شناسم اما بر اساس ساخته‌های ناموفق قبلی و همچنین نوع برخورد گروه سازنده با منتقدان سریال چنین برداشت می‌کنم که نگاهی یکسویه بر آن‌ها حکمفرما است. به نظر من دوره تحمیل نگاه یکسویه با حضور رسانه‌های متنوع کنونی مدت‌هاست به پایان رسیده و مخاطب خیلی زود تصمیم می‌گیرد که یک اثر را پی بگیرد یا آن را رها کند.



کیوان کثیریان: سریال مدعی روایت تاریخ باید امانتدار باشد


یک اثر تصویری دراماتیک مقتضیاتی دارد که طبق آن هنرمند ناچار است یک سری جزئیات را به نفع آن تغییر دهد؛ چراکه او به‌هرحال در حال خلق یک اثر هنری است و نه تاریخی، اما طبعاً اگر یک اثر هنری ادعای سندیت و نقل یک رویداد تاریخی و یا بخشی از تاریخ را داشته باشد، طبیعتاً نمی‌تواند در نقاط عطف، شخصیت‌های مهم تاریخی و کلیاتی که در بین عوام و خواص شناخته‌ شده‌اند، تغییر عمده‌ای ایجاد کند. بسیاری از شخصیت‌ها در تاریخ شناخته‌ شده‌اند، بسیاری از رویدادهای بزرگ تاریخ را خیلی‌ها با جزئیات می‌دانند و می‌شناسند، تغییر دادن این‌ها ممکن است تناقضاتی را در ذهن مخاطب ایجاد کند. اثری که در حوزه تاریخ خلق می‌شود در تغییرات با محدودیت‌هایی مواجه است و به راحتی نمی‌توان چیزی را در آن تغییر داد.

یک اثر تصویری تاریخی در گام نخست باید مستند باشد و بر پایه استناداتی که تازه کشف کرده، روایات قبلی را نقض و روایات جدیدی را به مخاطبانش منتقل کند. مستند باید چنین کاری را انجام دهد، اما هنرمند کارشناس تاریخ نیست؛ بنابراین طبیعتاً اسنادی در اختیارش گذاشته می‌شود و یا مشاوران تاریخی دارد که بر پایه مستندات می‌توانند به او مشاوره بدهند وگرنه تاریخ را به دلخواه نمی‌توان تغییر داد. هنرمند در خلق یک اثر تاریخی تنها بر پایه اسناد تاریخی می‌تواند روایات پیشین را نقض کند. طبیعتاً ممکن است در مورد یک رویداد، شخصیت و یا برهه تاریخی واحد نقل قول‌های مختلفی وجود داشته باشد؛ یعنی افرادی که خود در آن حضور دارند و آن رویداد را درک کرده‌اند خاطرات خود را بازگو می‌کنند اما این خاطرات نیز در عمق تاریخ با هم متفاوت‌اند. در واقع خاطرات هم می‌توانند در زمره اسناد قرار بگیرند اما با تشخیص متخصصان حوزه تاریخ که می‌توانند با کنار هم قرار دادن اسناد و خاطرات و نیز منطقی که در متن آن جریان دارد، آن‌ها را راستی‌آزمایی کنند و جعلی بودنش را تشخیص دهند. نباید به عنوان سند، تنها به خاطرات افراد بسنده کرد، مثلاً می‌بینیم که در برخی آثار تنها خاطرات یک نفر مبنا قرار می‌گیرد و بقیه اسناد دور ریخته می‌شود، مثل اتکای بیش از حد سریال «معمای شاه» به خاطرات حسین فردوست.

ممکن است فیلمساز در یک اثر تاریخی، قرارداد رسمی یا نامه‌ای پیدا کند که آن را به عنوان سند مبنا قرار دهد اما اینکه تنها به خاطرات یک نفر اکتفا شود به نظر بسیار یک‌بعدی و یک‌طرفه است. خاطرات تنها در صورتی می‌توانند به عنوان سند مد نظر قرار گیرند که کارشناسان تاریخ در آن‌ها تناقضات آشکاری پیدا نکنند، در غیر این‌ صورت خاطرات برآیند شخصی افراد از دوران زندگی‌شان است؛ برآیندی که احساس آن‌ها بدون شک در آن بی‌تأثیر نبوده است.

در فیلم و سریال تاریخی اگر هنرمند دربارهٔ یک مقطع تاریخی موضع داشته باشد طبیعتاً این موضع در روح اثر وی تأثیر می‌گذارد. مثلاً شخصیتی را مقدس می‌کند، در موضع قضاوت می‌نشیند و قصد دارد به مخاطب القا کند که او آدم خوبی بوده است. بنابراین وقتی فیلمسازی موضع صریح داشته باشد عملاً اثر او تبدیل می‌شود به نقد و ناسزا.

بسیار مهم است که یک هنرمند یا یک اثر هنری برای خود چه مأموریتی قائل است، مثلاً سازنده سریال «شهرزاد» مدعی یک کار تاریخی نیست، بلکه آن را کاری عاشقانه می‌داند که در بستری از تاریخ روایت می‌شود؛ در واقع قرار نیست تاریخ را روایت کند بلکه حوادث تاریخی را دستمایه کار عاشقانه خود کرده است. این متفاوت است با سریال «معمای شاه» که مستقیماً شخصیت‌های تاریخی مثل شاه، همسرانش، رضاشاه و حتی روحانیون را بازسازی می‌کند. این سریال به طور مستقیم مدعی است که قصدش روایت تاریخ است اما در «شهرزاد» یک شخصیت تاریخی مشخص دیده نمی‌شود. در واقع هنرمند در سریالی چون «شهرزاد» در ضمن روایت یک داستان عاشقانه با زیرکی توجه مخاطب را به گوشه‌هایی از تاریخ هم جلب می‌کند اما «معمای شاه» همه این‌ها را به متن می‌آورد و در جلوی چشم مخاطب قرار می‌دهد. این مأموریت تاریخی حتی در نام سریال نیز جلوه می‌کند و به مخاطب می‌فهماند که به دنبال کشف معمایی در دستگاه سلطنتی شاه است.

در ساخت یک سریال تاریخی آن هم مربوط به دوره‌ای که سال‌های زیادی از آن نمی‌گذرد، باید در نظر داشت که بسیاری از افراد در آن زمان حضور داشته و شاهد و ناظر یک‌سری از رویدادها بوده‌اند. چنین افرادی قطعاً به راحتی می‌توانند صحنه‌های غیرواقعی را تشخیص دهند. فیلمساز هنگام ساخت یک اثر تاریخی باید توجه کند که ممکن است این اثر در تاریخ بماند و بعدها به عنوان سند مورد ارجاع قرار گیرد، بنابراین باید با دقت زیادی این کار را انجام دهد. این به معنی آن نیست که نعل به نعل با تاریخ حرکت کند اما باید امانتدار تاریخ باشد، مثلاً اگر یک شخصیت منفی تاریخی یک کار سازنده انجام داده، به دلیل منفی بودن باقی کارهایش، آن یک کار را هم انکار نکند. نمی‌توان در انعکاس چهره وی این نکات را به صورت گزینشی به تصویر کشید.

کلید واژه ها: سریال های تاریخی سریال معمای شاه سریال شهرزاد منوچهر اکبرلو کیوان کثیریان


نظر شما :