فرزین مخبر: فروهر هرگز نگفت تختی را کشته‌اند

مهسا جزینی
۲۵ دی ۱۳۹۳ | ۱۷:۴۷ کد : ۷۸۷۴ پهلوانان نمی‌میرند
اولین شعاری که من سر دادم و بعد با مردم هماهنگ شد این بود که «تختی مصدقی بود»...تشییع جنازه تختی یک میتینگ تمام عیار سیاسی شد...یکی از علل اوج گرفتن شایعه کشته شدنش این بود که هتل آتلانتیک جنب ساختمانی متعلق به ساواک بود...حسیبی که وصی او بود هیچ وقت نگفت که تختی را کشتند...خودمان دوست داشتیم این تصور بماند که شاه او را کشته است...بعد‌ها از قرائن و حاشیه‌های ماجرای زندگی تختی به این نتیجه رسیدیم که خودکشی کرده است.
فرزین مخبر: فروهر هرگز نگفت تختی را کشته‌اند
تاریخ ایرانی: فرزین مخبر، عضو حزب ملت ایران، از دوستان داریوش فروهر و عضو کمیته دانشجویی جبهه ملی بود. می‌گوید عمدا تشییع جنازه جهان‌پهلوان غلامرضا تختی را به یک میتینگ سیاسی بدل کردیم و با توجه به نزدیک بودن نخستین سالمرگ مصدق، آن را بهانه‌ای ساختیم برای اعتراض سیاسی به رژیم و زنده کردن نام مصدق. مخبر در گفت‌وگو با «تاریخ ایرانی» از روزگار تختی، زندگی و مرگش گفته است.

 

***

 

از مراسم‌ استقبال از تختی هنگام بازگشت از مسابقات کشتی چه خاطره‌ای دارید؟

 

یادم هست سال ۴۰ بعد از مسابقات یوکوهاما بحث‌هایی مطرح بود که سازمان تربیت بدنی کاری کرده است که تختی مدال نیاورد، البته جزو شایعات بود و الان من قبول ندارم اما مردم این قدر بدبین بودند که این شایعات ساخته شد. این در حالی بود که برد و باخت تختی برای مردم مطرح نبود. اصول جوانمردی‌اش برای مردم مهم بود. به ویژه نقل‌هایی که حبیب‌الله بلور، مربی‌اش از او می‌کرد، مثلا رفتارش با یک حریف روسی که کتفش آسیب دیده و اولویت دادن اصول جوانمردی، پهلوانی و اخلاقی بر برد و باخت محبوبیت بی‌نظیری به او داده بود. کمیته دانشجویی جبهه ملی دانشگاه هم استقبال بی‌نظیری برایش تدارک دید. این ماجرا همزمان بود با انقلاب شاه و مردم. یادم هست که یکی از شعارهای ما برای اینکه به همراهی با فئودال‌ها متهم نشویم این بود که «اصلاحات ارضی آری، دیکتاتوری شاه نه». در مراسم استقبال از تختی این پلاکارد‌ها به چشم می‌خورد. در این مراسم قشر روشنفکر و دانشجو آمده بودند و استقبال عامه مردم کمتر بودند.

 

 

عبدالله موحد که کشتی‌گیر هم‌دوره تختی بوده گفته که او را به زور سیاسی کرده‌اند و اصلا چهره سیاسی‌ای نبود، آدمی آزاده بود.

 

آقای شاه‌حسینی، عضو جبهه ملی یکی از کسانی بود که بیشترین میدان را به تختی داد. از سوی او حمایت می‌شد، نه اینکه کسی او را به زور آورده باشد. جبهه ملی که یک حزب مشخص نبود، اتحادی از نیروهای مختلف بود. روی سنگ قبرش هم نوشته بود عضو شورای جبهه ملی. موحد چون به حاکمیت نزدیک بود شاید از این بابت این بحث را کرده است، مثل امامعلی حبیبی که او هم یک کشتی‌گیر بود که نماینده مجلس شد، تختی اما مسیر دیگری را رفت.

 

 

نقش تختی برای جمع‌آوری کمک به زلزله‌زدگان بوئین‌زهرا‌‌ همان زمان خیلی پررنگ شد. آیا واقعا او بیش از دیگران در این زمینه تلاش کرد؟ این یک تلاش فردی بود یا به نمایندگی از جبهه ملی بود؟

 

آن زمان جبهه ملی و به ویژه کمیته دانشجویی آن خیلی برای کمک فعال شد. تختی هم شاید خودش نرفت بوئین‌زهرا. اما از اینجا کمک مالی برای زلزله‌زدگان جمع می‌کرد. این رخداد خیلی نادر بود، الان هم نادر است که هنرمندان و چهره‌های مشهور به این شکل وارد ماجرا شوند. میانداری تختی در این ماجرا یک حرکت مردمی بود. او جلوی مردم حرکت می‌کرد و مردم پشت سرش. ما هم دنبالش بودیم. یک نفر چادرشبی را گرفته بود و مغازه‌دار‌ها همین‌طور داخلش پول می‌ریختند. این پول‌ها هم به وسیله جبهه ملی هزینه شد. بعدش هم سیلی در جوادیه آمد که آنجا هم باز همین‌طور کمک شد. در‌‌ قضیه بوئین‌زهرا دانشجویان پلی‌تکنیک هم خیلی فعال بودند. یادم هست بهزاد نبوی دانشجو و عضو کمیته جبهه ملی پلی‌تکنیک بود و او هم در زمینه کمک برای بازسازی بوئین‌زهرا خیلی فعال بود. بوئین‌زهرا با پول مردم که تختی در جمع‌آوری آن نقش داشت و با کمک دانشجویان پلی‌تکنیک و دانش‌آموزان عضو سازمان‌های مختلف جبهه ملی ساخته شد.

 

 

از روز خاکسپاری تختی چه خاطره‌ای دارید؟

 

روز حادثه جمعیت بسیار بزرگی مقابل هتل آتلانتیک جمع شده بود، خاطره‌ای فراموش‌نشدنی در تاریخ ایران بود. تشییع جنازه او از این هم فراموش‌نشدنی‌تر بود. هنگام تشییع، جنازه او را روی دوش مردم به سوی ابن‌بابویه بردند. مسیر نسبتا زیادی بود که در راه گروه گروه مردم به آن می‌پیوستند. موجی از جمعیت ایجاد شده بود. ما و دوستانی که در دانشگاه بودیم جریان اداره این میتینگ را در دست گرفتیم چون فعالیت جبهه ملی کمی فروکش کرده بود. اولین شعاری که من سر دادم و بعد با مردم هماهنگ شد این بود که «تختی مصدقی بود». دو ماهی تا اولین سالگرد درگذشت مصدق مانده بود و اجازه نداده بودند که مراسم ترحیمش خیلی شلوغ شود و ما در نظر داشتیم که نخستین سالگرد را خیلی پر شور برگزار کنیم. مرگ تختی بهانه به دست ما داده بود تا آن را به مرگ مصدق پیوند بزنیم و خلاصه تشییع جنازه یک میتینگ تمام عیار سیاسی شد. همانجا هم اعلام می‌کردیم که در اولین سالگرد دکتر مصدق قرار است در احمدآباد مراسم بزرگی برگزار شود. از‌‌ همان جا بود این شایعه که تختی را کشته‌اند بیشتر قوت گرفت.

 

 

ممانعتی در برابر جمعیت و شعارها نشد؟

 

نیروهای امنیتی بودند اما اصلا برخوردی نشد چون هم سیاستشان اقتضا نمی‌کرد و هم نمی‌خواستند باور مردم مبنی بر شایعه کشته شدن تختی را قوت ببخشند. یادم هست که داریوش فروهر و کاظم حسیبی نقش فعالی در مراسم داشتند. حسیبی که اصلا وصی تختی بود. تختی را در مقبره خانواده شمشیری، بازاری معروف حامی مصدق دفن کردند. کمک‌های مالی حسن شمشیری در خرید قرضه ملی یک اتفاق بود. یادم هست به زندانیان قزل‌قلعه هم خیلی می‌رسید. میوه و چلوکباب می‌فرستاد. در مراسم ختم حسن شمشیری، دکتر صدیقی سخنران بود و تختی هم به مردم چای می‌داد. در مقایسه با چهره‌های مطرح ورزشی و هنری امروز، این رفتار تختی خیلی عجیب و باورنکردنی به نظر می‌رسد.

 

 

عجیب نیست تختی در آن سن وصیت کرده بود؟ مگر اینکه از مدت‌ها قبل برنامه مرگش را ریخته بود.

 

عجیب نیست. افرادی که اعتقادات مذهبی دارند وصیت می‌کنند و تختی هم اعتقادات دینی داشت. قطعی نمی‌توانم بگویم اما شاید از قبل برنامه‌ریزی کرده بود. البته برخی ناکامی او در آخرین مسابقه یا برخی حسادت‌های غلامرضا برادر شاه که رئیس کمیته المپیک بود و گویا باعث شده بود حقوقش را قطع کنند، در این ماجرا موثر می‌دانند. به نظرم او مشکل مالی نداشت. اگر می‌خواست سر و سامانی به وضع مالی‌اش بدهد دستش خیلی خالی نبود. یک زمین بزرگ مرغوب در الهیه داشت.

 

 

روایتی وجود دارد و اینکه تختی یکبار وارد استادیوم می‌شود درحالیکه پیش‌تر برادر شاه آمده بود، اما میزان استقبال و تشویق مردم از او بیشتر بود و همین باعث برخی کینه‌ها از سوی دربار شد. این موضوع چه قدر سندیت دارد؟

 

این واقعیت داشت. مردم خودشان این روایت را نقل می‌کردند. در استادیوم نزدیک به ۱۰ تا ۱۲ هزار نفر آمده بودند. در روزنامه‌ها البته به خاطر سانسور هیچ اشاره‌ای به ماجرا نشد، اما این موضوع همه جا دهان به دهان می‌چرخید.

 

 

برخی هم به اختلافات خانوادگی تختی اشاره می‌کنند و آن را عامل ناکامی و خودکشی‌اش می‌دانند.

 

تختی ضمن اینکه بچه خانی‌آباد بود ولی با خیلی‌ها از جمله رهبران جبهه ملی که در حد طبقات متوسط به بالا بودند حشر و نشر داشت و در عروسی او همه فعالان سیاسی شناخته شده بودند. با همسرش هم از طریق همین حشر و نشرها آشنا شده بود، آن‌ها به لحاظ طبقاتی خیلی با هم متفاوت بودند. او در اثر این ازدواج و رفت‌وآمدها مقداری از محیط خودش فاصله گرفته بود. زنش هم تا جایی که می‌دانم خیلی مدرن بود حتی نسبت به شرایط آن دوره هم مدرن‌تر بود. این‌ها خب کمی تختی را آزرده می‌کرد. ازدواجشان کمی عاشقانه بود ولی به لحاظ خانوادگی ناهماهنگ بودند. به گمانم در یک عروسی آشنا شده بودند. تختی در عین معاشرت با خانواده‌های بالا شهری اما ریشه‌های سنتی و مذهبی خودش را حفظ کرده بود.

 

 

آیا به نظر شما همه این‌ها می‌توانسته عوامل خودکشی او باشد؟ برخی تالمات ناشی از فوت مصدق را هم بی‌تاثیر نمی‌دانند.

 

خودکشی مساله‌ای است که در عین پیچیدگی یک اتفاق آنی است. شاید فرد در یک لحظه تصمیمی بگیرد که یک ساعت بعد از آن پشیمان شود. به نظرم نه مرگ مصدق بلکه شاید فروکش کردن فعالیت‌های سیاسی مسالمت‌آمیز و بسته شدن همه مفر‌ها و آغاز فعالیت‌های چریکی و زیرزمینی از جمله عوامل این تصمیم بود. یادم هست داریوش فروهر که جسد تختی را تحویل گرفت همیشه در خصوص مرگ او با ابهام صحبت می‌کرد. ما که جوان‌تر بودیم خیلی دوست داشتیم که مرگ تختی را گردن شاه بیندازیم ولی فروهر هیچ وقت صریحا نگفت که تختی را کشته‌اند. حتی حسیبی که وصی او بود هیچ وقت نگفت که تختی را شاه و عواملش کشتند، اما ماجرا این بود که همه تصور کردند تختی را کشته‌اند. حتی نشریه فکاهی توفیق نوشته بود تختی را خودکشی کردند. شاید یکی از علل اوج گرفتن شایعه کشته شدنش این بود که هتل آتلانتیک جنب ساختمانی متعلق به ساواک بود که فکر کنم الان بانک شده است و از همینجا شایعه خودکشی او قوت گرفت. بعد‌ها از قرائن و حاشیه‌های ماجرای زندگی تختی به این نتیجه رسیدیم که خودکشی کرده است.

 

 

چه زمانی؟

 

بعد از انقلاب. قبل از انقلاب که کسی پی این ماجرا نمی‌رفت و خودمان هم دوست داشتیم همین تصور بماند که شاه او را کشته است.

کلید واژه ها: تختی فرزین مخبر


نظر شما :