مخملباف گفت خودم را در سینما منفجر می‌کنم

امیلی امرایی
۲۲ دی ۱۳۹۲ | ۱۳:۳۳ کد : ۷۷۳۷ خاطرات یشایایی، صابری، عدل و نجفی
اجاره‌نشین‌ها جان تازه‌ای به سینمای بعد از انقلاب بخشید...یکی از افتخاراتم تهیه‌کنندگی ناخدا خورشید است...استقبال از هامون به دلیل بحران روشنفکری بود.
تاریخ ایرانی: خاطرهٔ جمعی سینمای ایران بعد از انقلاب فیلم‌هایی را به یاد دارد که بخشی از آن‌ها به تهیه‌کنندگی «پخشیران» و هارون یشایایی ساخته شده‌اند؛ فیلم‌هایی همچون «اجاره‌نشین‌ها»، «ناخدا خورشید»، «هامون»، «در مسیر تندباد» و… اما حالا سال‌هاست که هارون یشایایی دست از سینما شسته است. او سال‌های سال با سینما زندگی کرده، از اوایل دههٔ ۳۰ که اولین تیزرهای تبلیغاتی در سینماهای ایران و بعد‌تر تلویزیون پخش شد، او با سینما همراه بوده است. یشایایی یکی از چهره‌های شناخته شده جامعهٔ کلیمیان ایران است که در حوزه‌های دیگری هم نامش به میان می‌آید، از ریاست انجمن کلیمیان ایران تا پرونده‌های ساواک درباره چپ‌های ایران و چریک‌های فدایی خلق و دوستی با بیژن جزنی.

 

بخش سوم و پایانی گفت‌وگوی «تاریخ ایرانی» با یشایایی، کارنامه او در مقام تهیه‌کننده فیلم‌های موفق سینمای پس از انقلاب را مرور می‌کند؛ از همکاری با مهرجویی تا تقوایی، از موفقیت‌های «اجاره‌نشین‌ها» تا غربت «ناخدا خورشید».

 

***

 

بعد از انقلاب چه کردید؟

 

دیگر دفتر پخشیران کار ساخت تیزر قبول نمی‌کرد و تصمیم داشتم کار تهیه‌کنندگی سینما را پیش ببرم. اولین فیلمی که تهیه‌کنندگی‌اش را قبول کردم فیلم علیرضا داوودنژاد بود با عنوان «جایزه».

 

 

«جایزه» هیچ وقت اکران نشد، دلیلش چه بود؟

 

اول انقلاب بود، تکلیف خط قرمز‌ها و خیلی چیز‌ها هنوز روشن نبود. اما به جرأت می‌توانم بگویم «جایزه» یکی از بهترین‌های کارنامهٔ سینمایی علیرضا داوودنژاد بود. یکی از شجاعانه‌ترین سناریوهایی است که می‌توان دربارهٔ موضوع جایزه دادن نوشت. زمان نمایش فیلم درست خورد به بحبوحهٔ اجباری شدن حجاب در سینمای ایران، اشکال این بود که خانم ایرن در فیلم بازی کرده بود و آن موقع حجاب هنوز اجباری نبود و در نهایت تا این فیلم تمام شد یک دفعه بحث حجاب اجباری پیش آمد. فیلم عالی شده بود، علی نصیریان، داوود رشیدی و ایرن زازیانس یکی از بهترین بازی‌هایشان را در این فیلم ارائه داده بودند، داوودنژاد تلاش زیادی کرد و فیلم را کمی این طرف و آن طرف کرد، صحنه‌های بی‌حجاب بازیگر زن را حذف کرد و شات‌های تازه‌ای گرفت، اما فایده‌ای نداشت. سال ۱۳۶۰ فیلم را ساخته بودیم و حدود ۳۰ میلیون هزینه کرده بودیم که در مقیاس آن روز‌ها فیلم پرخرجی بود، یعنی جایزهٔ بانک در فیلم یک هواپیما بود و صحنه‌های این‌چنینی داشت و باید هواپیما را می‌بردیم تا در فرودگاه رامسر به زمین بنشیند.

 

کارگردان در این فیلم نفس جایزه دادن و جوایز بانک‌ها را هجو کرده بود و به نوعی با این ایده که این کار یک عمل ارتجاعی است جلو آمده بود. نکته جالب این بود که فیلم در واقع کاری که خود من و موسسه تبلی فیلم انجام می‌داد را نقد کرده بود، یعنی یکی از هنرپیشه‌ها یک‌جورهایی نقش من را بازی می‌کرد و بین خودمان به شوخی می‌گفتیم این فیلم مضمون انتقاد از خود را پیدا کرده است. خوب با آن ایده‌آل‌ها و جهان‌بینی که آن زمان بین ما حاکم بود جایزه دادن و تهییج برای مصرف به این شکل عمل جالبی نبود. جایزه بعد‌ها به صورت ناقص در سینما‌ها نمایش داده شد که موفقیتی هم بدست نیاورد.

 

 

تغییر خط قرمزها در آن دوره کار را دشوار کرده بود؟ آیا دستورالعمل روشنی در کار بود؟

 

خیر، هیچ دستورالعملی در کار نبود، هر لحظه ممکن بود در تب و تاب انقلاب شرایط تازه‌ای بر فضای سینما حاکم بشود. اما به طرز عجیبی همه چیز قابل تحمل بود، تحولات درونی بود، اما همه چیز به نظر سالم می‌رسید و همین هم روحیهٔ طاقت داشتن برای تغییرات را ایجاد می‌کرد، می‌شد با تغییرات کنار آمد. آن موقع فیلم‌های زیادی ساخته شدند که قربانی این تغییرات شدند و فرصت اکران پیدا نکردند، اما سینمای روشنفکری و مستقل راه خودش را خیلی زود پیدا کرد و آن‌قدر که سینمای گیشه و به اصطلاح فیلم‌فارسی تغییر کرد و آسیب دید، مشکل پیدا نکرد.

 

 

تجربهٔ بعدی‌تان برای امتحان کردن فضا و بازگشت به سینما چه سالی بود؟

 

تا سال ۱۳۶۵ ما دیگر فیلمی نساختیم تا اینکه با ساخت دو فیلم که در سینمای بعد از انقلاب هر کدامشان به نوعی یک اتفاق بودند به سینما برگشتیم. «اجاره‌نشین‌ها» ساختهٔ داریوش مهرجویی و «ناخدا خورشید» به کارگردانی ناصر تقوایی که هر دو از تجربه‌های تکرار نشدنی ما باقی ماندند؛ فیلم‌هایی که شاید اگر انقلاب نمی‌شد ساخته نمی‌شدند، با آن‌ها موج نو سینمای کارگردانان مطرح ایرانی شروع شد. تقوایی و مهرجویی هم بعد از انقلاب تا آن زمان فیلمی نساخته بودند.

 

 

«اجاره‌نشین‌ها» چطور ساخته شد؟

 

داریوش مهرجویی پیش از انقلاب هم کارگردان شناخته شده‌ای بود، فیلم‌های خوبی همچون «گاو» و «الماس ۳۳» را ساخته بود، فیلم «گاو» داریوش مهرجویی سینمای مستقل و روشنفکری ایران را در بحبوحهٔ انقلاب نمایندگی کرد و باعث شد این سینما نجات پیدا کند و جایگاه خودش را حفظ کند. «اجاره‌نشین‌ها» هم به نظرم فیلمنامه خیلی خوبی بود، درست دست گذاشته بود روی دغدغه‌های آن روز و البته امروز جامعهٔ ایران. مسالهٔ مسکن به اندازهٔ نان شب در دههٔ ۶۰ مطرح بود. اما «اجاره‌نشین‌ها» همان موقع هم معلوم بود فیلم پرخرجی خواهد بود، با این حال کسی که به ما توصیه کرد در ساخت این فیلم لحظه‌ای تردید نکنیم، آقای محمد مهدی دادگو تهیه‌کننده باسابقهٔ سینمای ایران است. به نظرم اگر در سینمای ایران به عدد انگشتان دست تهیه‌کنندگانی از جنس آقای دادگو حضور داشتند شرایط خیلی فرق می‌کرد، فیلم‌هایی که تهیه‌کنندگی کرده است هر کدام به تنهایی مؤید این مساله هستند، او در هر سیستم مدیریتی که بوده از بنیاد سینمایی فارابی تا حضور در تلویزیون همیشه تاثیرگذار بود. اما «اجاره‌نشین‌ها» فیلم دههٔ ۶۰ بود، امروز اگر مهرجویی بخواهد چنین فیلمی بسازد به جرأت می‌توانم بگویم که نمی‌شود. آن موقع خیلی از امکانات فنی امروز وجود نداشت، اما می‌شد تدارک فنی فیلم را مهیا کرد. با کمک علینقی کنی و مسئول جلوه‌های ویژه محمدرضا ناجی و ماشالله بهرام‌پور از عهده این فیلم برآمدیم. آن موقع برای مهیا کردن لوکیشن مدت‌ها جست‌وجو کردیم و دست آخر در شهرک ژاندارمری یک ساختمان نیمه‌کاره در حد اسکلت پیدا کردیم و بعد آن را ساختیم و دوباره بعد از فیلم خرابش کردیم که خودش ماجرایی بود. برای همین‌هاست که می‌گویم در سینمای امروز نمی‌توان این کار‌ها را کرد، الان ساخت یک فیلم معمولی ۲ میلیارد سرمایه می‌خواهد.

 

 

آن موقع فکرش را می‌کردید که «اجاره‌نشین‌ها» این‌قدر با استقبال روبه‌رو بشود؟

 

«اجاره‌نشین‌ها» جان تازه‌ای به سینمای بعد از انقلاب بخشید، دوباره مردم دست خانواده‌شان را گرفتند و به سینما رفتند. عزت‌الله انتظامی در این فیلم چنان درخشید که باید بگویم ارتباط سینماروهای نسل بعد از انقلاب از آنجا با او این‌قدر نزدیک شد، اما فقط انتظامی نبود، اجاره‌نشین‌ها گاهی وقت‌ها مثل معجزه بود، اکبر عبدی و حسین سرشار یکی از بهترین بازی‌هایشان را آنجا به نمایش گذاشتند و خب خود مهرجویی هم توان قابل تحسینی داشت، فیلم پردردسری بود که به اندازه ساخت ۵ فیلم سینمایی خوب از کل گروه انرژی گرفت.

 

البته بودجه فیلم هم به نسبت زیاد بود و بین ۵۰ تا ۶۰ میلیون هزینه ساخت فیلم شد، البته بعد که ساختمانی که فیلم در آن می‌گذشت را فروختیم، بخشی از این هزینه برگشت و بعد هم فروش فیلم یک رکورد بود. فروش فیلم از نظر تعداد تماشاچی هنوز هم در ایران رقیب ندارد، آن هم با توجه به اینکه آن موقع جمعیت تهران تقریباً سه و نیم میلیون نفر بود و قیمت بلیط سینما ۸ تومان بود.

 

 

آن موقع منتقدان و مخالفان می‌گفتند این ساختمان و اجاره‌نشین‌ها هجو جامعهٔ وصله و پینه‌ای امروز است، منتقدانی مثل محسن مخملباف. واکنش شما و آقای مهرجویی به این نقد‌ها چه بود؟

 

اصلاً مهرجویی چنین ایده‌ای نداشت، کمااینکه در فیلم‌های بعدی‌اش هم سراغ چنین ایده‌هایی نرفت. هنوز هم متاسفانه این کج‌فهمی‌ها و برداشت‌های عجیب و غریب وجود دارند و بیشترین آسیب‌ها را هم از همین‌ها می‌بینیم. آن موقع هم این تندروی‌ها مال آدم‌های تندرویی بود که بعد‌ها نشان دادند هر جا بایستند نگاهشان پر از این برداشت‌های کژتاب است، یکی‌شان و البته سردسته‌شان آن موقع محسن مخملباف بود، که از تندروی‌هایش در حوزهٔ هنری تا همین نقد‌هایش را همه به یاد دارند. اکران اجاره‌نشین‌ها در اوج خودش بود که این طرف و آن طرف همین سر و صدا‌ها را راه انداخته بود، انگار دلش رضایت به این‌ها نداد. یک روز دیدم تلفن دفتر زنگ خورد و یکی پشت خط خودش را معرفی کرد و گفت: «من محسن مخملباف هستم.» گفتم: «بفرمایید امرتان را.» گفت: «این فیلم ضد اسلام و ضد اخلاق است» و من هم گفتم: «به هر حال این فیلم پروانه نمایش دارد»، بعدش هم گفت: «می‌خواهم به خودم نارنجک ببندم و بروم توی سینما، خودم را منفجر کنم» و من هم گفتم: «به ما ربطی ندارد و پلیس باید جلوی شما را بگیرد.» شاید همین حرف‌ها هم بود که باعث شد فروش فیلم بیشتر شود، اما پشت این فیلم کارگردانی مثل داریوش مهرجویی بود که با این فیلم و فیلم‌های آن سال‌هایش به اوج رسید.

 

 

اما «ناخدا خورشید» این‌قدر‌ها موفق نشد؟

 

قدر «ناخدا خورشید» را خارجی‌ها خیلی زود‌تر از ایرانی‌ها فهمیدند، حتی در جشنوارهٔ فیلم فجر هم با وجود اینکه فیلم‌هایی از این دست در آن سال‌ها غنیمتی بود، به این فیلم چندان توجه نشد، البته بخشی از آن هم برمی‌گشت به اینکه تصمیم‌گیران جشنواره و سینما هنوز نتوانسته بودند با کارگردان‌های مستقلی مثل تقوایی مرزبندی‌هایشان را مشخص کنند. یکی از افتخارات دوران کاری‌ام تهیه‌کنندگی «ناخدا خورشید» است. تقوایی قبل‌ترش با یکی از دوستان اصفهانی ما ساخت این فیلم را شروع کرده بود و در میانهٔ کار آب کارگردان و تهیه‌کننده در یک جوی نرفت و پروژه تعطیل شد. به هر حال تقوایی هنرمند حساسی است و کار کردن با او یک روحیهٔ خاصی می‌خواهد و باید او را فهمید تا بشود با هم کار کرد. من و تقوایی از موقع ساخت «آرامش در حضور دیگران» با هم آشنایی داشتیم و برای همین بود که خیلی زود همه چیز مهیا شد و بعد از وقفه‌ای دو ماهه دوباره تقوایی با تهیه‌کنندگی پخشیران ساخت ناخدا خورشید را شروع کرد.

 

تقوایی خودش جنوبی است و قبلاً هم دربارهٔ جنوب کار کرده بود و خیلی موتیف‌ها را می‌دانست و همین هم فیلمش را عمیقاً واقعی کرد. او در این فیلم دست به ثبت تاریخ زد و زندگی مردم جنوب را ثبت کرد، ماه‌ها وقت صرف کرده بود تا لوکیشن‌ها را تائید کند، او وسواس زیادی دارد و نتیجهٔ همین وسواس‌ها بود که یکی از بهترین فیلم‌های سینمای بعد از انقلاب را رقم زد.

 

یکی از سکانس‌های به یاد ماندنی صحنهٔ دعوایی است که در قهوه‌خانه می‌گذرد، تقوایی بار‌ها این صحنه را گرفت و ۱۰ بار لامپ‌های سقف را عوض کرد و باورش شاید دشوار باشد اگر بگویم ۱۰ بار صحنهٔ آتش زدن سیگار‌ها در ناخدا خورشید فیلمبرداری شده تا تقوایی از آن راضی باشد.

 

فیلمبردار ما در ناخدا خورشید، زنده‌یاد مهرداد فخیمی تلاش زیادی کرد و با وجود اینکه امکانات ما کم بود، نتیجه کار رضایت‌بخش شد. صحنه‌هایی بود که باید روی دریا فیلمبرداری می‌شد، مثل همان صحنه‌ای که تبعیدی‌ها سوار می‌شدند و بعد شاگرد ناخدا را می‌کشتند، ما باید نماهای شب را در روز می‌گرفتیم و همین هم امکانات ویژه و پروژکتورهای مخصوص نور شب را می‌طلبید که آن موقع اصلاً در ایران چنین امکاناتی وجود نداشت. آن صحنه‌ها تقوایی را راضی نکرده بود، اما در حد امکانات آن زمان این فیلم یک شاهکار از آب در آمد.

 

 

دلیل اینکه فیلم فروش خوبی نداشت به نظر شما چه بود؟

 

آن سال‌ها مردم خودشان آن‌قدر زندگی دشواری داشتند که به نظرم رغبتی برای تماشای تلخی در سینما نبود. با وجود اکران گسترده سالن‌ها خالی بودند، در واقع باید بگویم قدر این فیلم را آن سال ندانستند و خیلی طول کشید تا ناخدا خورشید درک بشود. آن موقع خیلی از خودمان سوال می‌کردیم که چرا این فیلم با اقبال روبه‌رو نشد؟ به نظرم دلیل اصلی‌اش پایان تلخ فیلم بود، مرگ ناخدا و شرایط خانواده‌اش آن‌قدر تلخ بود که انگار آن سال‌ها مردم این سختی‌ها را پس می‌زدند و طاقتش را نداشتند. شاید آن روز‌ها جامعه نمی‌توانست این فیلم را بپذیرد. اما به مدد علیرضا شجاع نوری فیلم را فرستادیم به جشنوارهٔ لوکارنو و ناخدا خورشید در آنجا با استقبالی عجیب روبه‌رو شد. در واقع بی‌نظیر بود، نمایش فیلم در یک فضای وسیع باز بود و فیلم را با زیرنویس فرانسه نشان دادند، تماشاچی‌های سوئیسی مدت‌ها بعد از پایان فیلم دست می‌زدند و فیلم را تحسین می‌کردند. فیلم جایزه اول آن سال لوکارنو را گرفت.

 

 

شما دوباره با داریوش مهرجویی همکاری کردید و این بار هم نتیجه فیلمی شد به نام «هامون» که در سینمای ایران برای خودش تبدیل به یک اسطوره شد. دربارهٔ هامون بگویید؟

 

۲۵ سال از اکران این فیلم می‌گذرد، «هامون» در روزهای بعد از جنگ مردم را متوجه زندگی عادی خود کرد، شکیبایی چشم مردم را روی زندگی روزمره باز کرد، چیزی که بعد‌ها در سینما و ادبیات ما بیشتر مطرح شد. تجربه همکاری با خسرو شکیبایی برای من بسیار شیرین بود، دو فیلم «هامون» و «کیمیا» تجربه‌های تکرار نشدنی بودند. خسرو شکیبایی یکی از بازیگران بی‌همتای سینما بود، بازی او در هامون چنان درخشان بود که روی باقی بازی‌هایش سایه انداخت. در حالی که به نظرم او در فیلمی مثل «کیمیا» هم به همان اندازه ماندگار شد. البته هامون هم در سینمای ایران یک اتفاق بود. این فیلم به دلیل نزدیکی خسرو شکیبایی به شخصیت روشنفکر خودش ماندگار شد. در واقع به نظرم دلیل استقبال از این فیلم در آن دوران بحران روشنفکری بود؛ بحرانی که در آن دوران بسیار به چشم می‌خورد. هامون نخستین فیلم در فضای روشنفکری پس از جنگ بود و تا اندازه‌ای دغدغه‌های آن روز انسان روشنفکر را مطرح می‌کرد. خسرو آن‌قدر صمیمی بود که حتی اگر در صحنه مشکلی برایش به وجود می‌آمد برای اینکه کار لطمه نخورد استوار می‌ایستاد و پیشنهاد می‌داد که کار را با کمی تغییر ادامه دهیم و این حادثه در کیمیا اتفاق افتاد و او با دست شکسته بسیاری از سکانس‌های فیلم را بازی کرد. او بازیگر بی‌نظیری بود، من با خیلی‌ها کار کرده‌ام، اما خسرو شکیبایی را همیشه تکرار نشدنی می‌دانم.

 

 

سال ۶۸ برای دفتر فیلمسازی شما سال پرباری بود، تجربهٔ ساخت فیلم «ای ایران» را هم داشتید، استقبال از «ای ایران» چطور بود؟

 

«ای ایران» هم از آن فیلم‌هایی بود که جشنوارهٔ فیلم فجر در آن سال زحمت زیادی برای نادیده گرفتنش کشید و تنها حاضر شدند جایزهٔ بهترین طراحی پوستر فیلم را به زنده‌یاد مرتضی ممیز بدهند و بس. فیلم را حتی به بخش مسابقه هم راه نداند، برای آن فیلم هم بازیگرانی مثل اکبر عبدی، حمید جبلی و حسین سرشار زحمت زیادی کشیدند. فیلمبرداری با محمود کلاری بود. فیلم سکانسی دارد که بچه‌ها در ماسوله راه می‌روند و سرود می‌خوانند، به زعم بسیاری این سکانس از بهترین‌های سینمای ایران است، اما متاسفانه هیچ‌وقت قدر زحمت و ارزش‌های سینمای ناصر تقوایی را ندانستند.

 

 

بعد از همهٔ این‌ها شما حاضر می‌شوید با محسن مخملباف هم همکاری کنید، یعنی کارگردانی که قبل‌ترش شما را متهم به ساخت فیلم ضد انقلابی کرده بود می‌آید و «نون و گلدون» را با شما می‌سازد، چطور شد که این همکاری اتفاق افتاد؟

 

همین نشان می‌دهد که مخملباف اشتباه کرده بود، به هر حال نمی‌شود با کینه‌توزی و و تنگ‌نظری کار کرد. آن موقع هم مخملباف خودش آمد و پیشنهاد داد که با ما همکاری کند. گفت من یک فیلمنامه دارم و من هم فیلمنامه را خواندم و قبول کردم که این فیلم را بسازیم. گفت لوکیشن فیلم باید در نائین باشد، برای همین رفتیم و لوکیشن را دیدیم و بعد هم فیلم در دفتر پخشیران ساخته شد. خانم پروانه پرتو در «دستفروش» با مخملباف کار کرده بود و او واسطه شد و بعد از اینکه مخملباف به دفتر ما آمد دیگر هیچ‌وقت آن بحث‌ها را مطرح نکرد.

 

 

شما و مسعود جعفری جوزانی فیلم «در مسیر تندباد» را ساختید، پروژه‌ای که اکنون از آن به عنوان سینمای فاخر یاد می‌شود، استقبال از این فیلم چطور بود؟

 

«در مسیر تندباد» فیلم تاریخی محسوب می‌شود، آن موقع سینمایی از این دست چندان برای مردم آشنا نبود و برای همین هم در یاد‌ها ماند، البته حالا به خاطر بودجه‌های دولتی و سودی که در میان است خیلی‌ها سراغ این جنس از فیلمسازی می‌روند که در اغلب موارد هم موفق نمی‌شوند. اما من در بد‌ترین شرایط اقتصادی فیلمی را تهیه کردم به نام «در مسیر تندباد» که در دهه هفتاد فقط ۱۰۰ میلیون برای آن هزینه شد. شک دارم دوستان نه آن فیلم که کپی‌اش را هم بتوانند با ۱۰ میلیارد بسازند. هواپیما و بمباران داشتیم و سیاهی لشکر که برای آن موقع خیلی کار بزرگی بود. «در مسیر تندباد» برای من همیشه یادآور شکلی از رمان «سووشون» زنده‌یاد سیمین دانشور است.

 

 

آخرین فیلم‌هایی که ساختید «شهر زنان» با عطاءالله حیاتی و «کیمیا» و بعد از آن «دیوار» با محمدعلی طالبی در سال ۸۶ بود و دیگر تولید فیلم را ادامه ندادید. دلیلش چه بود؟

 

چون معتقدم در شرایط کنونی سرمایه‌گذاری در سینمای داستانی دیگر معنا ندارد. سینما الان دولتی است و بیشتر فیلم‌هایی که ساخته می‌شود با سرمایه دولتی است و من هم به این شکل از فیلمسازی اعتقادی ندارم. مداخله دولت به شکل ایدئولوژیک در کار فیلم اشکال به وجود می‌آورد و شما مجبور هستید که در این فضای انقباضی کار کنید که تحمل این شرایط برای من دشوار است. بعد هم به هر حال عده‌ای می‌خواهند ایدئولوژی و نگاه خاصی را در سینما حاکم کنند و همهٔ این‌ها دست به دست هم می‌دهند و کار کردن دشوار می‌شود. البته اگر کمک‌های دولتی نباشد ادامه کار سینما غیرممکن خواهد بود ضمن اینکه وابستگی شدید سینما به کمک‌های بخش دولتی عملاً خود مانع شکوفایی سینما و بخش خصوصی در این زمینه است.

 

شرایط کار هم خیلی تغییر کرده است، الان عوامل سینما به اصطلاح پایدار نیستند، الان اگر قرار باشد بدون حمایت بخش دولتی سالی یک فیلم بسازی بی‌تردید ورشکست می‌شوی. حالا مراوده‌ها یک‌جور دیگر است و ضوابط سینما عوض شده است، عوامل ساخت فیلم یک روز هوس می‌کنند و سر کار نمی‌آیند و به دلیل مشکلات مالی کمتر پایبند تعهدات خود هستند. خب خیلی‌ها با این شرایط می‌توانند اما من نمی‌توانم. واقعیت دیگر این است که توانایی‌های من هم کمتر شده است، من دارم دوره بازنشستگی را سپری می‌کنم، کار کردن در شرایطی مثل فیلم ناخدا خورشید برایم ممکن نیست که یک ماه تمام در آن گرما کار کنم و دوام بیاورم. عمر مفید من برای کار سینما به پایان رسیده و درست نیست که تا دم مرگ کار کنی. انسان باید به خودش کمی هم فرصت اندیشیدن بدهد. البته شرکت همچنان در زمینه ساخت فیلم‌های مستند فعال است و کیارش یشایایی تاکنون چندین و چند فیلم در مقوله حفاظت از محیط زیست ساخته و بعضی از آن‌ها هم در تلویزیون نمایش داده شده است.

کلید واژه ها: هارون یشایایی فیلم اجاره نشین ها فیلم ناخدا خورشید داریوش مهرجویی ناصر تقوایی محسن مخملباف


نظر شما :