گفت‌وگوی رجایی با هاشمی درباره کریم‌خان زند، خاطراتش و اختلافات با عربستان

۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۰ | ۲۳:۰۴ کد : ۶۸۹ از دیگر رسانه‌ها
غلامعلی رجایی در سایت خود روایتی از دیدار اخیرش با هاشمی رفسنجانی نوشته است که در پی می‌آید:

 

چهارشنبه‌ای که گذشت دیداری خصوصی با آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی داشتم.

 

وی فارغ از این همه فشار‌ها - که به‌رغم اینکه روز به روز بر دامنه آن‌ها افزوده می‌شود از او کمتر دفاعی می‌شود - با چهره‌ای بشاش و با خوش‌رویی تمام مرا پذیرفت.

 

در ابتدای این دیدار وقتی به ایشان گفتم به قول طلبه‌ها برای من همین دیدن شما در این شرایط موضوعیت دارد حتی اگر دراین ملاقات هیچ بحثی مطرح نشود، با لحن خاص خودش که فروتنی در آن دیده می‌شد پاسخ داد من هم تشکر می‌کنم.

 

به آقای هاشمی گفتم الآن از جلسه‌ای در... می‌آیم که رئیس آن می‌خواهد تز دکترای مرا که با عنوان روابط کمپانی هند شرقی انگلیس با ایران در دوره کریم خان زند است چاپ کند و از من خواست سلامش را به شما برسانم همین باعث شد دقایق اولیه این دیدار به بحث در باره کریم خان زند بگذرد.

 

وقتی گفتم در دوره کار‌شناسی ارشد هم درباره کشورداری کریم‌خان رساله نوشته‌ام و ادامه دادم که این لُرِ به قول خودش بی‌سواد با هوشمندی تمام در دوره کوتاه خودش در جهت آسایش مردم حکومت می‌کرده است،  آقای هاشمی پرسید بالاخره رأی شما درباره کریم خان مثبت است؟

 

با ذکر نمونه‌ای پاشخ مثبت دادم و گفتم کریم خان مردمدار بود و به همین جهت درتاریخ ما آدم خوشنامی است و ادامه دادم وی که به شهادت مورخین زمان خودش تا آخر عمر حتی یک کلمه نتوانست بخواند و بنویسد بخوبی این نکته را دریافته بود که مردم باید از جانب حکومت آسوده باشند و فشاری بر آنها وارد نشود.

 

سپس برای استناد مطلب به دو نمونه از این مردمداری خان زند اشاره و گفتم وی بعضی از شب‌ها به بالای دیدگاه برج ارگ خود که منزل مسکونی او بود و از قضا خود طراحی نقشه آن را انجام داده بود می‌رفت و به خانه‌های اطراف ارگ می‌نگریست اگر می‌دید از خانه‌های مردم سر وصدای دف و چنگ و شادی می‌آید با خود می‌گفت معلوم می‌شود امروز محتسبان و مستوفیان در گرفتن مالیات بر مردم سخت نگرفته‌اند و اگر صدایی نمی‌شنید در می‌یافت در آن روز بر مردم سخت گرفته‌اند و روز بعد به ماموران حکومت توصیه اکید می‌کرد بر مردم سخت نگیرند.

 

نمونه دومی که به آن اشاره کردم این بود که یکبار که در کشور قحطی آمده بود خان زند دستورداد از انبارهای گندم حکومت در تبریز به شیراز و سایر شهر‌ها گندم حمل کنند، وی سپس در جلسه‌ای با رندی تمام از کارگزاران حکومت سوال کرد به نظر شما حالا این گندم‌ها را به چه قیمتی باید بفروشیم؟ وقتی به خان زند گفتند کرایه حمل ونقل را هم باید به نرخ گندم‌ها اضافه کنیم خنده‌ای کرد و گفت پس بفرمایید حکومت گندم فروش شده است و بعد قاطعانه دستور داد گندم‌های حمل شده را با‌‌ همان نرخ تبریز در سایر شهر‌ها به مردم بفروشند.

 

وقتی به آقای هاشمی گفتم کریم خان خود طرح ارگ و مسجد وکیل را داده است و اشاره کردم در منابع این دوره آمده است در یکی از روز‌ها که خمره‌ای پر از اشرفی از زیر خاک بیرون آمد وقتی آن را به او که در سایه‌ای نشسته بود و قلیان می‌کشید و ناظر بر کار کارگران بود تقدیم کردند بلافاصله دستور داد آن اشرفی‌ها را در بین‌‌ همان کارگران تقسیم کنند با هوشمندی خاصی که ویژگی اوست پرسید این مطالب را تاریخ‌نویسان درباری برای او نساخته‌اند؟ گفتم نه او واقعا سعی داشت در حکومتداری‌اش صرف‌نظر از اشتباهاتی که داشت ساده باشد مثلا هیچوقت به لباسش جواهر نبست و تاج مرصع بر سر نگذاشت.

 

در ادامه دیدار تا از ایشان سوال کردم هنوز خاطراتتان را می‌نویسید، با خنده‌ای گفتند تا دیروز را که نوشته‌ام.

 

به عنوان یک دانش آموخته تاریخ عرض می‌کنم جناب آقای هاشمی با این کار خود خدمت بزرگی به تاریخ معاصر کرده است و بویژه اینکه در زمان حیات خود آنها را منتشر می‌کند تا اگر نقد و نظری هست را بیشتر توضیح بدهد و در اثبات آن‌ها ادله‌ای بیاورد.

 

آیت‌الله هاشمی با نوشتن خاطرات روزانه خود کمک بزرگی به روشن شدن بعضی از مسائل در دهه ۶۰ کرده است. کاش دیگرانی که مثل ایشان دستی در امور داشته یا دارند هم این مشی صحیح را داشته باشند.

 

در دیدار قبلی که درباره سید آزادگان دفاع مقدس مرحوم آقای سیدعلی اکبرابوترابی با من مصاحبه کرد و من دو سه جلد از تالیفاتم را به ایشان تقدیم کردم از سر لطف ضمن اینکه گفت یکی از این کتاب‌ها را - که واکاوی شخصیت امام از زبان خود امام بود و با عنوان امام به روایت امام توسط موسسه چاپ و نشرعروج منتشر شده و چاپ‌های مکرری هم داشته - دیده و آن را خوانده دستور داد یک دوره از کتاب‌هایی را که یادداشت‌های روزانه او از سال ۶۰ تا ۶۷ و حاوی مطالب بسیار مهمی بویژه درباره جنگ و اوضاع سیاسی کشور است را به من بدهند. به مناسبت تدریسی که در دانشگاه دارم‌ گاه به این کتاب‌ها سری زده‌ام. در ترم گذشته به دانشجویان توصیه کردم در صورت تمایل بعنوان تحقیق درس یکی از این کتاب‌ها را با موضوع جنگ مطالعه و فیش برداری کنند.

 

شب قبل از ملاقات مرور دیگری بر این کتاب‌ها داشتم تا نکاتی را که به نظرم می‌رسد به ایشان عرض کنم. در این خاطرات که بسیار مختصر نوشته شده و می‌شوند ‌گاه مطالبی نهفته است که سرنخ خوبی برای تحقیق درباره اوضاع سخت و رویداد‌ها و حوادث متنوع مسائل آن روزهاست. به آقای هاشمی گفتم این خاطرات بسیار مختصر است و ‌گاه به این دلیل درک و دریافت خواننده را از تاریخ آن دوره مشکل می‌کند. در پاسخ به این نقد می‌گفت در آن روز‌ها به دلیل مسئولیت‌هایی که داشتم فرصت من برای نوشتن بسیار کم بود. وی این یادداشت‌ها را در دفا‌تر تقویمی که داشته مختصر می‌نوشته و تفصیل بعضی مطالب را می‌توان درکتاب‌های دیگر ایشان که شامل خطبه، پیام‌ها و مصاحبه‌ها است، یافت. به ایشان عرض شد‌ گاه این اختصار مطالب، خواننده را دچار ابهام می‌کند چون نمی‌داند تفصیل مطلب را باید در کجا ببیند.

 

به گمان من آقای هاشمی با نوشتن این خاطرات هرچند مختصر و فشرده کمک بزرگی به شناخت وقایع حساس دهه شصت کرده است. وقتی از آقای هاشمی پرسیدم کتاب‌های شما تجدید چاپ هم شده‌اند؟ گفت بله با اینکه این کتاب‌ها مثل بعضی کتاب‌ها که برخی از مراکز دولتی کتاب‌هایی را می‌خرند و به کارکنان خود هدیه می‌دهند نیستند با این همه سالی چند بار چاپ می‌شوند.

 

به ایشان گفتم به گمان من با نکات بسیار مهمی که در کتاب‌های شما وجود دارد و در جاهای دیگر نمی‌توان به آن‌ها دسترسی پیدا کرد حیف است این موارد در کتاب‌ها پنهان بماند و از نگاه محققان و خصوصا نسل جوان دور بماند.

 

به دو نکته اشاره کردم که تدبیر و روش سیاست کشورداری امام را در آن شرایط حساس بخوبی از مطالعه آنها می‌توان شناخت و دریافت که امام در اداره کشور با چه دیدگاه‌ها و تنگناهایی مواجه بوده و چگونه از آن‌ها عبور کرده است.

 

نمونه اول نامه ۱۱ تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی دوره اول به حضرت امام است که از ایشان خواسته‌اند با نفوذی که دارند با نمایندگی خانم‌ها برای مجلس مخالفت کنند.

 

روزنوشت این است:

پنج شنبه ۲۰ بهمن

تمام روز را در خانه بودم به علت خستگی بیش از حد بیشتر وقتم به استراحت گذشت. احمدآقا آمدند و نامه یازده نفر از نمایندگان مجلس را به امام آوردند که در آن از امام خواسته بودند مانند سال ۴۱ حق انتخاب شدن و انتخاب کردن زنان را برای مجلس تحریم نمایند. گفت قبلا هم فردی خدمت امام آمده و خواسته که امام به شورای نگهبان چنین دستوری بدهند ولی امام ایشان را منع کرده و گفته‌اند این حرف‌ها ضرر دارد. نامه را خدمت امام برد و برگشت اطلاع داد که امام به من دستور داده‌اند که این آقایان را در مجلس بخواهم و به آنها بگویم سلب حق رای از زنان خلاف شرع است و در زمان شاه کل کارهای مجلس را ما حرام می‌دانستیم از جمله این را نه اینکه اشکالی در انتخاب کردن زن می‌دیدیم و امروز که همه امور مجلس شرعی است شرکت آنان هم مثل مردان شرعی، عقلی وانسانی است. (کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال۱۳۶۲ به اهتمام مهدی هاشمی، صص۳۵۸ و۳۵۹)

 

مورد دوم موضع عجیب شورای نگهبان است که در یک قرارداد تجاری مابین ایران و ترکیه که در آن آمده بود در صورت اختلاف دو طرف به یک کشور دیگر بعنوان حکم مراجعه کنند این شورا حکمیت یک کشور غیرمسلمان را در این مورد خلاف شرع دانسته بود و امام نیزهمین موضع آقای هاشمی را تایید کرده بود.

 

روزنوشت این است:

شنبه ۲۰ بهمن ۶۳

شب با آقای (احمد) جنتی درباره رأی جدید شورای نگهبان درباره داوری قرارداد ایران و ترکیه صحبت کردم گفته‌اند چون اطلاق اجازه رجوع به داوری شامل رجوع به داور غیرمسلمان هم می‌شود رای لازم را برای تصویب نیاورده است. گفتم این خطرناک است چون باعث خواهد شد ما نتوانیم با هیچ کشور غیرمسلمانی قرارداد ببندیم زیرا آنها نمی‌پذیرند که به داور غیرمسلمان رجوع شود داوری مرضی‌الطرفین را قبول دارند قرار شد از امام کسب تکلیف کنیم اشکال را با احمدآقا هم درمیان گذاشتم.

 

یکشنبه ۲۱ بهمن ۶۳

احمد آقا اطلاع داد که شورای نگهبان در خصوص ایرادشان نسبت به ارجاع به داوری از طریق آقای (هاشم) رسولی محلاتی با امام تماس گرفته‌اند، امام فرموده اگر می‌خواهید این چنین برخورد کنید بهتر است که دستور بدهید ایران و انقلاب خودشان را از تمام دنیا قطع کنند. به نظر می‌رسد این نظر برای شورای نگهبان گران تمام شود. (کارنامه وخاطرات هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۳ به اهتمام محسن هاشمی، صص۳۳۵ تا۳۳۷)

 

آقای هاشمی با یادآوری این دو مطلب لبخند خاصی زد که پیدا بود از یادآوری این موضوع و نقشی که داشته راضی بنظر می‌رسد.

 

از نکات بسیار مهم و بحث انگیز موجود در خاطرات آقای هاشمی اشاره به فکر کناره‌گیری امام در سال ۱۳۶۳ از کارهاست. بجز آقای هاشمی تاکنون کسی متعرض این مطلب بسیار مهم نشده است، اگر از این مطلب رمزگشایی شود بی‌تردید می‌توان به بعد ناشناخته دیگری از شخصیت امام پی برد. متاسفانه دراین ملاقات من نتوانستم از ایشان دراین باره تشریح مطلب را بشنوم، به یاری خدا در دیدار بعدی حتما این مساله را مطرح خواهم کرد.

 

روزنوشت این است:

دوشنبه ۱۷ دی

به زیارت امام رفتم. مدت زیادی در خدمتشان در اندرون نشستم. تمایل به انزوا در امام پیدا شده است، تاکید کردم که لازم است بیشتر با مردم حرف بزنند. احتمال کناره‌گیری کامل را مطرح کردند، درخواست کردم که دیگر نفرمایند و مصلحت نیست. (کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۳ ص۳۰۹)

 

به آقای هاشمی گفتم در خاطرات شما ‌گاه نکات جالبی وجود دارد از جمله تصمیم‌گیری درباره اینکه در جمعه‌ای که پیش‌ رو بود چه کسی خطبه بخواند، پاسخ ایشان هم در این باره جز لبخند چیز دیگری نبود.

 

روزنوشت این است:

(آیت الله) آقای خامنه‌ای اظهار تمایل کردند که نمازجمعه این هفته را اقامه کنند، قبلا به آقای امامی کاشانی محول کرده بودم، به آقای امامی اطلاع دادم و قرار شد که ایشان بروند. (کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۳، ص۲۰۴)

 

شب با رییس جمهور - آیت الله خامنه‌ای - جلسه خصوصی داشتیم، از ایشان خواستم که بیشتر برای اقامه نماز جمعه بروند که قرار شد دو هفته من و دو هفته ایشان و یک هفته یکی دیگر از آقایان دیگر باشیم. (همان ص۲۵۹)

 

به آقای هاشمی درباره بعضی نکات در خاطراتشان که جنبه شخصی دارد گفتم که بنظر می‌رسد درج چنین مواردی مانند استخر رفتنتان در زمان جنگ لزومی ندارد، گفتند من تعمدا به این نکته‌ها اشاره کرده‌ام تا بعضی گمان نکنند من هم از آن دسته از روحانیونی هستم که با این نوع کار‌ها موافقتی ندارم.

 

وی به نمونه مهم دیگری در این باره اشاره کرد و گفت مثلا من نوشته‌ام که از منزل امام برای ما غذا آوردند که هدف من از این مطلب یکی این بود که واقعا ‌گاه ما به دلیل اینکه همسرم در خانه نبود در خانه غذایی نداشتیم و دیگر اینکه می‌خواستم صمیمیت و نزدیکی بیش از حد خودم را با منزل امام نشان بدهم.

 

بحث با آقای هاشمی درباره امور خانوادگی و شخصی‌اش به میان کشیده شد، گفتم‌ گاه نوشته‌اید عفت نبود شام نداشتیم نیمرو درست کردم، گفت همیشه همینطور بوده و خانم من خودش در کنار کارگری که‌ گاه به او کمک می‌کرد کارهای خانه و از جمله غذا را برعهده داشته و الآن هم که بچه‌ها رفته‌اند و حفاظت با آوردن کسی به لحاظ امنیتی موافق نیستند‌‌ همان وضع ادامه دارد.

 

از نکات جالب خاطرات هاشمی که در خاطرات سال ۱۳۶۰ ایشان آمده این نکته هم بسیار شنیدنی است که در آن بحبوحه مسئولیت‌ها و ترور‌ها و حوادث و مسئولیت اداره مجلس ایشان درگیر چه مسائل ریزی هم بوده است.

 

به این نمونه که مربوط به روز نوشت جمعه ۲۵ دی ۱۳۶۰ می‌باشد توجه کنید:

ساعت چهار بعد از ظهر به منزل آمدم. یاسر اصرار داشت زود‌تر به خانه بیایم و در انجام تکالیف مدرسه به او و مهدی کمک کنم. به آنها کمک کردم. (عبور از بحران، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال ۶۰ به اهتمام یاسر هاشمی، ص۴۴۲)

 

از نکات جالب دیگری که در این خاطرات به آن برخوردم و باز مربوط به امام است مساله ارسال نوار کاست اظهارات مرحوم آیت‌الله العظمی گلپایگانی - از مراجع بزرگ عصر امام - به امام است که در آن نسبت به اظهار شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه که در مساجد و محافل مذهبی سر داده می‌شود به امام اعتراض کرده بود و جالب‌تر اینکه وقتی به امام پیشنهاد می‌شود نظر و اظهارات ایشان از رادیو پخش شود امام با این پیشنهاد موافقت کرده‌اند.

 

آقای هاشمی دراین باره نوشته است:

جمعه ۱۴ اسفند

عصر، احمدآقا آمد و نوار سخنان آقای (آیت‌الله العظمی محمدرضا) گلپایگانی را آورد و گوش دادیم، به شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه اعتراض دارند و از مجلس می‌خواهد که در تشخیص ضرورت و موضوع احکام ثانویه دقت و وسواس داشته باشند ولی با خضوع و احترام صحبت کرده‌اند. من هم در نماز جمعه از ایشان تشکر کردم، قرار شد با مشورت امام سخنان ایشان پخش شود. احمد آقا اطلاع داد که امام موافقند. (خاطرات سال۶۰ ، عبور از بحران - ص۵۰۰)

 

راستش را بخواهید هدف من از این ملاقات ارائه این پیشنهاد به آیت‌الله هاشمی بود که با توجه به نفوذی که در حاکم عربستان دارد از این رابطه استفاده کند و از او بخواهد به سرکوب مردم مظلوم بحرین خاتمه دهد. ایشان این مساله را با توجه به واقعیات موجود غیرممکن و منتفی می‌دانست و با ذکر یک نمونه اظهارات بیانات تلخی کرد که از شنیدن آنها بسیار متاثر شدم. ایشان گفت اتفاقا در این اواخر که ملک عبدالله از سفر معالجه خود به عربستان بازگشت تلفنی از ایشان جویای حالشان شدم و در این مذاکره تلفنی با تشریح اوضاع منطقه به ایشان توصیه کردم با توجه به امواجی که در منطقه پدید آمده است در مقابل مردم خود نایستند. پرسیدم این مذاکره تاثیری هم داشت، گفت بله ایشان بعد از تلفن من دستور آزادی بعضی از زندانیان شیعه‌ای را که در حوادث آن روز‌ها دستگیر شده بودند را صادر کرد.

 

آقای هاشمی می‌گفت تازه این امر به دولت مربوط است، گفتم با توجه به حساسیت امر با رهبری هماهنگ کنید، گفت ایشان هم می‌گوید من در کار دولت دخالت نمی‌کنم.

 

آقای هاشمی سپس به نمونه‌ای از عدم توفیق در این کار اشاره کرد و گفت شبیه این کار یکبار در سفر قبلی من به عربستان که به قصد زیارت انجام شد اتفاق افتاد. ملک عبدالله با خواص خود چند ساعت با من نشست و درباره اختلافات موجود در بین ایران و عربستان مفصل صحبت شد و در ‌‌نهایت به تشکیل پنج کمیسیون انجامید و حتی پادشاه عربستان برای حسن نیت خود سعود الفیصل وزیر امور خارجه عربستان را برای تحقق بحث‌ها و توافق‌ها به تهران فرستاد که مذاکرات مفصلی با دکتر ولایتی داشت ولی وقتی کار به این مرحله رسید که دولت این توافق‌ها را دنبال و اجرایی کند دراین زمینه کاری انجام نشد و آنها هم فهمیدند که در این زمینه از من کاری ساخته نیست.

 

آقای هاشمی می‌گفت بنظر شما صلاح است یکبار دیگر این تجربه تکرار شود؟ گفتم در این صورت نه، من این واقعیت تلخ را نمی‌دانسنتم. آقای هاشمی می‌گفت آنها اینقدر این توافقات را مهم می‌دانستند که اخبار سفر مرا رسانه‌ای کردند در حالی که ما در اینجا چنین کاری نکردیم.

 

وقتی به ایشان عرض کردم، این در دنیا یک امر اثبات شده است که - مثلا در آمریکا از آقای کار‌تر و کلینتون- از ظرفیت، نفوذ و تجربه رؤسای جمهور پیشین با توجه به اینکه مقام رسمی ندارند بخوبی استفاده می‌کنند. آقای هاشمی گفت اتفاقا کارگشا هم بوده است.

 

در خاطرات آقای هاشمی،‌ گاه نکات جالب وگاه تعجب آوری دیده می‌شود ازجمله:

 

- قطع تلفن منزل

در خاطرات پنجشنبه ۸ بهمن ۶۰ آمده است:

آخر شب مقداری مطالعه کردم برای خطبه‌های فردا. چون تلفن اصلی خانه به خاطر دیرکرد پرداخت پول قطع شده، مراجعه تلفنی نداشتیم. (ص۴۶۲)

 

- دخالت دادن مراجع توسط امام در اداره حوزه علمیه

دوشنبه ۱۲ بهمن ۶۰

گروهی از فضلای حوزه علمیه قم آمدند و از بی‌نظمی حوزه شکایت داشتند و می‌گفتند هیات مدیره منصوب از طرف امام و آقای گلپایگانی کاری از پیش نبرده‌اند. خواستار هیات مدیره‌ای بودند که انتخاب طلاب در آن دخالت داشته باشد. از من خواستند که موافقت امام را جلب نمایم (ص۴۶۵)

 

- ترور امام

چهارشنبه ۲۱ بهمن ۶۰

بعدازظهر سفیر فلسطین و نماینده عرفات، آقای خطاب آمدند و از تیرگی روابط ما و الفتح نگران بودند و چاره‌جویی می‌کردند. از ملاقات هانی الحسن با بنی‌ صدر و رجوی عذرخواهی داشتند و ملاقات را کاری خصوصی معرفی کردند و نه رسمی و گفتند او رفته که آنها را از ترور امام که آن روز‌ها محتمل بوده منع کند. (۴۷۲)

 

- علاقه به آیت الله خامنه‌ای

دوشنبه ۵ مرداد ۶۰

اول شب به عیادت آقایان خامنه‌ای و اشراقی رفتم... بعضی از برادران دلسوزتوصیه نمودند که این همه به بیمارستان نروم به خصوص که منافقین قبلا در مریضخانه نفوذ زیادی داشته‌اند و اسم آن بیمارستان را مهدی رضایی گذاشته‌اند و می‌توانند در آنجا برای ما کمین برقرار کنند اما با توجه به اشتیاقی که به ملاقات آقای خامنه‌ای دارم و نیز ضرورت مراقبت از ایشان ترجیح می‌دهم بروم. (ص۲۱۷)

 

یکشنبه ۱۱ مرداد۶۰

سری به بیمارستان زدم. آقای خامنه‌ای لباس پوشیده و آماده رفتن به منزل امام برای شرکت در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری آقای رجایی بودند، به شعف آمدم. (ص۲۲۴)

 

- منزلت استثنایی نزد امام

جمعه ۹مرداد۶۰

پیش از نماز، وزارت خارجه اطلاع داد که سفارت شوروی کار فوری دارد و می‌خواهد مرا ببیند. گفتم ساعت دو بعدازظهر بیایند مجلس. برای دیدن به مجلس رفتم. کاردار سفارت آمد، فارسی هم خوب می‌داند. گفت از شوروی به من دستور داده‌اند مطلبی سرّی را به شخص امام بگویم و دیشب از امام وقت ملاقات خواسته امام گفته‌اند به من مراجعه کند و به من بگوید. گفت مقامات شوروی مطلع شده‌اند که در پاریس سلطنت‌طلب‌ها متحد شده‌اند. توطئه‌ای در دست اجرا دارند. اطلاعاتی در اختیار گذاشت ولی سرنخ روشنی نداد. (ص۲۲۳)

 

- خطر ترور

چهارشنبه ۲۹ مهر ۶۰

احمد آقا تلفن کرد گفت امام برای مراعات امنیت و حفاظت با پیشنهاد من در خصوص اجازه رفتن دوستان دیگر جهت اقامه نماز جمعه به جای من موافقت کرده‌اند. (ص۳۳۵)

 

یکشنبه ۲۶ مرداد۶۰

امروز هم در منزل ماندم بخاطرامنیت، برای کارهای غیرمهم از خانه بیرون نمی‌روم. از اول وقت به مطالعه پرداختم و کار‌ها را با تلفن انجام دادم. (ص۳۳۱)

 

- قاطعیت امام

چهارشنبه ۲۸ مرداد۶۰

برای اینکه تذکرات و مشورت‌هایی با امام داشتم، صبح زود به مجلس نرفتم و از آقای موسوی خوئینی‌ها خواستم مجلس را اداره کنند. ساعت هشت و نیم خدمت امام رسیدم و از ایشان تقاضا کردم که در این ایام بخاطر توا‌تر گزارش‌های انجام توطئه از پناهگاه موجود در محل استفاده کنند ولی ایشان معلوم نیست این پیشنهاد را بپذیرند. به ایشان پیشنهاد عضویت احمد آقا را در شورای عالی دفاع مطرح کردم، نپذیرفتند. ایشان با تصدی هرگونه پستی ازطرف احمد آقا مخالفند وانعطاف‌ناپذیر. قبلا پیشنهاد عضویت در شورای انقلاب داده بودیم که قبول نکرده بودند. (ص۲۴۶)

 

- شهید رجایی

شنبه ۳۱ مرداد۶۰

اول شب به خانه آمدم. آقای رجایی تلفن کردند و از اینکه مجلس بناست دو هفته تعطیل تابستانی داشته باشد ناراضی بودند و می‌گفتند با کار زیادی که داریم تعطیل مجلس درست نیست. قرار شد با دوستان مجلس صحبت کنم. (ص ۲۵۰)

 

- رابطه تنگاتنگ با فرزند امام

شنبه ۱۸ مهر۶۰

احمدآقا دو سه بار به منزل آمد نامه‌ای را که به امام نوشته بودم تعقیب کردم. امام امروز عصر جواب دادند. (ص۳۲۱)

 

- جنگ

شنبه ۷  آذر۶۰

نیروی هوایی اجازه بمباران شهرهای عراق را می‌خواست که ندادیم. (ص۳۸۷)

 

- جایگزین نقش شهید بهشتی

پنجشنبه ۱۶ مهر۶۰

عصر گروهی از اعضای فجراسلام آمدند و درباره کار‌هایشان مشورت می‌کردند. قبلا مشاور و معین آنها شهید بهشتی بوده، اکنون از من می‌خواهند که نقش آقای بهشتی را ایفا کنم. (ص۳۱۷)

 

- امور شخصی

شنبه ۲ آبان

امروز صبح درمجلس کار خاصی نداشتم. می‌خواستم در خانه بمانم و مطالعه کنم، عفت تنها بود و مشغول کارهای مربوط به تهیه جهیزیه فاطی و فائزه که می‌خواهند به خانه شوهر بروند. از من توقع داشت در کار‌ها به او کمک کنم و من کارهای مهم‌تر و لازم‌تر برای خودم داشتم به مجلس رفتم. (ص۳۴۲)

 

یکشنبه ۲ اسفند۶۰

شوفاژ خراب است و منزل سرد است. دیشب چندبار برای روشن کردن شوفاژ بیدار شده و خوابیده بودم. (ص۴۹۰)

 

دوشنبه ۱۷ اسفند

تا بعد از ظهر در منزل ماندم با استراحت و مطالعه. در اثنای پیاده روی به داخل استخر که در حیاط است افتادم، کمی مجروح شدم ولی بحمدالله به خیرگذشت. (ص۵۰۱)

 

دوشنبه ۴ آبان ۶۰

سفیر شوروی باعجله وقت خواسته بود، از مرخصی برگشته از طرف رهبران شوروی پیامی برای امام داشت، به او گفته شد پیامش را بمن بگوید. اطلاع داد که آمریکا در صدد انجام کودتایی در ایران است که در ماه‌های آذر و دی قرار است انجام گیرد، گفتم قبلا هم نظیرهمین گزارش با همین کیفیت از طرف شوروی به ما رسید که در ماه مهر کودتا می‌شود ولی هیچگونه اطلاعی نمی‌دهند که سرنخ باشد و ما بتوانیم تعقیب کنیم. (ص۳۴۴)

 

دوشنبه ۲۱ دی ۶۰

شب به منزل آمدم. از منزل امام گوشت آورده بودند. (ص۴۳۸)

 

......

 

گرم صحبت بودیم که مسؤل دفتر آمد و از اتمام وقت دیدار خبر داد. دقایقی بعد برخاستم و با این یار بی‌مانند امام که به گمان من در این روز‌ها در مظلومیت نماد و نمود مجسم و قرینه شهید بهشتی است، خداحافظی کردم در حالی که بسیاری از سؤالاتم برای دیداری بعد باقی مانده بود.

 

به هاشمی در این سال‌ها و ماه‌ها و روز‌ها بسیار ظلم شده است. که نمونه‌های اخیر آن را اخیرا در جماران و شهر ری و حوادث منتهی به انتخابات ریاست مجلس خبرگان دیدیم. از وی چندان دفاعی هم توسط کسانی که دستی در امور دارند نشده است.

 

کسی منکر اشتباهات هاشمی و امثال هاشمی نیست. مگر امام و دیگران هم در اداره امور اشتباهاتی نداشته و ندارند؟ آیا با آنان اینگونه برخورد شده است؟ من رمز این همه تهاجم را به هاشمی نمی‌دانم. بخشی از آن را می‌دانم که بعضی قصد دارند این ستون بلند را که با عملکرد خود بخصوص در سالهای پس از امام بویژه با شهادتی که در انتخاب رهبر در مجلس خبرگان رهبری داد نشان داده است تکیه‌گاهی محکم برای مردم و رهبری است یا کوتاه کنند و یا براندازند اما گمان نمی‌کنم که مشیت خدا بر این باشد.

 

کسی چه می‌داند، شاید خدا می‌خواهد به این مجاهد بزرگ ایران معاصر اجر صبری عنایت کند و از ته دل امیدوارم وی همچون یار دیرین خود شهید مظلوم دکتر بهشتی ظرفیت آن را داشته باشد و بدون آنکه ردای سرخ شهادت که به دلیل بیش از پنجاه سال جهاد و مبارزه لایق آن است بر تن کند از آن سربلند و پیروز بیرون آید.

 

این نوشته ناتمام که به بهانه یک دیدار کوتاه نوشته شد هرگز ادای دینی به او نیست. دِین من و ما به هاشمی بزرگ بسیار بیشتر از اینهاست. زمان و تاریخ مفسران خوبی هستند.

 

 

 

کلید واژه ها: هاشمی رفسنجانی کریم خان زند غلامعلی رجایی


نظر شما :