زنان در پستوی تاریخ؛ حاضران همیشه غائب

منصوره اتحادیه و سیمین فصیحی از «زنان تاریخ‌نگار و تاریخ‌نگاری زن» گفتند
۲۴ بهمن ۱۳۹۴ | ۱۹:۳۸ کد : ۵۳۴۹ وقایع اتفاقیه
منصوره اتحادیه و سیمین فصیحی از «زنان تاریخ‌نگار و تاریخ‌نگاری زن» گفتند
زنان در پستوی تاریخ؛ حاضران همیشه غائب
 فهیمه نظری
 

تاریخ ایرانی: هر روزه پژوهش‌ها، مقالات و کتاب‌های مختلفی در حوزه تاریخ نگاشته می‌شود، آثاری که بیشتر دغدغه‌شان تاریخ سیاسی و کمی که امروزی‌تر باشد، تاریخ اجتماعی و فرهنگی است. آنچه در این میان همواره مورد بی‌مهری پژوهشگران این حوزه واقع شده، فریاد بی‌صدای نیمه پنهان کنشگرانی است که در همه دوره‌های تاریخی حضور داشتند اما نامشان هرگز در تاریخ نیامده است مگر به واسطه پدر، برادر و یا همسری که درباری است و یا با دربار ارتباطی تنگاتنگ دارد. قسمت تراژیک‌تر ماجرا اینجاست که آن‌ها حتی برای خودشان هم آن‌چنان مسئله نیستند، از همین رو هنگامی که قدم در ژرفنای تاریخ می‌گذارند بیشتر رو به سیاست و کنش‌های مردانه دارند تا کاویدن هزارتوی تاریخ جنس خود. به راستی ریشه این کم‌کاری در کجاست، چه مسئله‌ای زنان و در مرحله بعد مردان را از کاویدن مسئله زن در تاریخ باز می‌دارد، جنس زن از چه دوره‌ای به عنوان مسئله تاریخ مطرح شد، خاستگاه این مفهوم کجا بود و اساساً زن ایرانی به مثابه نگارنده تاریخ بیشتر علاقه‌مند به کاوش چه سوژه‌هایی است. همه این‌ها پرسش‌هایی است که دکتر منصوره اتحادیه استاد تاریخ دانشگاه تهران و دکتر سیمین فصیحی استاد تاریخ دانشگاه الزهرا در نشست «زنان تاریخ‌نگار و تاریخ‌نگاری زنان» که چهارشنبه هفته گذشته در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد، کوشیدند به آن‌ها پاسخ دهند.



سیاست زنان را در زمره شهروندان درجه دوم قرار داد


منصوره اتحادیه به عنوان اولین سخنران این نشست، انتخاب این موضوع را کمی گیج‌کننده ولی در عین‌ حال جالب توجه خواند. او سپس سخن خود را با یادآوری سال‌های دوری آغاز کرد که در گروه تاریخ دانشگاه تهران به همراه سه زن دیگر ـ که البته بعدها دو نفر دیگر نیز به این جمع اضافه شده بودند ـ به پژوهش و نگارش تاریخ مشغول بودند و اذعان کرد که «از بین آن گروه فقط خانم شیرین بیانی بود که درباره زنان مغول کار کرد ولی بقیه ما هیچ توجهی به تاریخ زن نداشتیم.» وی دلیل این موضوع را تازگی آن دانست؛ چراکه به گفته وی آن دوره مقارن با دهه شصت میلادی یعنی دورانی بود که تاریخ‌نگاری زن تازه اوج گرفته بود. به نظر اتحادیه، تاریخ‌نگاری زن در ایران تلقی تازه‌ای از تاریخ بود که هنوز هم پس از گذشت چندین دهه همچنان در محیط آکادمیک محلی از اعراب ندارد و بیشتر جزء مطالعات زنان به حساب می‌آید که از لحاظ تاریخ‌نگاری ضعیف است.

 

وی ادامه داد: زمانی نه‌ چندان دور مورخین چه زن و چه مرد بر این باور بودند که اصلاً زن در تاریخ حضور ندارد و تحقیقاتی برای یافتن جایگاه زن انجام نمی‌گرفت. تاریخ، سیاسی و مردانه بود و به جز زن‌های استثنایی که گاه عملیات مردانه انجام می‌دادند و از آن‌ها نامی برده شده، زنان وجود نداشتند. با تحولات تاریخ‌نگاری و گسترش ایده تاریخ و رشد تاریخ اجتماعی فرصتی فراهم شد برای بررسی مسائل مربوط به زنان چون اگر زن در حیطه سیاست نقشی نداشت ولی در اجتماع بود و امکان بررسی نقش او وجود داشت. شهرنشینی، بهداشت، قومیت، فقر، تجارت، کار، تحصیل، ازدواج، تربیت فرزندان و انواع مسائل عادی زندگی مربوط به زنان مسائلی است که در تاریخ اجتماعی قابلیت بررسی دارد؛ چراکه زنان در اجتماع نقش داشتند ولی اگر زنان در سیاست نقش نداشتند به این معنی نیست که مسئله زنان از سیاست جداست بلکه اصولاً مسئله سیاسی و سیاست بود که زنان را در زمره شهروندان درجه دوم قرار می‌داد.



تبلور تناقض سیاست رضاشاه در سیاست وی درباره زن‌ها


به گزارش «تاریخ ایرانی»، اتحادیه در ادامه، مسئله ازدواج‌های سیاسی را یکی از راه‌های مطالعه تاریخ سیاسی زنان در دو قرن اخیر دانست و آن را یکی از مسائل سیاسی مهم برشمرد؛ چراکه طبقه حاکمه از طریق این ازدواج‌ها با خانواده‌های سیاسی مرتبط می‌شدند و این موضوع در سیاست بسیار نقش‌آفرین بود. یکی دیگر از نکات جالب توجه اظهارات این استاد تاریخ دانشگاه تهران در بحث تاریخ سیاسی زنان، بررسی سیاست دولت رضاشاه در قبال زنان و تبلور تناقض سیاست کلی وی در سیاست‌های وی درباره آن‌ها بود. اتحادیه با تأکید بر مطبوعات به عنوان بهترین منبع در این زمینه اظهار داشت که با وجود کنترل مطبوعات این دوره توسط دولت، سیاست دولت به خوبی در آن‌ها منعکس شده است. وی در این خصوص با ذکر مثالی درباره تحصیلات زنان گفت: این دوره‌ای است که دختران قانون تحصیلات اجباری را گذراندند، دبیرستان تأسیس شد و زن‌ها به دانشگاه راه یافتند، خب این قدم‌ها قابل تقدیر بود ولی اگر به مقالات روزنامه‌ها رجوع کنیم می‌بینیم که هنگامی که مسئله تحصیل و ازدواج دختران و وظایف زنان مطرح می‌شود همیشه مثل نصیحت است یا به صورت نامه به روزنامه است که آن هم اغلب مردان می‌نویسند و یا بحثی است که خود روزنامه آغاز می‌کند، مثلاً از افراد راجع به ازدواج نظرخواهی می‌کند و اکثراً مردها مقاله می‌دهند ولی گاهی زن‌ها هم مقاله می‌دهند و این در راستای همان سیاست دولت است که القا می‌کند درست است که تحصیل خوب است و جامعه متجدد باید تحصیل کند؛ ولی نقش زن همان نقش سنتی یعنی خانه‌داری، بچه‌داری و شوهرداری است. بعدها که زنان وارد عرصه بازار کار شدند باز هم کاری که برایشان مناسب دانسته شد، پرستاری و معلمی بود، به‌ تدریج می‌بینید که مثلاً منشی‌گری هم اضافه می‌شود و این مسئله به خوبی نشانگر تناقض در این سیاست است.



نباید روی تاریخ‌نگاری جنسیت گذاشت

اتحادیه در ادامه با اذعان به نو بودن تاریخ‌نگاری زنان در ایران و اینکه اغلب کتاب‌هایی که توسط زنان مورخ نوشته می‌شود راجع به مسائل سیاسی و مردان است، این پرسش را مطرح کرد که: «آیا میان آنچه من به عنوان یک زن در مورد یکی از دولتمردان می‌نویسم با آنچه یک مرد می‌نویسد تفاوت وجود دارد؟» و با وجود بحث‌برانگیز خواندن چنین پرسشی پاسخ به آن را خالی از اهمیت دانست؛ چراکه از نظر وی «چنین مسئله‌ای روی تاریخ‌نگاری جنسیت می‌گذارد و این کار درست نیست.» وی سپس با اشاره به قواعد صحیح تاریخ‌نگاری اظهار داشت اگر مورخی درباره زمان دیگر و یا کشور دیگری می‌نویسد نباید با زمانه و کشور خود مقایسه کند و نباید از تفاوت‌ها تعجب کند. مورخ مانند مسافری است که وارد کشوری بیگانه می‌شود، باید آنچه را می‌بیند و تجربه می‌کند بر اساس ارزش‌ها و امکانات محل باشد. او این قاعده را در مورد تاریخ‌نگاری زنان هم درست دانست و افزود: اگر ما درباره زنان مثلاً در دوره ناصری تحقیق می‌کنیم باید جامعه را با شرایط و روحیات آن زمان بسنجیم، مثلاً تعدد زوجات در آن دوره رویدادی عادی بود و بسیاری از مردان بیش از یک زن اختیار می‌کردند. اگر ما این مقوله را با روحیه امروزی بسنجیم برای آن زن‌ها دلسوزی می‌کنیم و از اجحاف مردان نسبت به زنان می‌نویسیم در حالی‌ که آن زنان در آن شرایط متولد شده بودند ولی از طرفی طبق گزارش‌های نظمیه تهران در آن دوره می‌بینیم که در این‌گونه موارد زن‌ها تریاک می‌خوردند ـ البته نه همه ـ که این نشان می‌دهد که مسئله تعدد زوجات همسران، زیاد هم برای زنان آن دوره آسان نبوده است. اگر آن‌طور که مورخین مدعی هستند که باید حتی‌المقدور بی‌طرف بود پس با این مسئله چگونه باید طرف شد؟ آیا استنباط و یا برداشت مورخ زن با مورخ مرد متفاوت است؟ آیا مورخ زن با شفقت بیشتری راجع به این مسئله می‌نویسد و مرد راحت‌تر آن را می‌پذیرد؟ البته این را هم باید در نظر داشت که هیچ دو مورخی مثل هم نمی‌نویسند؛ چراکه انتخاب منابع و شیوه استدلال هر کس به پاسخ به سؤالات خودش متفاوت است؛ پس شاید تفاوت مربوط به جنسیت هم نباشد. به‌هرحال بین هر مورخی با مورخ دیگر تفاوت وجود دارد. خود من شخصاً بیشترین کاری که در زمینه تاریخ انجام دادم، موضوعات سیاسی و اکثراً راجع به مردها بوده است ولی گاه توجهم به مطالبی در مورد زنان نیز جلب شده که شاید اگر مرد بودم این اتفاق نمی‌افتاد، مثلاً در تهیه مقاله‌ای درباره دارالعجزه‌های شیراز در قحطی جنگ اول جهانی متوجه شدم که تعداد زنان و اطفالی که در این دارالعجزه‌ها بودند بیشتر از مردان است و به نسبت مردان هم آمار مرگ‌ومیرشان بیشتر است یا مثلاً در دارالخلافه تهران مشاغل زنان توجه مرا به خود جلب کرد چون اکثراً مشاغل پست داشتند مثل گیس‌سفیدی، دایگی، دلاکی، مکتب‌داری، مرده‌شوری، غازچرانی و «ضعیفه‌ای که متخصص بود دارو در چشم بریزد!»


اتحادیه در پایان سخنان خود توجه به مسئله زن در تاریخ را امری مهم دانست که با وجود اینکه برخی از زنان مورخ امروزی چون دکتر افسانه نجم‌آبادی به آن پرداخته‌اند اما در مجموع کارهایی که در این زمینه انجام گرفته انگشت‌شمار است و «اگر نسل من درباره تاریخ‌نگاری زنان کوتاهی کرده است نسل جوان مورخان ما مثل خانم دکتر فصیحی و همکاران عزیز دیگر باید این خلأها را پر کنند.»

 


تاریخ‌نگاری زنان و موج اول فمینیستی


سیمین فصیحی استاد تاریخ دانشگاه الزهرا، سخنران دیگر این نشست، بحث خود را با ریشه‌یابی تاریخ‌نگاری زن در غرب آغاز کرد و اظهار داشت: توجه به زنان در تاریخ و ثبت فعالیت‌های آن‌ها تغییر و تحولات گسترده‌ای را در حوزه تاریخ‌نگاری به وجود آورده و حتی بسیاری از مکاتب تاریخ‌نگاری را به نقد کشیده است. ما برای اینکه بدانیم مورخان زن ما چه کرده‌اند و چه نسبتی با تاریخ زنان یافته‌اند باید کمی از تاریخ‌نگاری زنان بدانیم یعنی بدانیم که اصولاً این تاریخ‌نگاری چیست و چه ویژگی‌هایی دارد و در خاستگاه غربی خود چگونه مطرح شده است. من پیش از اینکه به مورخان زن بپردازم لازم است کمی راجع به پیدایش، گسترش و ادامه تاریخ‌نگاری زنان صحبت کنم. طبیعتاً این مفهوم هم مثل خیلی از مفاهیم دیگر خاستگاهی غربی دارد؛ یعنی در بستر غربی رشد کرده و بعد ما مثل هر مفهوم مدرن دیگری تا حدودی در جامعه با مفاهیم آن آشنا شدیم.

وی در ادامه با اشاره به این موضوع که تاریخ‌نگاری زنان در دوره‌های معاصر مطرح شده است، پیدایش این جریان را در غرب تحت تأثیر سه موج فمینیستی دانست و اظهار داشت: آموزه‌ها و نظریاتی که در حوزه زنان و فعالیت‌های فمینیست‌ها صورت گرفت توجه زنان را به این نکته معطوف کرد که در طول تاریخ بر آن‌ها چه گذشته و حق و حقوقشان چگونه مطرح شده است؛ بنابراین هم سه موج فمینیستی به تاریخ‌نگاری زنان کمک کرد و هم اینکه خود تاریخ‌نگاری زنان به یک نوعی از جنبش فمینیستی تبدیل شد به‌طوری‌که اصولاً نگارش تاریخ یک حرکت فمینیستی شد؛ چراکه خود تاریخ‌نگاری زنان بحثش این است که در طول تاریخ آنچه به اسم تاریخ گفته شده در واقع گزارشی است از فعالیت‌های مردان و هیچ‌وقت فعالیت‌های زنان گزارش و دیده نشده است درحالی‌که آن‌ها نیز در تاریخ نقش داشته‌اند. به‌هرحال مورخان زن در غرب توجه‌شان به ثبت این فعالیت‌ها جلب شد و این خود مبنای بسیاری از نظریه‌پردازی‌ها درباره تاریخ زنان و تاریخ‌نگاری فمینیستی شد. در غرب به طور مشخص از دوره رنسانس به بعد خود زن‌ها وارد این گفتمان شدند و خواستند صدایشان را به گوش دیگران برسانند؛ بنابراین از مطالبات و حقوق خود صحبت کردند. این جریان به همین منوال تا قرون هفده و هجده ادامه یافت، در این دوره بخشی از زنان مانند مری ولستون کرافت و... راجع به حقوق جنس خود مطلب نوشتند. کارهایی که این افراد در حوزه زنان انجام دادند توجه خیلی از زنان را به خود جلب کرد و این پایه‌گذار یا زمینه‌ساز موج اول فمینیستی شد؛ موجی که معتقد بود در طول تاریخ به زنان ستم شده و زنان باید از چارچوب‌های مردسالارانه رها شوند. این ایده تا اوایل قرن بیستم همچنان در گفتمان و فعالیت‌های زنان نمود پیدا کرد و خواست‌هایی چون حق آموزش، حق کار، حق برابری با مردان و... را مطرح کرد.



موج دوم فمینیستی و زن به مثابه مسئله تاریخ


فصیحی در ادامه سخنان خود آغاز دور دوم موج فمینیستی را زمانی دانست که «زنان دریافتند رهایی تنها مهم نیست، نجات مهم است...» و افزود: این موج با «جنس دوم» سیمون دوبوار و یا «رمز و راز زنانه» بتی فریدان توجه‌ها را به این نکته جلب کرد که این ساختارها اجتماعی‌اند و مناسبات بین زن و مرد مناسباتی نابرابر است؛ بنابراین این ساختارها باید شکسته شود؛ چراکه تیپولوژی زن تعیین‌کننده مشخصات و تعیین‌کننده وظایف او نیست. زنان هم می‌توانند به طرح‌های فرهنگی مردانه بپیوندند. بر این مبنا بسیاری از زن‌ها در این دوره حرکات مردانه پیدا کردند و سعی کردند که همسری، ازدواج و مادری را تقبیح کنند و خود را مطابق الگوی مردانه نشان دهند. در همین موج دوم بود که بخشی از زنان به تاریخ توجه کردند و تقریباً از ۱۹۶۰ به بعد مفهومی به نام تاریخ‌نگاری زنان شکل گرفت. خود مورخان زن در این دوره به تاریخ زن پرداختند. بحث زنان در این دوره این بود که آنچه به عنوان تاریخ گزارش شده فعالیت‌های مردان است درحالی‌که زنان همه‌ جا حضور داشتند و این فعالیت‌ها و حضور دیده نشده است. بنابراین در تاریخ‌نگاری زنان، زن به مثابه موضوع طرح شد و بعد حتی توجه کردند به اینکه زنانی هم بودند که تاریخ نوشته‌اند، گرچه در فضای مردانه بودند و اصلاً موضوعشان زنان نبوده است. زنان تاریخ‌نگار یا زنان فمینیسم که بحثشان بر تاریخ‌نگاری زنان بود روی این مسئله متمرکز شدند که زنانی هم که تاریخ نوشتند به نوعی ذهنیت خود را در تاریخ درج کردند بنابراین در این دوره زنان هم به مثابه موضوع و هم به مثابه فاعل تاریخی یا کسی که دارای ذهنیت تاریخی است و تاریخ را می‌سازد، مورد توجه قرار گرفتند.



موج سوم و داعیه برابری زن و مرد


فصیحی در توضیح موج سوم با اذعان بر تعدیل نگرش افراطی موج دوم، بر تغییر دیدگاه زنان بر تیپولوژی خود و به رسمیت شناختن و ارزش نهادن بر آن در این دوره تأکید کرد و گفت: زنان در این دوره به این نتیجه رسیدند که با مردان برابرند اما در دو حوزه متفاوت یعنی همان‌طور که کار فرهنگی مردان ارزشمند است کار زنان هم به عنوان مادر و همسر همان ارزش هم‌طراز را دارد. بعد از این جریان انشعاباتی در تفکر زنانه یا در نگاه به مطالبات زنان ایجاد شد و ادبیات فمینیستی شکل گرفت یعنی این‌ها معتقد به تاریخ و اخلاق فمینیستی شدند که البته در همه این‌ها خود زنان نقش‌آفرین بودند و البته تفاوت‌های محلی، منطقه‌ای و جهانی زنان را هم در دیدگاه خود لحاظ می‌کردند یعنی معتقد بودند فمینیسم یک جریان واحد نیست، نیازهای زن سیاه‌پوست با نیازهای زن سفیدپوست متفاوت است. در نهایت این سه موج فمینیستی بر نگاه به زنان و تاریخ تأثیر زیادی گذاشت.



حلقه مفقوده در سیر مکاتب تاریخ‌نگاری


استاد تاریخ دانشگاه الزهرا سپس با نگاهی اجمالی به مکاتب تاریخ‌نگاری در غرب افزود: وقتی زنان متوجه فعالیت‌های زنانه در تاریخ شدند به نوعی تاریخ رسمی یا تاریخ حاکم را به نقد کشیدند و گفتند اگر قرار است تاریخ واقعی نوشته شود باید فعالیت‌های زنان هم در آن درج شود. پس از همین منظر شروع کردند به نقد مکاتب اصلی تاریخ‌نگاری قرن نوزدهم و بیستم. ما در تاریخ‌نگاری قرن نوزدهم رانکه را داشتیم که موجد تغییر و تحولات بسیاری در حوزه تاریخ‌نگاری شد و اساساً رشته تاریخ را به عنوان یک علم تثبیت کرد. آنچه از دل تاریخ‌نگاری رانکه درآمد موضوعش سیاسی بود و کنشگران آن هم سیاسی بودند و از قضا چون زنان در تاریخ نقشی در سیاست نداشتند و سیاست متعلق به حوزه مردان بود، بنابراین باز هم حوزه تاریخ مردانه شد. دیری نپایید که مورخان زن سیستم آموزشی رانکه را به نقد کشیدند چراکه پیش از رانکه کلاس‌ها به صورت عمومی برگزار می‌شد، اما با ورود او کلاس‌ها به شکل سمیناری مطرح شد یعنی یک عده محدود با یک موضوعاتی خاص و یک منابعی خاص که عمدتاً اسناد بود روی تاریخ کار می‌کردند. بعد از آن طبیعتاً سیستم رانکه مورد نقد بسیاری از مورخان قرار گرفت و تاریخ فرهنگی ژاکوب بوکارد کل مبحث وی را زیر سؤال برد و تاریخ را از حوزه نخبگان سیاسی به نخبگان فرهنگی منتقل کرد. این امر برای زنانی که روی تاریخ کار می‌کردند خیلی خجسته بود چراکه بالاخره در این تحول و چرخش ممکن بود اقدامات فرهنگی زنان هم به حساب بیاید، اما این مکتب هم آن‌چنان کمکی به آن‌ها نکرد. با شکل‌گیری مکتب آنال، رویکرد اجتماعی به تاریخ افق خجسته‌ای را پیش چشم زنان گشود. این مکتب معتقد بود باید در تاریخ روی موضوعات اجتماعی و نه فقط نخبگان سیاسی متمرکز شد. با این رویکرد تازه، زنان فکر کردند که قطعاً جایگاهی در تاریخ پیدا خواهند کرد؛ ولی باز هم درعین‌حالی که مکتب آنال و حتی در ذیل آن تاریخ از پایین هم شکل گرفت همچنان ما در اوایل قرن بیستم تاریخ زنان نداریم؛ به زندگی مورخان آنال مثل مارک بلوخ و لوسین فور نگاه کنید. با اینکه زنان این‌ها دکترای تاریخ و جغرافیا داشتند و همه وقتشان به کمک به همسرانشان می‌گذشت، ولی هیچ جا اسمی از آن‌ها نیامده است. حتی در مجله آنال هم تنها یک زن یک مقاله داشت و بقیه اصلاً حضور نداشتند.

 


ورود جنسیت به تحلیل تاریخی


با پاسخگو نبودن مکتب آنال به خواست‌های زنان در بحث تاریخ، زنان غربی در این زمینه دست‌به‌کار شدند و به تعبیر فصیحی به مسئله جنس در تاریخ توجه کردند؛ چراکه تاریخ سراسر گزارش جنس مرد بود؛ بنابراین توجه آن‌ها به مقوله جنسیت جلب شد و اینکه جنسیت مشمول دو جنس است هم مرد و هم زن و اگر قرار است تاریخ نوشته شود باید به فعالیت‌های این دو جنس پرداخته شود. از همین جا در واقع فصل تمایز این تاریخ‌نگاری با تاریخ‌نگاری‌های دیگر روشن شد؛ یعنی مقوله جنس وارد تحلیل تاریخ شد. به همین دلیل این دیدگاه جدید، تحولات و دگرگونی‌هایی را در مفاهیم ایجاد کرد و باعث شد که بگویند تمام این روایتی که به عنوان تاریخ به ما داده شده تاریخ نیست بلکه زمانی تاریخ است که فعالیت‌های جنس زن هم نوشته شود و حتی از نظر ساختار زبانی نیز تغییر یابد؛ چون مردها تاریخ را نوشته‌اند و آنچه گزارش شده اولاً با یک زبان مردانه است و در ثانی درباره مرد نژاد سفید است و بقیه خارج از این چارچوب هستند. بر همین اساس بسیاری از فمینیست‌ها معتقد بودند که زنان باید به دنبال منابع بروند و زن‌نگاری کنند؛ یعنی بر این عقیده شدند که تاریخ‌نگاری زنان نه‌ تنها وظیفه‌اش تصحیح غیبت زنان از تاریخ است بلکه باید ببیند خود زنان چگونه این ذهنیت را درج کردند و چگونه به عنوان سوژه تاریخی مطرح شدند. همه این‌ها باعث ظهور مورخان برجسته‌ای مانند ناتالی زمون دیویس و... در این دوره شد؛ مورخانی که با نگرش زنانه به تحلیل تاریخ پرداختند و حتی دوره‌بندی تاریخ را هم زیر سؤال بردند و مثلاً درباره رنسانس گفتند آیا واقعاً با رنسانس همه مردم رهایی یافتند یا این اتفاق تنها برای مردان رخ داد؟



زن از دوره مشروطه در تاریخ ما مسئله می‌شود


پس از نگاهی اجمالی به روند شکل‌گیری تاریخ‌نگاری زنان در غرب، فصیحی به شکل‌گیری این مفهوم در ایران پرداخت. او دوره مشروطه را خاستگاه مسئله شدن زن در تاریخ ایران دانست و اضافه کرد: ما در دوره‌های قبل، مسئله‌ای به نام زن نداریم. البته که زنان نقش‌آفرین در طول تاریخ داشتیم ولی مسئله‌ای به عنوان زن که بخواهد مطالبات صنفی و حقوقی خود را مطرح کند از دوره مشروطه شکل گرفت. در روزنامه‌های مشروطه می‌بینید که زنان اگرچه اصلاً تئوری فمینیستی نمی‌دانستند ولی گاهی با جزئیات بسیار به حقوق خود اشاره می‌کردند. مثلاً زنی در روزنامه می‌نویسد: «مگر من کنیزم؟ مگر من کارم فقط زاییدن بچه است؟ مگر کار من فقط تمیز کردن است؟» او تئوری‌ها را نمی‌داند ولی به روش خود می‌رساند که حقوق حقه‌اش نادیده گرفته شده است. اولین تلاش‌های زنان برای گرفتن حق آموزش و حتی حق رأی در همین دوره شکل گرفت و این نکته بسیار جالبی است؛ چراکه مثلاً حق رأی در سال ۱۹۲۰ به زنان آمریکا داده شد، درحالی‌که زنان ما در سال ۱۹۰۶ به طور ناخواسته یا نادانسته تقاضای حق رأی داشتند.



رضاشاه حجاب را مسئله کرد

فصیحی در پایان سخنان خود به تأثیر سیاست‌های رضاشاه در قبال زنان اشاره کرد و افزود: گرچه سیاست حکومت رضاشاه به بعضی از مطالبات زنان کمک کرد ولی این مطالبات روند طبیعی خود را از دست داد و حکومتی شد. شاید اصلاً اگر این روند به طور طبیعی ادامه پیدا می‌کرد در دوره رضاشاه حجاب برای زن مسئله نمی‌شد اما رضاشاه این را مسئله کرد یعنی سیاست تعیین کرد که زن چه می‌خواهد و چه نمی‌خواهد و نه خود جنبش زنان. روند جنبش زنان در غرب یک روند طبیعی است درحالی که این روند در ایران در دوره رضاشاه توسط حکومت کانالیزه شد. شاید اگر زنان خودشان تصمیم‌گیرنده بودند بیشتر به حق رأی می‌پرداختند تا مسئله حجاب ولی رضاشاه حجاب را مسئله کرد. شاید اگر این روند طبیعی بود زنان این کار را در آخر انجام می‌دادند. اصلاً معلوم نبود، شاید اصلاً برایشان مسئله نبود، شاید هم بود من نمی‌دانم ولی می‌خواهم بگویم وقتی دولت یک پدیده‌ای را کانالیزه می‌کند طبیعتاً آن پدیده از روند طبیعی خود خارج می‌شود. زمان ما هم همین‌طور است یعنی در شرایط الآن زن جامعه ما هنوز حق شهروندی مطالبه می‌کند، حق طلاق مطالبه می‌کند. کسب این آگاهی فمینیستی و درآمدن آن به شکل جریانی تعیین‌کننده زمان‌بر است. ما اکنون شخصیت‌ها یا نمونه‌هایی را داریم که به این آگاهی فمینیستی رسیده‌اند اما این آگاهی باید به لایه‌های جامعه منتقل شود. جنبش زنان در ایران از مسیر اصلی خود منحرف شده است و باید به سر جای خود بازگردد. 

کلید واژه ها: منصوره اتحادیه سیمین فصیحی تاریخ نگاری زنان


نظر شما :