خاطراتی از فروغی که به ظریف رسید

روایت عضو هیات ایرانی از تلاش ناکام برای ورود به کنفرانس صلح پاریس
۱۲ شهریور ۱۳۹۴ | ۰۳:۱۹ کد : ۵۱۶۷ کتاب
روایت عضو هیات ایرانی از تلاش ناکام برای ورود به کنفرانس صلح پاریس
خاطراتی از فروغی که به ظریف رسید
امید ایران‌مهر

 

تاریخ ایرانی: سی‌ام تیرماه ۱۳۹۴ درست یک هفته پس از اعلام نهایی شدن «برجام» یا‌‌ همان توافق ایران با شش قدرت جهانی بر سر پروندۀ هسته‌ای پس از ۱۲ سال مذاکرات فشرده و پرفراز و نشیب، محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه به همراه علی‌اکبر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی برای دفاع از این توافق به مجلس رفتند. ظریف پس از ایراد نطق دفاعیۀ خود بر صندلی‌های پارلمان تکیه زده بود که حضور چهره‌ای آشنا در کنار صندلی او را ناچار به قیام کرد. غلامعلی حدادعادل در دقایق کوتاه حضورش در کنار صندلی ظریف، با وزیر امور خارجه خوش‌وبش کرد، پاکتی سفیدرنگ را تحویل او داد و رفت. لحظاتی بعد وقتی ظریف پاکت را گشود، محتویات آن بسته، سوژۀ عکاسان خبری شد. حدادعادل کتابی تازه منتشرشده را به ظریف هدیه داده بود که از‌‌ همان روز فروشش چندین برابر شد؛ کتاب «یادداشت‌های محمدعلی فروغی»، سیاستمدار نام‌آشنای عصر پهلوی از یکی از مهم‌ترین کوشش‌های تاریخ دیپلماسی ایرانی در حدود یکصد سال پیش.

 

 

نقص فنی در ماشین دیپلماتیک ایران

 

«دول اروپا گرفتار ترقی افکار سوسیالیست بلکه آنارشیست هستند. فقر و بدبختی و بیکاری زیاد شده و جلوگیری از عمله‌جات مشکل شده است. مخصوصاً انگلیس‌ها در خیالات جهانگیری خود خیلی تودهنی خورده‌اند و عساکرشان از رفتن به روسیه امتناع ورزیده‌اند.» (ص۵۶)

 

این جملات که شاید این روز‌ها مورد مطالعۀ وزیر امور خارجۀ دولت یازدهم باشد، بخشی از دیدگاه‌های محمدعلی فروغی، عضو هیأت اعزامی ایران برای شرکت در کنفرانس صلح پاریس دربارۀ اوضاع اروپا در اوایل قرن بیستم است. سفری که به منظور دفاع از حقوق پایمال ‌شدۀ ایران در جریان جنگ جهانی اول و احیای استقلال از دست رفتۀ سرزمین «بی‌طرف» ایران، در میانۀ جدال متحدین و متفقین انجام شد اما به نتیجۀ مطلوب نرسید. واقعه‌ای که به‌ واسطۀ سنگ‌اندازی دولت بریتانیا دور از انتظار نبود اما آنچنان که از یادداشت‌های فروغی پیداست، در آغاز راه تصورش نمی‌رفت. یادداشت‌های فروغی که به تازگی از سوی انتشارات «سخن» و با همکاری گنجینه پژوهشی افشار منتشر شده است، شرح روزگار او و هیات ایرانی در فاصلۀ تقریباً دو سالۀ حضور در فرانسه (۱۷ دسامبر ۱۹۱۸ تا ۱۱ اوت ۱۹۲۰) است.

 

اعضای هیات اعزامی به پاریس جز مشاورالممالک که آن زمان سمت وزیر امور خارجۀ دولت وثوق‌الدوله را برعهده داشت، متشکل بود از محمدعلی فروغی (ذکاءالملک) رئیس دیوان عالی تمیز، سید ابوالقاسم‌خان انتظام‌الملک (عمید) رئیس کابینۀ وزارت خارجه، میرزا حسین‌خان معین‌الوزاره (علاء) وزیر سابق فواید عامه و تجارت، آدولف پرنی مستشار وزارت عدلیه و عبدالحسین مسعود انصاری پسر مشاورالممالک (به سمت منشی مخصوص هیات). جز این‌ها، علیقلیخان نبیل‌الدوله، کاردار سفارت ایران در امریکا نیز بعد‌ها بی‌آنکه رسماً عضو هیات باشد از واشنگتن به پاریس فراخوانده شد تا در خدمت هیات باشد.

 

شرایط ایران در اواخر جنگ جهانی اول قصه‌ای پرغصه بود از شرایط سرزمینی که هر چند بی‌طرفی‌اش را در جدال قدرت‌های جهانی رسماً و بار‌ها تکرار کرد اما از یک سو عرصۀ تاخت‌وتاز روس شد و از طرف دیگر به اشغال قوای انگلیس و دست‌اندازی عثمانی مبتلا شد. با این حال، وقوع انقلاب ۱۹۱۷ در روسیۀ تزاری و بعد‌ها اعلام اصول چهارده‌گانۀ نظم نوین جهانی از سوی وودرو ویلسون رئیس‌جمهوری وقت ایالات متحده، روزنه‌هایی از امید را در دل ایرانیان گشود تا شاید بتوانند از گذرگاه دیپلماسی، راه خروج از منجلاب جنگ و اشغال را بیابند. اینچنین بود که با برآمدن زمزمه‌های تشکیل کنفرانس صلح پاریس، هیات ایرانی نیز روز سه‌شنبه ۱۳ ربیع‌الاول سنۀ ۱۳۳۷ قمری، سفر خود را برای ورود به کنفرانس، از منزل علیقلی‌خان مشاورالممالک در تهران آغاز کرد و با دو ماشین رهسپار ماموریت شد؛ اما ماموریتی که به منظور خلع ید از کشورهای بیگانه در ایران آغاز شده بود، با پیدا شدن نقص فنی در اتومبیلی با «رانندۀ انگلیسی» در‌‌ همان روز نخست به تعویق افتاد: «من و مشاور و انتظام‌الملک و عبدالحسین‌خان پسر مشاور در یک اتومبیل که متعلق به شاه است نشستیم، مسیو پرنی و رحیم‌خان آدم مشاور در اتومبیل دیگر. شوفر ما انگلیسی و از سفارت انگلیس گرفته شده، اتومبیل دیگر و شوفرش از ماژرلونبرگ است... حوالی غروب، اتومبیل ما نرسیده به کفنده قریب شش فرسخی قزوین به ‌واسطۀ نقص فنی که پیدا کرد متوقف شد. اتومبیل دیگر پیش رفته بود. ما تنها و بیچاره ماندیم.» (ص۱) هر چند اتومبیل سرانجام تعمیر شد و سفر تداوم یافت اما از همین ابتدا معلوم بود که دیپلماسی ایرانی با شوفر انگلیسی آخر و عاقبت چندان خوشی به همراه نخواهد داشت!

 

 

هیات ایرانی در پاریس به دنبال چه بود؟

 

هیات اعزامی ایران به پاریس، مقاصد هشتگانه‌ای را در راستای احیای استقلال کشور و جبران خسارات جنگ جهانی اول دنبال می‌کرد. این مقاصد که بعد‌ها در قالب چهار لایحۀ ۱. شرکت ایران در کنفرانس صلح، ۲. استقلال سیاسی، اقتصادی، قضایی، ۳. جبران خسارات وارده و ۴. اصلاح خطوط سرحدی، تنظیم و به کنفرانس صلح پاریس ارائه شد، عبارت بودند از:

یک. قبول شدن نماینده دولت ایران در کنفرانس صلح ولو اینکه نمایندگان سایر دول بی‌طرف پذیرفته نشوند به دلیل خسارات وارده به دولت ایران به واسطه مصادمه دول متحارب در خاک ایران.

دو. رفع و الغای عهود و عادات و قراردادهایی که مخل تمامیت ارضی و استقلال ایران بوده است و جلب اطمینانات کافیه از طرف امضاءکنندگان معاهدۀ صلح بین‌المللی برای اینکه در آتیه استقلال و تمامیت ارضی ایران از هر تعرضی مصون ماند.

سه. مطالبۀ خسارات وارده از طرف دول متحارب در ایران.

چهار. آزادی اقتصادی دولت ایران.

پنج. تجدیدنظر در عهدنامجاتی که تاکنون ملغی نشده و به قوۀ خود باقی و تعمیم نسخ کاپیتولاسیون.

شش. انعقاد عهدنامجات تجارتی جدید و تعرفۀ گمرکی در زمینۀ اصل آزادی اقتصادی.

هفت. جلب مساعدت با دولت ایران برای تجدیدنظر در امتیازاتی که ملغی نشده و تطبیق آن‌ها به اصل مذکوره در مواد فوق.

هشت. اصلاح خطوط سرحدی ایران و جبران تجاوزاتی که به خاک ایران شده است.

 

 

اعتماد؛ حلقۀ گمشدۀ هیات ایرانی

 

سفر هیات ایرانی اما از‌‌ همان ابتدا مخالفانی داشت و در صدر آن‌ها وثوق‌الدوله نخست‌وزیر وقت ایران بود. او که از حامیان نزدیکی به بریتانیا بود، اعتقاد داشت شرکت در کنفرانس صلح پاریس و طرح دعوا علیه کشورهای بیگانه (و از جمله انگلیسی‌ها)، نه‌ تنها به نتیجۀ مطلوب نمی‌رسد، بلکه در نتیجۀ این اقدام، حمایت بریتانیا از دولت ایران که بخش عمده‌ای از مخارج روزمره کشور را تامین می‌کند، سلب خواهد شد و این اقدام، نه‌ تنها به روابط دو کشور بلکه به موجودیت حکومت ایران آسیب می‌زند. او در تلگرافی به تاریخ ۲۴ مارس ۱۹۱۹ خطاب به مشاورالممالک می‌نویسد: «می‌فرمایید انگلیس قوۀ سابق را در ایران نمی‌تواند به کار برد و وحشت نباید کرد. من معتقد به این حرف نیستم. برای انگلیس در ایران اعمال قوه لازم نیست؛ فقط با اقدامات مخفی و تحریکات مخفی می‌تواند زحماتی بزرگتر از حدّ تصور فراهم کند و البته این اقدامات را طوری نخواهد کرد که امریکا بتواند اعتراض کند یا در مقابل آن‌ها اقدام موثری بنماید. اگر انگلیس کمک مالی که عجالتاً به دولت می‌کند قطع نماید، امریکا یا فرانسه نمی‌توانند ایراد کنند؛ ولی فوراً امنیت مملکت متزلزل، آثار تجزیه و تفریق ظاهر و حتی کار نان شهر طهران که به هزار زحمت اداره شده، مختل می‌شود. اگر مساعدت انگلیس‌ها نبود دولت حتی موفق به فرستادن هیات به پاریس نمی‌شد.»

 

همین استدلال بود که موجب شد وثوق‌الدوله دور از چشم هیات ایرانی با سر پرسی کاکس انگلیسی وارد مذاکره‌ای محرمانه شود. مذاکراتی که گهگاه توقف فعالیت هیات ایرانی در پاریس را به دنبال داشت، بی‌آنکه بدانند ماجرا از چه قرار است. فروغی در خاطرات روز پنجشنبه بیست‌وهفتم ربیع‌الثانی ۱۳۳۷ می‌نویسد: «صبح میرزا حسین‌خان به دیدن کالدول که تازه وارد پاریس شده رفته بود و بنا بود با او صحبت کند که ترتیب روابط ما را با امریکایی‌ها بدهد. من مشغول ترتیب لوایح مواد هشتگانه شدم. اما از طهران رئیس‌الوزرا تلگراف کرد که در استخدام معلمین فرانسوی دست نگه دارید. در کارهای هیات هم اقدامی نکنید چون بعضی نظریات پیدا شده که بعد دستورالعمل خواهیم فرستاد. ضمناً از قرار اظهار علاءالسطنه، این روز‌ها وزیرمختار انگلیس در طهران نزد شاه و رئیس‌الوزرا رفته و احتمال کلی دارد که این تلگراف نتیجۀ آن باشد. خدا به خیر بگذراند.» (ص۳۹) از این گذشته، از یادداشت‌های فروغی برمی‌آید که در میان خود هیات نیز اعتماد لازم میان اعضا برقرار نبوده و رئیس هیات، سایر افراد را محرم اسرار و طرف مشورت معتمد نمی‌دانسته است. فروغی در خاطرات روز نوزدهم ربیع‌الاول ۱۳۳۷ می‌نویسد: «دکتر ابوالقاسم‌خان و میرزا رضاخان افشار که از کارکن‌های هیات اتحاد اسلام هستند آمدند و با مشاورالممالک ملاقات کردند. اما من در ملاقات آن‌ها نبودم و نمی‌دانم چه گفتند و چه کردند. تاکنون مشاورالممالک در کار‌ها با ما هیچ مذاکره نکرده است؛ حتی اینکه یک تلگراف رمز از طهران رسیده و دیروز کشف شده و با ما سخنی از آن به میان نیامده است.» (ص۷) یا در جایی دیگر می‌نویسد: «عجب است که مشاورالممالک در باب کار‌ها و این قسم امور با ما هیچ صحبت نمی‌کند و مسافرت ما به کلی مثل مسافرت گردش است.» (ص۱۳)

 

ذکاءالملک علاوه بر این، در یادداشت‌هایش موضعی مشابه نسبت به مشاورالممالک دارد و با نقل گفتۀ مسیو پرنی، تلویحاً انتخاب وزیر خارجه به ریاست هیات اعزامی را اشتباه می‌داند: «از قراری که مسیو پرنی می‌گفت انتخاب مشاورالممالک برای این ماموریت خیلی بی‌موقع بوده، به‌ واسطۀ اینکه انگلیس‌ها چندان از او خوششان نمی‌آید؛ فرانسه‌ها هم همین‌طور. مخصوصاً به‌ واسطۀ اینکه در موقع کشته شدن کشیش سونتاگ او وزیر خارجه بوده و برای جلوگیری از آن سانحه اقدامات لازمه ننموده و چون دولت فرانسه از او جبران خواسته رد کرده است.» (ص۱۰) او در جایی می‌نویسد: «نمی‌دانیم چه واقع می‌شود و انگلیس‌ها در طهران چه می‌کنند. مشاور هم که جز چرت زدن کاری نمی‌کند و به نظرم حواسش بیشتر مشغول تفرّج و تعیّش است. مزه دارد که گاهی به ما ملامت می‌کند که لوایح را چرا تمام نمی‌کنید. مثل اینکه ما مامور و موظف برای تمام ‌کردن لوایح هستیم و کار منحصر به لوایح است و معطلی دیگر ندارد.» (ص۶۳) یا جایی دیگر که می‌نویسد: «مشاورالممالک که هیچ در فکر نیست. گاهی مطلبی را که به او می‌گویی تصدیق می‌کند، اما حال اینکه اقدامی بکند ندارد. هر کاری را که ما کردیم و گردنش گذاشتیم می‌شود، و الّا فلا.» (ص۱۵۹)

 

فروغی همچنین از مخالفت انگلیس‌ها با اعضای هیات اعزامی سخن به میان می‌آورد اما با ذکر این نکته که هنوز نمی‌داند این مخالفت تا چه اندازه است: «نمی‌دانم این حرف‌ها تا چه اندازه حقیقت دارد... انگلیس‌ها در جواب معرفی مامورین گفته‌اند این هیات به این شکلی که تشکیل شده ممکن است مساعدت انگلیس را موقوف کند. در اینکه سفارت انگلیس به رئیس‌الوزرا نوشته بود که تشکیل این هیات اسباب نگرانی است حرفی نیست، اما تا چه حد بد است نمی‌دانم.» (ص۱۰)

 

 

توقف فعالیت در پاریس، مذاکرات پنهانی در تهران

 

هیات ایرانی تا دو ماه پس از سفر به پاریس از وقایعی که در حول‌وحوش مذاکرات محرمانۀ تهران در جریان بود بی‌خبر ماند تا اینکه دیدار وزیر امور خارجه با همتای بریتانیایی، پرده از راز وثوق برگرفت. فروغی در خاطرات روز ۵ جمادی‌الاولی ۱۳۳۷ می‌نویسد: «امروز مشاور با خانم رئیس‌جمهوری و بعد با [آرتور جیمز] بلفور وزیر خارجۀ انگلیس ملاقات کرد. بلفور اظهار خوشوقتی کرده بود از اینکه دولت ایران مشغول است با دولت انگلیس در طهران قرار و مدار می‌دهد و اظهار خیرخواهی به ایران کرده بود. حالا معلوم می‌شود معنی اینکه طهران به ما تلگراف کرده‌اند دست نگاه دارید چیست. معلوم می‌شود می‌خواهند آنجا با انگلیس‌ها سازش کنند و به ما هم خبر نمی‌دهند که چه بکنید. ان‌شاءالله برای مملکت خیر باشد و خدا کند انگلیس‌ها به ملاحظۀ اینکه در کنفرانس صلح مطالب روی دایره نیاید با دولت ایران و به منافع مملکت سازش و موافقت کنند، به شرط اینکه خائنین کلاه ما را به دیگران ندهند. در اینکه انگلیس‌ها میل ندارند مسئله ایران در کنفرانس مطرح شود حرفی نیست و این فقره را اینجا ملتفت شده‌ایم.» (ص۴۵)

 

همزمان با افشای ملاقات‌های مخفیانه میان وثوق‌الدوله با نمایندگان بریتانیا، هیات ایرانی در پاریس سخت در تلاش بود لوایح تهیه ‌شده را به یکی از موضوعات مورد بحث در کنفرانس تبدیل کند اما هر روز که می‌گذشت سنگ‌اندازی انگلیس‌ها کار را پیچیده‌تر و اعضای هیات را ناامید‌تر از پیش می‌کرد. فروغی در خاطرات هفتم شعبان‌‌ همان سال می‌نویسد: «میرزا حسین‌خان و مشاور پیش از ظهر به دیدن مرگنتاو سفیر سابق امریکا در اسلامبول رفته بودند و اظهار نگرانی و یأس می‌کرد از اینکه در کنفرانس به حرف ایران گوش بدهند...» هر چند هیات از تهران عازم پاریس شده بود تا از حقانیت ایران دفاع کند، در تهران کسی دل در گرو موفقیت هیات نداشت و این در کنار سکوت نخست‌وزیر در برابر ماجراهای پاریس پیشبرد فرآیندی موازی با مذاکرات پاریس در تهران را برجسته‌تر از پیش می‌کرد. فروغی که سخت معتقد است «باید کاری کرد که طهران با ما موافق باشد، و الا کار پیش نمی‌رود» (ص۷۴)، جای دیگری می‌نویسد: «حدس بعضی این است که وثوق‌الدوله سکوت کرده که موقع کنفرانس بگذرد بدون اینکه به کار ایران رسیدگی شود. آن وقت بگویند پس حالا چاره نیست جز اینکه با انگلیس بسازیم.» (ص۱۱۸)

 

فروغی هر چند از کار و فعالیت برای تهیه لوایح و ممارست برای ورود به کنفرانس صلح دست برنمی‌دارد، اما از‌‌ همان آغاز مرتب منتظر است که خبری ناگوار از معامله‌ای نابرابر در تهران دریافت کند، چنانکه در خاطرات آخرین روز ماه رجب ۱۳۳۷ می‌نویسد: «با انتظام‌الملک صحبت از کار خودمان می‌کردیم و اینکه چطور عاجز مانده‌ایم. طهران هیچ خبری نمی‌دهد، نه بد نه خوب. مشاور هم که ساکن و ساکت و صامت است. انگلیس هم که زرنگ و فعال و شاید که الان در طهران مشغول انجام مقاصد خود می‌باشند. ما هم هیچ وسیله‌ برای اینکه مردم طهران را مطّلع کنیم نداریم. تلگراف که ممکن نیست، چاپار که نیست، چاپار مخصوص هم بر فرض که بشود دو ماه دیگر به طهران می‌رسد. خلاصه از قرار تقریر انتظام‌الملک عقیدۀ مسیو مور این است که ما با انگلیس‌ها نزدیک شویم موافقت دست می‌دهد. مشاور می‌گوید من پیش نمی‌روم انگلیس‌ها اقبال کنند. من گفتم عقیده‌ام این است مسیو مور که به لندن می‌رود اظهار کند که نمایندگان ایران ضدیتی با انگلیس ندارند و موافقت با آن‌ها تا حدی که مُضرّ به اساس کار مملکت نباشد ممکن است. و کار از دو حالت خارج نیست: یا انگلیس‌ها از طهران خاطر جمع‌اند که مقصودشان برآورده است، ما هرچه بکنیم به ما اعتنا نخواهند کرد؛ اگر این خاطرجمعی را نداشته باشند البته حاضر خواهند شد که به ما اقبال کنند. بدبختانه می‌ترسم شقّ اول باشد و آثار هم چنین می‌نماید. دیپلومات هم که نداریم. صمدخان خائن است. مشاور جامد است. علاءالسلطنه عاجز و بیچاره و شاید اسیر دست ناصرالملک است. طهران هم که نوکر انگلیس است.» (ص۱۱۳-۱۱۲)

 

 

امضای قرارداد ۱۹۱۹ و واکنش فروغی

 

سرانجام تهران یا به گفتۀ فروغی «نوکر انگلیس» در پی چندین ماه مذاکرۀ محرمانه با طرف انگلیسی به توافقی مکتوب دست می‌یابد؛ توافقی که بعد‌ها به قرارداد ۱۹۱۹ مشهور شد. فروغی در خاطرات دوشنبه چهاردهم ذی‌القعده دربارۀ چگونگی دریافت خبر امضای قرارداد می‌نویسد: «امروز تلگرافی از رئیس‌الوزرا رسید مبنی بر اینکه قرارداد با انگلیس‌ها تمام و امضا شد. تلگراف خوب استخراج نمی‌شد، اما اساس این است که مستخدمینی از انگلیس بگیرند و صاحب منصب برای قشون متحدالشکل و قس‌ علی‌ ذلک. انگلیس‌ها هم تمامیت و استقلال ایران را حفظ کنند و پول قرض بدهند. چشم حضرات روشن. آخر کار خودشان را کردند و این اندازه وقاحت و بی‌پروایی هم تصور نمی‌رفت در انسان موجود شود.» (ص۱۹۲) او شش روز بعد از مطالعۀ متن کامل قرارداد تهران در روزنامه‌های فرانسه می‌نویسد: «دو قرارداد است: یکی شش ماده و دیگری پنج ماده. شرایط بدی ندارد جز همین که طرف دولت انگلیس است و همین که مستخدمین ما انگلیسی شدند صاحب اختیار مطلق مملکت خواهند شد.» (ص۱۹۷)

 

فروغی‌‌ همان دوران در نامه‌ای خصوصی خطاب به محمود وصال (وقارالسلطنه) به تاریخ ۱۷ دسامبر ۱۹۱۹، که سال‌ها بعد در آذرماه ۱۳۵۴ در مجلۀ یغما منتشر شد، با اشاره به قرارداد وثوق‌الدوله با دولت انگلیس نوشته بود: «ملت ایران اگر وجود داشت، اگر در ایران افکار عامه موثر بود، آیا دولت ایران جرئت می‌کرد این قرارداد اخیر را با انگلیس ببندد؟ آیا دولت انگلیس جرئت می‌کرد چنین ترتیبی را به دولت ایران تحمیل کند؟ اگر بدانید در فرنگستان و امریکا از بسته شدن این قرارداد چه محشری برپا شد. اگر می‌دیدید انگلیس‌ها در عین اینکه خود را از تنگ و تا نمی‌اندازند چقدر متزلزل و نگران بودند و هستند؛ اما چه فایده، ملت ایران که در بین نیست. ایرانی‌ها که نمی‌خواهند داخل آدم باشند، دیگران هم کاسۀ گرم‌تر از آش نمی‌توانند بشوند...» (ص۴۷۲)

 

فروغی با وجود عصبانیت فراوان از این واقعه، و هر چند یقین می‌یابد که اعطای نمایندگی به هیات عازم پاریس از طرف دولت ایران صوری بوده، هنوز هم به انجام برخی کار‌ها در قالب همین سفر امیدوار است. امیدهایی که از لابلای یادداشت‌هایش هویدا است و در ادامه، معلوم می‌شود چندان هم دور از واقعیت نبوده است: «با بی‌حسی ملت و بی‌حیایی رجال مملکت افتادن ایران در چنگ انگلیس حتمی بود. ما هم البته کاری نمی‌توانستیم بکنیم چون نمایندۀ واقعی ایران نبودیم. حالا دیگر گذشت، اما برای آینده باز به کلی مایوس نباید بود. اگر شرکت ایران را در مجمع ملل خراب نکنند امیدواری خیلی هست. از آن می‌ترسم که آن را هم خراب کنند.» (ص۱۹۲)

 

این ترس زمانی تا حدودی برطرف شد که مشاورالممالک از سمت وزارت خارجه استعفا و جای خود را به نصرت‌الدوله فیروز داد. چهره‌ای که توانست دستگاه دیپلماتیک ایران را به مسیری دیگر بیاندازد؛ چنانکه فروغی از او با عنوان فردی «زبردست» و «کارکن» یاد می‌کند.

 

 

تحفۀ پاریس؛ عضویت در جامعه ملل

 

در همین دوران بود که به واسطۀ حمله شوروی به انزلی، دیپلمات‌های ایرانی و در راس آن‌ها نصرت‌الدوله و اعضای هیات مقیم پاریس، تصمیم گرفتند شرح ماجرا را به جامعه (مجمع) ملل ارائه کنند. قضیه از این قرار بود که نیروهای دولت تازه تأسیس شوروی که هنوز درگیر جنگ داخلی بودند، به بهانه تعقیب و سرکوب روس‌های سفید که از سوی انگلیس حمایت می‌شدند وارد بندر انزلی شدند و این شهر را اشغال کردند. همین جا بود که فروغی پیشنهادی داد که نه‌ تنها از سوی وزیر خارجه مورد موافقت قرار گرفت بلکه برای پیگیری آن تلاش‌هایی آغاز شد. او در خاطرات روز جمعه بیستم جمادی‌الآخره ۱۳۳۷ می‌نویسد: «... در باب لایحه‌ای که به مجمع ملل باید داد برای تحکیم مساله استقلال ایران داخل صحبت شدیم و من نظریات خود را اظهار کردم؛ مخصوصاً راجع به اینکه در این لایحه باید کاری بکنیم که قرارداد نهم ماه اوت تکلیفش معلوم شود. بیان خوبی در این باب و راهنمایی‌ها کردم و خیلی پسندیدند و ان‌شاءالله اگر این کار را به خوبی انجام دهیم خدمتی خواهد بود که به استقلال ایران کرده‌ایم. بنا شد طرح آن را من بریزم و بعد با دو لاپردال هم مشورت کنیم.» (ص۳۳۹)

 

به دنبال این واقعه ایران دو فقره شکایت به مجمع ملل ارائه کرد. در پی این شکایت‌ها که به عنوان نخستین اعتراض ثبت ‌شده در این نهاد بین‌المللی به شمار آمد، شورای مجمع ملل در ۱۴ ژوئن ۱۹۲۰ جلسه‌ای به ریاست لرد کرزن در لندن برگزار کرد و مقرر شد که چون طرفین دعوا مشغول مذاکره هستند، شورا در این زمینه تصمیمی نگیرد تا نتیجه مذاکرات ایران و شوروی مشخص شود. فروغی در یادداشت ۲۶ رمضان ۱۳۳۷ که به شرح مذاکرات این جلسه اختصاص دارد می‌نویسد: «تفصیل مجلس امروز در تاریخ ایران واقعۀ مهمی محسوب می‌شود.» (ص۴۰۱)

 

به هر ترتیب با طرح دعاوی ایران در جامعه ملل و دعوت از نصرت‌الدوله به جلسۀ مجمع ملل، پای ایرانیان به این مجمع باز شد و طولی نکشید که عضویت ایران به عنوان یکی از اعضای اصلی این نهاد نوپا به رسمیت شناخته شد. هر چند سفر هیات ایرانی به فرانسه برای شرکت در کنفرانس صلح پاریس به نتیجۀ دلخواه دست نیافت اما عضویت در جامعۀ ملل، به رسمیت شناخته شدن استقلال ایران و تلاش پیوسته برای کاهش مضرات قرارداد ۱۹۱۹ که سرانجام به لغو آن انجامید، از جمله مهم‌ترین دستاوردهای حضور فروغی و یارانش در قلب اروپا بود. فروغی در نامه‌ای که‌‌ همان دوران از پاریس خطاب به گروهی از دوستانش در تهران ارسال کرده، در ارزیابی این سفر و اقامت دو ساله و دستاوردهایی که برای ایران و ایرانی داشته می‌نویسد: «آنچه ممکن بود و عقل ما می‌رسید بدون اینکه از جادۀ حزم و احتیاط خارج شده باشیم کردیم. رفقا هم بینی و بین‌الله همه خوب بودند، یعنی مسلماً کسی خیانت و رفتار مخالف مصلحت مملکت نکرد. مشاورالممالک قدری بی‌حال و کم خیال بود. inertie، apathie در مزاجش غالب است. ناچار او را به تدبیر به کار می‌گرفتیم. میرزا حسین‌خان بی‌تجربه و ساده‌لوح و کم‌فکر است؛ اما کارکن و دلسوز است. انتظام‌الملک روی‌هم‌رفته از هر حیث خوب است. باری ما چهار نفر به اندازه‌ای که ممکن بود تلاش کردیم؛ اما نتیجه‌ای که تاکنون گرفته‌ایم برحسب ظاهر چندان زیاد نیست و یقین هم ندارم که بعد از این نیز نتیجه‌ای که به صورت ظاهر زیاد باشد بگیریم.» (ص۴۵۷)

 

ذکاءالملک خود نیز می‌داند ارزشمند‌ترین نتیجۀ حضور او و یارانش در فرانسه همین عضویت در مهم‌ترین نهاد جهانی تا آن روزگار است، به همین دلیل به دوستانش در تهران اطمینان می‌دهد که: «یقیناً داخل شدن ایران در مجمع ملل بدون کشمکش و خون دل، از اثر وجود این هیات در پاریس است... از این گذشته... سروصدا خیلی کردیم، در عین آنکه هوهو و شارلاتانی نکردیم. فرنگی‌ها عموماً از ایران بی‌خبرند بلکه غالباً متذکر وجود ایران و قوم ایرانی نیستند. جلب توجه ایشان را کردیم و گمان می‌کنم مظهر و معرّف بدی از ایران نبوده‌ایم. اقدامات خصوصی که برای مملکت مفید باشد خیلی کرده‌ایم.» (ص۴۵۸)

 

 

مصدق به فروغی چه گفت؟

 

یادداشت‌های فروغی علاوه بر توصیفات دقیق از طبیعت مسیر سفر، معاشرت‌هایش با زنان و مردان فرنگی و روایت دقیق از اقدامات هیات در پاریس، لندن و سایر شهرهای اروپایی برای احقاق حقوق ایران حاوی نکات جالب تاریخی از نوع مناسبات رجال سیاسی آن دوران با یکدیگر است. یکی از جالب‌ترین خاطرات از این دست، که در لابلای یادداشت‌های فروغی به چشم می‌خورد، خاطرۀ او از شام خوردنش با دکتر مصدق و نقل اظهارنظری از او دربارۀ خود فروغی است. این مربوط به زمانی است که برخلاف انتظار فروغی و خیلی‌های دیگر برای تعیین او به عنوان نمایندۀ ایران در مجمع ملل، ممتازالسلطنه به این سمت برگزیده شد و همزمان با این واقعه، حکم فروغی برای برعهده گرفتن پست سفارت ایران در امریکا نیز صادر می‌شود؛ موضوعی که از یادداشت‌های فروغی برمی‌آید خود او چندان از آن رضایت ندارد: «امیرخان تلفون کرد که تلگرافی برای شما آمده می‌خواهم برای شما بیاورم. گفتم بعد از ظهر بیاید. آمد و تلگراف را آورد. اتفاقاً مفتاح قدیمی بود که داشتم و فوراً استخراج کردم. این عبارت بود «جنابعالی به سفارت واشنگتون معین شده‌اید. ترتیب آن را بعد اطلاع می‌دهم.» ذیل آن خطاب به مفتاح‌السلطنه است که سفارت اسپانیا را به او می‌دهند. هوش از سرم رفت که این چه حکایتی است و به چه مناسبت سفارت واشنگتن را به من می‌دهند.» (ص۴۴۴)

 

فروغی ترجیح می‌دهد با توجه به تحولاتی که در دستگاه دیپلماسی رخ داده بجای عزیمت به واشنگتن، ضمن مراجعت به تهران، به سمت پیشین خود یعنی ریاست دیوان عالی تمیز بازگردد. او می‌نویسد: «امیرخان رفت و انتظام‌الملک آمد. وقتی که مطلب را شنید مبهوت شد و از نمایندگی ممتازالسلطنه در مجمع ملل خیلی متاسف و متوحش شد. گفتم در هر صورت تکلیف من روشن شد و چون سفارت واشنگتن را البته قبول نمی‌کنم از تردید بیرون آمدم که باید به طهران بروم. ولی خدا کند شغل ریاست تمیز برای من باقی مانده باشد.»

 

او‌‌ همان شب برای شام هم‌سفرۀ مصدق‌السلطنه می‌شود که می‌گوید به همراه برادرش ثقة‌الدوله به سوئیس آمده است (ص۱۴۶)، آن هم درحالی که به عنوان وزیر عدلیه در کابینۀ جدید کشور معرفی شده و در غیاب او، کفیل وزارتخانۀ مربوطه را اداره می‌کند. (ص۴۲۴) فروغی دربارۀ دیدار با مصدق می‌نویسد: «شب مصدق‌السلطنه [را] وعده گرفته بودیم. در مهمانخانۀ اروین شام خوردیم. به او هم گفتم که مقام مرا در تمیز باید حفظ کند. گفت مقامی را که شما طالب باشید که دهن دارد که به دیگری بدهد؟» (ص۴۴۵)

 

***

 

یادداشت‌های روزانۀ محمدعلی فروغی

از سفر کنفرانس صلح پاریس

دسامبر ۱۹۱۸ – اوت ۱۹۲۰

به خواستاری ایرج افشار

به کوشش محمدافشین وفایی، پژمان فیروزبخش

انتشارات سخن

چاپ اول، ۱۳۹۴

۷۳۶ صفحه

۶۵ هزار تومان

کلید واژه ها: فروغی جامعه ملل وثوق‌ الدوله


نظر شما :