پدر طالقانی به روایت فرزند، هم‌بند و اندیشمند

۲۲ شهریور ۱۳۹۳ | ۱۸:۳۱ کد : ۴۶۸۶ از دیگر رسانه‌ها
مهسا جزینی: «راه خدا راه نجات خلق‌هاست. راه آزادی انسان‌هاست. راه خدا نه به طرف آسمان‌هاست و نه شرق و نه غرب، نه جنوب و نه شمال، راه خدا همین است. در همه آیاتی که درباره جهاد، هجرت و مبارزه آمده قید فی‌سبیل‌الله است. اولا برای اینکه جهاد‌ها و کوشش‌ها از جهت خودخواهی، تحمیق و به‌ بند کشیدن نباشد فقط برای نجات انسان‌ها برای نجات همه مردم برای گشودن بندهاست. برای آزاد کردن انسان‌ها. برای برداشتن سد‌ها، سدهایی که مردم را از هم جدا کرده و راه خدا و راه تعالی را بسته است. سبیل خدا همین راه نجات مردم است. و الا انسان گوشه‌ای بنشیند و در افکار و اندیشه و خیالات خود فرو برود و تنها تسبیح بگوید؛ این از نظر انسان منشأ تقرب به خدا نیست. چه بسا کسی که در ظاهر به زبان سبحان‌الله می‌گوید و در درون و اندیشه‌هایش نقش‌های شیطانی است. چه‌ بسا انسانی که با تسبیح الله‌اکبر می‌گوید اما مال و ثروت و قدرت‌طلبی و شهوات در هر چیزی دارد، چه ‌بسا انسانی که به زبان در گوشه خانقاهی مسجدی لااله‌الاالله می‌گوید و در اندیشه‌اش صد‌ها بت برای خود می‌تراشد. چه‌ بسا انسانی که به تنهایی الحمدلله می‌گوید ولی در درون، آلوده به هرگونه رذایل خلقی و اندیشه‌های پست است. آنچه راه خداست جهاد فی‌سبیل‌الله است. سبیل مردم، سبیل خداست.»

 

سالن اجتماعات «کانون توحید» در حال پر شدن است درحالیکه صدا و تصویر «محمود طالقانی» در سالن طنین افکنده‌. صدایش رسا و محکم است. دوربین او را از نمای پایین نشان‌ می‌دهد. طالقانی، ایستاده سخنرانی‌ می‌کند و عصایی هم به دست راست دارد، بدون اینکه به آن تکیه کرده باشد.

 

مراسم ۳۵امین سالگرد درگذشت او بعد از هفت سال با پخش بخشی از خطبه‌های او در یکی از نماز جمعه‌های دانشگاه تهران در سال ۵۸ آغاز می‌شود. طالقانی آیه‌ای از قرآن می‌خواند و از حذف کلمه «مرگ» از زبان و اندیشه می‌گوید: «بزرگان، محققین و فلاسفه برای تشکیل مدینه فاضله و برای مردمی که در راه تحقق چنین اجتماع بزرگ و عظیم و انسانی‌ای هستند، می‌گویند باید کلمه مرگ از چنین اجتماعی حذف شود. همان‌طوری که از زبان باید حذف شود از اندیشه هم باید رانده شود.»

 

 

امر به‌ معروف از دیدگاه طالقانی

 

مراسم پنج سخنران دارد. مجری در فاصله بین هر سخنرانی‌، بخش‌هایی از سخنان منتخب طالقانی را می‌خواند یا اشاره‌ای به خاطره‌ای از او می‌کند، آن هم درحالیکه هر بار از او با نام «پدر طالقانی» یاد می‌کند. می‌گوید، قرار بوده به رسم سال‌های قبل، مراسم در حسینیه ارشاد برگزار شود که میسر نشده است. با نقل سخنی از طالقانی که گفته بود: «امر به‌ معروف و نهی ‌از منکر لازمه جامعه آزاد است و خیال نکنید که اگر عده‌ای را برای مجلس خبرگان یا شورای اسلامی انتخاب کردید، وظیفه شما تمام شده بلکه باید با تمام شعور و چشم و گوشتان مراقب اعمال این‌ها باشید.» تریبون را به پسر ارشد طالقانی می‌سپارد. سخنران بعدی هم رئیس شهربانی بافت در دوران تبعید طالقانی به این شهر است، که هر دو از خاطرات خود می‌گویند.

 

ابوالحسن طالقانی، پسر ارشد با اشاره به اینکه «بیشتر دوران نوجوانی و جوانی ما، آقا در دسترس نبود و در زندان و تبعید به سر می‌برد»، گفت: «هر وقت کسی سراغ ما می‌آید که خاطره‌ای از ایشان تعریف کنید، ما توصیه می‌کردیم که سراغ دوستان و هم‌بندان ایشان بروند.» او در نهایت به ذکر خاطراتی از پدر، برگرفته از اسناد ساواک که توسط سازمان اسناد انقلاب اسلامی منتشر ‌شده، پرداخت.

 

سرهنگ احمد خرازچی درباره همکاری‌هایی که در دوران تبعید طالقانی با او داشته سخن گفت؛ درباره نامه‌هایی که مخفیانه و دور از بازبینی ساواک به دست طالقانی می‌رسانده و اینکه برخلاف دستور، مانع رساندن اسامی و گزارش ملاقات‌کننده‌های طالقانی به دست ساواک شده ‌بود. او بعد از انقلاب فرمانده ژاندارمری کرمان می‌شود.

 

 

کفر و دین از نگاه طالقانی

 

علی قاسمی، پژوهشگر حوزه روشنفکری دینی، سخنران بعدی بود که درباره پروژه دینی طالقانی صحبت کرد. او ابتدا اشاره‌ای به وضعیت آن دوران جامعه کرد که رویکرد‌ها ایدئولوژیک و روش‌ها انقلابی و رادیکال بود. او در ادامه گفت: «طالقانی از نظر ماده ایمانی به جهان قدیم گرایش داشت. ایمان در یک بستر سنتی، فرهنگی و تاریخی فرا داده شده و به طالقانی و امثال او رسیده بود اما صورتی که به خود گرفته بود متناسب با مقتضیات زمانه بود. نگاه او بینش قرآنی وجودی است با قرائتی صدرایی و از نظر مبانی معرفتی به عقل فطری قائل است اما آن را برای هدایتگری کافی نمی‌داند و حتما باید به عقل بیرون از خودش ارجاع دهد.» قاسمی افزود: «او از حیث روش‌شناختی به پراکسیس و عمل انسان‌ساز قائل است. نتیجه کارش این است که قرآن را از قبرستان به صحنه جامعه آورد. با بینش قرآنی، آن تلقی‌های خرافی را زدود و هدایت قرآنی را راهنمای عمل و زیست آدم‌ها دانست. تلقی او از ایمان و مذهب، تقلیل دین به متافیزیک نبود. طالقانی آیات قرآن را در بستر مبارزه و حل تضادهای اجتماعی، سیاسی و انسانی وارد کرد؛ یعنی دیدش نسبت به هستی اجتماعی آنقدر وسیع بود که آن را در متن هستی و تاریخ می‌دید.» قاسمی افزود: «اگر زندگی طالقانی را به سه مرحله تقسیم کنیم می‌شود گفت که طالقانی از نظر دوره زندگی بعد از تاثیرپذیری از مبانی مدرنیستی که شامل تجربه‌آوری و علم‌باوری بوده است، از سال ۴۴ به بعد که در بستر مبارزه و زندان قرار می‌گیرد رویکرد ایدئولوژیک در او رسوب می‌کند و در ‌‌نهایت به لحاظ روش‌شناسی به پراکسیس می‌گراید و با رادیکالیسم مذهبی پیوند می‌خورد.» او افزود: «طالقانی از نظر منابع معرفتی در چارچوب سنت قرار نگرفت. دو منبعی بود؛ از نظر روش، هم ایمان را به عنوان یک روش در جهت فهم وجود و هم عقل را در جهت تفسیر و پاسخگویی به نیازهای زمانه به کار برد. حتی در روش تلقی‌اش از کفر و ایمان، برخلاف سنتی‌ها که تجلی و تعارض این ذهنیت مومن کافر کردن که ریشه فقهی داشت، در طالقانی نبود.»

 

او افزود: «آن زمان حنیف‌نژاد، شریعتی و طالقانی سه نفری بودند که نگاه‌شان را به کفر و ایمان از نگاه سنتی جدا کردند و جهان‌بینی توحیدی را مطرح کردند. مصادیقی که از این دیدگاه برمی‌خاست در حیات اجتماعی مبارزات معنا داشت. مصداق کافر شامل حال آن کسانی نمی‌شد که خدا را نفی می‌کردند.» به گفته قاسمی: «در دوره طالقانی کسانی بودند که به خدا اعتقاد نداشتند اما به لحاظ فلسفی وحدت‌گرا بودند و از آن سو، افرادی که در ظاهر به خدا معتقد بودند اما در صحنه حیات اجتماعی بر نابرابری و شکاف طبقاتی صحه می‌گذاشتند. کسانی بودند از همین جناح راست که می‌گفتند‌ اگر فقیر نباشد ما چطور تکالیف مذهبی خود را مثل صدقه و... را ادا کنیم. این‌ها به افراد اهل مبارزه تهمت می‌زدند که کافرند.»

 

او گفت: «روشی که اشاره کردم طالقانی و شریعتی و حنیف‌نژاد در برخورد با مسایل داشتند حاکی از این است که چگونه تغییر نگاه در صف‌بندی اجتماعی و در جابه‌جا کردن تضاد‌ها نقش داشت. یکی از نمایندگان بلافصل رویکرد سنتی معتقد بود که سرمایه‌داری و مارکسیسم دو لبه قیچی‌اند اما شریعتی گفت سرمایه‌داری دشمن است اما مارکسیسم رقیب است و با این شاخص، صف‌بندی را عوض کرد.» او افزود: «کسانی که به تضاد و نابرابری صحه می‌گذارند مشرک‌اند نه کسانی که در عرصه نظری به وحدت قائل‌اند اما در عرصه اجتماعی نه.» قاسمی با اشاره به اینکه کاری به درستی یا نادرستی این نگاه ندارم، افزود: «می‌خواهم بگویم دو روش در تغییر نگاه و جهت‌گیری به قدر ارزش دارد که نیروهایی که رفتند پشت گفتمان اول به مارکسیسم‌ستیزی گرفتار شدند. اما نیروهایی که شریعتی آزاد کرد پشت مارکسیسم‌ستیزی نرفتند بلکه فضای گفت‌وگو را باز کردند. طالقانی هم می‌گفت همه مبارزه‌های ضداستعماری، توحیدی است این‌ها اینطور شاخص‌ها را عوض و تضاد را حل می‌کردند و مایه برکاتی شدند و نگران این نبودند که اینطور دین آسیب می‌بیند چون دین را صرفا در معنویت و متافیزیک نمی‌دیدند.»

 

او با اشاره به اینکه «الان پارادایم زمانه متفاوت از دوران طالقانی و شریعتی است»، گفت: «روشنفکران دینی هم باید به این تغییرات توجه کنند و مسایل جدیدی که نیاز زمانه است مورد توجه قرار دهند، همان‌طور که امثال طالقانی پروژه روشنفکری دینی را در زمان خودشان بر اساس مقتضیات زمانه خود پیش بردند این دوره هم روشنفکری دینی باید پروژه دوره خودش را رقم بزنند.»

 

 

وظیفه روشنفکری دینی در دنیای امروز

 

سخنران دیگر مراسم مجتهد شبستری بود. او گفت: «واقعا خوشحال هستم که بعد از هفت سال انحطاط فرهنگی دولت گذشته به خصوص انحطاط فرهنگی سیاسی، که از تجدید خاطره با مردان بزرگ گذشته محروم شده بودیم این فرصت مختصر فراهم آمده که به یاد یک مرد بزرگ، حضرت آقای طالقانی دور هم جمع شویم و یادی از او بکنیم.» او با بیان اینکه «در پنج یا شش دهه گذشته در همه جهان اسلام تفاسیر جدیدی از اسلام و مسلمانی ارایه شده است»، گفت: «در این مدت در هر کشور معتبر اسلامی کسانی بوده‌اند که حرف جدیدی در فهم دین زده‌اند. در مصر تفسیرهای اخوان‌المسلمین، در ترکیه تفسیر سید قطب و در ایران هم مرحوم آیت‌الله علامه طباطبایی و طالقانی تفاسیر جدیدی ارایه ‌کردند. احزاب سیاسی‌ ریشه‌دار امروز با گرایش دینی هم در آن دوره شکل گرفتند. این قرائت‌ها و تفسیر‌ها اما انواع و اقسام دارد از مثبت تا منفی. داعش هم از این ریشه است. او هم دارد از اسلام تفسیر می‌کند. این کافی نیست که بگوییم القاعده ربطی به اسلام نداشت. این حرف‌ها دیگر خریدار ندارد. آن‌ها هم نماز می‌خواندند و روزه می‌گرفتند و تفسیر خودشان را داشتند و می‌گفتند اسلام من این است.»

 

مجتهد شبستری افزود: «ما در مرحله‌ای قرار داریم که در عین حال که استفاده‌های فراوانی از این تفسیرهای جدید داشته‌ایم باید بازنگری انتقادی‌ای از این تفسیر‌ها داشته باشیم. وظیفه یک مسلمان هوشیار در جهان فعلی این است که ببیند این تفسیر‌ها به چه چیزهایی منتهی شده‌اند، آثار خوب و بد این‌ها چه بود؟ چه مقدارش قابل ‌قبول است و چه مقدارش نیست. این اجتناب‌ناپذیر است.» شبستری گفت: «دینی که نمی‌تواند خودش را درست در دنیا عرضه کند در بحران است. علمایی که نتوانند دین را به‌گونه‌ای عرضه کنند که لوث‌ها و پلیدی‌هایی که امروزه به آن چسبیده پاک شود تفکرشان دچار بحران است. تفکر علمای دینی اگر دچار بحران شود آن دین دچار بحران می‌شود. دین منهای آنچه علمای آن دین می‌گویند چیزی در فضا و هوا نیست. الان نوبت به این رسیده که از علمای دین سؤال شود خدا سخن می‌گوید یعنی چه؟ امر و نهی می‌کند یعنی چه؟ الان روز حساب پس دادن است. اینکه بنشینیم به گذشتگانمان افتخار کنیم و بگوییم ما چنین شخصیت‌هایی داشته‌ایم دردی را دوا نمی‌کند. ما در مرحله‌ای هستیم که آنچه در این چند دهه گذشته به ما گفته شده کفاف زندگی مسلمانی ما را در این دنیای مدرن نمی‌دهد. چه طالقانی، چه طباطبایی، چه رهبر فقید انقلاب گفته ‌باشند.» او افزود: «فرض است بر کلیه کسانی که نوعی اثر‌گذاری دارند، چه در مقامات سیاسی و چه فرهنگی در هر کجای جهان اسلام که استارت بازاندیشی نیرومند همه‌جانبه را درباره آنچه در چند دهه گذشته درباره اسلام گفته‌اند، بزنند. باید تجدید حیات و هویت کنیم وگرنه در زیر خروارها حوادث این جهان پرتلاطم ما مسلمان‌ها دفن خواهیم شد.»

 

او با اشاره به اینکه واتیکان در دهه ۱۹۶۰ متوجه شد خطر، مسیحیت را تهدید می‌کند و برای همین نشست بین‌المللی مسیحیت را که به نام واتیکان دو معروف شد تشکیل داد، افزود: «همه را جمع کردند و چندین سال طول کشید مشکلاتشان را یکی ‌یکی حل کردند و آموزه‌هایشان را شسته و رفته کردند و آنچه لازم بود تولید کردند. ما فکر می‌کنیم در دین دیگر نمی‌شود تولید کرد. الان محال است شما وارد کلیسایی در یکی از شهرهای دنیا بشوید و ببینید که کشیشی خرافه‌ای بگوید، اما در تهران ما و رادیو و تلویزیون ما چه خبر است؟ گاهی من خرافه‌هایی به گوشم می‌خورد که تعجب می‌کنم. اوایل انقلاب این حرف‌ها نبود. باید به فکر نجات اسلام از افکار عقب‌مانده و بیان‌های غیرقابل دفاع و خرافه‌ها و فتواهای ضد انسانی و ضد حقوق‌ بشری بود. باید به فکر تفکر روشن دینی به منظور صاف کردن جاده صحیح تفکر سیاسی عقلانی بود تا مجالی پیدا شود نسل آینده ما بتواند صحیح فکر کند و در سیاست صحیح عمل کند.»

 

 

طالقانی و نفی خشونت

 

مهدی جعفری، هم‌بند دوران زندان طالقانی و قرآن‌پژوه هم با ذکر خاطره‌ای از دادگاه گفت: «طالقانی با رد محکومیت خود و دیگران در دادگاه، حکومت پهلوی را محکوم کرد.» او با اشاره به اینکه آیت‌الله طالقانی سال ۱۳۱۸ از قم به تهران آمد، گفت: «ایشان در تهران نرفتند مسجدی دست‌ و پا کنند و آن را وسیله‌ای برای امرار معاش خود کنند بلکه قرآن و نهج‌البلاغه را به دست گرفتند و میان جوانان و روشنفکران آمدند. خدا رحمت کند زنده‌یاد مهندس بازرگان را که همیشه این مساله را یادآوری می‌کرد که امتیاز بزرگ طالقانی این است که وقتی با ما هم در جلسه بود و کنارمان بود هم او از ما تاثر می‌پذیرفت و هم ما از او و کسی نبود که خودش را بالا‌تر از همه بداند و دیگران را پایین‌تر از خود.» او افزود: «در زندان وقتی برخی جوانان به قرآن مراجعه می‌کردند، برخی از روحانیون زندانی می‌گفتند حالا کارتان به جایی رسیده که ما اینجا حضور داریم و شما مستقیم به قرآن مراجعه می‌کنید درحالی که طالقانی می‌گفت قرآن برای همه نازل شده است و خطاب به همه می‌گوید تدبر کنید. تدبر یعنی بررسی و نقد و شبهه داشتن، نه پذیرفتن.»

 

او با ذکر خاطره‌ای از آیت‌الله منتظری در همین باره گفت: «آیت‌الله منتظری می‌گفتند که وقتی خداوند به ملائکه گفت که می‌خواهم در زمین خلیفه‌ای قرار دهم، ملائکه گفتند آیا کسی را در زمین قرار می‌دهی که فساد می‌کند و خون می‌ریزد درحالی‌ که ما تو را تقدیس می‌کنیم. خداوند خطاب به آن‌ها گفت من مقدس نمی‌خواهم، من آدم می‌خواهم.» او افزود: «ایشان در طول زندگی خود پیوسته نگران و در اندیشه این بود که آیا رسالت خودش را در قبال خدا و خلق انجام داده است یا نه. او هرگز نه ‌تنها در مقابل دوست بلکه در برابر مخالف فکری خود به خشونت متوسل نشد و آن‌ها را بیرون از دایره انسانیت ندانست، در زندان و بیرون زندان به فکر مردم بود. برخی او را طرفدار عده‌ای می‌دانند یا سرزنش می‌کردند که ساده بود. درحالی ‌که اصلا این‌طور نبود بلکه همه را فرزندان خود می‌دانستند.»

 

جعفری افزود: «در زندان عده‌ای مارکسیست‌ها را نجس می‌دانستند ایشان می‌گفت چرا نجس هستند؟ می‌گفتند چون خدا را قبول ندارند. می‌گفت مگر شما که خدا را قبول دارید چگونه قبول دارید؟ با آن‌ها نشست و برخاست می‌کرد و غذا می‌خورد. روزی تازه آقای برقعی که عضو سازمان افسران حزب توده بود از تبعید به زندان قصر آمده ‌بود. آقای طالقانی در حیاط زندان قصر عده‌ای از افسران حزب توده را دیدند به آن‌ها گفتند آقای شما را آوردند. آن‌ها گفتند آقای ما شما هستید. خیلی از این‌ها می‌گفتند اگر ما در جوانی شما را می‌شناختیم به مارکسیسم رو نمی‌آوردیم، ما اسلام را از آخوند سر کوچه شنیدیم و بیزار شدیم. راه ‌و رسم ایشان، راه‌ و رسم قرآنی بود و همه برایشان احترام قائل بودند.»

 

 

منبع: روزنامه شرق
 

کلید واژه ها: آیت الله طالقانی محمد مهدی جعفری مجتهد شبستری


نظر شما :