موسوی بجنوردی: امام مخالف اعدام مفسد فی‌الارض بود/ در زمان ما سلول انفرادی نداشتیم

۱۳ اسفند ۱۳۹۲ | ۱۵:۳۵ کد : ۴۱۰۲ از دیگر رسانه‌ها
آنچه که در پی می‌آید متن کامل صحیفه‌خوانی در پایگاه اطلاع رسانی جماران در قالب گفت‌و‌گوی صریح و چالشی با آیت‌الله سید محمد موسوی بجنوردی است. یکی از بزرگمردان قضایی ایران در دوران امام خمینی که پس از او هیچ مسئولیتی جز ادامه مکتب فقهی‌اش نداشته است.

 

آیت‌الله موسوی بجنوردی، شاگرد برجسته مکتب فقهی امام خمینی و عضو شورای عالی قضایی در دوره حیات ایشان، در این گفت‌و‌گو پرده از بسیاری از اسرار دستگاه قضایی و زندان‌های دهه ۶۰ بر می‌دارد.

 

***

 

در صفحه ۳۷۸ بیست و یکمین جلد صحیفه امام خمینی، نامه‌ای از امام خمینی خطاب به هیات عفو زندانیان نوشته شده است که در آن از تلاش‌ها و زحمت‌های این هیات تشکر می‌کنند. متن این نامه به شرح زیر در صحیفه امام منتشر شده است:

بسمه تعالی‏

با تشکر از زحمات ارزشمند حضرات حجج اسلام آقایان: محمد محمدی گیلانی، محمد موسوی بجنوردی، سید محمد ابطحی و مهدی قاضی به اطلاع می‌‏رسانم که هیات عفو کمافی‌السابق دارای‌‌ همان اختیارات می‌‏باشد. تنها فرق این است که از این پس [درخواست‌ها] از طریق ریاست محترم دیوان عالی کشور به اینجانب می‌‏رسد.

خداوند انشاء‌الله توفیق بیشتر عنایت فرماید تا خدمات بیشتری بنمایید.

والسلام علیکم و رحمة الله.

۶۸.۲.۱۵ روح‌اللَّه الموسوی الخمینی‏

 

هیات عفو یک بار ۴۰۰ نفر را آزاد کرد. یکی از مسئولان به امام گفته بود، هیات عفو، زندانیان را آزاد می‌کند و زندانیان هم به مسعود رجوی ملحق می‌شوند. این شد که ما، درخواست ملاقات با امام با حضور خود آن شخص را دادیم. خدمت امام عرض کردیم، به ایشان بفرمایید چهار نفر از این ۴۰۰ نفر را اسم بیاورد که به آقای رجوی ملحق شده‌اند. آن شخص گفت، یک نفر به خارج از کشور رفته است. امام گفتند، اگر چهار نفر هم به آقای رجوی ملحق شده باشند ما نباید به خاطر آن چهار نفر، ۴۰۰ نفر را در زندان نگه داریم، امام در ادامه به پشت گردنشان زدند و گفتند، بروید آزاد کنید، به گردن من.

 

 

اعضای هیات عفو منصوب چه کسی بودند؟

 

امام تعیین کردند و ما هم مرتبا افرادی را برای بررسی به شهرستان‌ها می‌فرستادیم تا به مناسبت‌هایی نظیر اعیاد یا ۲۲ بهمن، افراد را آزاد می‌کردیم و در واقع این صلاحیت به ما داده شده بود. وقتی که امام، عفو را به آقای منتظری احاله کردند، آقای منتظری هم خطاب به هیات عفو گفتند شما خودتان عفو کنید.

 

 

امام هم در ۱۲ مهرماه ۱۳۶۰ تأیید نامزدهای عضویت در شورای عالی قضایی را به آقای منتظری واگذار می‌کنند و هم در دوم خرداد ۶۲ خطاب به آقای منتظری می‌نویسند: جنابعالی در احراز صلاحیت افرادی که برای عضویت در شورای عالی قضایی پیشنهاد شده‏‌اند به هر نحو صلاح می‏‌دانید اقدام فرمایید. (ج ۱۷، ص۴۵۲) در سوم خرداد ۶۲. پیش از آن در دوم خرداد‌‌ همان سال با پیشنهاد آقای منتظری برای تشکیل «ستاد اصلاح امور زندان‌ها» و همچنین پیشنهاد عضویت کسانی که آیت‌الله منتظری برای تشکیل این ستاد پیشنهاد داده بودند، یعنی حضرات آقایان ابطحی، گیلانی، کریمی، طاهری و قاضی موافقت می‌کنند. (همان، ص۴۵۰). علاوه بر ستاد اصلاح امور زندان‌ها، ستاد فرمان ۸ ماده‌ای فعال بود. ضمن آنکه هیاتی به عنوان هیات عفو تشکیل شد که شما هم در آن عضویت داشتید. سؤال من این است که هیچ‌گاه میان هیات عفو و آقای منتظری و یا میان شورای عالی قضایی و ایشان، اختلافی وجود داشت؛ موردی بود که ایشان از شما تقاضا داشته باشند و شما عمل نکنید؟

 

اصلا.

 

 

آیا موردی بود که آقای منتظری تاکید بر عفو شخصی داشته باشند؟

 

بله، معمولا هم به من می‌گفت.

 

 

در جلد ۲۰ صحیفه امام، صفحه ۳۹۷ آیت‌الله موسوی اردبیلی در سال ۶۶ استفتایی از امام خمینی می‌کنند؛ مبتنی بر اینکه با توجه به اینکه نظر فقهی امام خمینی اعدام شخص مفسد نیست، شورای عالی قضایی اجازه عمل بر اساس نظر آیت‌الله منتظری را داشته باشد که اعدام مفسد فی‌الارض را جایز می‌دانند.

متن استفتا به این شرح است:

[بسمه تعالی. حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی- دام عزه‏

اعدام شخص مفسد که در نظر مبارک مورد احتیاط است به نظر آیت‌الله منتظری جایز است و این مسأله در محاکم قضایی مورد احتیاج است. اگر اجازه می‌‏‌فرمایید در مراجع قضایی طبق نظر ایشان عمل شود. ادام الله عمرکم الشریف.

۶۷.۷.۹ ـ عبدالکریم موسوی‏].

در ادامه پاسخ امام خمینی نیز به شرح زیر آمده است:

بسمه تعالی

‏مجازید بر طبق نظر شریف ایشان عمل نمایید.

۶۷.۷.۹ روح‌اللَّه الموسوی الخمینی‏

در آن دوران شما رئیس دادگاه عالی و عضو شورای عالی قضایی بودید؛ از این منظر بر احکام اعدام در زمان حیات امام خمینی نظارت داشتید؛ در دادگاه عالی، بر اساس کدام رأی فقهی عمل می‌کردید؟ آقای منتظری یا امام خمینی؟

 

اصلا امام حکم اعدام برای مفسد فی‌الارض را قبول نداشت. نظر ایشان در این باره این بود که عنوان مفسد فی‌الارض به خودی خود، عنوان مجرمانه‌ای که مستحق اعدام باشد نیست. در کتاب «تحریرالوسیله»، ایشان می‌نویسند که: «المحارب: هو کلّ من جرّد سلاحه او جهّزه لاخافة الناّس و ارادة الافساد فی‌الارض؛ فی برٍّ کان او فی بحر، فی ‌مصر او غیره، لیلاً او نهاراً»؛ (تحریرالوسیله «دو جلد در یک جلد»، ص۸۸۹، مسأله ۱) در این جمله «و» عطف آمده، یعنی در اینجا موضوع مرکب از حمل اسلحه، شرارت و فساد است و نفس افساد فی‌الارض، موضوع نیست. من شخصا از ایشان برای دادگاه عالی قضات استفتاء کردم که آیا قاچاقچیان مواد مخدر مستحق اعدام هستند یا خیر؟ که ایشان فرمودند: «چنانچه حمل اسلحه، شرارت و فساد کنند.» یعنی ایشان، نفس مفسد را به تنهایی به عنوان یک جرم مستقل [با مجازات اعدام] قبول نداشتند.

 

 

خاطره‌ای از امام به خاطر دارید که با ایشان در مورد یک مصداق مشخص مفسد فی‌الارض صحبت کرده باشید؟

 

[در زمان حضور حضرت امام در نوفل‌لوشاتو] من شب‌ها در پاریس می‌خوابیدم. آنجا روزنامه‌ای عربی با عنوان «السفیر» به چاپ می‌رسید. یک روز دیدم مصاحبه‌ای با امام انجام داده و این پرسش را مطرح کرده بود که در صورت پیروزی، شما با شاه چه می‌کنید؟ امام در پاسخ فرموده بودند که اقل عقوبتش حبس ابد است. من همیشه صبح‌ها بعد از نماز از پاریس می‌رفتم نوفل‌لوشاتو خدمت امام. بعد از خواندن آن روزنامه،‌‌ همان اول صبح رفتم خدمت امام. ایشان پرسیدند، خبری شده؟ من هم گفتم، بله. در روزنامه صبح امروز خواندم که شما اقل عقوبت شاه را حبس ابد عنوان کردید. ایشان فرمود: «ما به چشممان ندیدیم که کسی را کشته باشد. ایشان آمر به قتل است.» خب اگر قرار است کسی مفسد باشد، شاه که دیگر فرد اکمل و اتم آن است. ببینید، مذاق امام این بود. مبنای فقهی آن هم‌‌ همان طور که خدمتتان عرض کردم و در «تحریرالوسیله» آمده این‌گونه است که فردی اسلحه بکشد، در جامعه ایجاد رعب و وحشت کند و در زمین فساد کند. در قرآن هم که از همه مهم‌تر است این‌گونه آمده: «إنما جزاء الذین یحاربون الله ورسوله ویسعون فی الأرض فسادا» در اینجا هم «و» واو عطف است. «یحاربون الله و رسوله» را فقها‌‌ همان «جرّد سلاحه او جهّزه لاخافة الناّس»، معنا می‌کنند. بنابراین حضرت امام، حکم اعدام برای مفسد را قبول نداشت و در این ۹ سالی که من در شورای عالی قضایی بودم، احکام اعدام را هم بعد از اینکه مراحل آن در دادگستری انجام می‌شد، نظارت می‌کردم تا ببینم با اصول مطابقت دارد یا خیر که در خیلی از موارد هم می‌شد، ایراد می‌گرفتم و به دیوان عالی کشور بر می‌‌گرداندم تا مجددا رسیدگی کنند. در آنجا هیچ وقت یادم نمی‌آید که حکمی را که به عنوان مفسد فی‌الارض باشد، امضاء کرده باشیم. چون دادگاه‌ها موظف بودند طبق «تحریرالوسیله» عمل کنند. اما چون اصرار برخی از بزرگان این بود که برخی که مستحق اعدام هستند، اعدام شوند، امام به فتوای آقای منتظری ارجاع می‌دادند.

 

 

نظر مرحوم صاحب جواهر که امام خمینی از نظر فقهی از ایشان متأثر هستند، درباره مفسد فی‌الارض و محارب چیست؟

 

مرحوم آیت‌الله فاضل لنکرانی، شرح «تحریرالوسیله» می‌کرد. به بحث «حدود» که رسیدند به من گفتند، امام مفسد فی‌الارض را قبول ندارند. به اتفاق ایشان جواهر را بررسی کردیم که در آن سارقان مسلح، محارب خوانده شده بودند. اما در بین آنان دو نفر با عنوان‌های «بلیع» و «ردع» وجود دارد که کار اولی، ایستادن سر چهارراه و خبررسانی است و کار دومی نیز، کمک‌رسانی به سارقان برای فرار. آنجا صاحب جواهر گرچه این دو را مفسد فی‌الارض می‌خواند، اما می‌پرسد آیا این دو هم محارب به شمار می‌روند یا خیر و ادامه می‌دهد، اجماع فقها بر این است که مفسد فی‌الارض زمانی می‌تواند حکم اعدام داشته باشد که در وجه محاربه باشد. بدان معنا که حمله اسلحه، شرارت، ایجاد رعب و وحشت و فساد کند، آنجاست که محارب خوانده می‌شود.

 

مساله بسیار روشن و واضح است. همان‌طور که امام برای بنده نوشتند، چنانچه فردی، حمل اسلحه، شرارت و فساد کند، آنجاست که قاضی نه الزاما بلکه می‌تواند حکم اعدام بدهد. چرا که قرآن به صراحت علاوه بر به دار زدن به موارد دیگر یعنی بریدن یک دست و یک پا بر خلاف یکدیگر و تبعید فرد محارب هم اشاره می‌کند.

 

 

اعدام‌هایی که در زمان شما در زمینه حمل مواد مخدر انجام می‌شد، هیچ کدام صرفا به دلیل حمل مواد انجام نمی‌گرفت؟

 

ما به صرف حمل مواد مخدر، فردی را اعدام نمی‌کردیم. کسانی اعدام می‌شدند که اسلحه داشتند و با ماموران درگیر می‌شدند، آنجا بود که جزء محاربون قرار می‌گرفتند. البته حمل مواد مخدر هم جرم است و کیفر دارد اما مجازات آن اعدام نیست. ببینید، اعدام در اسلام حساب دارد و این طور نیست که هر فردی را که دلمان خواست همین‌طور بگیریم و بکشیم. در واقع موارد اعدام در اسلام معین است. بنده و آقایان محمدی گیلانی، ابطحی کاشانی و قاضی خرم‌آبادی جزء هیات عفو امام بودیم که اتفاقا بسیاری از افراد را هم عفو می‌کردیم. یادم هست در یک سالی به مناسبت ۲۲ بهمن، ۱۵ هزار نفر را آزاد کردیم که به ما گفتند، خب یکباره در زندان‌ها را باز کنید دیگر.

 

 

در چه شرایطی زندانیان مشمول عفو می‌شدند؟

 

ما افرادی را برای مصاحبه به زندان‌ها می‌فرستادیم و اگر می‌فهمیدیم که کسی برگشته و واقعا اصلاح شده است، او را عفو می‌کردیم.

 

 

شرایط زندان‌های کشور را چگونه می‌بینید، تا چه اندازه به قوانین و موازین اسلام نزدیک و پایبند هستند؟

 

به واقع شرایط امروز زندان‌های ما شرعی نیست، از آن رو که طبقه‌بندی شده نیستند. به خاطر همین تمامی مجرمان از هر نوع آن هم که باشند را در یک زندان می‌بینیم؛ مثلا دزد و قاچاقچی و چک برگشتی و... را در یک جا قرار می‌دهیم که کار درستی نیست. از آن رو که ممکن است یک نفر سالم به زندان برود اما مجرم برگردد. به خاطر همین تمامی زندان‌ها باید طبقه‌بندی شود تا زندانی‌های فاسد، سبب فاسد شدن دیگری نشوند.

 

 

اساس شکل‌گیری زندان در دین اسلام بر چه مبنایی است؟

 

اساس شکل‌گیری زندان در اسلام بر پایه تادیب و اصلاح است. اگر ما قصد اصلاح فردی که مثلا چکش پاس نشده است را داریم، نباید او را با دزد و قاچاقچی یکی کنیم. من یک دفعه در روز تاسوعا بی‌خبر به زندان قم رفتم. آن وقت قاچاقچیان معتاد را به جزیره می‌بردند. ما که رفتیم این‌ها آغاز به سینه‌زنی کردند. این کار آن‌ها من را تحت تاثیر قرار داد و به دادستان قم گفتم که این‌ها نباید به جزیره بروند. ببینید، در هر حال خشونت بد است. ما در کنار برخی قوانین سختگیرانه اسلام، گذشت و عفو رحمت را هم می‌بینیم. ما نباید همیشه با افراد برخورد کنیم. اساس، اصلاح مجرمان است.

 

 

خاطره دیگری در این زمینه یادتان هست که با تکیه بر عفو و گذشت یا همین طبقه‌بندی درست موجب اصلاح زندانی شده باشید؟

 

یک روز در زندان قم، دختری پیش من آمد و گفت، با پدرم دعوام شد و‌‌ همان دعوا باعث شد تا به زندان بیفتم. من خیلی عصبانی شدم. سریع به دادستان گفتم، پدر ایشان را احضار کنید. به پدرش گفتم، خجالت نمی‌کشی؟ تو غیرت و شرف نداری؟ آدم دختر ۱۶ ساله‌اش را زندان می‌فرسته؟ بعد از اینکه دخترش را برد به دادستان گفتم اگر یک بار دیگر این پدر آمد اینجا، خودش را به بازداشتگاه بفرست. ببینید، طبقه‌بندی در زندان خیلی مهم است، چرا که یک آدم سالم، ممکن است در زندان خیلی چیز‌ها یاد بگیرد.

 

 

نگاه اسلام به سلول‌های انفرادی چیست؟

 

من با وجود سلول‌های انفرادی مخالفم. به قول دکتر کاتوزیان، سلول انفرادی از مصادیق شکنجه است. نظام ما یک نظام اسلامی است. انقلاب هم برای احیای اسلام و قوانین اسلامی در این مملکت صورت گرفت. هدف ما هم چیزی جز این نیست، از این رو نباید فعل سابقین را مرتکب شویم. مثلا در زمان شاه از این کار‌ها می‌کردند و برادر خود بنده، سید کاظم، ۱۴ سال در زندان بود و برای من از وضعیت آنجا تعریف می‌کرد. ببینید ما از شاه که ادعای اسلام هم نمی‌کرد و آدم فاسدی بود توقع بیش از این نداشتیم؛ اما امروز، حکومت ما یک حکومت اسلامی است و ما باید به قوانین اسلام عمل کنیم. قوه قضائیه باید بداند که زندان برای تادیب است از این رو نباید همین‌طور، اصرار به پر کردن زندان‌ها داشته باشیم و برای هر مساله‌ای افراد را به زندان بیندازیم. اگر چک شخصی - به خاطر نداری - برگشت می‌خورد، نباید زندانی شود. شخص مقروض را به خاطر نداری نباید زندانی کرد یا مثلا اگر فردی توان پرداخت دیه را ندارد نباید زندانی شود، آیه صریح قرآن است که به فرد مقروض مهلت دهید تا توان پرداخت پیدا کند. از مسلمات اسلام است که زندانی کردن شخصی به خاطر نداری و بدهی که توان پرداخت آن را ندارد، حرام است و جایز نیست. همه فقها و از جمله امام در مورد این مساله فتوا داده‌اند.

 

 

پس چطور این قانون مصوب شده و به تصویب شورای نگهبان رسیده است؟

 

من نمی‌دانم. اما زمانی که ما در شورای عالی قضا بودیم، این موارد را خیلی رعایت می‌کردیم. البته فرد مقروض باید کار کند و قرضش را بدهد، اما به زندان انداختن او هم جایز نیست. مگر اینکه قصد کلاهبرداری داشته باشد.

 

 

یعنی در زمان تصدی شما زندان انفرادی نداشتیم؟

 

یک بار بی‌خبر به اوین سر زدم و چند تایی سلول انفرادی دیدم که بعد از اعتراض من سلول‌های انفرادی را جمع کردند. بعد از آن هم موضوع را با امام در میان گذاشتم که ایشان هم فرمودند، کار خوبی کردی. توجه داشته باشید که اگر نظام ما اسلامی نبود، هر کاری می‌توانستیم انجام دهیم اما چون ما مقید به اسلام هستیم باید به مرّ اسلام عمل کنیم. در اسلام از زندان برای اصلاح و تادیب متهم و مجرم استفاده می‌شود. تحت هیچ شرایطی نباید زندان مصداق شکنجه تلقی شود، از آن رو که شکنجه در اسلام، حرام است. ما باید پایبند این مهم باشیم. مردم نیز باید مقید به اسلام باشند و البته بیش از مردم نیز حاکمیت و نظام باید به مرّ اسلام عمل کند.

 

 

شما توضیح دادید که امام خمینی حکم شاه را هم اعدام نمی‌دانستند؛ از طرفی هزاران زندانی رژیم شاه با دستور امام خمینی، مشمول عفو واقع می‌شوند و حتی بسیاری از افسران عالی‌رتبه ساواک بخشیده می‌شوند؛ جای سؤال این است که آیا در اعدام‌های سال‌های نخست انقلاب اسلامی افراد از امام خمینی حکمی داشتند؟

 

خیر. من نمی‌خواهم اسم بیاورم اما بدانید که از امام حکمی نداشتند. شورای عالی قضایی هم هنوز شکل نگرفته بود. اول هر انقلابی با هرج و مرج همراه است و این طبیعی هم به نظر می‌رسد. اما وقتی که انقلاب نظم گرفت و شورای عالی قضا درست شد، تمام دستگاه قضات بدون ابلاغ جمع شد. از آن زمان به بعد را شما بپرسید که آیا دادگاه‌ها برخلاف اسلام عمل می‌کردند یا نه.

 

 

شما چه نظارتی بر امور و نوع فعالیت آقای لاجوردی داشتید؟

 

آقای لاجوردی اصلا حرف گوش نمی‌کرد.

 

 

برخی از افرادی که در‌‌ همان دهه ۶۰ زندان بودند، مثل آقای دکتر ملکی رئیس دانشگاه تهران، نامه‌ای را منتشر کرده‌اند و گزارشی از شکنجه‌هایی که در مورد شخص خودش صورت می‌گرفته داده‌اند. در گفت‌وگویی که بنده با آقای موسوی تبریزی داشتم، ایشان صحبت از نقد شورای عالی قضایی نسبت به عملکرد آقای لاجوردی می‌کردند و می‌گفتند یک بار امام به خود من گفتند، ایشان (لاجوردی) را عزل کنید؛ که مخالفت شد و عملی نشد و نهایتا شورای عالی قضایی ایشان را برکنار کرد؟

 

من یک روز رفتم برخی اتفاقات مثل آسیب‌دیدگی دست فردی به خاطر شکنجه را دیدم و به خاطر همین، لفظا با آقای لاجوردی برخورد کردم و آمدم شورا گفتم یا این را عزل می‌کنید یا من استعفا می‌دهم. فردای آن روز نزد امام رفتیم. خدمت ایشان گفتم، آقا من یک چیزهایی دیدم که دیگر مجوز شرعی برای ماندن در این پست نمی‌بینم. یا ایشان برود یا اگر ایشان می‌ماند بنده بروم. شرح ماجرا را به امام گفتم، امام هم خطاب به حاج احمد آقا گفتند، احمد اگر این‌ها خواستند لاجوردی را بردارند، شما هیچ گونه مداخله‌ای نکنید و امام فرمودند چه افرادی بهتر از شما‌ها، من برخی از شما‌ها را بزرگ کرده‌ام. فردای آن روز هم خطاب به آقای لاجوردی گفتیم بیا خودت استعفا بده، خوب نیست ما برکنارت کنیم. ایشان هم‌‌ همان موقع استعفا دادند. آقای رازینی جایگزین ایشان و دادستان انقلاب شدند.

 

 

در مراجعاتی که نمایندگانتان به زندان‌ها داشتند، خبر از شکنجه نمی‌دادند؟

 

خیر. کسی گزارش شکنجه به ما نداد. فقط آقای مجید انصاری که نماینده ما بود گفت مسئول زندان رجایی‌شهر، چشمان ۲۰۰ نفر را می‌بندد تا ساعت‌ها فکر بکنند. ما مسئول زندان را خواستیم و سریعا عزلش کردیم.

 

 

شما خودتان به زندان اوین سرزده نمی‌رفتید؟

 

من یک بار دیگر هم بی‌خبر رفتم و دیدم که محکومیت ۲۰۰ نفر تمام شده و این‌ها را نگه داشته‌اند. به ایشان گفتم که اگر این ۲۰۰ نفر را تا فردا آزاد نکنید، دستور می‌دهم تا دستگیرتان کنند. آقای موسوی اردبیلی به من گفتند این چه برخورد تندی است که با ایشان می‌کنید؟ لاجوردی حرف شهید بهشتی را نمی‌خواند. من هم گفتم معنا ندارد افرادی که محکومیتشان به پایان رسیده است را در زندان نگه داریم. انجام نداد؛ عزلش می‌کنیم. این شد که آنان را آزاد کردند. بعد از آن هم آقای لاجوردی ماندند تا اینکه به این نتیجه رسیدیم که ایشان باید بروند.

 

 

اگر می‌گویید اختلافاتی میان شورای عالی قضایی و آقای لاجوردی وجود داشت که برخی از آن‌ها به نظر شما تخلفات اوست، چرا شورای عالی قضایی، زود‌تر ایشان را عزل نکرد؟

 

ببینید شما الان با خیال آسوده در اینجا نشستید و نمی‌توانید آن روز‌ها را به خوبی درک کنید. آن زمان منافقین افراد را مثل برگ خزان ترور می‌کردند. بعضا ترور کور انجام می‌دادند. یعنی، نه شخص خاص بلکه کافی بود طرف حزب‌اللهی باشد تا ترورش کنند. مردم عادی را ترور می‌کردند. کاسبی که ریش داشت و عکس امام را پشت شیشه مغازه‌اش نصب کرده بود را ترور می‌کردند. در مراکز عمومی بمب‌گذاری می‌کردند؛ بیش از ده هزار غیرنظامی را ترور کردند و به شهادت رساندند. اصلا معرکه‌ای به پا بود و منافقین وضعیت عجیبی درست کرده بودند. منافقین به عنوان جنایتکار شناخته می‌‌شدند و واقعا هم خیلی جنایت کردند.

 

 

آن زمان در دستگاه قضا تعداد استعفا‌ها و آمد و شد‌ها هم بسیار بود.

 

در یک دوره‌ای آقای ربانی املشی دادستان کل بود که به همراه عده‌ای دیگر استعفا دادند و امام هم استعفای آن‌ها را پذیرفت.

 

 

پس کنار گذاشته نشدند بلکه خودشان استعفا دادند.

 

بله. بعد از ایشان هم آیت‌الله صانعی دادستان کل شدند. آقای جوادی آملی هم رفت. آقای موسوی اردبیلی هم رئیس دیوان عالی کشور بود. من و آقای مقتدایی و آقای سید ابوالفضل میرمحمدی هم شورای عالی قضایی را تشکیل می‌دادیم. در دوره دوم، آقای میرمحمدی رای نیاورد و سید محمد مرعشی جایگزین ایشان شد. فعالیت ما ادامه پیدا کرد تا زمانی که نامه‌ای به امام نوشتیم مبنی بر اینکه مدیریت شورایی خیلی سخت است، از این رو اجازه دهید که مدیریت فردی بشود. بنا شد در منزل حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به اتفاق ایشان، آقای هاشمی رفسنجانی، نخست‌وزیر وقت و شورای عالی قضایی در این باره به دستور امام، تصمیمی اتخاذ کنیم. من نظر دادم که همه استعفا بدهیم تا امام یکی را به عنوان رئیس قوه قضاییه انتخاب کنند. نظر آقای هاشمی این بود که بین اعضای شورا تقسیم کار شود. امام پاسخ داد که چون نظر اول برخلاف قانون است نمی‌توانم بپذیرم بنابراین تقسیم کار کنند، اما وقتی موردی را امضا می‌کنند حتما بنویسند که از طرف شورای عالی قضایی. حاج احمد آقا چون مذاق بنده را می‌دانستند گفت که دادگاه‌های مدنی خاص، سازمان بازرسی کل کشور، دیوان عدالت اداری و دانشکده علوم قضایی برای ایشان است. باقی را هم خودتان تقسیم کنید. سازمان ثبت و نیروهای مسلح را آقای مقتدایی گرفت. دادگستری به آقای موسوی خوئینی‌ها رسید و دادسرا را هم آقای موسوی اردبیلی گرفت. آقای دکتر حبیبی هم وزیر دادگستری بود. من پیشنهاد کردم امور اجرایی را به دکتر حبیبی بدهیم چون طبق قانون اساسی وزیر دادگستری هیچ کاره است و کار ایشان هم فقط این بود که لوایحی را که ما می‌نویسیم به مجلس ببرند. این پیشنهاد را همه پذیرفتند و صلاحیت کارهای اجرایی را به آقای دکتر حبیبی واگذار کردیم. همین موضوع، نظارت بیشتر ما بر مسائل قضایی و دادگاه‌ها را سبب شد.

 

 

علت استعفای آقای موسوی تبریزی چه بود؟

 

تداخل بین کار دادستان کل و دادستان انقلاب. نمی‌توانستیم دو تا دادستان کل داشته باشیم. به هر حال دادگاه انقلاب هم جزیی از دادگستری به شمار می‌رفت. هم در زمان آقای ربانی و هم در زمان آقای صانعی تداخل میان دادستانی کل و دادستانی انقلاب مشکلاتی را به وجود می‌آورد. این شد که ما از آقای موسوی تبریزی خواستیم که استعفا دهند و ایشان هم پذیرفتند. به هر حال همه مشغول کار خود بودند تا اینکه امام رحلت کردند و ما هم بعد از یک ماه خودمان استعفا دادیم و آقای خامنه‌ای هم آقای یزدی را تعیین کرد. ما هم رفتیم آن کار اصلی خودمان که درس و بحث بود را ادامه دادیم.

 

 

یک بار یکی از قضات دیوان عالی کشور انتقادی جدی نسبت به یکی از تصمیمات امام مطرح کرده بودند و یکی از مهم‌ترین جلسات قضایی به هم خورده بود.

 

امام بعد از استعفای آقای صانعی، آقای موسوی خوئینی‌ها را به عنوان دادستان کل، تعیین کرد. یکی از قضات دیوان عالی کشور با نظر امام مخالفت کرده بود و یکی از مهم‌ترین جلسات دستگاه قضایی بهم خورده بود. به من خبر رسید جلسه‌ای هم در شورای عالی قضایی برگزار شده است و از من خواستند به آنجا بروم. موضوع جلسه برکناری آن قاضی بود که من مخالف بودم. به خاطر همین سریع با حاج احمد آقا تماس گرفتم و جریان را برای ایشان تعریف کردم. ایشان هم موضوع را با امام در میان گذاشته بودند. امام اولا پاسخی دادند که به آن قاضی منتقل کنیم. ثانیا گفتند که حق برکناری آن قاضی را ندارید. بعد از آن هم من در جلسه قضات، ضمن مخالفتم با برکناری آن قاضی، پیام امام مبنی بر برکنار نکردن آن قاضی را هم اعلام کردم که البته آن قاضی ماند و بعد از شنیدن پاسخ امام قانع هم شد.

 

 

به عنوان سؤال پایانی، چندی پیش آقای ناطق نوری، در گفت‌وگویی گفته بودند که امام مخالف برگزاری مراسم برای دکتر شریعتی بودند، آیا این موضوع صحت دارد و شما آن را تایید می‌فرمایید؟

 

خیر. چون که امام اصلا در این جور مسائل ورود نمی‌کردند. دکتر شریعتی که فوت کردند من و حاج آقا مصطفی عازم عمره بودیم، پس از آن ما به همراه حاج احمد آقا رفتیم بیروت خدمت امام موسی صدر، بعد از آن نیز به اتفاق حاج احمد آقا و آقا مصطفی به سوریه رفتیم. در آنجا به ما گفتند در مراسم چهلم دکتر شریعتی شرکت کنید و چون سه روز تا چهلم مانده بود و حاج آقا مصطفی باید به نجف می‌رفتند، من و ایشان برگشتیم عراق و حاج احمد آقا در سوریه ماندند و بنا شد که در مراسم چهلم دکتر شریعتی هم شرکت کنند.

 

 

بنابراین شما می‌فرمایید به رغم اطلاعات ارائه شده از سوی آقای ناطق نوری، امام نظر مخالف پیرامون برگزاری مراسم برای دکتر شریعتی نداشتند؟

 

خیر. ببینید، بی‌دینی در دانشگاه مد بود، دو نفر خدمت بزرگی انجام دادند و دینداری را در دانشگاه مد کردند. یکی مهندس بازرگان بود و یکی هم دکتر شریعتی. این دو، دینداری را در دانشگاه مد کردند در حالی که پیش از آن بی‌دینی مد بود و خود این کار، بزرگترین خدمت است.

کلید واژه ها: آیت الله موسوی بجنوردی اعدام


نظر شما :