مرتضی اشراقی: خانم گفت حکومتداری مشکل نیست، مردمداری مشکل است

۰۷ فروردین ۱۳۹۲ | ۲۳:۰۸ کد : ۳۰۶۳ از دیگر رسانه‌ها
مرتضی اشراقی فرزند آخر مرحوم آیت‌الله شهاب‌الدین اشراقی و نوه امام خمینی(س)، هنگام پیروزی انقلاب اسلامی یکساله بود. وی دوران دبستان و راهنمایی را در مدرسه نیکان تهران و دبیرستان را به دلیل علاقه به فراگیری علوم دینی با مشورت آیت‌الله امامی کاشانی، در دبیرستان علوم و معارف اسلامی شهید مطهری گذراند و مهرماه ۷۴ وارد قم شد و دوره مقدمات را در مدرسه علمیه عترت آل محمد(ص)، دوره سطح را نزد حضرات آیات استادی و بیگدلی و حجج اسلام والمسلمین حسینی بوشهری عظیمی و خادمی گذراند و اکنون مشغول خواندن درس خارج فقه و اصول نزد حضرات آیات مکارم شیرازی، سبحانی، شیخ‌ صادق لاریجانی و آیت‌الله گنجی است که علاوه بر آن، به تدریس در حوزه علمیه قم نیز مشغول است.

 

اشراقی گفت‌وگویی با پایگاه اطلاع‌رسانی و خبری جماران، پیرامون ویژگی‌های اخلاقی و اجتماعی خانم خدیجه ثقفی، همسر مکرمه حضرت امام خمینی داشته که گزیده‌هایی از آن انتخاب شده است:

 

* خانم یک شخصیت فوق‌العاده صبور، در عین صبر و استقامت عاطفی بودند. نمونه‌ عاطفی بودنشان این است که به این سادگی نمی‌شد از مرحوم دایی مصطفی پیش ایشان اسم برد. شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی می‌شود گفت که سنگین‌ترین غمی بود که برای خانم عارض شد و هر موقع اسم ایشان می‌آمد یا عکسی از ایشان بود، یک مقداری ناراحت و حتی اشک در چشمانشان جمع می‌شد.

 

ولی صبر ایشان هم که بر همه مشخص هست. زنی که از یک خانواده‌ای که متشکل از سنت و مدرنیته بوده و از لحاظ پدری مرحوم آقای ثقفی صاحب کتاب روان جاوید، بسیار شخصیت روحانی محترم و از لحاظ خانواده مادری که به سلسله قاجار می‌‏رسیدند. از این لحاظ خانم تلفیقی از سنت و مدرنیته هستند یعنی یک خانواده مذهبی از لحاظ پدری و یک خانواده مدرن از لحاظ مادری، چون من خواهرهای ایشان را هم می‌شناختم، خانم تلفیق جالبی برایشان درست شده بود. در عین اینکه فوق‌العاده مذهبی و متدین بودند، بسیار روشنفکر و امروزی هم بودند. دیدشان اصلاً دید بسته‌ای نبود ولی نگاهشان از نگاه اسلامی دور نبود اصلاً این حالت در ایشان نبود که با سنت بخواهد مدرنیته را محو کند یا با سیستم مدرنیته بخواهد سنت را محو کند. خانم از لحاظ ظاهری و لباس‌های ظاهری بسیار خوب و لباس‌های بسیار شکیلی داشتند ولی از لحاظ اینکه روابط بین زن و مرد خیلی اختلاط ایجاد نشود مراقبت‌هایی هم داشتند. یعنی نه حالتی باشد که بگوییم نگاهشان این است که ژنده‌پوش باشند، بسیار شکیل بودند از لحاظ پوشش ولی از لحاظ اختلاط بین زن و مرد هم خیلی مراقب بودند.

 

البته نه در فامیل‌های درجه یک، یک مقدار که دور‌تر می‌رفتیم معمولاً خانم، مهمانی‌هایشان را زنانه، مردانه برگزار می‌کردند ولی آن حالت را هم ایراد نداشتند، احتیاط قضیه را می‌گرفتند که حالا لزومی ندارد که زنان و مردان همه یکجا باشند.

 

از لحاظ مسائل روز هم با هیچ چیز مشکل نداشتند، امام را علاوه بر رهبری بالاخره مرجع هم که حساب کنیم که ایشان یک مرجع مطلق در ایران بود. مراجع همردیف ایشان را اگر به خانواده‌هایشان نگاه کنید، می‌بینید یک مشکلاتی از آن خانواده بر سر زبان‌هاست حالا نمی‌دانم که در واقعیت هم هست یا نه؟ مثلاً در خانه فلان مرجع تلویزیون وجود ندارد. زنگ ساعت را اشکال می‌کنند. خانه فلان مرجع زن باید حتماً ‌با پوشیه از خانه بیرون بیاید. یا در خانواده فلان مرجع اصلاً اجازه تحصیل به زن داده نمی‌شود. شما اگر این نگاه را همردیف مراجع دیگر بگذارید خانواده‌ای را که سرپرست این خانواده در واقع خانم بود، در ردیف خانواده‌های مراجع دیگر قرار بدهید، می‌بینید که خانواده خیلی باز است، نوه‌های این خانواده، چه دختر، چه پسر همه تحصیلکرده هستند، خانم خودش تحصیلات داشت، اهل شعر، اهل مشاعره، خوب این‌ها چیزهای خیلی مهمی است برای همسر یک مرجع؛ نه یک همسر رهبر سیاسی.

 

ولی خانم واقعاً یک زندگی متوسط داشت و اهل بریز و بپاش اصلاً نبود. البته ناهار و شام خانه خانم زیاد می‌رفتیم که مهمانی رسمی حساب می‌شد، هیچ موقع شما احساس نمی‌کردید که این سفره رنگین به معنای این است که زیادی غذا دارد، شاید دو نوع غذا داشته باشد ولی دو نوع غذا به اندازه کافی، خود من هیچ موقع تجمل را در زندگی خانم اصلاً ندیدم که دنبال تجملات باشد، اصلاً تجملاتی نبود، همه چیز را روی اصول خودش داشت.

 

* مسئولین هم که دیدن ایشان می‌آمدند بسیار با احترام بود، چون نگاه ایشان نگاه جناحی نبود. هر رئیس‌جمهوری که انتخاب می‌شد کاملاً به عنوان رئیس‌جمهوری ایران مورد تأیید بود و حمایت می‌کرد. بسیار از آقای احمدی‌نژاد احترام می‌کردند.

 

از مسئولین شاید خیلی‌ها می‌خواستند بیایند. مقام معظم رهبری سالی یک ـ دو بار را حتماً‌ می‌آمدند. زمان سالگرد امام می‌آمدند چند روز قبل یا بعد از سال حاج احمد آقا هم می‌آمدند. آقای هاشمی زیاد می‌آمدند. آقای خاتمی زیاد می‌آمدند. آقای وحید هم اخیراً آمدند. رؤسای قوا می‌آمدند، آقای خزعلی می‌آمدند، آقای کروبی و...این صنف از آقایان دیدن خانم می‌آمدند.

 

* خانم به یکی از مسئولین چیزی گفتند که جالب بود، یک اتفاقی رخ داده بود. آن شخص مسئول برای اینکه به خانم دلگرمی بدهند و بگویند اوضاع کاملاً‌ تحت کنترل و در دست است و مشکلی نیست یک لفظی به کار بردند که مثلاً حکومتداری خیلی هم مشکل نیست. خانم در جواب گفتند: شاید حکومتداری خیلی مشکل نباشد ولی مردمداری کار مشکلی است. خیلی در موضوع اقتصاد حساس بودند که در معیشت مردم اتفاقی نیفتد.

 

آن زجری که خانم کشیده، خانم کسی است که از لحاظ مالی بسیار قدرتمند بود. این شخص از محیط رفاه وارد یک سیستم طلبگی و آن هم طلبه‌ای مثل امام. امام طلبه‌ای بودند واقعاً طلبه و ساده‌زیست، امام هم از لحاظ قدرت مالی مشکلی نداشتند ولی خودشان می‌خواستند که زندگی ساده داشته باشند، خانم مدتی که در قم بودند، ۸ بار خانه اجاره‌ای عوض می‌کنند تا می‌رسند به یخچال قاضی، که خانم می‌گویند: آقا بس است چقدر از این خانه به آن خانه، یک خانه‌ای تهیه کنید و همین خانه خوب است. امام قبول کردند و خمین زمین فروختند و خانه یخچال قاضی را گرفتند.

 

شما خانه امام را در نجف اگر ملاحظه کرده باشید یک خانه متوسط رو به پایین است. می‌گویند تا چند مدت حتی خانم یخچال هم نداشتند. آقا قدرت خرید داشته و حالت ملاحظه هم نبوده بلکه قائل بودند که سطح زندگی مسئولین باید در سطح زندگی مردم جامعه باشد. مسئول جامعه نباید سطح زندگی‌اش از متوسط جامعه بالا‌تر بیاید. باید سطح زندگی‌اش در حد متوسط رو به پایین باشد. این نگاه امام است و در زندگی شخصی واقعاً تکیه داشتند که زندگی شخصی یک مسئول باید در حد زندگی شخصی یک فرد متوسط جامعه باشد و به همین عمل می‌کردند. نقل شده وقتی امام می‌خواستند بروند پاریس برخی از افراد گشتند خانه‌ای را در فرانسه برای آقا اجاره کنند. خانه خوبی را دیده بودند و به مرحوم پدر ما گفته بودند که ما چنین خانه‌ای را دیدیم. مرحوم آیت‏الله اشراقی چون روحیه امام را کاملاً می‌شناختند گفته بودند این توصیفاتی که شما از خانه گفتید، قطعی بدانید که آقا نمی‌رود.

 

* در جریاناتی که رخ داد، یکی از مسئولین زندان افتاد و مقام معظم رهبری هم قرار بود دیدن خانم بیایند. رایزنی‌ها شروع شد که مثلاً از طریق خانم نسبت به این شخص که زندان رفته اقدامی صورت بگیرد، خانم دید این یک موضوعی است که دخالتش صلاح نیست، یعنی حالتی بود که خانم احساس می‌کردند شاید با این حرکت به جریان انقلاب لطمه وارد شود، و لذا هرچه اصرار کردند چیزی راجع به آن مسئله به آقای خامنه‌ای نگفتند. وظیفه خودشان را حفظ جریان اصیل انقلاب می‌دانستند نه دخالت در بازی‌های سیاسی. البته در جریان انتخابات می‌گفتند که مثلاً همسر امام به فلانی رأی داد، این‌ها دروغ است. هیچ‌کس نمی‌توانست رأی خانم را بفهمد. خانم بروز نمی‌دادند که از بین این ۱۰ نفر به چه کسی رأی می‌دهند ولی مشخص بود که از شخص اصیل در انقلاب دفاع می‌کنند.

 

* ایشان (همسر امام) علاوه بر اینکه علوم جدیده خوانده بودند، پیش امام هم درس خواندند و تا اتمام لمعتین پیش امام درس خواندند و از لحاظ هوش و استعداد واقعاً شخصیت کم‌نظیری بودند، بسیار باهوش بودند، مطالب را خیلی سریع می‌فهمیدند.

 

* در زمان فوت امام چون قضیه ملی بود و یک مقدار از خانواده جدا بود و شلوغی هم ملی بود و چیز خاصی ملموس نبود، ولی به هر حال خانم شکسته شده بود، اما من می‌گویم بزرگترین داغ خانم شهادت حاج آقا مصطفی بود. حتی منقول است که آقا می‌خواستند بین پسر خودشان و شهدای انقلاب تفاوت قائل نشود نمی‌گذاشتند از دائی مصطفی اسمی برده شود و چون خانم معتقد بودند که هرچه امام می‌گوید درست است، وقتی اول آبان می‌گذشت، می‌گفت: امسال هم گذشت، خیلی در این ۳-۲ روز تلویزیون را نگاه کردم، دیدم اسمی از مصطفی برده نشد و این نشان دهنده علاقه شدید خانم به حاج آقا مصطفی است و لذا شهادت حاج آقا مصطفی، داغ بزرگی برای خانم بود و قابل مقایسه با دیگر مصیبت‌هایی که بر خانم وارد شد نبود، خانم و امام دایی مصطفی را داداش صدا می‌کردند، چون بقیه بچه‌ها به دایی مصطفی داداش می‌گفتند خانم و امام هم ایشان را داداش صدا می‌کردند.

 

حقش است که نسبت به دایی مصطفی نگاه‌ها در مراسم‌ها عوض شود، چون آن موقع امام جلوی این موضوع را گرفت این قضیه کمرنگ شد، الآن بالاخره می‌بینیم که هم مرحوم پدر من و هم دایی مصطفی سال تمام می‌شود و کلامی برده نمی‌شود، شهدای انقلاب هم هستند که از یک هفته قبل تلویزیون موضوع را مطرح می‌کند،‌‌ همان برخوردی را که امام نسبت به دایی مصطفی داشتند، نسبت به پدر من هم داشتند.

 

* خانم با دایی احمد (خمینی) خیلی صمیمی بودند، خانم از یک جهاتی پسردوست بودند، یعنی هم پسر را دوست داشتند و هم نوه‌هایی که پسر بودند را یک مقداری بیشتر دوست داشتند، ما داشتیم مدرسه می‌رفتیم که تماس گرفته شد، بچه‌ها برگردند جماران، ما دیگر نرفتیم مدرسه، برگشتیم جماران، بله حاج احمد آقا صبح زود سکته کرده و بیمارستان است. دوم یا سوم دبیرستان بودم، رفتیم بیمارستان، من وارد بیمارستان شدم، هنوز خانم مطلع نبود، به خانم اطلاع دادند، خانم را وقتی در بیمارستان دیدم، دیدم خانم کاملاً ناراحت است و با صدای بلند به خدا می‌گوید: این را دیگر از من نگیر. خیلی صحنه دردناکی بود، این‌ها جزء آزمایشات الهی برای خانم بود، خانم در دوره زندگیشان دو پسر، نه پسر عادی، پسری که پسر بود، داماد، شوهر، خواهر، سه تا فرزند از خودشان فوت شده. یک فرزند که لطیفه یا سعیده است سن ۸-۷ سالگی یا ۶-۵ سالگی بوده، این‌ها مصیبت است و برای خانم برای رسیدن به هدف عالی آزمایش است.

کلید واژه ها: مرتضی اشراقی خدیجه ثقفی


نظر شما :