انوش صالحی: شعاعیان مرد کار چریکی نبود/ شعاعیان به خیلی از چیزهایی که می‌نوشت اعتقاد نداشت

۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۱ | ۱۹:۴۲ کد : ۲۱۸۳ از دیگر رسانه‌ها
عصر آخرین روزهای بهمن سال ۱۳۸۹ بود که در دفتر سردبیر «شرق» میزبان انوش صالحی بودیم کسی که به گفته اغلب منتقدان و حتی مخالفان سرسختش سخت‌کوشی و دقت از جمله مصالح کار اوست. او پیشتر با بیوگرافی کرامت‌الله دانشیان (همرزم خسرو گلسرخی) در کتابی با عنوان «راوی بهاران» در جامعه پژوهشی ایران چهره‌ای مستقل و در عین حال باریک‌بین از خود به نمایش گذاشته است. به این معنی که تا پیش از او اثر مستقلی در معرفی دانشیان منتشر نشده بود؛ چهره‌ای که تا پیش از «راوی بهارانِ» صالحی در عین جذابیت ناشناخته در زیر سایه سنگین خسرو گلسرخی قرار گرفته بود. صالحی این بار سراغ یکی دیگر از چهره‌های مغفول تاریخ مبارزات انقلابی ایران یعنی مصطفی شعاعیان رفته است و تا جایی که راقم این سطور مطلع است کتاب «مصطفی شعاعیان و رمانتیسم انقلابی» صالحی، در عین رویکرد داستانی و ژورنالیستی توانسته است ضمن معرفی درست و فارغ از حب و بغض شعاعیان، ذهنیت بخش عمده‌ای از تاریخ‌پژوهان معاصر را نسبت به این مبارز و متفکر سیاسی دهه‌های ۴۰ و ۵۰ شمسی تصحیح کند. گفت‌وگو با دوستان و خانواده شعاعیان و همچنین اسناد تاریخی او از منابع صالحی به شمار می‌روند به طوری که بنا به‌ گفته هوشنگ ماهرویان کافی بود نامی از کسی که زمانی شعاعیان را می‌شناخته پیش صالحی برده شود و او پیش از همه فرد مورد نظر را ملاقات نکرده و با ضبط صوتش کل اطلاعات موجود درباره شعاعیان را از او بیرون نکشیده باشد. با داوود محمدی پیرامون یافتن نقاط تاریک و روشنای زندگی شعاعیان میزبان انوش صالحی بوده‌ایم...

 

***

 

جناب صالحی! به گمانم پیش از هر بحثی درباره انگیزه‌های پرداختن به شعاعیان بهتر است برای آغاز بحث پیرامون کتاب، به شیوه‌های نگارش اثر حاضر بپردازیم. شما در معرفی شعاعیان از شیوه‌ای بهره برده‌اید که در غرب از آن با عنوان رمان- بیوگرافی یاد می‌کنند رویکردی که ساختاری ژورنالیستی دارد و در عین بهره‌گیری از ادبیاتی ژورنالیستی، واجد ارزش‌های ادبی و پژوهشی است. این موضوع طبعا در مورد کسی چون شعاعیان که چهره متفاوتی در میان طیف‌های مختلف سیاسی و اجتماعی از خود به نمایش گذاشته، با دشواری‌هایی همراه است و گاه حتی شاید این شیوه پاسخگوی حجم عظیمی از داده‌های اطلاعاتی و تاریخی نباشد. حال آنکه به زعم بسیاری از منتقدان در اثر حاضر حضرتعالی تا حد قابل توجهی توانسته‌اید از عهده کار برآیید. اما پرسش اصلی اینجاست که آیا واقعا روایت ژورنالیستی و به تعبیری صحیح‌تر رمان- بیوگرافی واقعا واجد این قابلیت هست که این حجم از داده‌های تاریخی و اطلاعات زندگی شخصیتی مثل شعاعیان را (که مهم‌ترین دوره‌های حیات خود را در خانه‌های تیمی و به صورت مخفی گذرانده) در خود جای دهد؟

 

طبعا پاسخگویی به این پرسش شما کار یک منتقد ادبی است تا نویسنده‌ای چون من! اما تصور می‌کنم پاسخ به این سوال مستلزم بازخوانی اثر حاضر است. پیش از هر بحثی باید بر این موضوع انگشت تاکید نهاد که اساسا هر موضوعی قالب خاص خودش را می‌طلبد. من با وجود پذیرفتن این موضوع که در نگارش این اثر از شیوه‌های ژورنالیستی نیز سود جسته‌ام، بر این باورم که نمی‌توان رویکرد روایی کتاب حاضر را صرفا ژورنالیستی معرفی کرد و از آن گذشت. علاوه بر این باید پذیرفت که روایت ژورنالیستی با تمام کاستی‌هایش (کما اینکه هیچ ژانری نیز فاقد کاستی نیست) در صورت بهره‌گیری صحیح از داده‌های تاریخی، می‌تواند روایت و گزارشی قابل اعتماد از یک رخداد به دست دهد. از این حیث نمی‌توان با رویکردی سلبی از آن گذشت. اما نکته اینجاست که سعی من این بوده که اثر حاضر در روایت زندگی و اندیشه شعاعیان تنها به روایتی گزارشی (که از مولفه‌های نوشتار ژورنالیستی است) تکیه نداشته باشد و حتی در مواردی می‌بینید که روایت کاملا تاریخی می‌شود... هرچند کسی که اثر خودش را به عنوان اثری ژورنالیستی معرفی می‌کند نباید به غیر از آنچه این شیوه روایی بدان قائل است عمل کند. از سوی دیگر پرسیدنی است که آیا واقعا روایت ژورنالیستی فی‌نفسه رخداد‌ها را غیرواقعی به تصویر می‌کشد یا با اغراق و حب و بغض به اتفاق‌ها و افراد می‌نگرد؟ پاسخ مشخص است! از سوی دیگر فراموش نکنید که این یک زندگی‌نامه است؛ گونه‌ای مستقل در ادبیات. امروزه درباره بیوگرافی کارهای زیادی صورت گرفته است از متون نظری و تئوریک تا اشکال مختلف بیوگرافی. اساسا در غرب نویسندگانی هستند که به شکلی حرفه‌ای به این موضوع می‌پردازند و گاه حتی شان این سبک را تا حد نوشتن بیوگرافی‌های سفارشی پایین می‌آورند. با این حال بیوگرافی‌نویسی امروزه به یک ژانر و گونه قابل توجهی بدل شده است. کسانی هستند که حوزه ‌کاریشان زندگی هنرمندان است یا روی رجال سیاسی متمرکز می‌شوند. در این میان نویسندگانی هم هستند که فقط برای دل مشغولی خودشان کار می‌کنند. طبعا بازگویی این نکته که ژانر بیوگرافی قابلیت استفاده از تمام ابزار‌ها و ظرفیت‌های ژانرهای مختلف ادبی را دارد، چیزی به یافته‌های پیشین ما نخواهد افزود اما شاید بازگویی این نکته بتواند در بازبینی شیوه روایی بنده در نگارش کتاب حاضر به‌کار آید به این معنی که من در نوشتن زندگی شعاعیان ضمن بازخوانی زمینه و زمانه شعاعیان از حیث تاریخی، سعی کرده‌ام هم از ظرفیت‌های داستان‌نویسی بهره برده و هم منابع و مستندات ریز و درشت را در کار خویش دخیل کنم تا اثر در ضمن یکدستی در روایت از این ظرفیت‌ها نیز بهره برده باشد.

 

 

زندگی و ادبیات خشن چریکی واقعا این قابلیت را دارد؟

 

فراموش نکنید که چریکیسم قرابت نزدیکی با درک رمانتیک از مبارزه دارد تا خشونت عریان! مهم اینجاست که در روایت زندگی شخصیت‌هایی از این دست نمی‌توان همواره از یک زبان رسمی، غیر جذاب و اسطوره‌ای استفاده کرد هرچند استفاده از این عناصر گاه غیرقابل اجتناب می‌نماید. اما بهتر است در ضمن روایت داستانی و گزارشی زمینه و زمانه زندگی چریکی، از مستندات تاریخی، عکس‌ها، نظرات اشخاص مختلف، اسناد دست اول و دست دوم و حتی عناصر حاشیه‌ای به مثابه نشانه‌های تاریخی استفاده کرد.

 

 

در برخی مواقع فرم و قالب خود را به متن تحمیل می‌کنند و این بیوگرافی در هیچ قالبی نمی‌گنجد جز در قالبی که ساخته و پرداخته ذهنتان است. در این مورد توضیح دهید؟

 

این موضوع با پرداخت داستانی بیوگرافی‌ها قابل توجیه است. شاید برایتان جالب باشد که بدانید من هنوز به این کار‌ها به عنوان تجربه نگاه می‌کنم. می‌خواهم زبان کار بعدی را تغییر دهم کاری که به تاریخچه سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران با عنوان «آفتاب‌کاران جنگل» اختصاص دارد. در اغلب مواقع زبان خودش شکل می‌گیرد شاید اول به دنبال این نبودم که زبان نوشتاری آثارم در یک شکل مشخص تعین پیدا کنند اما در طول کار، اصطلاحا این دید به من تحمیل شد، احساس خودم این است که وقتی یک نویسنده نگاه و دریچه دید مختص به خودش را در نوشته‌هایش داشته باشد، زبانِ روایی خواه‌ناخواه بر اساس‌‌ همان دریچه دید شکل می‌گیرد. در مورد دانشیان و شعاعیان دریچه دید من از یک بار احساسی برخوردار است با تاکیدی که بر نقش ویژه هر دو نفر در تاریخ چپ ایران دارد. فراموش نکنیم هر دو نفر با وجود حضور در ساحت اسطوره‌ای تاریخ معاصر انسان‌هایی معمولی بودند و نمی‌توان دوره مبارزات سیاسی را به کل سال‌های زندگی‌شان تعمیم داد.

 

 

در فصل اول کتاب که روایت شهادت شعاعیان است، خواننده به چند روایت از مرگ وی بر می‌خورد روایت وارطان میکاییلیان و دیگری روایت خانمی که در آن زمان باردار بوده است. در روایت‌ میکاییلیان چنین عنوان شده که پاسبان یونسی ترسیده بود در حالی‌ که سوابق یونسی نشان می‌دهد کارش دست و پنجه نرم کردن با اراذل و اوباش بوده و شورش‌های خیابانی را آرام می‌کرده طبیعتا این آدم که ظاهر ورزشکار و تنومندی داشته، نباید ترسیده باشد به ویژه اینکه شعاعیان از همه طرف خود را محاصره شده می‌بیند و شخص سومی که از پشت مصطفی را می‌گیرد، جالب اینکه شعاعیان در تمام زندگی‌اش تا پیش از خیابان استخر مجبور به استفاده از سلاح نبوده و در همین یک‌بار هم هفت‌تیرش پس از اولین شلیک ‌گیر می‌کند. در حالی‌ که اساسا در روایت میکائیلیان که شما بدان استناد کرده‌اید یک‌جور قهرمان‌پروری شده که به باور من عملا ذهن را مخدوش می‌کند. آیا این را قبول دارید؟

 

درباره اینکه شعاعیان تا آن وقت در‌گیری داشته یا نه، هنوز اطلاع دقیقی در دست نیست ولی فراموش نکنید که در آن زمان نام چریک و اسلحه‌اش خیلی از پاسبان‌ها و ماموران را به وحشت می‌انداخت. دست ‌و پنجه نرم‌ کردن یونسی و پاسبان‌های دیگر با اراذل و اوباش خیابانی که معمولا از در مصالح با پاسبان‌ها در می‌آمدند و گاهی هم طفیلی‌شان بودند اصلا قابل مقایسه با رودررویی آن‌ها با چریک‌ها نیست که از نظر شأن اجتماعی و انگیزه در‌گیری در موضع بالاتری بودند. در آن روز شاید یونسی اصلا انتظار نداشت با یک چریک مواجه ‌شود طبیعی است که بترسد هرچند باز نمی‌توان حکم قطعی داد چرا که بعد از انقلاب با اعدام یونسی حرف‌هایش درباره چگونگی مرگ شعاعیان نیز ناگفته باقی ماند.

 

 

نکته مهم این است که در این کتاب به هیچ عنوان اشاره‌ای به درگیری مسلحانه مصطفی نمی‌شود و البته تا جایی که من خوانده و شنیده‌ام او تا پیش از آن صبحدم هیچ درگیری مسلحانه‌ای نداشته است.

 

ضعف‌های عملیاتی شعاعیان ازجمله نکاتی بود که من در کتاب حاضر به آن اشاره کرده‌ و گفته‌ام که مصطفی به یک مفهوم، مردِ کارِ چریکی نبود. صفت چریک موجد ذهنیتی است سرشار از تهور، بی‌باکی، جانبازی و قدرت. تمام این مولفه‌ها در ذهن ما شکل گرفته در حالی که در فضای واقعی در یک جریان چریکی قدرت و زبان روحی چریک‌ها باهم برابر نیست. از این حیث می‌توان گفت مصطفی به‌‌ همان اندازه قربانی شد که صمد بهرنگی. طبعا کسی که به واسطه شنا بلد نبودن، نتواند در یک جای کم‌عمق خود را نجات دهد، نخواهد توانست به انتظار عمومی از چریک‌ها پاسخ بدهد. این موضوع در مورد مصطفی هم صدق می‌کند. او با وجودی که از لحاظ جسمی قوی بود اما شاید از حیث روحی آنقدر نازک‌دل بود که قدرت این را نداشته باشد که مثلا در درگیری‌ها اسلحه بکشد و تیراندازی کند.

 

 

اما فراموش نکنید که او به ‌هر حال تئوریسین چریکیسم بوده و حتی در انقلاب پیشنهاداتی به چریک‌ها می‌دهد که ذهن را برمی‌آشوبد گویی این عقیده از زبان و قلم یک چریک حرفه‌ای صادر شده و نه مصطفی شعاعیان با آن روحیات خاص...

 

ببینید! معمولا به جنبش چریکی از نگاه امروز و در پس یک تجربه ۳۰ ساله پس از انقلاب صحبت می‌شود و همیشه هم تحلیل واقعه در پس وقوعش آسان‌تر است مهم موضع‌گیری درست در‌‌ همان ظرف زمانی است. جریان جنبش مسلحانه که شعاعیان هم بخشی از آن محسوب می‌شود بدون در نظر گرفتن موافقت یا مخالفت با چرایی شکل‌گیری‌اش بخش مهمی از تاریخ معاصر ما را تشکیل می‌دهد. اما در مورد مساله‌ای که اشاره کردید باید بگویم شعاعیان در عمل به خیلی از چیزهایی که می‌نوشت اعتقاد نداشت و عملا نمی‌تواند از پس پاسخگویی به این نقد جدی که در مورد او وجود دارد، برآید. او در جایی از خانواده با عنوان «لاشه گندیده» نام می‌برد و معتقد است بر اساس اصول چریکی باید خانواده را از هر نظر ترک کرد در حالی که خودش در رفع نگرانی مادرش هیچ‌وقت کوتاهی نمی‌کند؛ صحنه زیبا و جاودانی وقتی است که مادرش مثلا به عادت یا تصادف از بازار تهران عبور می‌کند و مغازه‌دار آشنا از احوال مصطفی به او خبر می‌دهد که مثلا دیروز از اینجا عبور کرده و حالش خوب است و فلان پیغام را داده است. این‌‌ همان تناقضی است که در موارد دیگری هم در نظر و عملش وجود دارد.

 

 

طبیعی است که شخصیت این آدم در یک جامعه مبتنی بر مناسبات خانوادگی شکل می‌گیرد و نمی‌تواند به یکباره درون و بیرون خودش را یکی کند.

 

درست است! مصطفی هم خیلی تلاش کرد که این کار را انجام دهد و در جایی موفق و در جایی دیگر ناموفق بود.

 

 

شما چه مدت دنبال این اسناد بودید؟ برخی از این اسناد مخصوصا برخی از یادداشت‌ها و عکس‌هایش تا قبل از این منتشر نشده بودند.

 

ابتدا شروع به جمع‌آوری اسناد کردم. زمانی که در این زمینه کار می‌کردم هر موردی که نظرم را جلب می‌کرد پی‌اش را می‌گرفتم و از هر مورد جالب ‌توجه فیش‌برداری می‌کردم وقتی یک دید کلی از زندگی و فعالیت‌های سیاسی و نوشتاری‌اش پیدا کردم کم‌کم توانستم روی اسناد متمرکز شده ذهنم را مبتنی بر مستندات ساماندهی کنم. در مورد اسناد این کتاب، البته تمامش این نبود دوستان مصطفی به من بسیار لطف داشتند کسانی چون اصغر منجمی، پرویز مختاری و پدرام اکبری و بسیاری از دوستان دیگر وی... همان‌طور که می‌دانید مصطفی شخصیتی کاریزماتیک داشت؛ مولفه‌ای که خیلی‌ها را شیفته خودش می‌کرد و می‌توانست روی بسیاری از دوستانش تاثیر بگذارد...

 

 

... و البته تا جایی که من می‌دانم این تاثیرگذاری به شکل حیرت‌آوری در مورد شناساندن اندیشه و زندگی او ملموس است.

 

کاملا درست است. به همین دلیل دوستانش حاضر شدند خود را به خطر بیندازند تا این اسناد حفظ شود. در این میان آینده‌نگری شعاعیان خیلی جالب توجه است که حتی اسناد اداری را به دوستی می‌سپارد تا برایش نگهداری کند یا همان‌طور که خانم هما ناطق نوشته است بخشی از اسناد مربوط به تاریخچه جنبش دانشجویی را به ایشان می‌سپارد. حفظ اسناد در طول این همه سال توسط رفقای مصطفی در واقع برآیند ستایش و قدردانی از دوستی چون اوست. دوستانی که این اسناد را حفظ کرده‌اند خودشان هم در‌‌ همان سال‌ها گرفتار شدند و به زندان افتادند ولی با شکیبایی و ذکاوت توانستند آن‌ها را از گزند گزمه‌ها در امان نگه‌ دارند. لابد احساس می‌کردند خود شعاعیان یا کس دیگری روزی سراغی از آن‌ها خواهد گرفت در این میان تلاش خسرو شاکری برای چاپ مجموعه آثارش ستودنی است و بسیار برای کسانی که بخواهند در بازخوانی شخصیت و کار‌هایش تحقیق کنند رهگشاست.

 

 

یعنی معتقدید کار روی مصطفی شعاعیان ادامه خواهد داشت؟

 

مصطفی به اعتباری، تازه از زیر آوار تاریخ فراموشی ما بیرون آمده و تصور می‌کنم کار من و تلاش‌های دوستانی چون خسرو شاکری، هوشنگ ماهرویان و... تنها مدخلی است بر زندگی و اندیشه‌اش. تا جایی که من اطلاع دارم هم ‌اکنون چند پایان‌نامه در گرایشات مختلف رشته‌ علوم سیاسی و... درباره مطالعه تطبیقی نقدهای مصطفی و طیف چپ نواندیش اروپای دهه‌های شصت و هفتاد به اندیشه‌های لنین و موضوعات دیگری در ارتباط مستقیم با زندگی و اندیشه شعاعیان در دست تحقیق و نگارش است. بگذریم از یادداشت‌ها و مقاله‌های منتشر شده در مطبوعات این سال‌ها. علاوه بر این اخیرا مطلع شدم که آقای مسعود رضوی ‌فقیه قصد دارد مجموعه اسناد موجود در ساواک که قریب به یک هزار صفحه می‌شود را منتشر کنند. بنابراین باید پذیرفت که کار روی این شخصیت و گرایشات دیگر جنبش چپ ایران تازه شروع شده است.

 

 

البته همیشه تاثیرگذاری او بر اطرافیانش مثبت نبود! مثلا در مورد حمید اشرف و برخی چریک‌های فدایی‌ خلق و....

 

رابطه شعاعیان با چریک‌های فدایی خلق بحث جداگانه‌ای با در نظر گرفتن مجموعه نظرات و مواضع هر دو طرف را می‌طلبد من تا حدی توانستم به بحث نزدیک شوم و امیدوارم در اثر دیگری آن را با رویکرد تازه‌ای مورد بررسی قرار دهم. گاهی موقعیت زمانی و مکانی محقق را از پرداختن همه‌ جانبه به موضوعی باز می‌دارد.

 

 

همین‌طور است. در کتاب مساله ارتباط مصطفی با مجاهدین را کمرنگ می‌بینیم در حالی‌ که اساسا رابطه‌اش با رضایی‌ها بسیار صمیمی بوده به طوری که به اعتقاد بسیاری از تاریخ‌پژوهان؛ ویرایش کتاب «امام حسین (ع)» یا‌‌ همان «راه حسین (ع)» احمد رضایی کار مصطفی است ویرایشی چنان بنیادی که خیلی‌ها معتقدند که نویسنده این کتاب مصطفی است تا احمد. یا می‌گویند وقتی مصطفی کتاب جنگل را نوشت از آنجا که توزیع آن ممنوع شد،۵۰۰ جلد از این کتاب به وسیله احمد رضایی از چاپخانه مخفیانه بیرون برده شد. اما شما در کتاب حاضر به این مسایل جز به اشارت نپرداخته‌اید و فقط در جاهایی تلنگری گذرا زده‌اید که مثلا وقتی مرگ یکی از رضایی‌ها را به او خبر می‌دهند خود را در اتاق حبس و تلخ گریه می‌کند. طبعا شما کسی نیستید که از این مسایل بی‌خبر باشید بنابراین ظن اولیه این می‌شود که گویا راوی به عمد یا غیر عمد این مسایل را جا گذاشته...

 

فقط این‌ها نیست چند مورد دیگر هم بوده که به آن نپرداخته‌ام. متاسفانه شرایط حاکم بر وضعیت نشر در ایران این اجازه را به پژوهشگر نمی‌دهد که در بسیاری از حوزه‌ها وارد شود. من این کتاب را برای انتشار در ایران نوشته‌ام که متاسفانه منتشر نشد و فکر می‌کنم به همین اندازه که توانسته‌ام مطلب را این حد ادا کنم کافی است و موارد دیگر را در چاپ‌های بعدی این کتاب یا با نگارش آثار دیگر پی گیرم. بنابراین طبیعی است که وقتی کتابی را برای مخاطب ایرانی در این زمانه می‌نویسید ناگزیرید یک سری چارچوب‌ها را رعایت کنید. در این میان ممکن است روایت دیگری هم برای خود بنویسید که دیگر نمی‌توانید منتشرش کنید.

 

 

قبول دارید که اگر بحث مجاهدین در کتاب مطرح می‌شد ممکن بود از مصطفی در مورد قضیه تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴ رفع اتهام شود به این معنا که گاه شائبه‌ای از سوی برخی مخالفان شعاعیان ایجاد و مطرح می‌شود مبنی بر اینکه گویا او به واسطه تسلط ذهنی و تئوریکش بر شهرام در روند تغییر ایدئولوژی مجاهدین دخالت مستقیمی داشته و به تعبیری شعاعیان سازمانی‌ها را مارکسیست کرده... در حالی‌ که اگر چنین ادعا و اتهامی درست می‌بود شعاعیان در وهله اول باید کسانی چون بهزاد نبوی یا برادران رضایی را که دوستی عمیقی هم با او داشتند کمونیست می‌کرد. بگذریم از احترام بیش از حد او به مبارزان مذهبی... تصور می‌کنم این موضوع از چنان اهمیتی برخوردار بوده است که مولف را مجبور به تشریح و بررسی قضیه کند چرا که در اینجا یک سری اتهام به ناسزا به او وارد می‌شود که از نظر من از یک خطای فاحش تاریخی و حب و بغض برخی از سیاست پیشگان سرچشمه گرفته‌. اما در کتاب حاضر عملا جای شهرام را خالی می‌بینیم...

 

کتاب در پاسخ به ادعا یا کتاب دیگری نوشته نشده است. نگاه رسمی موجود نه تنها شعاعیان بلکه جمله مبارزان آن دهه‌ها را نفی می‌کند. فقط می‌توانم این را بگویم که یافته‌های من بسیار بیشتر از آن چیزی بوده که در کتاب نوشته شده ولی گاهی اوقات باید بین نشر کتاب یا بایگانی کردن آن یکی را انتخاب کنید. از طرفی باید پذیرفت که اساسا قرار نیست یک نفر همه کار‌ها را انجام دهد. ممکن است کسی سند جدیدی پیدا کرده، کتاب مرا نقد کند من از این مساله نه‌تنها دلخور نمی‌شوم بلکه بسیار شادمان خواهم بود که پرتوی دیگر بر نقاط تاریک تاریخ معاصر ایران افکنده شود. چه ایرادی دارد که در مورد مصطفی یا شخصیت‌هایی از این دست هر کسی بیاید کاری انجام دهد، در مورد شعاعیان ده‌ها بیوگرافی نوشته شود و هر کسی که توانایی این کار را دارد شروع به نوشتن کند.

 

 

پس فکر می‌کنید مصطفی شعاعیان هنوز جای کار دارد؟

 

حتما شیوه زیست شعاعیان و آثار مکتوبش بازتاب‌ دهنده یک دوره مهم از تاریخ معاصر ماست؛ دوره‌ای که اتفاقا به دلیل اقتضائات مشی چریکی آثار مکتوب چندانی باقی نمانده است. شعاعیان به دلایل کاملا شخصی و با توجه به دیدی که نسبت به آینده داشت تلاش کرد لااقل بخشی از حوادث و اندیشه‌های متداول زمانه‌اش را البته از نظرگاه خودش برای ما حفظ کند. بنابراین جای کار بیشتری دارد و نمی‌توان یک کتاب یا یک پژوهش را حرف اول و آخر پنداشت. هر خوانشی از ر‌خداد یا متنی باید کامل ‌کننده خوانش پیشین باشد.

 

 

تصور می‌شود در اینجا باید فارغ از هر بحثی درباره جذابیت‌های شعاعیان برای مخاطب امروزی سخن گفت. به اعتقاد جنابعالی این شخصیت چند وجهی چه جذابیتی می‌تواند برای شما و من خواننده داشته ‌باشد؟ آن هم با تناقض‌های شناخته‌ شده‌ای نظیر تفاوت نظر و عمل او و... تناقض دموکراسی و سلاح و...

 

سوالی که در ابتدای امر پیرامون شعاعیان برای من مطرح شد این بود که چرا با حجم قابل اعتنای آثار تئوریک جایگاهی در میان روشنفکران چپ ایران ندارد و کسی آن گونه باید و شاید نمی‌شناسدش؟ نخستین آشنایی من با مصطفی بر می‌گردد به نخستین سال‌های انقلاب. بعد‌ها زمانی که داشتم روی بیوگرافی کرامت‌الله دانشیان کار می‌کردم یا مقاله‌ای برای شناخت‌نامه دکتر مصدق می‌نوشتم متوجه شدم در خیلی از عرصه‌های تاریخ چپ ایران حضور دارد بدون آنکه نسبت به او شناختی فرض در حد بیژن جزنی یا مسعود احمدزاده داشته باشم، بعد که کار را شروع کردم متوجه شدم که شناخت دوستان نزدیکش هم از او کامل نیست. می‌دیدم هر کس قطعه‌ای از پازل را در دست دارد. هر کس در یک مقطع چندماهه یا در بهترین حالت چند سال با او بوده است. و در‌‌ همان دوره‌های کوتاه و گسسته تاثیر شگرفی روی دوستانش داشته است. شعر می‌نوشت، در حوزه نقد کتاب و نمایشنامه کار می‌کرد و در تلاش بود شیوه نگارش ملا لغتی مقالات سیاسی را تغییر بدهد و مهم‌تر از همه روح عصیان‌گر و ناآرامی داشته است. آیا این‌ها برای کار روی بیوگرافی شخصیتی کافی نیست؟ فراموش نکنید که ما درباره بسیاری از شخصیت‌های سیاسی معاصر شناخت جامعی نداریم. این بی‌اطلاعی البته خاص شخصیت‌های برجسته و در عین‌ حال گمنام تاریخی نبوده و نیست. رخدادهای تاریخی نیز مشمول چنین وضعیتی هستند.

 

 

شعاعیان به ویژه در پنج سال پایانی عمرش که پر کار‌ترین دوره زندگی او نیز به‌ شمار می‌آمد زندگی متمرکزی نداشت و به گواه نوشته‌های خودش، آثار خود را یا به برخی از دوستانش می‌سپرد یا در زیر خاک یا در خانه‌های تیمی چریک‌ها و مجاهدین مخفی می‌کرد. طبعا یافتن همه این آثار از عهده خود او نیز بر نمی‌آمد اما تا جایی که اطلاع دارم و در کتاب نیز نشانی‌هایی وجود دارد، شما چند نوشته و شعر منتشر نشده از او یافته و در نوشتن کتاب از آن‌ها استفاده کرده‌اید. اما پرسش اینجاست که یافتن این آثار چقدر برای شما زمان برد؟ مخصوصا در بادی‌ امر خلاصه‌نویسی برخی نوشتارهای شعاعیان عملا غیرممکن است. نمونه بارز این مدعا کتاب «انقلاب» اوست چرا که هر قسمت شاخ و برگ زیادی دارد...

 

در شرایط فعلی اگر بخواهید در هر زمینه‌ای تحقیق کنید مهم‌ترین مساله یافتن منابع دست اول است به‌ خصوص در ارتباط با تاریخ ۴۰ سال گذشته. دلیلش را باید در حوادث تلخ گذشته‌های دور و نزدیک جست‌وجو کرد که کتاب بلای جان بود و از اولین مواردی بود که به هنگام احساس خطر دور ریخته می‌شد. درباره مجموعه ‌آثار مصطفی لطف دوستانش خیلی کمک ‌حالم شد. برخی کتاب‌ها را از بازار کتاب در تهران پیدا کردم و یکی، دو اثر هم که موفق به یافتنشان نشدم به مضمون آن‌ها اشاره کرده‌ام. اکثر آثار در چندین مرحله خلاصه‌نویسی شد. سعی من این بود که خلاصه‌ای کلی از هر اثر را در کتاب ذکر کنم و سپس یافته‌های خودم را نه به عنوان نظر مصطفی بلکه به مثابه یک برداشت از آرای او ارایه کنم.

 

 

جناب صالحی، چنان‌ که حضرتعالی نیز پیشتر اشاره کردید سیر تفکر شعاعیان از رساله «نسل ما و جبهه ملی» تا «انقلاب» ازجمله موضوعات جالب‌ توجه و در عین حال پرسش‌‌برانگیز در بازخوانی اندیشه سیاسی اوست. به باور حضرتعالی شعاعیان چطور به کتاب «انقلاب» می‌رسد؟ این کتاب با وجودی که مهم‌ترین اثر اوست خطاهای شگفت‌انگیزی دارد؛ این موضوع که چگونه یک ذهنیت دموکراتیک کم‌کم به سمت تصلب حرکت می‌کند؟ برای نمونه وقتی رساله «جهاد امروز یا تزی برای تحرک» او را می‌خوانیم نمونه‌اش را در تاریخ ایران نمی‌یابیم و به اعتباری می‌توان آن را نخستین رساله تئوریک- پراتیک مبارزه منفی مدنی در تاریخ ایران دانست. در این رساله نیز می‌توان به ذهنیت دموکراتیک او پی برد اما وقتی به «انقلاب» می‌رسیم، می‌بینیم همین ذهنیت خلاق در تصلب سلاح اسیر شده ‌است. خیلی‌ها معتقدند این تضاد تاریخ معاصر ایران است و مصطفی شعاعیان نیز از این دایره نمی‌تواند بیرون باشد...

 

بگذارید قدم به قدم این موضوع را بازخوانی و در آن تامل کنیم. «نسل ما و جبهه ملی» با وجودی که ازجمله آثار اولیه شعاعیان به شمار می‌آید، جزوه‌ای است که مساله مبارزه با استبداد در آن به شکلی بسیار دموکراتیک تحلیل شده و برای مبارزه تاکتیک‌هایی را پیشنهاد می‌کند که از جهات بسیاری حایز اهمیت است. او به شکلی رندانه تاکید می‌کند که جبهه ملی برای مبارزه با استبدادِ استعماری می‌تواند و باید از ابزار‌ها و امکانات حاکمیت بهره ببرد. این رساله در یک نگاه جبهه‌ای به این اعتقاد دارد که می‌توان در روند مبارزه با گروه‌های متفاوت ائتلاف کرد. جلو‌تر که می‌رویم به رساله «جهاد امروز یا تزی برای تحرک» می‌رسیم و همان‌طور که شما نیز اشاره کردید این اثر نخستین رساله مبارزه منفی مدنی در تاریخ ایران است. در بازخوانی مقالات و رساله‌هایی که این دوره (نیمه نخست دهه ۴۰) نوشته شده به وضوح دامنه آگاهی او در حوزه‌های مختلف سیاسی، تاریخی، ادبی، فلسفی و... مشخص است. با ارجاعاتی که در نوشتار‌هایش می‌دهد، می‌بینید هر کتابی که در حوزه‌های مختلف علوم انسانی در ایران دهه‌های ۴۰ و ۳۰ بوده، خوانده. این سیر مطالعاتی تا پایان دهه ۴۰ و کتاب «نگاهی به روابط شوروی و جنبش انقلابی جنگل» ادامه دارد اما هرچه جلو‌تر می‌آییم محدود‌تر و جمع‌تر شدن دامنه مطالعات و ذهن او محسوس می‌شود چرا که از اوایل دهه ۵۰ تمام تمرکز مطالعاتی خود را معطوف به آثار چپ می‌کند. نکته دردناک ماجرا محدودیت کاستی‌های موجود در حوزه منابع و کتب مارکسیستی در ایران آن سال‌هاست. بخش عمده‌ای از آثار مارکس و انگلس به عنوان پایه‌گذاران اندیشه کمونیستی یا به فارسی ترجمه نمی‌شوند یا ترجمه‌هایی جهت‌دار توسط کادر‌های حزب توده و بعد هم سازمان انقلابی به خوانندگان ارایه می‌شود. او ناگزیر از خواندن مارکس از دریچه شوروی و بعد چین است چرا که به دلیل تبلیغات غلط حاکمیت و ایجاد موانع غیرقابل عبور در راه نشر این دسته از آثار عملا مترجم مستقلی نمی‌تواند به سراغ برگردان آثار مارکس و انگلس از زبان اصلی برود. با وجود اخذ بورسیه تحصیل در دانشگاه اوکلاهامای آمریکا، ساواک امکان ادامه تحصیل او در این دانشگاه را نیز سلب می‌کند بنابراین نه تنها به منابع مورد اعتماد کلاسیک دسترسی ندارد بلکه از تحولات نظری در اردوگاه چپ جهانی بی‌خبر است. به طوری که می‌بینیم در نامه‌ای خسرو شاکری به شعاعیان متذکر می‌شود که یافته‌های نظری‌اش پیش‌تر توسط متفکران چپ انتقادی ارایه شده و حرف تازه‌ای نیست. همین‌جاست که می‌توانید افسوس را از لا به ‌لای سطور پاسخ شعاعیان حس کنید. شاید اگر او فرصت مطالعه آثار اصلی مارکس و انگلس و سایر متفکران را در فضایی آزاد می‌یافت ما امروز با متفکری اثرگذار و درجه اولی مواجه بودیم که توان هماورد با برجسته‌ترین اندیشمندان چپ نو را داشت. از این حیث باید گفت قرار گرفتن در فضایی دیکتاتور زده با روحی عصیان‌زده سرنوشت هر متفکری را تغییر می‌دهد و شعاعیان نیز از این قاعده مستثنی نبوده و نیست... برای همین هم پس از نقدهای حمید مومنی نام، لحن نوشتاری و محتوای «شورش» را کاملا تغییر داده «انقلاب» را می‌نویسد. من با نظر شما تا حدی موافقم که می‌گویید از آزاداندیشی به تصلب می‌رسد. این موضوع یک حقیقت تاریخی است و خاص مصطفی هم نیست. مشروطه را ببینید: ملتی برای رسیدن به دموکراسی قیام می‌کنند و بعد از چند سال در دام دیکتاتوری پهلوی گرفتار می‌آیند یا بعد انگار سرنوشت آدم‌ها و رویداد‌های زمانه مثل خیابان‌های فعلی تهران می‌مانند؛ دوربرگردان‌هایی که دیگر به آن‌ها عادت کرده‌ایم.

 

 

منبع: روزنامه شرق

کلید واژه ها: شعاعیان انوش صالحی


نظر شما :