جزئیاتی از دیدار عمویی با میرسلیم و حمید انصاری پس از انقلاب

۲۵ دی ۱۳۹۲ | ۱۷:۵۴ کد : ۳۹۴۱ از دیگر رسانه‌ها
تاریخ ایرانی: محمدعلی عمویی، عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران گفته که پس از انقلاب با مصطفی میرسلیم، رئیس وقت نهاد ریاست‌جمهوری و حمید انصاری ملاقات کرده و با نام مستعار دکتر تبریزی تماس می‌گرفت و به جماران می‌رفت.

 

«تاریخ ایرانی» بخش‌هایی از گفت‌وگوی عمویی با مجله «اندیشه پویا» را انتخاب کرده که در ادامه می‌خوانید:

 

* تغییراتی که در رهبری حزب در چند ماه قبل از پیروزی انقلاب به وجود آمد، دگرگونی قابل ملاحظه‌ای بود. می‌دانیم که در دورۀ دبیر اولی دکتر رادمنش، مسأله نفوذ ساواک در تشکیلات حزب تودۀ ایران از طریق عباسعلی شهریاری پیش آمد. دکتر رادمنش به رغم اینکه حتی رفقای شوروی به او در مورد ناسالم بودن عباسعلی شهریاری تذکر داده بودند، کل تشکیلات حزب داخل ایران را به شهریاری سپرد و او نیز مأموریت خود برای ساواک را انجام داد. در این وضعیت حزب تصمیم به تغییر دبیر اول گرفت و در سال ۵۱ ایرج اسکندری به عنوان دبیر اول حزب انتخاب شد. البته روال کار اسکندری به قدری نرم و ملایم بود که حزب لازم دانست یک تقسیم کار به وجود بیاید؛ از یک سو هم عبدالصمد کامبخش در هیات دبیران حضور داشت و از سوی دیگر مسئولیت شعبۀ غرب و شعبۀ درون کشورهای سوسیالیستی حزب دست رفقای دیگر بود تا تشکیلات کارآمد باشد. زیرا رفیق اسکندری بیشتر در حوزۀ اندیشه قدرتمند بود و نه در حوزۀ تشکیلات. این روند حاکم بر حزب از سال ۵۱ تا پاییز ۵۷ بود. در این زمان با توجه به رخدادهای درون ایران و بازتاب وسیع آن در خارج، ضرورت موضع‌گیری سریع و قاطع از سوی حزب احساس می‌شد. به نظر می‌رسید حضور رفیق اسکندری در رأس حزب در این بازۀ زمانی مناسب نبود؛ چرا که آن ماه‌ها نیاز به تحرک زیاد، فعالیت مستمر و همچنین نگاهی انقلابی داشت. به همین علت دکتر کیانوری به دبیر اولی انتخاب شد.

 

* تکلیف نهضت آزادی ایران روشن بود! نهضت آزادی نیروی مبارزی بود اما موضعش به مراتب پایین‌تر از موضع آقای [امام] خمینی بود. آقای [امام] خمینی در نوفل‌لوشاتو صریحاً به اوریانا فالاچی گفت ما جمهوری می‌خواهیم و فالاچی پرسید چه نوع جمهوری؟ ایشان جواب داد همین جمهوری که مردم رأی می‌دهند و نمایندۀ خود را تعیین می‌کنند، حتی مارکسیست‌ها هم می‌توانند بیایند حرف خود را بزنند. اما آقای بازرگان به عنوان رأس دولت موقت و رأس نهضت آزادی ایران در اولین صحبت خود حزب تودۀ ایران را بر اساس قانون سال ۱۳۱۰ که رضاخان گذاشته بود غیرقانونی دانست. این مسأله برای ما خیلی تعجب‌آور بود. همچنین ترکیبی که دولت موقت داشت مورد انتقاد ما بود. البته زنده‌یاد فروهر و دکتر سامی مورد تأیید حزب بود. فروهر سال ۵۷ دیگر فروهر دهۀ ۲۰ نبود. او آن قدر مورد اعتماد بود که پیام کمیتۀ مرکزی حزب را از خارج برای من به تهران آورد. فروهر دربه‌در پی من می‌گشت تا اینکه از طریق سیاوش کسرایی مرا یافت و در منزل آقای به‌آذین دیدار کردیم و ایشان پیام رفقا را برای ما آورد.

 

* زنده‌یاد منوچهر بهزادی و من از طرف حزب در جلسه وزارت خارجه شرکت کردیم. این دعوت کار مثبتی بود که به نظرم با ابتکار آقای یزدی، وزیر خارجۀ وقت، انجام شده بود. حضور نمایندگان جریان‌های گوناگون هم مورد تأیید بود. این کار درست و اصولی بود و انتظار می‌رفت این روند ادامه پیدا کند و در عرصه‌های دیگر هم دیده شود اما با ‌شناختی که رفقای ما از مهندس بازرگان داشتند، می‌دانستند که ایشان اصلا میانه‌ای با حزب تودۀ ایران ندارد و اگر دستش برسد از‌‌ همان ابتدا حزب را غیرقانونی می‌کند. ما واقعاً ضد دولت موقت نبودیم اما با‌ شناختی که از نگاه‌ها و جایگاه طبقاتی مهندس بازرگان داشتیم، می‌دانستیم که او به عنوان فردی برخاسته از بورژوازی بازار به دنبال سیاست‌های لیبرالیستی است. اصلاً نهضتی‌ها خود را مفتخر به لیبرال بودن می‌دانستند؛ غافل از اینکه در آن شرایط انقلابی، لیبرال بودن یک ناسزا بود. ضمناً به خاطر داشته باشیم بیانیۀ به شدت موهن و غیرمنصفانۀ نهضت آزادی پس از ضربۀ به حزب (بهمن ۶۱ و اردیبهشت ۶۲) ژرفای دشمنی این جریان سیاسی با حزب را برملا ساخت؛ در حالی که ما با نهضت آزادی دشمنی نداشتیم جز آنکه نسبت به مواضع سیاسی‌اش انتقاد داشتیم.

 

* موضع حزب تودۀ ایران دفاع از دموکرات‌های انقلابی و سد کردن راه لیبرالیسم بورژوایی تعریف شده بود. به عنوان مصداق بیرونی این تعریف، لاجرم نیروهای دموکرات اطراف آقای [امام] خمینی را در موضع دموکرات‌های انقلابی و نهضت آزادی را در موضع لیبرال‌های بورژوایی قرار می‌دادیم. من قبول دارم که در بیان این مطالبی که گفتید در آن هشت ماه افراط و تفریط‌هایی شد. امروز که به گذشته نگاه می‌کنم معتقدم نه نیروهایی که به عنوان دموکرات انقلابی مابه‌ازای بیرون تحلیل حزب بودند با آن غلظت دموکرات و انقلابی بودند و نه در مورد نهضت آزادی، که مابه‌ازای بیرونی لیبرا‌ل‌های بورژوایی قرار گرفته بود، آن شکل نفی و نظرات تند صحیح بود. من البته نهضت آزادی را به رغم تمامی کاستی‌های لیبرالی‌اش که دیروز در دوران مهندس بازرگان داشت و امروز در دوران آقای یزدی دارد، نیروی مبارزی می‌دانم. اگر بخواهم نگاه انتقادی داشته باشم، باید بپذیریم که نهضت آزادی هدف مبارزۀ حزب تودۀ ایران نبود. این‌ها جزوی از نیروهای انقلاب بودند و البته کاستی‌های لیبرالی داشتند و باید روی این کاستی‌ها صحبت می‌شد. من به صراحت می‌گویم ما نباید از توقیف شدن روزنامۀ میزان ابراز خوشحالی می‌کردیم. اگر جریانی اصولی دارد، این اصول باید گسترده و همه‌جانبه باشد. فراموش نمی‌کنم که در یکی از تظاهرات حزب بعد از انقلاب شنیدم که بلندگو به نفع شیخ صادق خلخالی شعار می‌دهد. من گوشم زنگ خورد و عصبانی به سمت رفیقی که بلندگو در دست داشت رفتم. گفتم: «چه می‌گویید؟» گفتند: «رفیق آصف رزمدیده گفته.» گفتم: «نگویید، چنین شعاری ندهید؛ ایشان چیزی که ندارد روحیۀ دموکرات است.» اگر چه در مجلۀ «دنیا» و «نامۀ مردم» مفهوم دموکرات‌های انقلابی و ویژگی‌های آن تعریف می‌شد اما در مصداق بیرونی این نیرو‌ها خطاهایی رخ می‌داد. آن‌قدر از این خطا‌ها رخ می‌داد که شعبه‌ای در کنار کمیتۀ مرکزی با عنوان شعبۀ بازرسی و رسیدگی تشکیل دادیم. من مسئول این شعبه بودم. ما به این نتیجه رسیدیم که رهنمودهای رهبری حزب به درستی به حوزه‌ها نمی‌رسد و سلیقه‌ای عمل می‌شود. واقعیت این است که عمر فعالیت علنی حزب خیلی کوتاه بود. البته حزب ظاهراً علنی بود. ولی از وقتی که دفتر حزب در پاییز ۵۸ اشغال شد، فعالیت علنی بسیار سخت شده بود. بنابراین ضمن اینکه اصول این تحلیل را درست می‌دانم، معتقدم در اعمال سیاست «اتحاد و انتقاد» که در حزب تصویب شده بود افراط و تفریط‌هایی هم صورت گرفت.

 

* به خاطر دارم که زنده‌یاد دکتر سامی قصد داشت طب ملی در کشور پیاده کند. ما یک طرح جامع برای دکتر سامی تهیه کردیم و به او دادیم. در مورد قانون کار در کابینۀ مهندس میرحسین موسوی اختلافی به وجود آمده بود. آن زمان احمد توکلی وزیر کار بود و روی قانون کار دودستگی در کابینه وجود داشت. ما از طریق واسطه‌هایی که داشتیم پیش‌نویس قانون کار را به کسانی که مسئول تهیۀ این قانون شده بودند، پیشنهاد دادیم. همچنین به خاطر دارم ما طی نامه‌ای به مقامات نوشتیم که رفقای آلمان شرقی ما اطلاع داده‌اند که دستگاه اطلاعاتی ایران با دستگاه اطلاعاتی آلمان غربی همکاری می‌کند. ایران لیستی از اسامی به دستگاه امنیتی آلمان غربی داده بود و خواسته بود که سرویس امنیتی آلمان غربی مشخص کند این افراد چه زمانی به آلمان رفته‌اند و از آنجا به کجا رفته‌اند. در آن نامه به رئیس‌جمهور نوشتیم که برای ما حیرت‌آور است که چگونه دستگاه اطلاعاتی برخاسته از یک انقلاب باید به دنبال دستگاه اطلاعاتی آلمان فدرال برود که در ردیف سی.آی.‌ای. و دیگر دستگاه‌های جاسوسی امپریالیستی است؟ آقای میرسلیم که رئیس نهاد ریاست‌جمهوری بود دنبال فردی در حزب تودۀ ایران می‌گشت تا با او در این خصوص صحبت کند. سراغ دکتر شایورد که داروساز و معاون نهاد ریاست‌جمهوری بود، رفت. میرسلیم به او گفته بود تو کسی از توده‌ای‌ها را می‌‌شناسی؟ به یکی از آن‌ها بگو به دیدار من بیاید. خلاصه پیام از طریق شایورد به زنده‌یاد احسان طبری رسید. طبری در کمیتۀ مرکزی مطرح کرد و من به دیدار آقای میرسلیم رفتم و در خصوص این نامه و همکاری دستگاه اطلاعاتی با آلمان فدرال حرف زدم. آقای میرسلیم می‌گفت این همکاری چه ایراد و عیبی از دیدگاه شما دارد؟ گفتم آقای میرسلیم وقتی شما از نیروهایی که ضد این انقلاب هستند اطلاعات بخواهید آن‌ها اطلاعات غلط به شما می‌دهند. این با سیاست‌های ضد امپریالیستی همخوان نیست. به هر حال حزب اطلاعات ارزشمندی را در اختیار مقامات مسئول قرار داد که خیلی مؤثر بود. کودتای نوژه یک نمونۀ آن است. در خصوص رهبری انقلاب هم ما مایل بودیم که اخبار را مستقیم در اختیار رهبر انقلاب قرار دهیم. چون برخی موارد بود که ما اطلاعاتی به مسئولان داده بودیم و بعد مشخص شده بود این اطلاعات درز کرده است. ما گفتیم باید اطلاعات را به جایی بدهیم که درز نکند و تا حد امکان دست به دست نشود. فردی تعیین شد که مستقیماً با من ارتباط داشت. من با عنوان مستعار دکتر تبریزی تماس می‌گرفتم، به جماران می‌رفتم و با آقای حمید انصاری دیدار می‌کردم. همین آقای انصاری که محافظ شخص آقای [امام] خمینی بود. طرفه اینکه تمامی این پایبندی ما به مبانی انقلاب، پس از ضربه به حزب به صورت «اتهاماتی» نابخشودنی درآمد و رفقای ما چه هزینه‌ای پرداختند!

کلید واژه ها: عمویی حزب توده


نظر شما :