موسوی تبریزی: درباره اعدام‌های ۶۷ از ری‌شهری بپرسید/ ‌خوئینی‌ها می‌گفت با آمریکا در جنگیم

۲۵ مرداد ۱۳۹۸ | ۱۳:۴۲ کد : ۶۶۶۳ دیگر رسانه‌ها
 
 

سید حسین پورمیرغفاری، ملقب به آیت‌الله سید حسین موسوی تبریزی، مجتهد، فقیه، پژوهشگر، نویسنده و استاد سطوح عالی حوزه، دبیر مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم است. موسوی تبریزی همچنین دادستان کل انقلاب در دوران حیات امام خمینی بوده است.

 

آیت‌الله موسوی‌ تبریزی در گفتوگویی با «اعتمادآنلاین» علاوه بر اظهارنظر درباره شرایط حال حاضر کشور، به سؤال‌هایی درباره رخدادهای دهه پرحادثه ۶۰ پاسخ داده است که بخش‌هایی از آن را در ادامه می‌خوانید:

 

* جمعیت ۲ برابر از ابتدای پیروزی انقلاب بیشتر شده که کیفیت زندگی‌ها شاید با مشکلاتی هم توأم باشد، اما کیفیت زندگی نسبت به زمان شاه بهتر شده است.

 

* در زمان احمدی‌نژاد از همه زمان‌ها بیشتر قانون زیر پا گذاشته شد و بیت‌المال بیشتر از همیشه حرام شد و در جاهای غیر از خاص خودش خرج شد. اما آنچه مسلم است اینکه بالاخره با توجه به کثرت جمعیت، بدون اینکه از پیشرفت جمعیت جلوگیری کنند، بلکه همیشه تشویق به پیشرفت جمعیت می‌شده، مدرسه و دانشگاه‌ها در اختیار است و کیفیت زندگی تا حدودی بهتر است. البته بدین معنا نیست که زندگی قشنگ و بدون دردسر است. ما همه این دردسرهای روزمره را می‌دانیم؛ مثلاً یکی از مشکلات بسیار بزرگ برای من که کسالت دارم، دکتر خوب پیدا کردن است.

 

* من در عمرم یک بار لندن رفتم آن ‌هم نه برای بیماری. پول ندارم بروم و البته نمی‌خواهم که بروم. ان‌شاء‌الله اینجا هم دکتر خوب هست و پیدا می‌شود و کفایت می‌کند. وقتی لازم است انسان برای بقای حیاتش تلاش کند، اگر هم پول دارد خرج کند، البته از جیب خودش، نه از جیب بیت‌المال، اینجا شرعاً واجب است که برود نه اینکه بد است. من که نمی‌روم حکومت لندن را تائید کنم، ولی به دلیل همین نکته نرفتم. علی‌ای‌حال این را می‌خواهم بگویم که نقصان هست، ولی مسلم است که ما پیشرفت‌های خوبی هم داشته‌ایم. در عین حال ضعف مدیریت در دوره‌های متفاوت بیشتر یا کمتر بود. در حقیقت نواقص را از ضعف مدیریت می‌دانم.

 

* در یک برنامه خیلی سریع کودتای نوژه را راه انداخته بودند. یک معجزه و اطلاعات فوری اگر نمی‌شد و اقدام فوری با دستور امام انجام نمی‌گرفت، کودتا کافی بود که چهار تا هواپیما بلند شود و جماران را بمباران کند. فردایش دیگر انقلاب از بین رفته بود. کارهایشان را برای اینکه انقلاب را نابود کنند، کرده بودند ولی نشد. به هر دلیلی کار خدا بود، نشد.

 

* (درباره تسخیر سفارت آمریکا و اینکه برخی می‌گفتند این کار اشتباه است): خیلی‌ها بودند. اشخاص با هم فرق می‌کنند. در برابر امام خودم هم شیفته بودم. از جزئیات چون در تبریز بودم، خبر نداشتم، ولی از این ماجرا نگران بودیم. نگران آینده کشور بودیم.

 

* بهترین راهی که امام به صورت صحیح و مدیریتی پیش گرفت - که اگر زودتر می‌شد، بهتر بود تا هم آمریکایی‌ها فردا نگویند دیدید خودشان توبه کردند و هم جوانان ما را بدبین و بدنام نکنند، هم بالاخره یک جوری حل شود - این بود که صبر کرد تا مجلس اول تشکیل شد.

 

* من خودم هم بودم و به ‌طور کلی صد درصد امام این مساله را در اختیار مجلس گذاشت. هیچ شرطی نگذاشت؛ یعنی صد درصد در اختیار مردم گذاشت. شرط نگذاشت که آمریکا بیاید اینجا مذاکره کنیم یا برعکس. یا مثلاً صبر کنید دولت کارتر عوض شد یا نشود. می‌گفت خود مجلس هر طور صلاح می‌داند، همان‌طور عمل کنید. در مجلس هم عمل شد.

 

* یک عده با اینکه زودتر مذاکره شود مخالف بودند و می‌گفتند بگذارید این دولت عوض شود چون اواخر دوران کارتر بود، و در مقابل عده‌ای می‌گفتند در همین دولت که دموکرات‌ها هستند بهتر می‌توان مذاکره کرد و مساله را حل کرد.

 

* نهضت‌آزادی‌ها می‌گفتند مذاکره مستقیم بکنیم، چراکه معتقد بودند مثل الجزایر برای خودمان واسطه درست نکنیم.

 

* آقای موسوی‌ خوئینی‌ها از جنگ میان دو کشور می‌گفت. به یاد دارم مرحوم سحابی دوباره بلند شد و با ناراحتی گفت نگویید ما در حال جنگیم که اگر بگویید، مشکلات ایجاد می‌شود. شوروی سوءاستفاده می‌کند و لفظ در حال جنگ بودن از نظر روابط بین‌المللی عبارتی است که آثار خودش را دارد.

 

* یک عده از روحانیون هم می‌گفتند مذاکره کنیم. آقای هاشمی رحمه‌‌الله‌علیه هم هیچ در آنجا اعمال نظر نکرد. دولت در زمان ریاست‌جمهوری بنی‌صدر بود و به یاد ندارم که رجایی انتخاب شده بود یا نشده بود. آن‌ها هم خیلی اظهارنظر نمی‌‌کردند. امثال آقای بهزاد نبوی می‌گفتند با واسطه‌ای مثل الجزایر با آمریکایی‌ها مذاکره شود.

 

* مرحوم محمد منتظری خیلی شدید بلند شد صحبت کرد و گفت ما نمی‌توانیم بگوییم با آمریکا در حال جنگ هستیم. الان دموکرات‌ها برای ما خوب است و اگر این‌ها بروند و جمهوری‌خواهان بیایند، بدتر می‌شود و واقعاً جنگ مستقیم شروع می‌شود. پس بهتر است زودتر با خود آمریکا مذاکره و موضوع را حل کنیم تا باعث شویم دموکرات‌ها رای بیاورند که اگر این‌طور شود، به نفع ما خواهد بود.

 

* بهتر است این‌طور بگوییم که شور و کم‌تجربگی بر روابط دیپلماتیک ما اثر منفی گذاشت. حتی در موضوعات داخلی هم برخورد احساساتی باعث می‌شد اتفاق‌های بدی بیفتد.

 

* در حکومت هم قوه ‌قضاییه تقصیر را به گردن دولت و دولت هم به گردن مجلس و... می‌اندازد. متاسفانه ما فرهنگ جامع‌بینی نداریم و منافع ملت را اگر مقدم بر منافع شخصی بدانیم، بسیاری از مشکلات برطرف خواهد شد.

 

* آیت‌الله ‌خامنه‌ای در نماز جمعه گفتند ولی فقیه نمی‌تواند خلاف شرع را عوض کند که امام در صحیفه این‌طور جواب دادند که نه، آنجا که مصالح جامعه ایجاب کند، ولی فقیه می‌تواند برای گرفتار نشدن مردم حکم را عوض کند. در این مساله آقای میرحسین ‌موسوی با شورای ‌نگهبان اختلاف داشت که وقتی از امام پرسیدند، ایشان فرمود مادامی که ضرورت است و مشکلی در کشور وجود دارد، حکم می‌تواند عوض شود.

 

* جامعه مدرسین اصرار به فقه سنتی داشتند و با هر تغییری در احکام شرعی مخالف بودند. حتی به همین دلیل، خیلی از آن‌ها به مرور زمان از امام و از انقلاب فاصله گرفتند. آن‌ها همچنین نامه بسیار تندی هم به امام‌ خمینی نوشتند که ایشان گفته بود: نامه این آقایان شبیه نامه مهندس‌ بازرگان بود، با این تفاوت که در نامه بازرگان اثری از الفاظ تند نبود. بعد از این نامه، آقای نوری‌ همدانی، آیت‌الله ‌صانعی و آقا سید علی‌ آقای ‌محقق از جامعه مدرسین خارج شدند. البته اصل اختلاف سلیقه خوب است، اما دعوا و جدل حتماً ضررهای زیادی بر جای خواهد گذاشت.

 

* من خودم متاسفم که درباره مرحوم آیت‌الله شریعتمداری اتفاق‌هایی افتاد. آیت‌الله شریعتمداری عظمت و مرجعیت غیرقابل انکاری در قم داشت و حتی بعد از پیروزی انقلاب هم نسبت به مراجع دیگر دارای مرجعیت قوی‌تری بود. البته منظورم این نیست که از نظر علمی بالاتر بود، بلکه در میان مردم حتماً نفوذ بیشتری داشت. حتی امام هم به ایشان توجهی خاص نشان می‌داد. اما پسر آیت‌الله که هم‌اکنون در خارج از کشور سکونت دارد بعد از تاسیس حزب جمهوری اسلامی فوری حزب خلق‌ مسلمان را راه‌اندازی کرد و شروع کردند به نفی انقلاب! به طوری که اگر روزنامه‌های خلق مسلمان را پیدا کنید و بخوانید، متوجه می‌شوید هر روز بنا را بر تقابل با انقلاب گذاشته بودند.

 

* قبل از تاسیس دو حزب جمهوری ‌­اسلامی و خلق‌ مسلمان مرحوم امام، آقای مهدوی‌کنی را با پیشنهاد آیت‌‌الله‌ طالقانی به عنوان رئیس کل کمیته‌­های انقلاب تعیین کرده بودند. در روز دوم پیروزی انقلاب آقای جمی به امام پیشنهاد داده بود تا من به خوزستان بروم و کمیته‌های آنجا را تشکیل بدهم که به همراه خانواده با ماشین به آبادان، خرمشهر و ماهشهر رفتیم و در همه آن شهرها کمیته‌ها را تشکیل دادیم.

 

* در تبریز حدود ۴۵ کمیته بود که خلق مسلمانی­‌ها حدود ۳۵ تا از کمیته‌­ها را تشکیل داده بودند و اسم کمیته را امام شریعتمداری گذاشته بودند. اسلحه داشتند و با ژاندارمری و شهربانی ساخت و پاخت کردند و کارهایی انجام ‌دادند.

 

البته پنج، شش کمیته‌ای که زیر نظر شهید قاضی‌ طباطبایی فعال بودند، زیر بار خلق ‌مسلمان نرفته بودند که باعث شده بود کمیته­‌ها در تبریز، به کمیته امام خمینی و کمیته امام شریعتمداری تقسیم شوند. بعد اعضای حزب خلق‌ مسلمان به مباحث سیاسی ورود کردند و خواستار تعیین استاندار شدند که با تائید امام و بازرگان، مقدم مراغه‌­ای، یکی از ملی‌‌گرایانی که مورد قبول نهضت ‌آزادی هم نبود، به خاطر اینکه اهل مراغه بود استاندار شد. هرچند بعدها به دلیل ناکارآمدی توسط بازرگان عزل شد.

 

* اعضای حزب خلق‌ مسلمان حمله کردند و ژاندارمری و استانداری را گرفتند و در نهایت رادیو و ‌تلویزیون را گرفتند. آقای حسن شریعتمداری ۲ نفر را از قم به تبریز فرستاد که یکی از آن‌ها از آدم‌‌های بنی‌صدر بود تا مدیریت رادیو‌ و تلویزیون را به دست بگیرند.

 

ما حدود ۲ هفته صبر کردیم تا اینکه دوستان­‌مان حمله کردند و رادیو و تلویزیون را از آن‌ها گرفتند و در مراحل بعد طی سه هفته، فرمانداری و استانداری را هم گرفتند. در این اثنا آیت‌الله ­‌شریعتمداری و برخی از سران خلق مسلمان از جمله سید‌هادی خسروشاهی اعلام کردند دیگر از حزب خلق ‌مسلمان هیچ حمایتی به عمل نخواهند آورد.

 

* آقای شریعتمداری که غرضی نسبت به انقلاب نداشتند و در قدم اول بنای فعالیت‌های عادی حزبی داشتند ولاغیر.

 

* خدا رحمت کند آقای منتظری را. ایشان برای ما عزیز بود و الان هم عزیز است. اما خب، انسان است و رابطه‌های خانوادگی بر رفتارها تاثیر می‌گذارد. البته می‌گفتند آقای مهدی هاشمی در زندان بد شکنجه شده بود. آن موقع وزارت اطلاعات در دست آقای ری‌شهری بود. آن زمان تندروی‌هایی صورت می‌گرفت که من نمی‌توانم نفی‌شان کنم؛ مثل قتل‌های زنجیره‌ای.

 

* در زمانی که خودم دادستان بودم، آقای منتظری با اجازه امام گروه عفو را تشکیل داد که اشخاصی مثل مرحوم آقای ابطحی، مرحوم آقای‌ گیلانی، آقای آسید جعفر کریمی که الان هم هستند و مرحوم آقای قاضی خرم‌آبادی به همراه من به شهرهای مختلف رفتیم و از زندان‌ها بازدید ‌کردیم و در پایان ماموریت لیستی از مجاهدین خلق تهیه کردیم و خواستار آزادی‌شان شدیم که آزاد هم شدند.

 

* (درباره مسئله اعدام‌های سال ۶۷ و عدم شفاف‌سازی آن): این سؤال را باید از آقای ری‌شهری بپرسید که آن زمان وزیر اطلاعات بود و شروع آن ماجرا از وزارت اطلاعات بود. در واقع پس از حمله مرصاد که بعد از قطعنامه رخ داد، آقای ری‌شهری به امام نامه نوشته و توضیح داده بود که مجاهدین با صدام کنار آمده‌اند و می‌خواهند شهرها را تصرف کنند. ظاهراً قرارشان هم این بود که منافقین زندانی هم بیرون بیایند و به هم‌سلفان خود در سازمان مجاهدین بپیوندند. به همین دلیل امام گروهی را تشکیل دادند تا با زندانی‌ها صحبت کنند و بدانند چه کسی توبه کرده و چه کسانی هنوز به سازمان وفادارند. هر کسی ادعای توبه می‌کرد و راضی به مصاحبه می‌شد، یا آزاد می‌شد یا در زندان باقی می‌ماند و هر کسی توبه نمی‌کرد یا حاضر نبود توبه‌اش را در مصاحبه اعلام کند، اعدام می‌شد.

 

* برخورد کلی اشتباه بود. اما وقتی آن‌ها به کسانی که در عملیات مرصاد شرکت کرده بودند اعلام وفاداری ‌کردند، مسلماً حق‌شان اعدام بود. حکم شرعی برای گروهی که به یک کشور مسلمان حمله می‌کنند و همه آن‌هایی که حاضرند به حمله‌وران متعهد بمانند، در زمان امیرالمومنین هم اعدام بود. حتی حضرت‌ علی فرموده‌اند: آن‌هایی را که توبه نکرده‌اند و در حال فرار هستند بگیرید.

 

* البته من آن زمان مسئولیت نداشتم و مجلسی بودم، اما می‌دانم که آقای منتظری گفته بودند این قضیه در آینده برای نظام و انقلاب بد تمام می‌شود.

کلید واژه ها: موسوی تبریزی اعدام‌های 67 ری شهری موسوی خوئینی‌ ها سفارت آمریکا


نظر شما :