طبقه سفارت‌شناس دشمن نهضت ماست

پیام رادیویی حسین فاطمی
۳۱ فروردین ۱۳۹۲ | ۱۹:۴۷ کد : ۳۱۲۲ گزیده‌های تاریخی
طبقه سفارت‌شناس دشمن نهضت ماست
هموطنان عزیز! یک سال و چند روز پیش، پس از صدور تحمل رنج و بیماری در تهران، برای انجام آخرین عمل جراحی به تجویز پزشکان معالج به آلمان مسافرت کردم و چون در تمام ایام مرض دعای خیر هموطنان عزیز را به پشت سر داشتم از وضعیتی که هیچ‌کس گمان بهبود مرا نداشت جان به سلامت بردم و همین‌قدر که توانایی آن را پیدا کردم به مدد عصا قدم بردارم بدون درنگ برای ادامه جهاد ملی به وطن بازگشتم و سنگری را که پیشوای بزرگ ملت نگهبانی آن را به من سپرد بدون توجه به اینکه دیروز از سر پنجه مرگ گریخته و بستر بیماری را ترک کرده‌ام شب و روز در حدود آخرین رمق و قدرتی که داشتم وظیفه محوله را انجام دادم.

 

روزی که از طبیب خود در هامبورگ خداحافظی می‌کردم ضمن توصیه‌هایی که برای حفظ صحت و عود سلامت من می‌کرد می‌گفت که اقلاً تا مدت دو سال حداکثر روزانه دو تا سه ساعت بیشتر فعالیت نکنم و از کارهای سنگین و فکری جداً احتراز جویم. شاید نظر خود من هم این بود که با حفظ کرسی وکالت تهران که مردم قهرمان پایتخت به من سپرده بودند فقط چند ساعت در هفته به مجلس بروم و بقیه اوقات را تا زمانی که به کلی رفع نقاهت نشده است به استراحت بپردازم. وقتی به ایران برگشتم و دکتر مصدق ماموریت جدید را به عهده من محول کرد بدون درنگ امر او را اطاعت و آنچه را پزشکان درباره حفظ صحت و عافیت من گفته بودند فراموش کردم و حتی از یاد بردم که ضربه گلوله اجنبی دیگر مرا از یک جسم توانا و تن سالم به کلی محروم ساخته و روزی شانزده تا هیجده ساعت کار از عهده‌ام ساخته نیست، فکر می‌کردم که سربازی در جبهه جنگ با اجنبی مجروح شده، مدتی را در بیمارستان بسر برده و جراحتش التیام یافته است، اینک که قدرت قدم برداشتن دارد باید از صف مجروحین و بیماران زمین‌گیر به صف سربازان آماده به خدمت منتقل شود و از ادامه طریق خدمت‌گزاری شانه خالی نکند. به همین جهت درست یک هفته بعد از ورود به تهران بود که دستور پیشوای توانا و محبوب ملت را اجابت کردم.

 

اکنون قریب هشت ماه از آن تاریخ می‌گذرد و روز و ساعتی نگذشته است که یک دقیقه به رنجوری و ناتوانی مزاج خود بیندیشم، مثل اینکه حادثه‌ای اتفاق نیفتاده و گلوله‌ای از کنار قلبم عبور نکرده و هشت ماه در بیمارستان‌های تهران و هامبورگ به سر نبرده‌ام، خدمت ناچیز و بی‌مقداری را که در راه تحقق آمال و آرزوهای مردم مفید تشخیص [داده] شده انجام داده‌ام. نه تنها به دستور پزشک معالج که گفته بود دو، سه ساعت در شبانه‌روز بیشتر کار نکنم، توجه نکردم بلکه به پیروی از سرمشق مقدس فرمانده عالی‌قدر این مبارزه بزرگ بیشتر از معمول و گرم‌تر از همیشه در انجام آن وظیفه‌ای که به عهده گرفته بودم کوشیدم و همین ایام نیز که از درد و رنج ناشی از عوارض گلوله می‌نالیدم و چون مار گزیده بر خود می‌پیچیدم، ترجیح می‌دادم که پشت میز، جان خود را فدای مصلحت مملکت و ملت کنم تا اینکه برای چند روز از سنگر مبارزه دور باشم.

 

این درسی است که ما از دکتر مصدق استعمارشکن آموخته‌ایم. آن مرد آهنین‌اراده که با ضعف مزاج این‌طور با جان و روح و فکر خود بازی می‌کند، برای نسل معاصر بزرگترین نمونه سعی و بالا‌ترین شاهد همت و فداکاری و عالی‌ترین سرمشق صمیمیت و جانبازی در راه آرمان‌های ملی به شمار می‌رود. بگذرید از حسادت‌ها و بغض‌ها و کینه‌ها و منفعت‌پرستی‌ها که عظمت مبارزه عظیم و پیروزی غیرقابل تصور ملت ما را به خیال خود کوچک و بی‌ارزش می‌کنند.

 

این‌ها در مقابل انجام تمایلات و اغراضشان حاضرند تاریخ پر افتخار وطن ما را به آتش بیندازند و پرچم ملیت ایران را لگدکوب هوس‌های خویش کنند و نام بلندآواز هموطنان قهرمانشان را در دنیا به لجن‌زار بدنامی بکشند، فقط برای اینکه بگویند که در مخالفت و لجاجت گوی سبقت را از دشمن غدار ایران ربوده‌اند. غافل از اینکه در برابر ملتی بیدار و مردمی هوشیار و جامعه‌ای زنده و صاحب ایده‌آل قرار دارند و در مقابل قوم و مردمی هستند که یک قرن و نیم به حیله‌گری‌ها و افسون‌کاری‌های سیاست اجنبی وقوف پیدا کرده و رنج جانگزای تازیانه استعماری را هم اکنون نیز بر شانه شکسته و مجروح خویش احساس می‌کند.

 

غیر از پاکدامنی و عفاف و تقوای بی‌نظیر مصدق هیچ قوۀ دیگر نمی‌توانست آن بساط اهریمنی را درهم فرو ریزد و آن لانه‌های جاسوسی و خائن‌پرور را به هم بکوبد.

 

اوست که پنجاه سال به گوش ملت وفادار و صمیمی خود درس مبارزه و مجاهده را آموخت و پایه‌ای را در شرق گذاشت که پیش از او هیچ‌کس تصور وصول به آن هدف را نداشت. یک جنگ بزرگ و بی‌سابقه را بدون تلفات ما بردیم و این صداهای دشمنی با مصدق نعره‌های انتقامی است که از حلقوم اجنبی یا از زبان خودپرستان بی‌خبر بیرون می‌آید و آن‌ها نیز که دعوی مبارزه با بیگانگان را دارند و قدم‌هایی هم در این راه برداشته‌اند اگر امروز با بیگانه‌پرستان هم‌صدایی می‌کنند! فقط برای غرور بی‌جا و نخوت فرعونی است که جز امیال و اغراض خود به هیچ یک از فداکاری‌های هموطنان محروم خویش نمی‌اندیشید. به این‌ها باید گفت با سرنوشت و آتیه میلیون‌ها مردم محروم و گرسنه، با مرگ و زندگی یک جامعه ضربت‌دیده و غارت‌زده حق ندارید به نام دشمنی با مصدق بازی کنید.

 

در طول این مبارزه کدام یک نفر اقرار کرد که به تحریک و اشاره اجنبی، مصدق و یاران او را هدف قرار می‌دهد. آیا آن سفارت رجال‌پرور و حکومت‌ساز در طول یکصد و پنجاه سال سیادت و آقایی خود حتی یک نفر دوست در ایران نداشت؟ آیا این کمپانی غارتگر که همه سنگرهای حساس را قبضه کرده بود، در طول نیم قرن فعالیت شیطانی خود اقلاً چند نفر هواخواه و جیره‌خوار هم تربیت نکرد؟ سفارت و کمپانی چه بسیار قیافه‌های حق به جانب را خریده است و چه مقام‌ها و منصب‌ها که به یاران خود بخشیدند، بدین امید که در روز موعود یعنی امروز به روی مادر وطن پنجه بیفکنند و آن کاری را که همه فرزندان ناخلف کرده و می‌کنند به خوبی از عهده برآیند. اگر تمام این نعره‌های وطن‌پرستی و دلسوزی و مشروطه‌خواهی و قانون‌پروری برای عقیم گذاشتن مبارزات تاریخی و جهاد قهرمانی ملت ما نباشد، لااقل صدی نود آن الهام و دیکته و توطئه عوامل خارجی است که از حلقوم عناصر کوته‌فکر و خیانت‌پیشه داخلی خارج می‌شود. از آن‌ها بپرسید چگونه ده سال می‌توانستید سلطه و قدرت «جیکاک‌ها» و «بولارد‌ها» و «فریزر‌ها» را تحمل کنید و غارتگری‌های کمپانی سابق را گردن بگذارید و فساد و رشوه‌خواری‌ها و ننگ بدنامی همکاری با بیگانه را قبول کنید اما تاب تحمل پاکدامنی و تقوای مصدق را ندارید؟ من یک سال و چند ماه پیش دست در دست عزرائیل داشتم و امروز هم بار دیگر به امید معالجه به استقبال مرگ می‌روم و نمی‌دانم سرانجام دو عمل جراحی که در پیش دارم چیست، لازم دیدم در این فرصت که ممکن است آخرین فرصت زندگیم باشد این حقایق را صادقانه و صمیمانه به گوش ملت عزیز و فداکار ایران برسانم و از صمیم قلب به عنوان تودیع یک روح دردمند و یک جسم ضربت‌دیده از دسائس استعمار بگویم که مواظب آخرین توطئه‌ها و نیرنگ‌های بیگانگان باشید و فراموش نکنید که دشمنان مصدق دشمنان سرسخت نهضت مقدس شما هستند، آن نهضتی که به قیمت خون به موفقیت و پیروزی نزدیک کرده‌اید.

 

اگر پشتیبانی بی‌دریغ شما از مصدق قهرمان نبود و اگر ایمان خلل‌ناپذیر و ثبات بی‌انتهای این مردم بزرگ تاریخ مشرق زمین، رستاخیز ملی ایران را رهبری نمی‌کرد در‌‌ همان قدم اول شورای امنیت، انگلیس‌ها توانسته بودند تنفیذ و تثبیت التزام‌نامه ۱۹۳۳ را پس از یک خیمه‌شب‌بازی کوتاه از حکومت دست‌نشانده‌ای بگیرند و شاید هم اصلاً کار در‌‌ همان قرارداد الحاقی یکسره شده بود. چقدر بی‌انصافی و حق‌کشی و کم‌وجدانی می‌خواهد که در فاصله‌ای کمتر از دو سال همه مجاهدات شبانه‌روزی دکتر مصدق را خفاشان کورباطن فراموش کنند و وقت یک ملت را که باید صرف ترمیم خرابی‌های دو قرنی سیاست استعماری و تنظیم برنامه زندگی آینده خود نماید به مسائلی مشغول دارند که در درجه صدم اهمیت هم قرار ندارد.

 

این دسته گویا می‌خواهند به دنیا چنین وانمود سازند که ایرانی لیاقت و شایستگی هضم موفقیت‌های بزرگ و پیروزی‌هایی را که شایسته ملل زنده و مترقی و صاحب ایده‌آل است، ندارد. ولی حقیقت مطلب این است که چند نفر انگشت‌‌شمارند کسانی که فتوحات خیره‌کننده بین‌المللی و داخلی ملت ما را به مباحثات بی‌ارزش و مایوس‌‌کننده و کم‌اساس می‌فروشند و برای تبلیغات مسموم‌کننده اجنبی سخنان فریبنده و دریچه امید تهیه می‌بینند. همین پیروزی چند روز پیش دادگاه توکیو مگر به آسانی و بدون زحمت مدام فراهم آمد؟

 

شما یک روز می‌شنوید که دادگاه لاهه به نفع ایران رای داد، روز دیگر به گوشتان می‌رسد که محکمه ونیز یا توکیو فروش نفت را از حقوق ملت ایران شمرد ولی شاید به خوبی واقف نباشید که از روز تسلیم عرض حال وکلای کمپانی سابق تا موقع صدور رای نهایی، دکتر مصدق چه تلاش‌ها، فعالیت‌ها و بی‌خوابی‌ها و ناراحتی‌های شبانه‌روزی دارد و برای تهیه یک سند و مدرک در مملکتی که هنوز دستگاه‌ها از عوامل کمپانی سابق تصفیه نشده و در هر قدم هزار احتیاط و مراقبت لازم است چه مشقات و مرارت‌هایی را متحمل می‌شود.

 

در حالی که اجنبی از داخل سنگر دولت ملی شما را به باد تهمت و فحش می‌گیرد و ایرادهای بنی‌اسرائیلی از چپ و راست بر حکومت دکتر مصدق می‌بارد، هر روز به نوعی گرفتاری خارجی برای نفت ما به وجود می‌آورد و به موازات تحریکات شدید داخلی، تبلیغات و اقدامات بین‌المللی او برای به زانو درآوردن ملت ما مرتباً جریان دارد و جز اعجاز پشتیبانی افکار عمومی و مراقبت مدام دکتر مصدق هیچ قوه دیگر نمی‌تواند در برابر یک همچو طوفان توطئه و تشنج مقاومت کند. من در حالی که با اشک و حسرت فردا خاک مقدس وطن را ترک می‌گویم و از بستر بیماری تهران به بیمارستان هامبورگ منتقل می‌شوم نباید کتمان کنم که روح و فکر و قلبم متوجه حوادثی است که در ایران می‌گذرد زیرا فقط توفیق نهایی هموطنان عزیز است که رنج‌ها و دردهایی را که از ضربت کشندۀ اجنبی تاکنون تحمل کرده‌ام از یاد من خواهد برد و افتخار جاوید خواهم داشت که آماج اولین گلوله تحریکات دشمن وطنم قرار گرفتم.

 

فعالیت دشمن ما امروز از همه وقت بیشتر است زیرا از حسادت‌ها و غرض‌ها و خودپرستی‌ها و کبر و غرور برخی از افراد نیز حداکثر استفاده را می‌برد و پس از شکست‌های رسواکنندۀ دادگاه‌های بین‌المللی تنها نقطه امیدش همین نغمه‌های مخالفین است که بر ضد حکومت دکتر مصدق به گوش می‌رسد، غافل از اینکه این صدا‌ها و تشنجات برای مردم تازگی ندارد. یک مرتبه آزموده‌اند که اگر تمام عوامل و ایادی سفارت و کمپانی و همه ناراضی‌ها و محرومین دست به دست یکدیگر بدهند و موفق شوند که مصدق را از معرکه دور سازند، تازه با قیام عمومی مواجه خواهند شد و سیلاب خون پاک مردان و جوانان غیور وطن مسلماً سد راه خیانت و وطن‌فروشی و اجنبی‌پرستی آن‌ها خواهد شد.

 

ملت ایران امروز پرچمدار نهضت بیداری مشرق است، کسی نخواهد توانست ننگ شکست و مغلوبیت را بر او تحمیل کند و هر کس را هم که از این جهاد روی برگرداند و قدم‌های آخر را به قهقرا بردارد، در صف دشمنان خود جای می‌دهد و برای ادعاهای او پشیزی قائل نیست و رجزخوانی‌های او را به دور می‌اندازد.

 

امروز مصدق مظهر جهاد بزرگ مشرق زمین است، دشمنی با او در وضع موجود کمک مستقیم به سیاست امپریالیستی انگلستان است و هیچ عذر و بهانۀ دیگر را ملت نمی‌پذیرد و نباید هم بپذیرد، زیرا انتقادات کوچک یا بزرگ مربوط به اوضاع داخلی وقتی می‌تواند مفید و موثر واقع شود که حاکمیت و استقلال ملی ما از گزند رجعت دشمن مصون و محفوظ باشد. اخلالگران داخل سنگر را اگر بردباری و حوصلۀ بی‌حساب دکتر مصدق از مجازات نترساند، مردم باید هر جا که اعضای ستون پنجم بیگانه را در حال اخلال دیدند لااقل آن‌ها را از میان خود برانند و بدانند هیچ خطری جز این خطر نخواهد توانست قدرت آن‌ها را درهم بشکند.

 

کلاس کهنه و طبقه سفارت‌شناس و دور از مردم دشمن نهضت شماست. تبلیغات و تحریکات این جماعت و «آیۀ یأس» سیاست‌های تخریب بزرگترین خطر روزهای آخر مبارزه ماست.

 

شما ملت بیدار و شما مردمی که از تمام مدعیان مبارزه با اجنبی هوشیار‌تر و وفادار‌تر به این نهضت مقدس هستید، جریان حادثه را تا به اینجا کشانیده‌اید و برای من تردید نیست که همین قدرت و همت و نیروی عزم و اراده شما مشکلات بقیه راه را نیز هموار خواهد کرد.

 

من نیز به نوبه خود اگر از روی تخت عمل جراحی زنده برخاستم با تائیدات خداوندی چند هفته دیگر در کنار شما خدمتگزاریم را ادامه می‌دهم و اگر جان خسته و روح فرسوده خویش را در این دفعه از دست دادم با کمال راحتی و آسایش وجدان چشم بر هم می‌گذارم، زیرا تا نفس داشتم به قدر توانایی خود دینی را که به مادر وطن مدیون بودم ادا کردم و یقین دارم هزاران و ده‌ها هزار ایرانی دیگر که در مکتب مقدس مصدق قهرمان درس جانبازی آموخته‌اند، این راه افتخار و شرف را دنبال خواهند کرد و مجال جولان و یکه‌تازی را به اجنبی و همدستان او نخواهند داد.

 

از تمام هموطنان پاکدل تمنی دارم که این خدمتگزار خود را از دعای خیر فراموش نکنند و اطمینان داشته باشند که تا آخرین نفس احساسات و عواطف سرشار و پاکشان را که در همه حال در حق من مبذول داشته‌اند از یاد نخواهم برد.

 

تعظیم به تو ای خاک مقدس وطن، خداحافظ ‌ای ملت بزرگ و جاودانی، درود به تو ‌ای مصدق جانباز و بزرگ که بهترین نمونۀ از خودگذشتگی و عالی‌ترین مظهر شرف و وطن‌پرستی هستی.

 

۹ خرداد ۱۳۳۲

کلید واژه ها: فاطمی


نظر شما :