هرگز نفهمیدم منظور از براندازی چیست

گفت‌وگوی «تاریخ ایرانی» با اریک اولین رایت، جامعه‌شناس برجسته آمریکایی
۱۰ مهر ۱۳۹۷ | ۰۸:۳۰ کد : ۶۴۶۴ وقایع اتفاقیه
گفت‌وگوی «تاریخ ایرانی» با اریک اولین رایت، جامعه‌شناس برجسته آمریکایی
هرگز نفهمیدم منظور از براندازی چیست
محمد معماریان

 

تاریخ ایرانی: گرچه تجربۀ شوروی در ارائه یک بدیل پایدار کمونیستی برای نظام سرمایه‌داری ناکام ماند، اما تفکرات سوسیالیستی بیشتر در حوزۀ نظری و تا حدی هم در حوزۀ عملی همچنان زنده‌اند و شاید بتوان ادعا کرد که قدری از شادابی خود را حفظ کرده‌اند، بویژه پس از بحران مالی سال ۲۰۰۸ که توجهات را دوباره به مشکلات عمیق سرمایه‌داری جلب کرد؛ ولی آن سوسیالیست‌هایی که فروپاشی آن آزمون بزرگ و هولناک آرمان‌شهری را در شوروی دیده‌اند، چه طرحی برای آینده دارند؟ لابد بهتر است از خودشان بشنویم.

 

اریک اولین رایت، جامعه‌شناس ۷۰ سالۀ آمریکایی است که در دانشگاه ویسکانسین - مدیسون تدریس می‌کند. رایت در مکتب مارکسیسم تحلیلی قلم و قدم می‌زند که بنیان آن را جرالد آلن کوهن، فیلسوف سیاسی مارکسیست اهل کانادا گذاشت. کوهن که استاد دانشگاه آکسفورد و شاگر آیزایا برلین و گیلبرت رایل بود و در سال ۲۰۰۹ درگذشت، سعی داشت از یک تفسیر از نظریۀ تاریخی مارکس دفاع کند. دیگرانی همچون رایت نیز در مسیر او قدم برمی‌دارند.

 

رایت در کتاب «خیال‌پردازی آرمان‌شهرهای واقعی» (۲۰۰۹) پیشنهادهایی اجرایی برای ایجاد تغییر در نظام سرمایه‌داری مطرح می‌کند که هر یک در گوشه‌ای از دنیا اجرا شده‌اند. چهار پیشنهاد مشخص او عبارتند از: رویکرد مشارکتی به تدوین بودجه‌های شهری با نقش‌آفرینی همۀ شهروندان (که در شهر پورتو آلگر برزیل اجرا می‌شود)، ویکی‌پدیا (تأمین و مصرف رایگان محتوای باکیفیت)، تعاونی‌های تحت تملک کارگران (که مصداقش شرکت موندرگن در منطقۀ باسک اسپانیا است) و درآمد پایۀ نامشروط (اعطاء یک درآمد پایۀ نقدی مستقیم به همۀ شهروندان که کفایت حداقل‌های زندگی‌شان را بدهد). «تاریخ ایرانی» با رایت درباره محتوای این کتابش و ایده‌های کلی او گفت‌وگو کرده است:

 

***

 

هنگام صحبت با چهره‌های چپ‌گرا، یک سؤال کلی وجود دارد که برای آشنا شدن با ذهنیتشان باید پرسید: به نظرتان مشکل تجربۀ شوروی چه بود؟ آن تجربه، چقدر آرمان‌شهری بود؟ چرا دوام نیاورد؟

 

برتولت برشت در شعر «خطاب به آیندگان» نوشت:

افسوس، مایی که

آرزو داشتیم بنیان‌های مهربانی را بچینیم،

خودمان نشد که مهربان باشیم.

اما شما، وقتی زمانه‌ای رسید،

که انسان یاور انسان بود،

در قضاوتتان از ما،

ملاطفت هم به خرج دهید.

این قطعه، عصارۀ آن تناقض عمیق در تجربۀ شوروی است. بسیار کسانی در انقلاب روسیه بودند که مثل برشت از صمیم قلب باور داشتند که بنیان‌های مهربانی را می‌چینند. این یک ایده‌آل آرمان‌شهری است: دنیایی که در آن، مهربانی به تعاملات انسانی جان ببخشد. آن‌ها احساس می‌کردند که خشونت انقلابی و نهادینه‌سازی سرکوب پس از آن، مسیر ضروری برای این مقصد بود. به نظر من، آن‌ها در قضاوتشان خطا کردند. بلشویک‌ها بر اساس نظریه‌ای دربارۀ پیامدهای ناخواستۀ تمرکز قدرت در یک دولت غیردموکراتیک تک‌حزبی عمل می‌کردند، که نظریه‌ای ناکافی و نامناسب بود. فکر نمی‌کنم که مشکل آن تجربه، سوءنیت باشد، یا حداقل در ابتدای کار چنان نبود. مشکل آنجاست که دگرگون‌سازی کل سیستم که گسیختگی و انشقاق با نظم سابق ایجاد کند، با فرآیندهای دموکراتیک ناسازگار است و همین‌که از دموکراسی دست بکشیم، عملاً از دگرگونی عمیقاً رهایی‌بخش هم دست کشیده‌ایم.

 

 

برخی مدعی‌اند که زمانۀ ما مساعد بدبینی است. علاوه بر همۀ موانع سیاسی، کابوس‌های طبیعی هم در کارند که مهم‌ترینشان تغییر اقلیم است و اصل وجود ما را تهدید می‌کنند. در این بافت، تفکر ویران‌شهری نمی‌تواند نیروی مقتدرتری باشد که مردم را برای تقاضای تغییر به حرکت وادارد؟

 

مشکل این است که بدبینی، تقدیرگرایی و یأس می‌زاید، والد این احساس است که هیچ کاری نمی‌شود کرد. بدبینی نمی‌تواند انگیزۀ آن را به مردم بدهد که خواستار تغییر شوند. عیب‌یابی درست و صحیح از ریشه‌های آسیب‌های دنیا در صورتی می‌تواند انگیزۀ تقاضای تغییر را به مردم بدهد که در عین حال مردم باور داشته باشند تغییر ممکن است و به سوی آینده‌ای بهتر اشاره دارد. همین نکته است که خوش‌بینی را ضروری می‌کند. بدبینی ساده است. برای انگشت گذاشتن روی آن تهدیدهای ظاهراً قریب‌الوقوعی که از وقوع یک فاجعۀ بشری می‌گویند، نیازی به قوۀ تفکر و تأمل عمیق نیست ولی خوش‌بینی به سختکوشی نیاز دارد. گرامشی به کنایه گفته بود که ما به بدبینی فکر و خوش‌بینی اراده نیازمندیم. من فکر می‌کنم که اگر بخواهیم خوش‌بینی اراده پایدار بماند، به قدری خوش‌بینی فکر هم نیاز داریم.

 

نکتۀ حیاتی همین‌جاست: خوش‌بینی به معنای این «پیش‌بینی» نیست که همه‌ چیز به سمت خیر و صلاح پیش خواهد رفت. این که خوش‌خیالی محض است. خوش‌بینی یعنی اعتقاد به اینکه بستری واقعی برای امید وجود دارد، اینکه علی‌رغم همۀ شکل‌های سلطه‌ای که گریبانمان را گرفته‌اند، کارهایی هم از دستمان برمی‌آید تا تغییری رقم بزنیم، اینکه می‌توانیم در بهتر کردن دنیا نقشی ایفا کنیم. یک شعار محوری در جنبش‌های مردم‌پسند این است: «دنیای دیگر، ممکن است.» من به جد معتقدم که دنیای دیگر نه‌ تنها در رؤیاهایمان بلکه در واقعیت ممکن است؛ ولی در عین حال معتقدم که این دنیای دیگر فقط در صورتی ممکن است که زمینه‌های واقع‌بینانۀ امید را شناسایی کنیم.

 

 

عنوان کتاب شما، «آرمان‌شهر واقعی» انگار ترکیب دو عبارت تناقض‌آمیز است. توضیحاتتان در فصل یک کتاب را خوانده‌ام اما هنوز با هم‌نشینی این دو کلمه مشکل دارم. با عنوان کتاب «واقعیت آرمان‌شهری» که کریستینا لادر نوشته بود نیز همین مشکل را داشتم، ولی او به گمانم منظور طنزآمیزی داشت، در حالی که شما ظاهراً معنایی جدی برای این ترکیب قائلید. آیا به نظرتان آرمان‌شهر می‌تواند به واقعیت بپیوندد؟ یا، از جهت دیگر، آیا آرمان‌شهری که واقعی شود هنوز هم مشخصه‌های آرمان‌شهری‌اش را دارد؟

 

آرمان‌شهر به معنای یک مکان کامل و بی‌نقص، نمی‌تواند به واقعیت بپیوندد. این آرمان‌شهر، یک رؤیاست. اما آرزوی رهایی یافتن که در این رؤیاها وجود دارد، می‌تواند به واقعیت بپیوندد و من هم صفت «واقعی» در «آرمان‌شهر واقعی» را برای اشاره به همین نکته استفاده کرده‌ام. البته خودم می‌خواستم که این عبارت، پارادوکس به نظر بیاید، یعنی تناقض دو واژه‌اش بتواند یک تحریک فکری سنجیده را رقم بزند. حرف من آن است که در تلاش برای ایجاد تغییر، باید همزمان دو کار کرد: آن آرزوهای آرمان‌شهری را زنده نگه داشت و از محدودیت‌های واقعی در مسیر ساختن یک دنیای بهتر هم چشم برنداشت. همین ترکیب، تنشی رقم می‌زند که حداقل به سادگی قابل گره‌گشایی نیست.

 

 

برخی افراد وقتی با یک پیشنهاد رادیکال (چپ‌گرا) برای ایجاد تغییر روبرو می‌شوند، انتظار دارند قدری عنصر براندازی در آن ببینند که نظام سرمایه‌داری را به چالش بکشد. آیا به نظرتان پیشنهادهای شما (به قدر کافی) براندازی دارند؟

 

هرگز نفهمیده‌ام که منظور از «براندازی» دقیقاً چیست. آیا به معنای چیزی است که «شعاری توهین‌آمیز علیه نخبگان حاکم» باشد؟ پیشنهادهای من، یک‌دسته از ارزش‌های رهایی‌بخش را بیان و تشریح می‌کنند که عمیقاً با سیستم‌های سلطه و استثماری در تناقض‌اند که شاخصۀ جامعۀ سرمایه‌داری‌اند. آن ارزش‌ها عبارتند از: برابری و انصاف، دموکراسی و آزادی، اجتماع‌سازی و همبستگی. من آن ارزش‌ها را به شیوه‌ای رادیکال بیان می‌کنم و استدلال می‌کنم که سرمایه‌داری به صورت نظام‌مند جلوی تحقق‌شان را می‌گیرد. سپس یک شیوه و خط فکری پیشنهاد می‌دهم که می‌گوید با فرسودن سلطۀ سرمایه‌داری چطور می‌توان آن ارزش‌های رهایی‌بخش را بهتر محقق کرد و این کار به ترویج شکوفایی گستردۀ بشری می‌انجامد. به نظر خودتان، این روش (به قدر کافی) براندازی دارد؟

 

 

من یک نسخۀ الکترونیک از کتاب شما دارم که از یک کتابخانۀ آنلاین دانلود کرده‌ام، جایی شبیه به وب‌سایت Library.nu که در سال ۲۰۱۲ با حکم یک دادگاه اروپایی به اتهام نقض حقوق تکثیر بسته شد (که البته، صادقانه‌اش، اتهام محض هم نبود). توصیف شما از ویکی‌پدیا را که می‌خواندم، به نظرم روشی بسیار رام و اهلی برای ایجاد تغییر در نظم سرمایه‌داری را پیشنهاد می‌داد؛ یعنی رام و اهلی در مقایسه با Library.nu و نسخه‌های مشابهش که «خشن‌تر» هستند (و «خشن» را به معنای فیزیکی‌اش نمی‌گویم). در چنین مصداقی، به نظرتان کدام ‌یک از این دو روش (ویکی‌پدیا و کتابخانه‌های آنلاین) در ایجاد تغییر می‌توانند مؤثرتر باشند؟

 

یکی از کشمکش‌های محوری قرن بیست‌ویکم حول جایگاه حقوق مالکیت معنوی است که روزبه‌روز بیشتر به یکی از استوانه‌های محوری سلطۀ سرمایه‌دارانه تبدیل می‌شود. در آن جریانی که می‌خواهد محصولات معنوی به‌ جای اموال خصوصی، اموال مشاع و همگانی تلقی شوند، دو فرآیند کلی در کارند. یکی جنبش منبع‌باز که انواع جدیدی از مجوزها و فرآیندها را خلق می‌کند که از ابتدا ایده‌ها، اطلاعات، دانش و سایر محصولات فکری را در بستر اموال مشاع و همگانی دیجیتال خلق می‌کنند. ویکی‌پدیا، مثل سایر پروژه‌های مختلف منبع‌باز، متعلق به این فرآیند است. استراتژی دوم، استفاده از قدرت انتشار سهل و سادۀ دانش و اطلاعات در قالب دیجیتال است که حتی وقتی اموال معنوی تحت پوشش صوری و رسمی حقوق مالکیت خصوصی هستند، این نظم را به هم می‌ریزد. همۀ آن حرکت‌هایی که در جنبش به ‌اصطلاح سرقت ادبی دیده می‌شوند، تابع این استراتژی‌اند.

 

نمی‌دانم که در نهایت کدام ‌یک از این دو استراتژی بتواند به صورت مؤثرتری تیشه به ریشۀ نظام فعلی حقوق مالکیت معنوی بزند. سرانجام ماجرا بسته به عوامل اقتضائی و تحولات فناورانه است. اما حدس من این است که شیوع شبکه‌های همتابه‌همتا (p‌2p) در تولید و همکاری، همراه با انتشار مجوزهای مختلف حقوق مالکیت اشتراکی (مثل «اجازه‌نامه‌های مشاعات خلاقانه» یا CCL) نهایتاً نقش بزرگتری در خلق گزینۀ بدیل ایفا خواهند کرد.

 

 

و سؤال آخرم دوباره به ویکی‌پدیا و وب ربط دارد. نظرتان دربارۀ پتانسیل رهایی‌بخش شبکۀ جهانی وب چیست؟ کسانی مثل تیم وو (استاد حقوق دانشگاه کلمبیا) مدعی‌اند که هر رسانۀ جدیدی در زمان ورودش وعدۀ آزادی می‌داد، اما پس از مدتی تحت سلطۀ نیروهای بازار قرار گرفت. به بیان دیگر، با ورود رسانۀ جدید، پنجره‌ای کوچک از آزادی پدیدار می‌شود اما سرکوبی گسترده‌تر در پی آن رُخ می‌دهد. نظر شما چیست؟

 

این پنجره ابداً کوچک نیست. اینکه استفادۀ گسترده از وب برای مقاصد تجاری را به معنای زوال کاربرد آن برای بسیج مردمی، انتشار اطلاعات و ایده‌های ضدهژمونی سرمایه‌داری، تعمیق همکاری‌های همتابه‌همتا و امثال آن بدانیم، خطاست. شبکۀ جهانی وب، از جنس بازی‌های مجموع صفر نیست که بُرد یکی، باخت دیگری باشد. وب به طرق بسیار مختلفی اتصال میان کنشگران را تسهیل کرده است. و به خاطر داشته باشید: طبقۀ نخبگان همیشه ساده‌تر می‌توانسته‌اند با یکدیگر همکاری کنند، ارتباط بگیرند، فعالیت‌هایشان را هماهنگ نمایند و ایده‌هایشان را منتشر کنند. لذا حتی اگر ارتباطات نخبگان و سرآمدان از لحاظ حجم بر وب سلطه داشته باشد، باید به خاطر داشت که رشدی که وب برای ظرفیت ارتباط‌گیری نیروهای مردمی ایجاد کرد به مراتب بیشتر و چشمگیرتر از کمکی است که در این جهت به نخبگان کرد.

کلید واژه ها: چپ گرایی اریک اولین رایت جامعه شناسی


نظر شما :