فرازوفرودهای خلیل ملکی؛ سوسیالیست عصیانگر

انتشار مجموعه مقالات خلیل ملکی، چهره کامل‌تری از او ارائه داد
۰۶ فروردین ۱۳۹۷ | ۱۴:۲۶ کد : ۶۲۳۷ وقایع اتفاقیه
انتشار مجموعه مقالات خلیل ملکی، چهره کامل‌تری از او ارائه داد
فرازوفرودهای خلیل ملکی؛ سوسیالیست عصیانگر
فرزانه ابراهیم‌زاده

 

تاریخ ایرانی: در خوشبینانه‌ترین حالت هیچ پژوهشگری فکر نمی‌کرد خلیل ملکی ۴۸ سال پس از مرگش به یکی از چهره‌های سال ۱۳۹۶ تبدیل شود. اما بازخوانی مقالات متعددی که در زمان زندگی پرفراز و نشیبش نوشته او را به یکی از چهره‌های مورد بحث سالی که گذشت تبدیل کرد؛ مقالاتی که در پنج جلد به تفکیک نوع فعالیت سیاسی و فکری او به کوشش رضا آذری شهرضایی توسط نشر اختران منتشر و وارد بازار کتاب شد.

 
جدا از شخصیت خلیل ملکی بی‌تردید انتشار پنج جلد از مقالات او یکی از مهمترین اتفاقات چند سال گذشته در زمینه کتاب‌های تاریخی بود. خلیل ملکی یکی از متفاوت‌ترین اندیشمندان و نظریه‌پردازان سیاسی ایران بود که در چهار دهه از پرآشوب‌ترین دوران‌ تاریخی ایران با وجود همه حمله‌ها و نقدهایی که به او می‌شد تاثیرگذار بود. تا پیش از انتشار این مجموعه کامل مقالات خلیل ملکی شناخت پژوهشگران با اندیشه‌های او از طریق نامه‌ها و همچنین بخشی از مقالات او در کنار پژوهش‌های همایون کاتوزیان بود. در کنار این پژوهشگرانی بودند که به سراغ بخش دیگری از مقالات ملکی می‌رفتند که او در طول زندگی سیاسی خود در نشریات مختلف منتشر کرده بود. اما هیچ‌گاه همه مقالات ملکی یک جا منتشر نشده بود؛ کاری که رضا آذری شهرضایی در سال ۹۶ آن را تکمیل و برای استفاده پژوهشگران روانه بازار کرد. آذری شهرضایی این مجموعه مقالات را آن‌طور که خودش گفته در طول ۵ سال گردآوری و دسته‌بندی کرده است. او در مقدمه کتاب گفته تلاشش برای جمع‌آوری مقالات بازگویی ناگفته‌هایی از زندگی سیاسی خلیل ملکی بوده است.

 

به گفته محمدحسین خسروپناه، پژوهشگر تاریخ، مجموعه پنج جلدی مقالات خلیل ملکی به فهم ما از او در خلال سال‌های ۱۳۰۹ تا ۱۳۴۷ کمک بسیاری می‌کند، مثلا به ما نشان می‌دهد که او دست‌کم تا سال ۱۳۲۷، یعنی یک سال پس از انشعاب از حزب توده، نه تنها مخالفتی با لنین و استالین ندارد بلکه آن‌ها را ستایش می‌کند: «اگر رهبری لنین و استالین وجود نداشت که [چه کسی] می‌تواند پیش‌بینی کند که سرنوشت انقلاب اکتبر یا ادامه پیروزمندانه آن چه شکلی به خود می‌گرفت. هیچ شکی نیست که در صورت نبودن رهبری لنین و استالین، به فرض اینکه افرادی به این لیاقت پیدا نمی‌شد معذلک بالاخره جریان عوض نمی‌شد. اگر رهبری صحیح لنین و استالین نبود، ممکن بود تحول اجتماعی در سرزمین شوروی امروز سال‌ها عقب بیفتد.» (جلد دوم، صفحه ۹۷۴) این با آن روایت مرسوم طرفداران ملکی که البته روایت مسلط هم هست، مغایرت دارد.

 

آذری شهرضایی در گفت‌وگو با «تاریخ ایرانی» با اشاره به تلاش پنج‌ ساله‌اش برای تدوین این مجموعه درباره تقسیم‌بندی آن گفته است: «در هر دوره ملکی نگرشی جدید را با توجه به مقتضیات و تحولات سیاسی روز تبیین کرده است. به جز پنج دوره اصلی مندرج در روی جلد مجموعه، دو دوره کوتاه دیگر نیز در فعالیت‌های ملکی موجود است که به دلیل شکل‌گیری کتاب در زیر پنج عنوان، آن دو دوره کوتاه از دید همگان مغفول مانده است: یکی دوره رضاشاه و مقالات انتقادی او از اوضاع جاری آن زمان و دیگری انشعاب از حزب توده تا شروع فعالیت ملکی در روزنامه «شاهد». ملکی در این دوره در هفته‌نامه «مهرگان» ارگان جامعه لیسانسه‌ها، مقالاتی با مضمون فرهنگی و آموزشی نوشت. در مجموع این دوره‌های پنج‌گانه روند دیدگاه‌ها و نظرات ملکی را در بستر تاریخی پنجاه ساله نمایان می‌سازد. تغییرات مختلف در دیدگاه ملکی باید با توجه به بستر تحولات پرشتاب دهه‌های ۲۰ و ۳۰ مورد ارزیابی قرار گیرد.»

 

او درباره چهره‌ای که این کتاب‌ها از ملکی به تصویر می‌کشند هم گفته است: «این پنج جلد نزدیک به نیم قرن فعالیت سیاسی و روشنفکرانه یک فرد است. از نظر اینجانب به عنوان یک پژوهشگر تاریخ معاصر، امروز ما به بازبینی اساسی در نحوه نگرش، دستیابی و ارائه اطلاعات و داده‌های تاریخی دهه‌های ۲۰، ۳۰ و ۴۰ نیازی مبرم داریم؛ زیرا معضلات و ناکامی‌های ملت ایران پیوندی عمیق با تحولات این سه دهه دارد. این امر نیز میسر نمی‌شود مگر در بازبینی تحولات سه دهه یاد شده.»

 

به گفته گردآورنده مجموعه مقالات: «خلیل ملکی به عنوان یک فعال سیاسی و روشنفکر در این سه دهه جایگاهی ویژه و منحصربه‌فرد دارد. طیف‌های مختلف مخالف ملکی تلاش زیادی کردند که او را یک ورشکسته سیاسی معرفی کنند و انشعاب‌های مختلف سیاسی‌اش را ناشی از ماجراجویی اعلام کنند؛ اما بنده در پاسخ آن‌ها این پرسش را مطرح می‌کنم که تا امروز کدام گروه سیاسی می‌تواند ادعا کند که طرح، برنامه‌ها و اقدامات سیاسی‌اش برای ایران ثمربخش بوده، ایران را به سربلندی رسانده و یا برای خودشان سربلندی به همراه آورده است؟! از نظر من هیچ گروهی نمی‌تواند چنین ادعایی را مطرح کند؛ اما با ارزیابی کنش‌های سیاسی بعد از شهریور ۱۳۲۰، معدود افرادی یافت می‌شوند که دست‌کم به لحاظ اخلاقی و ارائه نظرات منطقی خود از برهه‌های مختلف سربلند خارج شده‌اند. یکی از این افراد خلیل ملکی است؛ اما نیاز است که صاحب‌نظران و مورخان پس از مطالعه این مجموعه به ارائه نظر بپردازند و از نظر من این خود باعث می‌شود که تحولات این سه دهه مورد بازبینی قرار گیرد.»

 

آذری شهرضایی با اشاره به این که مقالات ملکی در دوران رضاشاه در جایی ثبت شده که هم‌قطاران او هم از آن آگاهی نداشتند، افزوده است: «به ویژه در روزنامه «عراق» (اراک)، همین‌طور مطلب ارائه‌ شده در روزنامه «شفق سرخ» در مقاله‌ای تحت عنوان «چرا در ایران قحط‌الرجال است؟» که مضمون آن نشان از شجاعت و آگاهی ملکی در آن برهه دارد. تاریخ نشر این مقاله شهریور ۱۳۰۹ است؛ یعنی درست در فضایی که همه در مقابل قدرت بلامنازع رضاشاه سکوت کرده و کشور در حال ساخته شدن به لحاظ فیزیکی بود. ملکی در این مقاله پیشرفتی را که قائم به فرد باشد دوام‌دار نمی‌داند و برای ساختن کشور بر مشارکت عمومی مردم در قالب احیای انجمن‌های ایالتی و ولایتی، انجمن‌های بلدی، شرکت‌ها و نهادهای مردمی تاکید می‌کند. این نقد ملکی در زمانی که تمام نگاه‌ها به عنوان تنها عامل پیشرفت و سازندگی ایران به رضاشاه دوخته شده بود، نکته‌ای مهم و بی‌نظیر است.»

 

آذری شهررضایی مبدا حضور اجتماعی و سیاسی ملکی را از سال ۱۳۰۹ می‌داند؛ زمانی که او در ارتباط با خودکشی یک جوان دانشجوی ایرانی در برلین به دلیل ظلم و جور اداره سرپرستی دانشجویان ایرانی در اروپا، به اعتراض و مبارزه پرداخت و با ارسال و انتشار مقالاتی در روزنامه «شفق سرخ» به این اعتراضات شکل عمومی بخشید: «مسئولان فرهنگی وقت در واکنش به این موضوع، ابتدا هزینه تحصیل او را قطع کردند و زمانی که خانواده‌اش با خرید ارز و ارسال آن برای ملکی به ادامه تحصیل او کمک کردند، دستگاه حکومتی در سال ۱۳۱۲ بهانه‌ دیگری یافت و نگذاشت خانواده‌اش ارز مورد نیاز را از ایران برای او حواله کنند. بهانه سرپرستی امور دانشجویان در اروپا انتشار روزنامه «پیکار» در برلین و فعالیت‌های حزب کمونیست ایران و مرتضی علوی در آلمان علیه رضاشاه بود. نتیجه این اقدامات حکومت، بازگشت ملکی و عدم اتمام تحصیلاتش بود. تصور کنید ملکی با نخستین سری دانشجویان یعنی همراه با بیش از ۱۰۰ نفر دانشجو به اروپا رفت ولی ناموفق برگشت. با اینکه اکثر دانشجوها شاهد ظلم و اقدامات نادرست اداره سرپرستی بودند، هیچ کدام دم فرو نیاوردند و به زندگی خود و ارتقای مدارجشان پرداختند؛ ولی ملکی مقالاتی در انتقاد از سرپرستی دانشجویان، دستگاه فرهنگی و به طور تلویحی رفتارهای مستبدانه حکومت رضاشاهی نوشت، تاوان داد و یک معلم ساده شد.»

 
 

کمونیست منتقد

 

خلیل ملکی متولد تبریز بود و بعد از تحصیل در هنرستان آلمانی تهران بورس تحصیلی گرفت و به آلمان اعزام شد. او دوران تحصیل در رشته شیمی در دانشگاهی در آلمان با تقی ‌ارانی آشنا شد و این آشنایی او را به سمت سوسیالیسم برد و آن‌طور که خودش نوشت کمونیسم او را انتخاب کرد. همین انتخاب بود که باعث شد تا بورس تحصیلی‌اش در آستانه کسب درجه دکترا قطع شد و باعث شد تا به ایران بازگردد و به عنوان معلم شیمی در دبیرستان صمصامی اراک به تدریس بپردازد. در کنار تدریس همراه با دکتر ارانی شروع به انتشار مجله دنیا کردند. در نیمه راه بودند که به همراه ارانی و ۵۱ نفر از گروه کمونیستی یاران ارانی دستگیر شد.

 

او پس از چندی در حالی از زندان آزاد شد که با ورود متفقین به ایران رضاشاه مجبور به ترک ایران شد و جامعه ایران دوره کوتاه دموکراسی زیر سایه جنگ را تجربه ‌کرد. بخشی از گروه ۵۳ نفر که تقی ارانی را در زندان به طرز مشکوکی از دست داده بودند در این دوره حزب توده را تاسیس کردند؛ حزبی که خود را متحد شوروی می‌دانست.

 

ملکی خیلی زودتر از آنچه تصور شود از حزب توده برید. آذری شهرضایی می‌گوید: «ملکی عضو حزب توده بود؛ ولی زمانی احساس کرد که دخالت روس‌ها در کنترل و تحمیل خط‌مشی‌های حزب چندان قدرتمند است که امکان هیچ‌گونه اصلاحی در اهداف حزبی در چارچوب تمامیت ارضی و منافع ملی ایران وجود ندارد، پس انشعاب کرد و با سرسختی و سازش‌ناپذیری تمام به نقد سیاسی و ایدئولوژیک این حزب پرداخت. ادبیات سیاسی او علیه حزب توده و به تبع آن سیاست‌ها و دخالت‌های اتحاد شوروی در ایران، یکی از بدیع‌ترین و بی‌نظیرترین نقدهای سیاسی تاریخ معاصر ایران است.»

 

محمدحسین خسروپناه هم گفته است: «بر اساس روند مقالات ملکی، انشعاب او از حزب توده در سال ۱۳۲۶ به معنای رویگردانی‌اش از مشی این حزب نبود، بلکه او خواستار اصلاحاتی در آن بود. در اعلامیه انشعاب می‌خوانیم که ملکی و انشعابیون اصلا مشکلی با شوروی و آن نوع سوسیالیسم ندارند، با حزب توده نیز مشکل بنیادین ندارند، بلکه ضرورت اصلاح را در این حزب مطرح می‌کنند. حتی در جلد دوم، در مقاله «دو روش برای یک هدف»، ملکی از فرقه دموکرات آذربایجان با احترام یاد می‌کند؛ یعنی خلیل ملکی در مقطع انشعاب، به هیچ وجه خلیل ملکی سوسیالیست یا به تصور برخی سوسیال‌دموکرات نیست؛ بلکه شخصیتی سیاسی است که در آن مقطع، با‌‌ همان آرا و عقاید مارکسیستی – لنینیستی، تأیید کلیت حزب توده و اتحاد جماهیر شوروی از این حزب جدا می‌شود و جمعیت سوسیالیست توده را تشکیل می‌دهد و…»

 

ملکی در نوشته‌هایش از ضعف اخلاقی رهبران حزب توده و فساد آن‌ها بارها گله کرده و همین باعث شد که از حزب جدا شده و «نیروی سوم» که از مارشال تیتو الهام گرفته بود را بنیان بگذارد. نیروی سوم حزبی بود که نوعی کمونیسم و مارکسیسم ایرانی بود. او در زمان ملی شدن صنعت نفت یکی از حامیان دکتر مصدق بود. ملکی تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با وجود آن که انتقادات زیادی به مصدق داشت اما اعلام کرده بود تا جهنم هم با دکتر مصدق همراه خواهد شد. او در روز دوم شهریور ۱۳۳۲ قبل از این که به زندان برود نامه سرگشاده پرحرارتی خطاب به مردم ایران نوشت و به انگلستان و آمریکا و شوروی بابت سرنگونی دکتر مصدق انتقادات تندی کرد. او حزب توده را دشمنی خطرناکتر از حکومت می‌دانست. ملکی بعد از آزادی از زندان علیه کنسرسیوم سخنرانی کرد. ملکی در ۱۰ سال آخر زندگی به شدت سرخورده و بیمار بود. آشنایی با جلال آل‌احمد بار دیگر ملکی را به تدریس و نظریه‌پردازی بازگرداند. او کتاب‌های خود را تکمیل و چند اثر از جمله انقلاب ناتمام ایزاک دویچر را ترجمه کرد. اما بیماری و خوردن الکل زیاد ملکی را از پای درآورد و ۲۲ تیرماه ۱۳۴۸ دو ماه قبل از جلال آل‌احمد درگذشت و برخلاف خواست خودش که می‌خواست کنار دکتر مصدق دفن شود در مسجد فیروز‌آبادی به خاک سپرده شد.

کلید واژه ها: خلیل ملکی


نظر شما :