حزب توده ایران؛ تأثیرات فرهنگی و بازتاب‌های منطقه‌ای

علی امیری، نویسنده و پژوهشگر مسائل فرهنگی
۰۵ اسفند ۱۳۹۰ | ۱۵:۵۳ کد : ۱۸۶۸ از دیگر رسانه‌ها
حزب توده ایران اینک از منظر‌های گوناگونی مورد قضاوت قرار می‌گیرد. در اغلب داوری‌ها درباره حزب توده نگرشی غالب است که این حزب به دلیل خطاهای روش‌شناختی (متدولوژیک) و معرفت‌شناختی (اپیستمولوژیک) به رغم قربانی‌های بسیار، فرجامی جز شکستی تلخ و تراژیک نیافت. به طور کلیشه‌ای از خطای متدولوژیک حزب توده به بی‌اعتنایی به دموکراسی، تبدیل کردن خشونت و چپ‌روی به یگانه سازوکار مبارزه سیاسی، تمامیت‌خواهی و چسباندن هرگونه انگ و اتهام به مخالفین سیاسی یاد می‌شود.

 

خطای معرفت‌شناختی (اپستمولوژیک) حزب توده را بیشتر در عدم درک واقعیت‌های ملی و، بنابراین عدم ایجاد توازن لازم میان واقعیت‌های ملی و ایدئولوژی‌های فراملی، عدم شناخت مسائل منطقه‌ای و نداشتن برآورد مناسب از نیروهای سیاسی داخلی و شرایط بین‌المللی بر می‌شمارند. فی‌المثل حزب توده نتوانست پیش‌بینی کند که رقیبی چون روحانیت از درون مسجد پیشگام مبارزه با امپریالیسم شود.

 

حزب توده متهم است که منافع شوروی را بر منافع ایران ترجیح می‌داده است، در دام جزمیت‌های حزبی زندانی بوده و شعور و معرفتش پا به پای تحولات بین‌المللی رشد نکرده است؛ سران حزب در دام فساد و جدل‌های قدرت افتادند و شریف‌ترین و فداکار‌ترین نیرو‌هایش را با بد‌ترین سیاست‌ها قربانی کردند.

 

اما حزب توده تنها تلاش‌های ناکام و شکست تراژیک نیست. این سکه روی دیگر نیز دارد. آن روی سکه حزب توده رشته‌ای از تأثیرات فرهنگی و بازتاب‌های منطقه‌ای است. بدون توجه به این روی دیگر سکه، تاریخ این حزب کامل و منصفانه نگاشته نخواهد شد.

 

 

تأثیرات فرهنگی

 

مارکسیسم پیش از آنکه ایدئولوژی برای مبارزه سیاسی باشد، نوعی نگرش و تفکر فلسفی است. اندیشه فلسفی مارکسیسم نیز تا حدودی توسط احزاب مارکسیستی در حوزه‌های مختلف نشر و پخش گردیده است. رهبران احزاب مارکسیستی تا حدودی ایدئولوگ و نظریه‌پرداز نیز بوده‌اند و یا به تأسی از لنین می‌کوشیده‌اند که نظریه‌پرداز نیز باشند.

 

حزب توده ایران را تا حدی زیادی باید از اخلاف و عقبه نظری و فکری تقی ایرانی بدانیم. ارانی با نگاشتن کتاب‌های چون «عرفان و اصول مادی»، «ماتریالیسم دیالکتیک» و «تئوری‌های علم» برای اولین بار فضای فکری سنتی ایران را اگر هم به طور عمیق دچار چالش نکرد، حداقل هوای تازه‌ای در آن دمید. ارانی راهی را گشود که بعد از او در وجود نظریه‌پردازان حزبی و غیر حزبی ادامه یافت.

 

انورخامه‌ای را باید برجسته‌ترین چهره بعد از تقی ارانی در بسط تفکر چپ در حوزه زبان فارسی بدانیم. او با کتاب «تجدیدنظرطلبی از مارکس تا مائو» هر چند تفسیر غیر جزمی و نه چندان باب طبع نظریه‌پردازان حزبی از مارکسیسم ارایه کرد، اما همچنان متفکری پرنفوذ و تأثیرگذار بر اعضای حزب توده باقی ماند.

 

بعد‌ها که حزب توده فلسفه مارکسیسم را با تبلیغات حزبی در آمیخت واکنش‌های بسیاری برانگیخت که از بسیاری جهات در توسعه فضای فکری و روشنفکری ایران کمک کرد. موسسه مطالعات اجتماعی ایران که توسط احسان نراقی راه افتاد در حکم عرضه کردن نوعی کالا در برابر متاع فکری مارکسیسم بود. در سال ۱۳۵۰ سلسله نشست‌های فلسفی با محوریت احمد فردید در منزل امیرحسین جهانبگلو برگزار می‌شد که به «فردیدیه» معروف شده بود.

 

نشست‌های فردید با توجه به حضور چهره‌هایی چون ابوالحسن جلیلی، داریوش شایگان، حمید عنایت، داریوش آشوری و رضا داوری آشکارا رنگ ضدمارکسیستی داشت یا حداقل ناشی از تکانی بود که طرح اندیشه‌های چپ در جامعه ایجاد کرده بود.

 

رضا داوری در نوشته‌ای بنام «فلسفه معاصر ایران» روشنفکران ایرانی را هنوز هم اسیر تقدیر حزب توده می‌داند: «ما هنوز از تقدیری که با قوام حزب توده برایمان رقم خورد آزاد نشده‌ایم، هر چند که سیاست‌بینی تقدیر همه جهان شده است و البته لیبرال‌های ما بیشتر در چنگ آن تقدیر گرفتارند.»

 

کم نیستند کسانی که تجددمآبی و معنویت‌گرایی همزمان رژیم پهلوی را گونه‌ای واکنش به حزب توده می‌دانند. مقارن این دوران و اندکی پیش از آن محفل فلسفی اسلامی که در قم با محوریت سید محمدحسین طباطبایی برگزار می‌شد که خود واکنش آشکاری به حزب توده بود.

 

رضا داوری در مقاله یاد شده نوشته است: «حزب توده و بعضی احزاب افراطی راست (مثل حزب سومکا) لازم می‌دیدند که جهان‌بینی خود را نیز تعلیم دهند. این کوشش‌ها اتفاقا با عکس‌العمل‌های ایدئولوژیک مواجه شد، چنانکه بعضی از محققان و استادان علوم اسلامی و پژوهندگان و فضلای مخالف کمونیسم به خصوص در رد ماتریالیسم دیالکتیک و کمونیسم کتب و رسالاتی نوشتند یا کتاب‌هایی را انتشار دادند که می‌پنداشتند پاد زهر کمونیسم است.»

 

کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» علامه طباطبایی و شرح آن به قلم مرتضی مطهری در زمره مهم‌ترین این آثار است. بدین ترتیب حزب توده را حداقل در ایجاد یک ادبیات فلسفی چپی در حدود امکانات زبان فارسی باید موفق دانست.

 

علی‌الظاهر این حزب در منگنه سلطنت و روحانیت و مزبله مناسبات اجتماعی و استبداد سیاسی ایران نابود شد، اما تإثیرات فرهنگی دیرپا و درازآهنگی برجای نهاد و در گسترش ادبیات و مفاهیم نو آیین هر چند از جنس چپی آن نقشی بر جسته داشت.

 

در کنار لیبرال‌مآبی محمدعلی فروغی و گرایش‌های پوزیتویستی امثال منوچهر بزرگمهر، چهره‌هایی چون تقی ارانی (پدر فکری و معنوی حزب توده)، احسان طبری و انور خامه‌ای نگاهی تازه درباره مسایل و مشکلات جوامعی مانند ایران پیش کشیدند. آنان کوشید از منظر مارکسیسم به جامعه نگاه کنند، با مفاهیم و ابزارهای مفهومی جدید به خود و جهان خود بنگرند و مهم‌تر از آن در فرایند‌های تفسیر و تغییر دنیای خود مشارکت کنند.

 

 

بازتاب‌های منطقه‌ای

 

حزب توده نه تنها به فعالیت‌های فکری و فرهنگی در جامعه ایرانی مجال بروز داد، بلکه در حوزه زبان فارسی تأثیرگذاری وسیع و گسترده‌ای داشت. کسی که امروز تاریخ حزب توده ایران را مرور کند و به خصوص به مهاجرت دراماتیک و تراژیک اعضای این حزب بنگرد، سنگ گور اعضاء و فعالین این حزب را از گورستان حومه‌های پاریس و لایپزیک و برلین گرفته تا مسکو و دوشنبه و گورستان شهدای صالحین کابل مشاهده خواهد کرد.

 

درست است که طالبان استخوان‌های رحیم نامور، یک عضو نگون‌بخت حزب توده را از گورستان شهدای صالحین بیرون کشید و سنگ گورش را ویران کرد، اما تأثیر این حزب بر حزب دموکراتیک خلق افغانستان (هر دو شاخه خلق و پرچم) دیرپا بوده است.

 

مارکسیسم افغانی معجون پیچیده و تاکنون ناشناخته‌ای است که به سختی و دشواری می‌توان برای آن بنیان‌گذار فکری و معنوی پیدا کرد. از عبدالرحمن محمودی، میراکبر خیبر، طاهر بدخشی و صادق یاری به عنوان پیشگامان اندیشه چپی و سوسیالیستی در افغانستان یاد می‌شوند. اما به استثنای جزوه‌های معدودی از طاهر بدخشی، هیچ اثر مکتوبی از این پیش آهنگان باقی نمانده است.

 

از قضا چهره دست به قلم چپ‌های افغانستان که چند تا داستان و نوشته از او باقی مانده است، رییس‌جمهور نورمحمد تره‌کی است. اما بعید است که «زندگی نوین» او بر علاقه‌مندان کتاب و دوستداران ادبیات چپ در افغانستان تأثیری بر جای نهاده باشد. در عوض اما انتشارات حزب توده و نویسندگان چپی ایرانی خواهان و خریداران بسیار داشته‌اند.

 

«کاپیتال» مارکس با ترجمه ایرج اسکندری نه تنها زینت کتاب خانه حزب دموکراتیک خلق که باعث افتخار و پرستیژ هر عضو کتاب‌خوان حزب که بدان دسترسی داشت، بود. نوشته‌های اشخاصی چون مصطفی رحیمی و امیر نیک‌آیین بسیار بیشتر از ایران در افغانستان علاقه‌مند داشتند.

 

رمان «مادر» ماکسیم گورکی که در دهه شصت آرزوی نویسندگانی چون ببرک ارغند و امثال او برای پدید آوردن اثری شبیه آن بود، توسط حزب توده طبع و نشر شده بود و در افغانستان خوانندگان حزبی بسیار داشت. «فقر فلسفه» مارکس نیز از ایران به افغانستان آمده بود.

 

نمی‌دانم که اعتراف‌نامه‌های اعضای حزب توده چه تأثیری بر همگنان افغانی آنان داشته‌اند، اما حتی کتاب «شناخت و سنجش مارکسیسم» نوشته احسان طبری که نوعی توبه‌نامه او در دوران جمهوری اسلامی بود، خوانندگان مسحور و مرعوبی در افغانستان داشت.

 

دفاعیات خسرو روزبه (از انتشارات حزب توده ایران) مشهور‌ترین و محبوب‌ترین کتاب در میان کتاب‌خوان‌های حزبی در افغانستان بود. بدین ترتیب مارکسیسم افغانی نیز از حیث مفاهیم و اندیشه چشم به راه برادر بزرگتر خود در ایران داشتند. از حزب توده و دیگر جریان‌هایی که در زبان فارسی از آن الهام گرفتند، مانند حزب دموکراتیک خلق افغانستان، روی هم رفته می‌توان به عنوان مارکسیسم فارسی یاد کرد.

 

حزب توده و طیف گسترده از جریان‌های چپ که پیوندشان از مجرای حزب توده با مارکسیسم صورت می‌گرفت، واقعیتی را در حوزه زبان فارسی نمایندگی می‌کند که می‌توان آن را، با تمام ضعف و ناقص‌الخلقه بودن، در کنار مارکسیسم عربی، مارکسیسم روسی و مارکسیسم اروپایی، «مارکسیسم فارسی» خواند.

 

 

منبع: بی‌بی‌سی

کلید واژه ها: حزب توده تقی ارانی


نظر شما :