معتضد: چون رضاخان شجاعت داشت، برای کودتا مناسب بود

۰۲ بهمن ۱۳۸۹ | ۱۷:۱۰ کد : ۲۵۳ از دیگر رسانه‌ها
تاریخ ایرانی: رادیو گفت‌وگو در برنامه "تاریخ معاصر" به بررسی کارنامه رضاخان در ایران پرداخت.

 

خسرو معتضد، پژوهشگر تاریخ معاصر و مورخ، دکتر صادق زیباکلام، استاد دانشگاه تهران و دکتر علی رجبلو، استاد دانشگاه الزهرا در این برنامه، ضمن کاوش تاریخ معاصر ایران از زمان انعقاد قرارداد 1919، برخی مسائل عصر رضاخان را مورد نقد و بررسی قرار دادند.

 

دکتر رجبلو در ابتدای این میزگرد رادیویی اظهار کرد: قرارداد 1919 نشان دهنده این بود که رویکرد انگلیس به سیاست خارجی ایران تحول پیدا کرده بود. قدرت‌های دیگر هم به تدریج علاقه مند بودند در صحنه سیاست و اقتصاد ایران فعالیت کنند. بنابراین می‌شود گفت که دوره رضاشاه یک دوره بسیار طوفانی در تاریخ روابط ایران با کشورهای دیگر به حساب می‌آید.

 

وی اظهار کرد: این اعتقاد وجود دارد که بعد از انقلاب شوروی و خطری که انگلستان از گسترش افکار انقلابی در آسیای مرکزی و قفقاز و بدنبال آن ایران حس می‌کرد و اینکه منافع انگلیس در دو حوزه خلیج فارس و شبه قاره هند به خطر خواهد افتاد، به این نتیجه رسید که انگلستان در ایران یک حکومت نظامی‌متمرکز قوی ایجاد کند و این نیازمند این بود که قراردادی را با ایران منعقد کند.

 

این استاد دانشگاه الزهرا خاطرنشان کرد: لورین به عنوان سفیر انگلیس در ایران، در کتاب خود نوشته که اگر ما بدانیم رضاخان که بی‌ریشه است به مدت 20 سال در تهران به عنوان یک حکومت مرکزی دوام خواهد آورد، تمام حرکت‌ها و فعالیت‌های محلی‌مان را در پای رضاخان قربانی می‌کنیم.

 

وی افزود: نامه‌ای که پسر لرد آیرون ساید به شاپور جی ری پورتر نوشته در مؤسسه تاریخ معاصر ایران نگهداری می‌شود. در این نامه می‌نویسد من بسیار خوشبختم به شما سر شاپور جی ری پورتر اطلاع بدهم که پدر من و پدر شما بر اساس اسناد چاپ نشده پدرم، با هم متحد شدند و رضاخان را بر سر کار آوردند که رضاخان با ایجاد یک رژیم آرتوکرات بتواند در برابر عدم وحدت داخلی، قیام‌ها و شورش‌های محلی بایستد و سدی در برابر شوروی ایجاد کند.

 

دکتر رجبلو به بیان بخشی دیگر از تاریخ معاصر ایران پرداخت و گفت: در کتاب جاسوسان، استنلی کوبریک در سال 1938 نوشته که در جنگ جهانی اول یک گیلانی به نام میرزا کریم خان رشتی به سوئیس می‌رود و در آنجا با لنین ملاقات می‌کند و لنین نامه ای به او می‌دهد تا این نامه را به عنوان دوست در آسیای مرکزی به ژنرال اورج نیکیتزه بدهد و این ژنرال یکی از دوستان میرزا کوچک خان جنگلی در انقلاب مشروطه بوده است. این ژنرال کسی است که بعدها در بندرانزلی با میرزا کوچک خان ملاقات کرده و میرزا با این آقا متحد می‌شود و بعد حکومت جمهوری شوروی در گیلان پدید می‌آید که یکی از اشتباهات میرزا دخالت دادن کمونیست‌ها در نهضت جنگل بود.

 

وی افزود: میرزا کریم خان کسی بوده که نقش جاسوس دو جانبه را بازی کرده و سر کمونیست‌ها نیز کلاه گذاشته است و این برخورد نرم افزاری انگلیسی‌ها یا شوروی بود که می‌خواستند از طریق بازی دادن نیروهای داخلی، منافع خودشان را تضمین کنند. اتفاقاً منافع انگلیس در قالب تمرکزگرایی و روی کار آمدن رضاشاه بود.

 

خسرو معتضد این میزگرد رادیویی را با اشاره به دوران بعد از مشروطه ادامه داد و گفت: بزرگترین مسئله ای که بین مشروطه و بین کودتا اتفاق افتاد، مسائل مربوط به 1288 و 1289 بود که بعد از مشروطه به علت اینکه روسها بهانه کرده بودند که اتباعشان در شهر تبریز در معرض خطر هستند، آمدند و آن شهر را اشغال کردند، همینطور مشهد، رشت، بندر انزلی و گرگان. بنابراین حضور سیاسی و اقتصادی دولت روسیه تبدیل به حضور نظامی ‌می‌شود.

 

معتضد تصریح کرد: بعد از این مسئله، مسئله جنگ اول جهانی است که نیروهای آلمان به عنوان فرمانده در رأس نیروهای عثمانی در باختر کشور شروع به پیشروی کردند. در آن زمان حکومتی در تهران به نام حکومت مهاجرت ایجاد شد که آزادی خواه بودند و حرکت کردند و به طرف مرز کرمانشاه رفتند و در آنجا یک دولت موقت تشکیل دادند. بعد جنگ تمام می‌شود و آلمانی‌ها شکست می‌خورند. دولت بولشیریکی روسیه در سال 1917(1296) بر سر کار می‌آیند و اوضاع تا بعد از کشته شدن لنین عوض می‌شود.

 

 وی با بیان اینکه کودتای 1299 را انگلیس‌ها رهبری کردند؛ گفت: تمام سندهای سال 1296 تا 1299 در کتابخانه‌های مختلف موجود است. بهروز قزوینی، رضا امینی، سالنامه دنیا و مرحوم دکتر شیخ الاسلامی‌چاپ کرده اند و متن انگلیسی آن نیز چاپ شده است. در آن زمان سیاست انگلستان اقتضاء می‌کند که ایران دارای قدرت متمرکز باشد.

 

دکتر صادق زیباکلام، استاد دانشگاه تهران نیز به عنوان سومین سخنگوی این میزگرد رادیویی با تاکید بر سیاست انگلستان که تفرقه بیانداز و حکومت کن، بوده است؛ اظهار کرد: آن تصویر هرج و مرج قبل از کودتای رضاخان و آن تصویر ایران متمرکز بعد از رضاخان معلول سیاست‌های انگلستان است. بنده می‌گویم آن ملوک الطوائفی قبل از کودتای 1299 معلول شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران است. آن ثبات و تمرکزی که بعد از کودتای 1299 به وجود می‌آید، معلول هیمنه رضاخان است و نیز تغییری که در شرایط اجتماعی- سیاسی ایران به وجود می‌آید و قبل و بعد از کودتا ربطی به انگلستان ندارد. البته در هر دو مقطع قبل و بعد از کودتای 1299 انگلستان به دنبال منافع خود در ایران هست.

 

وی افزود: حسب اینکه در انگلستان چه کسی وزیرخارجه هست و حسب اینکه در ایران لورن وزیر مختار است یا نورمن یا نیکلسون وزیر مختار هست، تا حدودی سیاست‌هایشان فرق می‌کند. اینها نگاهشان به رضاشاه متفاوت است. به عنوان مثال لورن معتقد بود که رضاشاه آدم مترقی و پیشرویی بوده و برای آن زمان مناسب بوده است؛ اما بعد که نیکلسون می‌آید، تشنه خون رضاشاه می‌شود و یا نورمن معتقد بود کسانی مثل شخصیت‌ها و رجل ملی هستند که باید تقویت بشوند و انگلستان باید این‌ها را تقویت بکند و به شدت مخالف قرارداد 1919 بود.

 

رجبلو: در برنامه قبل اشاره به نامه ای کردم که پسر لرد آیرون ساید (که الآن هم لرد است و در مجلس لردهای انگلیس هست) به سر شاپور جی ری پورتر پسر سر اردشیر جی ری پورتر کسی که رضاخان را معرفی می‌کند، نوشته و چنین گفته که پدر من و پدر تو در تعیین تاریخ معاصر ایران با معرفی رضا شاه نقش مؤثری داشتند و سر اردشیر جی ری پورتر رضاخان را به پدر من معرفی کرد و از این طریق تاریخ معاصر ایران رقم خورد.

 

استاد زیبا کلام، لطفاً همین موضوع را مبنای پاسختان برای سیاست خارجی انگلیس در آغاز پادشاهی رضاشاه یعنی 1304 به بعد قرار بدهید و بحث را شروع کنید.

 

زیبا کلام: من شیوه‌ام به گونه دیگریست و معتقدم باید تجزیه و تحلیل کنیم و ببینیم که وقایع و رویدادهایی که به وقوع پیوسته چگونه بوده است؟ من به ابرقدرتی به نام انگلستان اعتقاد دارم که در پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم به نام بریتانیای کبیر بوده و مستعمرات بزرگی داشته که نگین مستعمراتش هم مستعمره بزرگی به نام هند بوده که راه زمینی ورود به هند از طریق ایران بوده است. انگلستان از ابتدای قرن بیستم متوجه می‌شود که یک معدن گرانبهایی به نام نفت در جنوب ایران هست و با تمام وجود می‌خواهد این را حفظ کند. می‌جنگد و کشته می‌دهد. ارتش انگلستان می‌آید و می‌ایستد که نفت و راه هند را حفظ بکند. اگر در آن زمان به این ابرقدرت بگوییم که دوست داری در شمال ایران کمونیست و لنین به قدرت برسد؟ قطعاً می‌گوید: نه، به هیچ وجه.... در ضمن باید بدانیم براین ابرقدرت انسان‌هایی دارند حکومت می‌کنند، مردانی دارند اعمال سیاست می‌کنند که دارای یک تفکر نیستند؛ اما در یک اصل کلی که نفت، هند و غیره را می‌خواهند، همه متحدند. منتها، مورخین و سیاستمداران هریک به نوعی این قضیه را پیش می‌برند. هر یک از سیاستمداران انگلستان نیز دید متفاوتی برای تأمین منافع کشورشان در ایران داشته اند؛ مثلاً سرپرسی کاکس (وزیرمختار وقت انگلستان) نگاهش به شرق و به ایران این بوده که اینها خیلی آدم نیستند و باید با خوانین و بزرگان طوائفشان کار کنیم. ما باید آنها را داشته باشیم و آنها نیز مراقب مردمشان باشند. دید او این بوده که ایران تفاوت زیادی با عربستان و کویت و غیره ندارد. سرپرسی کاکس معتقد بوده که باید با آدم‌های قوی و نیرومند مثل: حسن وثوق الدوله، پیرنیا، سپهردار، رئیس ایل بختیاری و... شریک شویم و آنها را تقویت کنیم تا منافعمان را در ایران حفظ کنند که این اندیشه قرارداد 1919 می‌شود (لرد کورزون هم به این معتقد بوده است). نورمن یکی دیگر از سیاستمداران انگلستان در شرایطی که کشورش به همراه سیاستمداران آن زمان ایران، قصد داشته اند که قرارداد 1919 را به اجرا بگذارند، یعنی قبل از کودتا در اوایل سال 1299 به ایران می‌آید و متوجه می‌شود که سرپرسی کاکس و کورزون اشتباه کرده اند و ایران با عربستان و عراق فرق می‌کند. در ایران انقلاب مشروطه اتفاق افتاده، ایران مدرس، مصدق و یکسری نخبگان فکری دارد که به آسانی نمی‌توان اینها را نادیده گرفت. از همان ابتدا بین وزیرمختار انگلستان در تهران (آقای نورمن) با وزارت خارجه دوگانگی به وجود می‌آید که این دوگانگی تبعاتش خیلی مهم بوده است؛ برای اینکه مثلاً کورزون معتقد بوده که باید وثوق الدوله باید صدراعظم باشد، ولی نورمن می‌گفته که باید پیرنیا صدراعظم شود.

 

و اما مساله دیگر نظامیان انگلستان بودند که از سال 1293 وارد ایران شدند؛ یعنی شش سال قبل از کودتا... دلیل ورود این نظامی‌ها به ایران نیز این بوده که ایران در جنگ جهانی اول که در سال 1293 اتفاق می‌افتد، اعلام بی طرفی می‌کند، ولی روسیه ایران را اشغال می‌کند. انگلستان و امپراطوری نیز ایران را اشغال می‌کنند و آلمان‌ها نیز عوامل و جاسوسان خود را برای تحریک قبایل و غیره برعلیه انگلستان به ایران می‌فرستند.

 

بعد از چهار سال جنگ جهانی اول با پیروزی انگلستان تمام می‌شود و انگلستان باید قشونش را از ایران بیرون ببرد؛ ولی ایران برای مقابله با میرزا کوچک خان نیاز به حضور نیروهای انگلستان در شمال کشور داشته است. اما افکار عمومی‌در انگلستان موافق این قضیه نمی‌شود و می‌گویند که ما نفت برایمان مهم است و مهم این نیست که شمال ایران کمونیستی می‌شود یا میرزا کوچک خان آنجا را تصاحب می‌کند و نیروهای خود را از شمال ایران خارج می‌کند.

 

واما داستان از آنجا شروع می‌شود که آیرون ساید فرمانده قوای انگلستان می‌شود و در مسائلی که به ارتش مربوط نمی‌شود، دخالت می‌کند و در ابتدا نیز با نورمن(وزیرمختار) اختلاف داشته اند. اما علیرغم اختلافی که با هم داشته اند، بعدها با هم متحد شده و هم سو و هم جهت می‌شوند، تا آنجا که آیرون ساید قبل از خروجش از ایران به نورمن می‌گوید که من متوجه یک افسر ایرانی به نام رضاخان شده‌ام که او می‌تواند به تهران بیاید و یک قدرت نیرومند، نظامی‌ و مرکزی تشکیل دهد. برای اینکه رضاخان به عنوان یک افسر ارشد، به لحاظ شهامت و رشادت از بقیه افسران مثل امیراحمدی یک سر و گردن بالاتر می‌ایستد.

 

رجبلو: باید به این نکته توجه داشته باشیم که اردشیر جی ری پورتر می‌گوید زمانی که دررشت حضور داشتیم، در منزل میرزاکریم خان رشتی جمع می‌شدیم و میرزاکریم خان، رضاخان را به من معرفی کرد...

 

وقتی رضاخان انتخاب می‌شود و می‌آید، او کسی است که به طور حساب شده از طرف انگلستان انتخاب شده است و یک مهره منتخب انگلیس بوده است.

 

دکتر معتضد، شما در مورد این قضیه صحبت بفرمایید.

 

معتضد: به نظر بنده در سال 1293 وقتی جنگ شروع می‌شود، قوای واقعی که در ایران می‌جنگیدند، ارتش روسیه و عثمانی بودند. به خاطر خطری که آبادان را از طرف ارتش ششم عثمانی تحدید می‌کرد، ژنرال‌های انگلستان در عراق پیاده شدند و در خراسان نیز نیروهایی از هندوستان آمدند و قسمت شرقی را اشغال کردند؛ بنابراین نمی‌شود گفت که درسال 1293 ایران به وسیله انگلستان اشغال شد.عملیات خرابکاری افسران آلمانی که آمدند و ناو اکباتان‌ها را در اروندرود غرق کردند، باعث شد که ارتش انگلستان خوزستان را اشغال کند؛ چراکه عثمانی‌ها نیز می‌خواستند آبادان رابگیرند.

 

و اما از سال 1294 است که انگلیسی‌ها به ایران آمدند و ارتش درست کردند و در آن زمان حفظ پالایشگاه آبادان با ارتش انگلیس بود که از عراق آمدند و آنجا را اشغال کردند. ارتش انگلیس بعد از اینکه حکومت کمونیست بر سر کار آمد، برای اینکه جلوی آنها را بگیرد، شمال را اشغال کرد. بعدها نیروهای مختلفی مثل نیروی پلیس شمال غرب ایجاد شد...

 

بعد از این وقایع نیز قرارداد وثوق الدوله در سال 1298 به دستیاری سیدضیاء الدین بسته شد و قرار شد دو هیئت به ایران بیاید(مجلس شورای ملی نیز در ایام تعطیل بود) که اینها کارشان این بود که ارتش متحدالشکل ایران را درست کنند. سپس یک لشکری به نام گارد محافظ تهران درست کردند که محافظ کاخ‌های سلطنتی بودند و چند افسر سوئدی این لشکر را اداره می‌کردند. بعد هم دولت انگلستان برای اینکه انگلیسی‌ها باکو را نگیرند(چون در حال جنگ با عثمانی بودند)، باکو را اشغال کردند. بنابراین دولت انگلستان در آن زمان می‌خواست ایران را تخلیه کند. بعد هم که ژنرال آیرون ساید وارد ایران شد و مدت کوتاهی در ایران ماند(حدود دو، سه ماه) که در همان مدت ملاقاتی هم با احمدشاه می‌کند و انگلیسی‌ها تظاهر به تخلیه ایران می‌کنند و در نهایت نیز بالاخره کودتا صورت می‌گیرد.باید بدانیم که سیاست‌ها بسته به منافع عوض می‌شود و ما نمی‌توانیم مرتب توهم توطئه داشته باشیم.

 

رجبلو: هر قدرتی تمایل دارد که منافع خودش را گسترش دهد، اما اینکه ما می‌گوییم رضاخان در آن شرایط به وسیله انگلیس‌ها انتخاب شد، این انتخاب برای این بود که یک هدف چند منظوره را به نفع انگلیسی‌ها تدارک ببیند...رضاخان خودش هم گفته که مرا انگلیس‌ها آوردند؛ البته در ادامه هم گفته که اما نشناختند با که طرف هستند.

 

دکتر زیباکلام، در این خصوص توضیح بفرمایید.

 

زیباکلام: من در صحبت‌های اولیه خودم مشخص کردم که ارتش انگلستان رضاخان را انتخاب کرد.(یعنی اینکه وزیرمختار و سفیر انگلستان رضاخان را نمی‌شناختند) کسی که سفارت انگلستان برای کودتا انتخاب کرده بود، مرحوم سید ضیاء الدین طباطبایی بوده است و نه رضاخان....در کتاب سپیده دم برآمدن پهلوی‌ها در ایران، به مکاتبات سه، چهار ساله سفارت انگلستان با وزارت خارجه و بالعکس پرداخته شده است. اگر آن کتاب حقیقت داشته باشد، مطالبی که شما می‌گویید، اشتباه است.

 

معتضد: در مورد اینکه دکتر زیباکلام گفتند که وزارت خارجه و نخست وزیری و در کل همه با هم متحد شدند، باید بگویم اگر به جریان شهریور 20 به بعد نگاه کنید، می‌بینید که سیاست وزارت خارجه اتحاد جماهیر شوروی در مورد ایران با سیاست دولت جمهوری سوسیالیستی آذربایجان در باکو در مورد قضیه ایران فرق می‌کرده...اما سیاست انگلیس بر این بوده که رضاخان انتخاب شود و باید بگویم که معتقدم هر کسی نمی‌توانست، کودتا بکند و چون رضاخان شجاعت و یک حالت ماجراجویانه داشت، برای این کار مناسب بود. خیلی از دیکتاتورها چنین بودند. در کل هدف ما در این برنامه اینست که تاریخ را بشکافیم...  

  

 

کلید واژه ها: رضا شاه سید ضیا الدین طباطبایی زیباکلام معتضد


نظر شما :