یادگارهای ایرانی از سه المپیک در لندن

۱۸ مرداد ۱۳۹۱ | ۱۹:۰۸ کد : ۲۴۷۰ از دیگر رسانه‌ها
داستان ایران و سه المپیک لندن، از میانه آغاز می‌شود. از دومین لندن در سال ۱۹۴۸ (۱۳۲۷ شمسی) و سردرگمی کشتی‌گیران اعزامی درباره تفاوت واحدهای وزنی که یک قربانی هم گرفت.

 

پیشتر در سال ۱۲۷۹ هم فریدون ملکمخان با ابتکار خودش راهی پاریس شد، در اولین المپیک قرن بیستم شمشیر زد و به مرحله دوم مسابقات اپه رسید. اما حضور رسمی ایران، نیم قرن پس از ماجراجویی تاریخی پسر میرزا ملکم‌خان و اتفاقاً از محل تولد او آغاز شد؛ از دومین لندن و با بودجه‌ای صد هزار تومانی که از دربار رسیده بود.

 

ایران دیرتر از افغانستان و همزمان با پاکستان، سری‌لانکا، لبنان و سوریه در بازی‌های المپیک حضور یافت. از سال ۱۹۴۸ میلادی و دومین المپیکی که در لندن برگزار می‌شد.

 

«المپیک چیست؟» برای مقامات تربیت بدنی و انجمن پیشاهنگی ایران، تلگراف‌های «محسن رئیس»، در فهم این پرسش بسیار موثر افتاد. پسر ظهیرالملک، دیپلمات کارکشته‌ای که سفیر ایران در انگلیس بود. «بهتر است ورزشکاران خودمان را یکجا جمع کنید. متمرکز باشند و شبانه‌روز بمانند!» ورزشکاران رشته‌های مختلف یکجا جمع می‌شوند. اردوی متمرکز در دانشکده افسری برپا می‌شود. شبانه‌روز می‌مانند.

 

دوشنبه بیست و هشتم تیر، پس از بدرقه‌ای تاریخی و آغشته به دود و بوی اسپند، از همان جا با اتوبوس به فرودگاه مهرآباد می‌روند. ساعت هفت صبح به مصر پرواز می‌کنند تا بعد از سوخت‌گیری و توقفی کوتاه، راهی رم شوند.

 

۲۹ تیرماه ۱۳۲۷، پس از چند ساعت پرواز از ایتالیا، کاروان اعزامی ایران به لندن رسید. ابتدا در اردوگاه آکسبریج مستقر شد. زیرا در لندن سال‌های بعد از جنگ جهانی، امکان اقامت در هتل وجود نداشت و بیشتر تیم‌ها هم در پایگاه نیروی هوایی اسکان داده شده بودند.

 

کاروان ایران چند روز بعد به دبیرستان اکتون رفت که امکاناتش کمتر بود و شرایطش بدتر. فقط تیم‌های هندوستان و پاکستان آنجا بودند و غذاهای تند و ناسازگار با ذائقه ایرانی طبخ می‌شد.

 

امان‌الله جهانبانی، نواده چهل و دومین پسر فتحعلی شاه قاجار، تمام اندرزهای سفیر شاهنشاهی را بکار بسته بود، اما در آن تلگراف‌ها، چیزی از دردسرهای ناگهانی نوشته نشده بود. مثلاً غذاهای هندی در دبیرستان اکتون چند نفر را مریض کرد و بقیه را بدحال. ترازو هم که مصیبت اعظم بود. غیر از بسکتبالیست‌ها و تیراندازها که وزن‌کشی نداشتند، بقیه از باسکول بدقلقی که در آن دبیرستان بود عاصی شده بودند.

 

تبدیل پوند به کیلوگرم، اعصاب همه را خرد کرده بود در میان پیشاهنگان ورزش ایران. منصور رئیسی، منصور رحیمی‌ها و حسن سعدیان به خاطر گرم‌های اضافه بیشتر از بقیه نگران بودند.

 

روز وزن‌کشی، راننده اتوبوس هم دیر به دبیرستان اکتون رسید. وقتی به محل وزن‌کشی رسیدند، سنگ ۵۰۰ گرمی روی باسکول نبود. بدون آن سنگ، رئیسی و رحیمی‌ها در اوزان ۵۲ و ۵۷ کیلو نمی‌توانستند از میزان اضافه وزن خود با خبر شوند. مستر، مستر! پیلیز پیلیز! با زبان اشاره دنبال سنگ گم شده بودند. پاسخ آمد که یکی از وزنه‌برداران خودتان حواسش نبوده و سنگ را توی جیبش گذاشته و برده است. کدامشا؟، رسول رئیسی یا محمود نامجو؟

 

تا سنگ را بیابند و بفهمند چقدر اضافه وزن دارند، و تا دعوای ایرانی‌ها در لندن بر سر سنگ فروکش کند، مراسم وزن‌کشی آغاز شد. زنده‌یاد منصور رحیمی‌ها هرچه عرق ریخت، نتوانست گرم‌های آخر را بکاهد. سر وزن نرسید و کشتی نگرفته حذف شد!

 

 

دومین لندن، دومین جنگ

 

صدای غرش در آسمان لندن، دیگر از پرواز جنگنده‌ها و بمب‌افکن‌ها نیست. این‌ها طیاره‌هایی هستند که جای بمب و تیربار، حامل دونده، کشتی‌گیر، وزنه‌بردار، ژیمناست و قایقران هستند. تیرانداز هم دارند اما با کمان.

 

بعد از آن همه خرابی که جنگ دوم به بار آورده، اروپا حالا درگیر بنّایی است. دومین لندن، جریان زندگی را بشارت می‌دهد، با اتکا به نمایندگان ۵۹ کشور، که خود رکوردی جدید است. المپیک روز ۲۹ ژوئیه در استادیوم ومبلی شروع شد؛ تحت نظارت خورشیدی که فقط افتتاحیه را تایید کرد و بعد از آن آسمان بریتانیا را تا پایان بازی‌ها، به ابرهای نیرومندی سپرد که بی‌وقفه می‌باریدند.

 

بسیاری از تماشاگرانی که شاهد رژه بازماندگان جنگ هستند، سخت می‌گریند. کشورها این بار نه برای جنگ، که برای مسابقات مفرح ورزشی مقابل هم صف آراسته‌اند.

 

پس از یک دهه، صدای سوت داوران و هلهله تماشاچیان جای رگبار خانمان‌سوز گلوله‌ها را گرفته است. اگر حد نصاب‌های ورزشکاران پایین است، تعجبی ندارد. جنگ‌زده‌ها فرصت چندانی برای تمرین و کسب آمادگی نداشته‌اند.

 

انگلستان که در اولین لندن ۵۶ طلا گرفته بود، در دومین لندن فقط ۳ طلا از قایقرانی گرفت، که نشان از جراحت‌های عمیق جنگ بر زندگی شهروندان بریتانیایی داشت. انگلیسی‌ها که در اولین لندن در کشتی آزاد هم حرف اول را زده بودند، این بار حتی در فوتبال هم حرفی برای گفتن نداشتند!

 

یک شمشیرباز ۶۰ ساله دانمارکی به اتفاق قایقران ۶۱ ساله‌ای از نروژ که در اولین لندن حضور داشتند، چهل سال بعد در دومین لندن هم رقابت کردند. طی این مدت هرچه که نباشد، دست‌کم دو جنگ جهانی رخ داده بود!

 

 

اولین لندن

 

سال ۱۸۹۶ که جورج اول، پادشاه یونان، اولین المپیک مدرن را افتتاح کرد، پادشاه ایران برای جشن پنجاهمین سال سلطنتش مهیا می‌شد. ناصرالدین شاه فقط دو هفته بعد از پایان المپیک از دنیا رفت.

 

سال گشایش دومین المپیک در پاریس مصادف شد با نمایشگاه جهانی ۱۹۰۰. مظفرالدین شاه هم آنجا بود و اگر رقابت ورزشکاران را دیده باشد، مثل شهروندان پاریسی آن را از برنامه‌های جنبی نمایشگاه تصور کرده، و چه بسا مثل برخی بازدیدکنندگان نمایشگاه، قصد کرده به برندگان المپیاد انعام هم بدهد.

 

کودک پیر - لقبی که سردسته فرانسوی گماشته‌های شاه به او داده بود - از ورزش فقط به شطرنج علاقمند بود و عاشق مهره‌ای که همنام خودش بود.

 

بیست سال بعد پاریس باز میزبان المپیک شد و احمدشاه، که اگرچه هنوز نه رسماً اما در عمل، تاج شاهی دودمان قاجار را از کف داده بود، با دعوت رسمی نظاره‌گر مسابقات شد. خودش تنیس‌باز بود و میز بیلیارد هم داشت. اما او و ملتش تا آن موقع صفت قهرمان را به کسی می‌دادند که سینه ستبر، بر و بازو و گردن کلفت و شکم برآمده داشته باشد.

 

آیا برایش مبهم بود که چرا «پاوو نورمی» را این اندازه می‌ستایند؟ این دونده فنلاندی که عرق‌ریزان مسافتی را پیموده، با این سرشانه‌های لاغر، پاهای قلمی و هیکل استخوانی، چطور قهرمانی است که همه می‌بینند و شاه نمی‌بیند؟

 

قهرمان در ایران کسی است که در میدان ارگ، پشت حریفش را به خاک برساند. اگر این نی قلیانی‌ها قهرمانند، پس پهلوان یزدی و پهلوان اکبر خراسانی کیستند!

 

بازگردیم به پاریس پیشین و مظفرالدین شاه که در المپیک دوم آنجا بود. المپیک سوم مقارن شد با به چوب بستن بازرگانان قند و افروختن چراغ مشروطه‌خواهی در معابر. عمر سلطان بیمار به المپیک چهارم قد نداد.

 

المپیک چهارم، اولین لندن بود و دومین سال سلطنت محمدعلی شاه. کشتی از آن موقع تا دومین لندن، ورزش اول نبود. ورزش اول و آخر این مملکت کشتی بود. اما شاید حتی گسیل باستانی‌کارهای تنکه‌پوش به مسابقاتی مثل المپیک ۱۹۳۶ برلین هم نتیجه‌ای جز شکست به بار نمی‌آورد! آن هم آن باستانی‌کارها! مردانی که چون عزم کشتی می‌کردند، ساعتی باید سپری می‌شد تا هزار صلوات بشنوند، با زنگ و نوای مرشد دم بگیرند، چرخ‌چمنی بزنند و ذکر بگویند. حتی اشک بریزند تا پس از شنیدن ابیات گُل‌کشتی میر نجات اصفهانی، فرو بکوبند و به آرامی مهیای آیین کشتی شوند.

 

یکی مثل پهلوان اصغر نجار که بر سر زانوی تنکه، کاسه‌بندی با قطعات آینه بسته بود تا مقابل هیچ هماوردی زانو نزند و زلالی ذات که در زانوی او منعکس شده بود، هزار تکه نشود؛ چطور تن می‌داد به پوشیدن دوبنده با زانوی لخت، یا شنیدن سوت داور به جای تنبک مرشد؟ نه! در المپیاد صلیب شکسته برای معتکفین پاکدامن زورخانه جایی پیش‌بینی نشده بود.

 

 

سومین لندن

 

مسیر تهران به لندن، مثل اولین لندن سال ۱۹۰۸ که به آن نرفتیم، هنوز طولانی است. برای گرفتن روادید لندن باید تا آنکارا و ابوظبی رفت. برای رفتن به سفارت بریتانیا باید سر از دفتر حافظ منافع در سفارت سوئد درآورد! یک سال و نیم قبل، کمیته ملی المپیک جمهوری اسلامی ایران ضمن تهدید به کناره‌گیری از المپیک لندن، به لوگوی بازی‌ها اعتراض کرده و خواستار تغییر آن شد.

 

محمد علی‌آبادی در نامه‌ای درخواست «برخورد با مسبب این موضوع» و طراحی لوگوی جدید را داشت. نوشت که مدارکی در اختیار دارد و باخبر شده طراحان این لوگو از «سازمانی صهیونیستی و وابسته به فراماسونری» هستند.

 

اصطکاک ورزشی تهران و لندن زمانی به اوج رسید که در سال المپیک، کشتی‌گیرانی که می‌خواستند روادید سفر به لندن برای حضور در مسابقات آزمایشی المپیک را بگیرند، مقابل سفارتخانه با جوانان خشمگینی روبرو شدند که پوستر جان تراولتا و ساموئل ال جکسون در فیلم پالپ فیکشن را سر دست گرفته و به هم‌قطاران خود نشان می‌دادند.

 

تراولتا و جکسون تفنگ داشتند و تسخیرکنندگان سفارت گمان برده بودند عکس یادگاری است از اعضای خانواده سلطنتی و مدرک مهمی که تفنگچی بودن شاهزاده‌های انگلیسی را افشا می‌کند.

 

چهار کشتی‌گیر جوان، سلاح را در دست ستاره‌های فیلم تارانتینو دیدند و تسلیم شدند. از همان جا به خانه برگشتند. نتوانستند روادید انگلیس را بگیرند. همین که مصدوم نشدند، راضی بودند.

 

در سومین لندن، دست ورزش ایران برای جمع کردن مدال‌های رنگارنگ،‌ تر و فرزتر از هر المپیک دیگری است.

 

 

منبع: بی بی سی

کلید واژه ها: المپیک


نظر شما :