دست نوشته منتشر نشده ای از شهید دکتر بهشتی؛دین و سیاست

۱۷ آذر ۱۳۸۹ | ۲۳:۴۹ کد : ۲۱ از دیگر رسانه‌ها

 مقاله دین و سیاست یکی ازدست نوشته های منتشر نشده ای است که از میان اوراق و متون منتشر نشده شهید آیت الله دکتر بهشتی بدست آمده است. این دست نوشته، حاصل مطالعه در باب مسئله دین و سیاست بوده و نگارش ایشان با توضیحاتی در مورد مفهوم و معانی سیاست به پایان می رسد. متاسفانه باقی دست نوشته که قاعدتا باید به توضیح مفاهیم دین و دینداری و نسبت سنجی بین این دو مقوله وارد می شد، بدست ما نرسیده است و همین نقیصه مانع از طرح کامل مقصود و دغدغه ایشان در این موضوع است. انشاءالله که با بررسی­های دقیقتر، بتوانیم متن کامل دست نوشته فوق را منتشر کنیم .

 

بسمه‌تعالی

 

مقدمه

یکی از مسائل مهم که مدتهاست مورد بحث و گفتگو است و پیرامون آن آراء و انظار متضادی داده شده، مسأله معروف «دین و سیاست» است.

 بررسی دقیق این مسأله و ارزیابی آراء و نظرات گوناگون که درباره‌اش داده شده یکی از واجبات دینی و اجتماعی است. لازم به نظر می‌رسید که با توجه به مبانی علمی این مسأله و مطالبی که تاکنون درباره آن گفته یا نوشته شده، بحثی جامع تهیه و در دسترس علاقمندان گذارده شود.

در برخی از نوشته‌هایی که در این زمینه منتشر شده احساس می‌شود که نویسنده سه مسأله:

1- دین و سیاست 2- متدینین و سیاست 3- روحانیت و سیاست را یک جا با عنوان کلی «دین و سیاست» طرح کرده است. همین یکی کردن و یا بهتر بگوییم در هم کردن سه مسأله مزبور سبب شده در برخی مطالب خلط مبحثی پیش آید، ابهام و پیچیدگی گمراه‌کننده‌یی به مطلب راه یابد و تشخیص حق و باطل را بر نویسنده و خواننده مشکل کند.

در معنی کلمه «سیاست» نیز تطور و تحول و نکته‌های شایان توجهی هست که غفلت از آنها، خود موجبی دیگر برای خلط مبحث و سرگردانی در راه فهم صحیح و کامل مطلب است.

بنابراین لازم بود:

اولاً: هر یک از سه مسأله فوق جداگانه بررسی شود.

ثانیاً: در مقدمه، بحث مفصلی پیرامون کلمه سیاست، معنی و تطور آن ایراد شود.

 

 سیاست

معنی لغوی، اصل عربی

سیاست یک واژه عربی است که به زبان فارسی آمده است. المنجد معنی این کلمه را اینطور ضبط کرده است:

ساس، یسوس، سیاﺳﺔً، الدوّابَ: قام علیها و راضها – القوم: دَّبرهم و تولی امرهم – الاثر: قام به. و یقال: فلان مجرب قد ساس و سیس علیه: ای اَدَّبَ و ادِّب. با توجه به ترتیب سه معنی که برای سیاست گفته اینطور حدس می‌زنیم که:

سیاست، نخست، به معنی دامداری و دامپروری و اداره امور دامها است. بعد به زعامت و تدبیر و اداره امور یک گروه مردم نیز سیاست گفته شده است. می‌گویند: فلان کس آزموده است؛ هم سیاست کرده و هم سیاست شده، یعنی هم ادب کرده و هم ادب شده.

بنابراین معنی دیگر سیاست «تأدیب» است.

المنجد بعد خود کلمه «سیاست» را از نو طرح می‌کند و در معنی آن می‌گوید: السیاسه: مصدر. استصلاح الخلق بارشادهم الی الطریق المنجی فی العاجل و الاجل.

السیاسه المدینه: تدبیر المعاش مع العموم علی سنن العدل و الاستقامه.

سیاست: مصدر فعل «ساس» است و همان معانی گذشته را دارد.

معنی دیگر آن: واداشتن مردم به راه خیر و صلاح از طریق ارشاد آنها به راه نجات و درستکاری حال و آینده است.

سیاست مدنی: اداره زندگی مردم و زندگی با عموم بر پایه اصول عدل و راستی و درستی است.

صاحب قاموس به این تفصیل وارد مطلب نشده و همین اندازه می‌گوید:

سست الرعیه سیاسه: امرتها و نهیتها و فلان مجرب قد ساس و سیس علیم اَدَّبَ و اُدِّبَ.

رعیت را سیاست کردم یعنی به او امر و نهی کردم و گفتم فلان کار را بکن و فلان کار را نکن و . .

 

در نصوص اسلامی

در قرآن کریم

کلمه سیاست و مشتقات آن بطور کلی در قرآن کریم نیامده است.

رستگاری در آینده نزدیک و آینده دور یا «دنیا و آخرت» است.

 

در حدیث

در روایات و احادیث اسلامی گاهگاه برخی از مشتقات کلمه سیاست دیده می‌شود. سید رضی در کتاب نهج‌البلاغه، در یکی از نامه‌های حضرت علی (ع) به معاویه چنین نقل می‌کند:

«و متی کنتم یا معاویه (ساﺳﺔ الرعیه) و ولاة امر الامه ...؟»

ای معاویه: کی شما (اداره‌کننده توده مردم) و زمامدار امور امت بوده‌اید ... ؟»

(نهج‌البلاغه، جلد 3، صفحه 12، نامه 10)

 

باز در نامه دیگری از آن حضرت به معاویه چنین نقل می‌کند:

«و زعمت ان افضل الناس فی الاسلام فلان و فلان فذکرت امراً اِن تَمَّ اعتزلک کلّه و ان نقص لم یلحقک ثلمه و ما انت و الفاضل و المفضول؟ (والسائس و المسوس)... ؟»

از نامه معلوم می‌شود معاویه به آن حضرت نامه‌یی نوشته و ضمن آن ابوبکر و عمر را برتر از علی علیه‌السلام شمرده و گفته که آنها «سائس» اداره‌کننده و حاکم بوده‌اند و علی علیه‌السلام «مسوس» یعنی تحت حکومت آنان می‌زیسته است و بنابراین دیگر شایسته مقام خلافت نیست و علی علیه‌السلام در پاسخ این بهانه واهی و بی‌ارزش او می‌فرماید:

چنین پنداشته‌ای که فلان و فلان «ظاهراً مقصود ابوبکر و عمر است» در اسلام از همه مردم برترند. این مطلب چه ارتباطی به تو دارد.

اگر مطلب همانطور و کاملاً به همان ترتیب باشد که تو پنداشته‌ای ذره‌ای از آن فضیلت و کمال به تو ارتباط ندارد و اگر آن‌جورها نباشد باز هم به تو ارتباط ندارد، تو نه در کمال و فضیلت آنها شرکت داری و نه در کمی و کاستی‌شان، ترا به مهتر و کهتر [اداره کن و اداره‌ شو] چه کار ...؟

(نهج‌البلاغه، جلد 3، صفحه 34، نامه 28)

 

 در بخش امثال و حکم نهج‌البلاغه جلد 3، صفحه 257، شماره 437 می‌گوید:

و سئل عنه علیه‌السلام ایما افضل: العدل او الجود؟ فقال علیه‌السلام:

«العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها. [والعدل سائس عام] و الجود عارض خاصّ، فالعدل اشرفهما و افضلهما»

از حضرتش پرسیدند کدام یک بهتر و برتر است، عدالت یا بخشندگی؟ فرمود: عدالت راه اساسی است که (کارها در مجرای خود بیفتد) هر چیز در جای خود قرار گیرد (و هر کس به حق خود برسد). اما بخشندگی کارها را از جهت اصلی خود منحرف می‌کند، عدالت همه را اداره می‌کند ولی بخشش امری استثنائی و برخلاف اصل و خصوصی است، بنابراین شرف و فضیلت و ارزش عدالت بیشتر است.

در زیارت جامعه کبیره که از شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه و کتاب عیون اخبار الرضا از امام علی نقی (ع) روایت شده و در کتب ادعیه از جمله مفاتیح الجنان نقل شده، امام در کیفیت زیارت پیغمبر (ص) و ائمه طاهرین سلام الله علهیم اجمعین به موسی‌بن عبدالله نخعی دستور می‌دهد که بگو:

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و موضع الرساله و مختلف الملائکه و مهبط الوحی و معدن الرحمه و خزان العلم و منتهی الحلم و اصول الکرم و قاده الامم و اولیاء النعم و عناصر الابرار و دعائم الاخیار و (ساسه العباد) و ارکان البلاد و ...

 

ترجمه و توضیح:

سلام بر شما، ای خاندان نبوت و جایگاه رسالت، ای که فرشتگان به درگاهتان آمد و شد داشتند و سروش عینی برایتان می‌آمد، کان رحمت، خزینه‌داران علم، صاحبان آخرین درجه علم، ریشه و سرچشمه بزرگواری، زمامداران امتها و ولی نعمتها و عناصر اصلی نیکان و پایه‌های اساسی برگزیدگان (گردانندگان امور عباد) و رکن های نگهدار بلاد ...

در این نصوص دینی کلمات: سائس، مسوس و ساسه که ریشه هر سه با سیاست یکی است استعمال شده و در هر سه مورد با معنایی متناسب با همان معنی اداره و تدبیر امور بکار رفته است.

بر روی هم چنین می‌نماید که سیاست و مشتقات دیگر آن نه در محاورات عمومی و نه در نصوص دینی چندان استعمال نمی‌شده و از لغات متداول عموم نبوده است.

در آن دوره بیشتر واژه «ولایت» و «تولی» و «والی» و مشتقات دیگر این ریشه را به کار می‌برده‌اند و مخصوصاً در نصوص دینی، چه قرآن و چه سنت، از کار و مقام «اداره و امور امت» غالباً به «ولایت و تولی» تعبیر شده است.

بنابراین واژه «سیاست» در آن دوره چندان به کار نرفته و به اندازه امروز استعمال نمی‌شده است.

 

در اصطلاح علمی

از اواخر قرن اول هجری ترجمه کتابهای علمی و فلسفی و ادبی به زبان عربی شروع شد. فلسفه به دو قسمت اصلی نظری و عملی تقسیم می‌شد و هر یک از این دو، دارای سه بخش مستقل بود.

قسمت نظری درست شناختن و قسمت عملی درست زیستن را به آدمی می‌آموخت.

آدمی برای آنکه درست زندگی کند باید بداند:

1- خود را چه‌جور اداره کند.

2-  خانواده را چه‌جور اداره کند.

3- جامعه را چه‌جور اداره کند.

بنابراین حکمت عملی سه بخش داشت: اخلاق، تدبیر منزل، سیاست.

آن بخش از حکمت عملی که به انسان یاد می‌داد جامعه را چه‌جور اداره کند در زبان یونانی «پُلی‌تی‌کوس Politikos» نام داشت.

کلمه Politikos از کلمه «پُلیس Polis» یعنی شهرستان گرفته شده و معنی اصطلاحی آن «علم اداره امور شهرستان» بود.

مترجمین در ترجمه عربی کتابهایی که در یونان درباره «علم ادارة امور شهرستان» تألیف شده بود به جای Polis «مدﻧﻴﮥ» و به جای Politikos «سیاست مُدُن» را به کار بردند (مُدُن جمع مدینه = شهر). از آن پس کلمه «سیاست» به علم مملکت‌داری گفته شد.

توجه داشته باشید که تا اینجا کلمه «سیاست» معادل عربی کلمه یونانی است یعنی همان که در فرانسه «پلی تیک» Politique گفته می‌شود.

 

 در فارسی

سیاست با معانی گوناگونی که در زبان عربی داشت به زبان فارسی آمد. از میان معانی لغوی آن، معنی اول، یعنی دامداری و دامپروری و اداره امور دامها، در زبان فارسی کنونی معمول نیست و شاید اصولاً فاسی‌زبانان هیچ‌گاه سیاست را به این معنی در فارسی به کار نبرده باشند.

در زبان فارسی از کلمه سیاست مشتقات و ترکیباتی از قبیل:

سیاس، سیاستمدار، سیاسی، امور سیاسی و . . . معمول و متداول شد. خواجه نظام‌الملک وزیر معروف سلجوقیان در قرن پنجم کتابی در آیین مملکت‌داری نوشت که به «سیاستنامه» معروف شد.

در زبان فارسی به «فن و عمل اداره امور مملکت» نیز سیاست گفته می‌شد. این معنی نیز با اصل معنی عربی «اداره امور» و اصل یونانی اصطلاح سیاست کاملاً سازگار بود.

همچنین در فارسی سیاست به معنی تنبیه، و سیاست کردن به معنی تنبیه کردن به کار رفته و این معنی نیز با معنی تأدیب در عربی مناسبت کامل دارد.

 

سیاست به معنی حقه‌بازی و نیرنگ

همانطور که در المنجد گفته «السیاسه استصلاح الخلق بارشاد هم الی الطریق المنجی فی العاجل و الاجل. السیاسه المدینه: تدبیر المعاش مع العموم علی سنن العدل و الإستقاﻣﮥ»، سیاست باید بر پایه صلاح‌اندیشی برای توده‌های مردم و آئین مصالح مادی و تصدی همه افراد جامعه و بر پایه عدل و داد و راستی و درستی استوار باشد. اگر این امر خطیر یعنی سیاست و اداره امور امت، به دست کسانی افتد که به راستی صلاحیت آن را داشته باشند و غرض آنها از پرداختن به آن، چیزی جز رضای خدا و آسایش خلق نباشد، سیاست همواره همراه با راستی و درستی، پاکی و تقوی، عدل و استقامت و سیاستمدار در درجه اعلای فضیلت و تقوی و شرافت و کرامت خواهد بود. پیغمبر اسلام (ص) [و] حضرت علی (ع) از برجسته‌ترین نمونه‌های اینگونه سیاست و سیاستمداری هستند. آنها مدتها همه امور امت خود را اداره کردند بی‌آنکه دامن عصمت و تقواشان ذره‌ای به گناه و فساد و دروغ و تزویر و نیرنگ و ستم آلوده شود. زیرا آنها در مورد کوچکترین کار و ناتوان‌ترین افراد و کمترین ذره از اموال و حقوق، خود را در برابر خدا مسئول می‌دانستند و مسئولیت خطیر الهی «سیاست» یعنی اداره امور امت و سرزمین و مملکت اسلام را با التزام به این اصل پذیرفته بودند.

ولی اگر کار خطیر سیاست و اداره امور امت به دست کسانی افتد که خودکامگی و ریاست‌طلبی و هوسبازی انگیزه اصلی آنها بر غصب یا قبول زمامداری باشد، دیگر نباید انتظار داشت که سیاست به معنی «ادارة ا مور مردم از راه عدل و استقامت و پاکی و درستی و به منظور تأمین مصالح معنوی و مادی آنان در حال و آینده» باشد.

سیاست در دست این سیاست‌پیشه‌ها همه مشخصات بالا را از دست می‌دهد و تا آنجا تغییر ماهیت می‌دهد که به معنی:

سواری بر گرده مردم و دوشیدن همه آنها از فقیر و غنی و به کار انداختن همه نیروها و سرمایه‌های ملت در راه هوسها و کامروائیهای شخصی، با استفاده از همه ابزارهای ممکن، زور و تهدید، حقه و نیرنگ، فریب و ریشخند با وعده‌های دروغ سر مردم را گرم کردن و شیره مالیدن و بر خر مراد سوار شدن و از این قبیل کارهای شیطانی درمی‌آید.

اینجا است که توده مردم از کلمه «سیاست» و همه مشتقات آن شدیداً متنفر می‌شوند. چون همراه با «سیاست» چیزی جز:

بیداد و ستم، شهوت و فساد، دروغ و تزویر، ریا و تظاهر، حقّه و نیرنگ، نمی‌بینند.

خاطره تلخی که از حکومتها و سیاستمدارهای فاسد و بیدادگر در مردم پیدا و از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود و چنان در اعماق روح آنها اثر می‌گذارد که قباحت و زشتی کار این حکومتها به خود واژه «سیاست» سرایت می‌کند، همراه با این کلمه صدها معنی زشت و احساس تلخ را بصورت تداعی در یاد آنها برمی‌انگیزد و کار به جایی می‌رسد که معنی صحیح و اصلی کلمه فراموش شود و سیاست در ذهن خاص و عام، «سیاست لعنتی» لقب گیرد.

 

 ترکیبات جدید

بدنبال این تحول لغتی، ترکیبات تازه‌ای از کلمه «سیاست» در فارسی پدید آمد که فقط با همین معنی لغتی سازگار بود. از قبیل سیاست‌باز، سیاست‌باف و . . .

این ترکیبات و شیوع آنها در افواه مردم نیز عامل مؤثری بود که سیاست را روزبروز در اذهان منفورتر کند.

نه فقط کلمه «سیاست»، بلکه معادل فرانسه آن «پلی تیک» نیز سخت به این نکبت دچار شد و امروز فارسی‌زبانها از کلمه «پلی تیک» جز، خدعه، نیرنگ و حقه‌بازی، معنی دیگری نمی‌فهمند.

 

دَها، به جای سیاست

در زمان علی (ع) کلمه سیاست اینطور بدنام نشده بود. این بدنامی نصیب واژه دیگری شده بود؛ واژه دها، دها. معنی اصلیش زیرکی و هشیاری است. ولی زیرک و هشیار کیست؟

علی در پاسخ آنها فرمود:

والله ما معاویه بادهی منی ولکنه یغدر و یفجر و لولا کراهیه الغدر لکنت من ادهی الناس وَ لکِن کُلُّ غَدرَۀ، فَجرَۀ وَ کُلُّ فَجرَۀ،کَفرَۀ، و لِکُلِّ غادِرلِواء، یعَرفُ بِهِ یومَ القِیاﻣﮥِ وَاللهِ ماأُستَغفَلُ بِالمکیدَۀِ وَ لا أُستَغمَزُ بالشدیدۀ (فیض ص 648)

 

سوگند به خدا، معاویه از من زیرک‌تر نیست، نیرنگ‌بازی و دروغ‌پردازی می‌کند. اگر بیزاری از حقه و نیرنگ نبود از زیرک‌ترین مردم همی بودم، اما هر نیرنگی دروغی و هر دروغ انحرافی به همراه دارد. هر نیرنگ‌باز روز رستاخیز با خود پرچمی دارد که با آن شناخته می‌شود، ولی علی در عین حال که نیرنگ‌باز نیست فریب نیرنگ دیگران را هم نمی‌خورد به خدا سوگند نه گول کسی را می‌خورم و نه در برابر سختی‌ها خود را می‌بازم.

نهج‌البلاغه، ج 2، صفحه 206، جلسه 195

 

آری علی زیرک است، خیلی هم زیرک است و به دلیل چنین زیرکی فوق‌العاده گول نمی‌زند و در عین حال گول هم نمی‌خورد، کسی را نمی‌فریبد و در عین حال از کسی فریب هم نمی‌خورد، همان که در جای دیگر فرمود: و ان هی بصیرتی ما لبَّست علی نفسی و ما لبِّس علی: بینش من همواره همراه من است، نه خود خویش را می‌فریبم و نه فریب دیگران می‌خورم.

…آنکس که همه نیروهای فکری خود را در راه رسیدن به خواسته‌های شخصی خود و تجاوز به حقوق دیگران به کار اندازد و در این راه از هیچ گناه و ستم و انحراف دریغ نکند؟ یا آنکس که اندیشه‌اش همه آن باشد که از فرمان خالق سر نه پیچد و در خدمت به خلق ذره‌ای فرونگذار و دامن تقوایش به گناه آلوده نشود؟

از نظر مردان خدا و مردان خرد، زیرکی و هشیاری در راه دوم است نه در راه اول، هر جا به حیله و نیرنگ و عوامفریبی زیرکی نام دهند و خودداری از این گناهها و انحرافها را سادگی و نشان نازیرکی پندارند معلوم است که آنجا مردمی کم رشد و توده‌ای گمراه و منحرف زندگی می‌کنند توده‌ای که در تشخیص حقایق ناتوان و در چنگال کسانی که از جهل و بیخردی و گمراهی‌اش بهره‌برداری می‌کنند خوار و گرفتار است.

علی (ع) در زمان خود با گروهی از این مردم روبرو بود. آنها می‌گفتند علی خیلی خوب است عالم، زاهد، پرهیزکار، شجاع، دادگر و . . . ولی حیف که زیرکی معاویه را ندارد.

 

معنی جدید

یکی از شئون سیاست مملکت و اداره امور یک امت، اداره روابط آن ملت با ملتهای دیگر است. این بخش از سیاست سابقاً اهمیت خاصی نداشت و حتی از بسیاری از بخشهای دیگر سیاست ارجحیتش کمتر بود. با سهولت و توسعه روزافزون ارتباط میان مردم جهان، اداره روابط خارجی و مسائل بین‌المللی به صورت یکی از حساس‌ترین مراحل اداره هر ملت و مملکت درآمد. تا آنجا که سیاست خارجی یکطرف و سیاست داخلی طرف دیگر قرار گرفت. سیاست خارجی مخصوصاً برای کشورهای مقتدر و استعمارگر اهمیت فراوانی پیدا کرد. برای این بخش از سیاست، یعنی سیاست خارجی، در زبان فرانسه کلمه «دیپلوماسی diplomatie» به کار می‌رود. در فارسی بجای دیپلوماسی نیز همان کلمه «سیاست» به کار برده می‌شود. به این ترتیب کلمه سیاست معنی جدیدی پیدا کرد: «سیاست خارجی و اداره روابط خارجی و روابط بین‌المللی».

 

ترکیبات جدید دیگر

پیشرفت زندگی بشر بر وسعت دامنه فعالیتهای اجتماعی به میزان شگفت‌انگیزی افزود و در هر قسمت تحولات اساسی بوجود آورد بطوری که اداره هر یک نیازمند طرح و اجرای نقشه‌های فنی پیچیده‌ای شد، فرهنگ، اقتصاد و شعب مختلف آن. باید برای هر یک از این امور اجتماعی نقشه‌های دقیق و فنی بوسیله کارشناسان آزموده تهیه و برای اجرا در اختیار مجریان گذارده شود. به این ترتیب سیاست کلی مملکت باردیگر تجزیه شد و این بار علاوه بر «سیاست داخلی» و «سیاست خارجی»، تعبیرهایی از قبیل «سیاست فرهنگی»، «سیاست اقتصادی»، «سیاست بازرگانی»، «سیاست تولیدی»، «سیاست پولی»، «سیاست مالی» و... درست و رایج شد.

نکته قابل تذکر اینکه در زبان فرانسه و زبانهای دیگر لاتینی در همه این ترکیبات همان «پلی تیک» به کار می‌رود. مثلاً گفته می‌شود «اکونومو پلی تیک»، «سیاست اقتصادی» ولی در مورد خصوص سیاست خارجی کلمه خاص دیپلوماسی انتخاب شد. چرا!

منشأ این تفاوت این است که در حسن اداره همه شؤون دیگر از فرهنگ، اقتصاد، بازرگانی، تولید و . . . عامل مؤثر، همان کاردانی و حسن اداره و تدبیر است. اما سیاست خارجی، بخصوص برای کشورهای استعمارگر، باید بوسیله مردمی تودار و هفت لا و هفت رنگ اداره شود. بنابراین فن آ‌نها و کار آنها بهتر است دیپلماسی نامیده شود. کلمه دیپلماسی از ریشه یونانی diploos به معنی «دولا» گرفته شده است. مثلاً با آنکه در کشور خود وظیفه دارد و می‌کوشد قانون و حقوق دیگران را محترم بشمارد وقتی قدم به کشور دیگر، بخصوص اگر کشوری استعمارزده یا آماده برای استعمار و به اصطلاح جدید، توسعه‌نیافته، یا در حال توسعه می‌گذارد، اصیل‌ترین وظیفه و مأموریت او قانون‌شکنی و حق‌کشی می‌شود. باید تمام قدرت فکری خود را به کار اندازد و هر چه فوت و فن در چنته دارد به کار برد تا قوانین آن مملکت حتی قوانین اساسی، آن را به سود مملکت خود نقض کند و ساده‌ترین و مسلم‌ترین حقوق بشری را زیر پا گذارد. برای نشان دادن این شیوه ارباب‌پسندانه دیگر کلمه «پلی تیک» کافی نیست واژه دیپلوماسی بهتر و روشن‌تر می‌تواند آن را در نظر مجسم کند.

 

منبع:سایت بنیاد شهید بهشتی



کلید واژه ها: بهشتی


نظر شما :