پاسداشت حمید عنایت و قاسم افتخاری در انجمن علوم سیاسی/ علاقه‌مند جبهه ملی که به آیت‌الله مطهری ارادت داشت

۱۸ فروردین ۱۳۹۱ | ۱۶:۰۲ کد : ۲۰۲۷ از دیگر رسانه‌ها
تانیا تجلی، شراره عبدالحسین‌زاده: نخستین همایش یادمان فرهیختگان دانش سیاست اواخر سال گذشته برای اولین بار در حالی برگزار شد که در آن از تندیسی رونمایی شد که از این پس قرار است هر از گاهی (یا چنان که پیش‌تر عنوان شد هر سال یا هر دو سال یک بار) به یکی از فرهیختگان این علم اهدا شود. تندیس امسال این همایش به قاسم افتخاری، دانشیار روابط بین‌الملل دانشگاه تهران و عبدالرحمن عالم، شاگرد مرحوم حمید عنایت اهدا شد. بخش اعظم این همایش که به همت انجمن علوم سیاسی ایران چهارشنبه ۱۷ اسفند سال گذشته در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شده بود، به بزرگداشت حمید عنایت اختصاص یافت. قاسم افتخاری، عبدالرحمن عالم و علی‌اکبر امینی از سخنرانان این همایش بودند که هر کدام به ذکر خاطراتی از مرحوم عنایت پرداختند. در این همایش حمیرا مشیرزاده نیز یادداشتی قرائت کرد که به همراه حسین سلیمی برای دکتر قاسم افتخاری نوشته بودند. چهره‌هایی همچون جواد اطاعت، محمدرضا تاجیک، حسین سلیمی، سعید معیدفر و کیهان برزگر نیز در این همایش حضور داشتند.

 

 

زندگی و مرگ روشنفکر دانشگاهی

 

مرحوم دکتر حمید عنایت در خانواده‌ای روحانی تبار در هشتم شهریور ۱۳۱۱ در تهران متولد شد. نسب او از سوی پدر به سادات و مادرش به قاجار پیوند می‌خورد. پدر و دو نفر از عمو‌هایش در کسوت «روحانیون» بودند که در دوره رضاشاه، کسوت روحانیت را کنار گذاشته و با گرفتن پروانه دفتر اسناد رسمی، «محضردار» شدند. حمید عنایت برادر دوقلوی دکتر محمود عنایت (ناشر مجله نگین) بود. او پدرش را در ۱۳ سالگی از دست داد.

 

مرحوم دکتر عنایت دوره ابتدایی را در دبستان سپهر آغاز کرد اما دو سال پایانی آن را در دبستان ارامنه به پایان رساند. دوره دبیرستان را در دبیرستان‌های دارالفننون، فیروز بهرام که بانیان آن زرتشتی بودند، مقارن نهضت ملی شدن نفت با موفقیت تمام کرد. ورود او به دوره کار‌شناسی رشته علوم سیاسی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصاد دانشگاه تهران در پنج مهر ۱۳۳۰ آغاز شد. دوره کار‌شناسی در رشته علوم سیاسی را در سال ۱۳۳۳ به پایان برد و چون در این رشته شاگرد اول شده بود، برابر مقررات آن زمان، بورس دولتی دوره کارشناسی ارشد را در انگلستان گرفت. اما دولت موقت سپهبد زاهدی از اعطای بورس تحصیلی برای کسانی که قصد تحصیل در رشته علوم سیاسی را داشتند، امتناع می‌ورزید. عنایت دو سالی سرگردان ماند و برای تامین هزینه تحصیل به سمت کارمند محلی (مترجم فارسی) در سفارت ژاپن در تهران مشغول به کار شد و با پس‌انداز خود به انگلستان رفت. دوره کارشناسی ارشد (MSC) را در رشته علوم سیاسی در «مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی» دانشگاه لندن در سال ۱۳۳۵ شروع و در سال ۱۳۳۷ به پایان رسانید و برای دوره دکترای تخصصی در مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی آن دانشگاه (School of Oriental & African Studies) معروف به SOAS که در گذشته در منابع فارسی به آن «مدرسه السنه شرقیه» می‌گفتند، ثبت‌نام کرد و سرانجام در سال ۱۳۴۱ به اخذ درجه دکترا از دانشگاه لندن توفیق یافت. عنوان رساله دکترای او در مورد «تاثیر غرب بر موقعیت عرب با تاکید بر سیاست و ناسیونالیسم عربی» بود.

 

در سال ۱۹۶۰ میلادی عنایت در تاسیس کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا شرکت داشت و به سمت دبیر آن برگزیده شد. انجمن دانشجویان ایرانی در انگلستان فصلنامه‌ای به عنوان پژوهش منتشر می‌کرد که اگرچه مقالات آن مخالف رژیم بود، تایپ آن را ماشین‌نویس سفارت که با این دانشجویان دوست بود، به رایگان انجام می‌داد. عنایت بین سال‌های ۱۳۴۳-۱۳۴۱ش/ ۱۹۶۴-۱۹۶۲م برای بخش فارسی رادیو بی‌بی‌سی در لندن کار می‌کرد و همزمان به آموختن زبان‌های آلمانی و پهلوی و تاریخ باستان مشغول بود.

 

دکتر حمید عنایت پس از اتمام دوره دکترا، در آغاز قصد بازگشت به ایران را نداشت و درصدد اشتغال به کار در انگلستان یا در مقر سازمان ملل متحد (در آمریکا یا سوییس) بود. از دلایل عمده این تصمیم، فعالیت‌های سیاسی او در دوره دانشجویی در انگلستان علیه رژیم شاهنشاهی و در جهت اهداف نهضت ملی ایران بود. عنایت پس از دو سال، چون کار دلخواه خود را نیافت، کرسی مدرس موقت در رشته «فلسفه حقوق اسلامی» در دانشگاه خارطوم (سودان) را پذیرفت و سال تحصیلی ۶۵ ـ ۱۹۶۴م/ ۴۴-۱۳۴۳ش را به تدریس در آن دانشگاه پرداخت. پس از تدریس یک ساله در دانشگاه خارطوم، به لندن بازگشت و ضمن اشتغال به فعالیت‌های فرهنگی از جمله ترجمه متون ادبی، فلسفی و حقوقی (فلسفه سیاسی)، برای گذران زندگی، هفته‌ای دو روز به عنوان کارمند محلی در بخش کنسولی سفارت ایران در لندن به کار پرداخت. مقارن با بازگشت به ایران، عنایت با خانم آنا والتن، پژوهشگر جامعه‌شناس و تاریخ اقتصادی ایران ازدواج کرد که ثمره آن دو فرزند به نام‌های هادی و آمنه بود. سال بعد به ایران بازگشت و به استناد یک سال تدریس منظم و تمام وقت در دانشگاه خارطوم سودان و چند سال تدریس پاره‌وقت در کالج‌های لندن، پذیرش شد و از طی دوره استادیاری معاف شد و به سمت دانشیار در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران استخدام شد.

 

علاقه دکتر حمید عنایت به جبهه ملی در خاطرات آنا عنایت (همسر حمید عنایت) که از شرکت خود و همسرش در مراسم ختم (روز هفت) درگذشت دکتر محمد مصدق در اسفند ۱۳۴۵/ مارس ۱۹۶۷ یاد می‌کند، به خوبی روشن می‌شود. آنا عنایت می‌نویسد: «چند هفته پس از ورود به تهران، شوهرم مرا با خود به مراسم هفت مصدق برد...عزادارانی از تمام اقشار و سطوح جامعه با اندوه عظیم و بالا‌تر از همه وقار و فرهنگی که حکایت از مدنیتی شایسته داشت، گرد آمده بودند.» چند روز بعد او را به مرکز ساواک احضار کردند و چون دکتر عنایت، نسبت مع‌الواسطه خویشاوندی خود از سوی همسر عمویش را با متوفی مطرح کرده بود، ایرادات دیگری را که در پرونده سیاسی او موجود بود، به رخ او کشیده بودند، ازجمله: نوشتن مقدمه بر کتابی در باب مارکسیسم از آندره پیتر؛ در حالی که کتاب را دانشگاه تهران چاپ کرده بود! با این همه دکتر عنایت با رویکردی علمی و دانشگاهی با نوعی محافظه‌کاری عالمانه توانست از تعرض ساواک مصون بماند. عنایت در سال تحصیلی ۴۸ ـ ۱۳۴۷ برنده بورس تحقیقاتی آیزنهاور شد و به آمریکا رفت و در سال ۱۳۴۹ از آمریکا به ایران بازگشت و تدریس در دانشگاه تهران را از سر گرفت. در ۱۳۵۱ش/ ۱۹۷۲م جایزه تحقیقاتی دانشگاه تهران را از آن خود کرد و در سال بعد ۱۳۵۲ش/ ۱۹۷۳م فرصت مطالعاتی کالج سنت آنتونی دانشگاه آکسفورد را گرفت و در همین سال در دانشگاه تهران به سمت استادی ارتقا یافت و ضمن تدریس در دانشگاه به تحقیق و تتبع ادامه داد. دکتر عنایت دو دوره به عنوان رییس گروه علوم سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران (از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۴) برگزیده شد. عنایت به سبب فهم ژرفش از فلسفه اسلامی، در یک گروه خاص مباحثه در باب تفکر اسلامی که از سال ۱۳۵۳ در روزهای یکشنبه در منزل آیت‌الله مرتضی مطهری برگزار می‌شد، مشارکت داشت.

 

او در دانشگاه تهران از چهره‌های «ضد دستگاه پهلوی» شناخته می‌شد اما با حفظ موقعیت دانشگاهی و علمی‌اش از مبارزات سیاسی غافل نبود. دکتر عنایت در سال ۱۳۵۵ جایزه ادبی فروغ را به پاس خدمات‌اش به زبان فارسی دریافت کرد. پس از انقلاب، او با «جبهه دموکراتیک ملی ایران» که در ۱۴ اسفند۱۳۵۷ بر سر مزار دکتر مصدق در احمدآباد اعلام موجودیت کرد، همکاری داشت. پس از تعطیل شدن دانشگاه‌ها در ایران، در چارچوب اجرای انقلاب فرهنگی، دکتر عنایت تقاضای مرخصی بدون حقوق کرد و به همراه همسر و دو فرزندش (هادی و آمنه) به انگلستان رفت و در سال ۱۳۵۹ به سمت استادیار در کالج سنت آنتونی دانشگاه آکسفورد استخدام شد. اما بعد دکتر عنایت در نامه‌ای به دکتر شیخ‌الاسلامی از انگلستان برای تمدید تقاضای مرخصی این‌چنین بیان می‌کنند: «حالت مزاجی و وضع فشار خونم طوری است که باید مدتی زیر نظر پزشک مراقب در لندن اقامت کنم.» تقاضای او، به علت نیاز مبرم دانشگاه تهران با درخواست او مخالفت شد، دکتر عنایت به ناچار استعفای خود را از مقام استادی علوم سیاسی دانشگاه تهران تقدیم مقامات دانشگاه می‌کند. دکتر شیخ‌الاسلامی مدیر گروه علوم سیاسی وقت متن استعفانامه را پس از سه ماه به جریان انداخت. در این هنگام او به تالیف کتاب اندیشه سیاسی در اسلام معاصر به زبان انگلیسی پرداخت. دکتر عنایت کتاب را به استاد مرتضی مطهری اهدا و از او به بزرگی یاد کرد که حملات بسیار از سوی مجامع شبه‌روشنفکران، توده‌ای‌ها و سلطنت‌طلب‌ها در خارج از کشور نسبت به او در پی داشت. دکتر عنایت سرانجام در سه مرداد ۱۳۶۱ به هنگام بازگشت از جنوب فرانسه به انگلیس سکته و فوت کرد. دکتر عنایت همیشه در اوج بود و حتی مرگش در آسمان اتفاق افتاد. پیکر او چند روز بعد در قبرستان مسلمانان شهر آکسفورد دفن شد.

 

 

در ستایش فرهیختگی

 

عبدالرحمن عالم: حمید عنایت انسان فرهیخته‌ای بود که در زمینه تخصصی، خودآگاهی‌های علمی عمیقی داشت و بی‌هیچ خودخواهی و خودستایی و با نگاهی دور از هرگونه تعصب و جزمیت به مطالعه، بررسی و نقد در زمینه علم سیاست و اندیشه‌های سیاسی ایران و اسلام و غرب می‌پرداخت و حاصل کار خود را با ژرفایی درونی و با سادگی و روانی در اختیار دانشجویان و خوانندگان نوشته‌هایش می‌گذاشت. نویسنده و مولف و مترجمی توانمند بود و به‌ جرات می‌توان گفت در حوزه مطالعات اندیشه سیاسی در دانشگاه‌های ایران ابداع‌گر و نوآور بود. پیش از او آثاری در زمینه اندیشه سیاسی غرب در ایران منتشر شده بود، مانند کتاب محسن عزیزی با عنوان تاریخ عقاید سیاسی، یا ترجمه کتاب جرج ساباین توسط بهاءالدین پاسارگاد با عنوان تاریخ نظریات سیاسی و نیز کتاب خودآگاهی پاسارگاد با عنوان تاریخ فلسفه سیاسی، اما نوشته‌ها و ترجمه‌های عنایت، آغازگر فصل جدیدی در حوزه مطالعات اندیشه سیاسی بود و به جرات می‌توان گفت بعد از آثار عنایت، چندان چیزی بر این مجموعه افزوده نشده یا دست‌کم به قدر ارزش کاری که دکتر عنایت انجام داد، انجام نشده است. عنایت، فرهنگ و جامعه ایرانی اسلامی خود و فرهنگ و تمدن غرب را به خوبی می‌شناخت و همچنان می‌کوشید ژرفای شناخت خود را افزون‌تر کند و در اختیار دوستداران یا دانشجویان قرار دهد. او در ضمن تسلط‌ کم‌نظیرش به زبان‌های انگلیسی، فرانسه، عربی، ارمنی، ژاپنی و آلمانی استاد پرکاری بود و فعالیت علمی گسترده‌ای هم داشت. دکتر عنایت با مسایل سیاسی ایران در دوران پس از شهریور ۲۰ تا مبارزات ملی شدن نفت و جریان‌های سیاسی همزمان یا پس از آن‌ها آشنایی خوبی داشت. در سال ۱۳۳۷ پایان‌نامه فوق‌لیسانس خود را با عنوان «افکار عمومی بریتانیا و بحران نفت» نوشت. اما تحصیلات دوره دکترا برنامه آینده علمی او را تعیین کرد. پایان‌نامه دکترای او با عنوان «تاثیر غرب بر ناسیونالیسم عرب» نمایانگر تغییر خط فکری اساسی اوست.

 

 

برای استادی بزرگ

 

حمیرا مشیرزاده: دنیایی از پرسش، جهانی از آرزو، عشق به دانستن و رویای بر ساختن جهانی آرمانی ما را به سوی قدیمی‌ترین دانش بشر کشاند. جوان بودیم و پر از میل به پوییدن و بالیدن، بسیاری از ما دانش‌های پررونق و اسم و رسم‌داری را‌‌ رها کرده و با سودای کشف رمز و رازهای جامعه پیچیده انسانی و گام گذاشتن در مسیر پر فراز و نشیب اصلاح اجتماعی وارد دنیای علم سیاست شده بودیم. در فضای اجتماعی ابتدای دهه ۱۳۶۰ بسیاری از ما می‌خواستیم دانشی بیاموزیم که تکلیف جهان را مشخص کند، ما را از گردنه دشوار اندیشه‌ورزی بگذراند، پرسش‌هایمان را جواب دهد یا حداقل راه طرح پرسش‌های درست را پیش پایمان گذارد. کسانی هم بودند که در پی حشمت و جاه، روی به دانش سیاست آورده بودند اما برای ما دانشی که برگزیده بودیم دانشی شریف بود و سرنوشت‌ساز. به راستی دانش بود، علم بود، برآیند علوم مختلف بود، دشوار بود، پردامنه و تنش‌آلود، به تمامی علوم سر می‌کشید و راه را برای رسیدن به جهانی که در ذهن خود می‌آفریدیم هموار می‌کرد. دانشی که برگزیده بودیم، همه پدیده‌های انسانی را مدنظر داشت و ما را به دریایی از ادبیات و اندیشه می‌کشاند.

 

هنگامی که با آرمان بلند شناخت جهان پا به این دریای پرتلاطم گذاشتیم، غوغایی عظیم و اضطرابی بزرگ گریبان‌گیرمان شد. امواج بلند اندیشه و فراز و نشیب حوادث چنان بود که جوانانی نورسته را که تنها اشتیاق دانستن داشتند در لب پرتگاه قرار می‌داد؛ پرتگاهی که در یک سویش دشت سرسبز آگاهی بود و در سوی دیگرش سراشیبی فرصت‌طلبی یا کج‌فهمی. در یک سوی آن امکان فهم واقعیت و در سوی دیگرش گریز از دانش یا انکار و تحریف واقعیت. اهل اندیشه که در این محفل گرد آمده‌اند نیک می‌دانند که چگونه یک روح بزرگ و یک عالم کارآمد می‌تواند تو را در رهایی از چنین پرتگاهی یاری رساند.

 

در آن هنگام یعنی در ابتدای دهه ۱۳۶۰، در زمانی که دنیایمان هر روز دگرگون می‌شد، دستی آرام و متین در دانشگاه تهران بر شانه‌هایمان قرار گرفت که تجربه‌ای گران و دانشی عمیق را برای یافتن راه به جانمان می‌نشاند. آن دست از آن کسی بود که بیشتر ما در ابتدای امر گمان نمی‌کردیم چراغ راهمان برای جست‌وجوی واقعیت و شیوه‌های درست اندیشیدن در دستان اوست. چهره‌اش بسیار آرام بود و لبخند واقعی و دلنشینش نماد همیشگی آرامش درونی. مردی بود که خود را وقف آموزش و شناخت واقعیت سیاست کرده بود. لحن کلامش بسیار آرام و گاه خشک و کاملا مدرسه‌ای بود. خطابه نمی‌دانست یا اگر هم می‌دانست نمی‌خواست از آن بهره گیرد، بنیادهای شناخت علمی‌اش حتی شیوه سخن گفتن او را آرام و بی‌طرفانه کرده بود. برای برخی از ما این شیوه سخن بعید بود و به آن سبب در ابتدا از او فاصله می‌گرفتیم،‌گاه سخنش را به جان نمی‌خریدیم و راه خود را به سوی گفتارهای احساسی کج می‌کردیم. اما او آرام‌آرام با گام‌هایی محکم و استوار به سویمان آمد، دستمان را گرفت و به ما نشان داد که راه یافتن به واقعیت از طریق علم و روش‌های علمی امکان‌پذیر است. او به ما نشان داد که سیاست فقط کشمکش‌ نیست. سیاست بخشی از واقعیت جهان است و با علم می‌توان گوهر نهفته آن را آشکار کرد. او به ما یاد داد اگرچه در جست‌وجوی شناخت علمی باید از جانبداری و پیش‌داوری و ارزشگذاری اجتناب کنیم، اما جز با رعایت اصول اخلاقی علم شایسته نیست در راه کاوش واقعیت قدم برداریم.

 

گستره دانش او گاه متحیرمان می‌کرد. تدریس دروسی متنوع در حوزه‌های مختلف علم سیاست و روابط بین‌الملل، آن هم با کیفیتی بی‌نظیر، حکایت از وسعت مطالعات او داشت. خاطرات ما از درس‌های مختلف از یاد نرفتنی است. اما بی‌تردید آنچه ما را بیش از همه چیز به یاد استاد می‌اندازد، درس روش پژوهش بود که در مقاطع مختلف تحصیلی فرصت آن را داشتیم که نزد ایشان تلمذ کنیم؛ درس مهمی که به ما ‌آموخت این بود که برای طرح مباحث علمی پذیرفتنی چاره‌ای جز اتکا به شواهد قابل پذیرش و قابل آزمون نداریم، باید بکوشیم اندیشه‌ای نظام‌یافته داشته باشیم و باید آماده نقد و نقدپذیر باشیم.

 

روش‌ها و بینش‌هایش افق‌های تازه‌ای پیش رویمان می‌گشود و آرامش و لبخندش نور امید به شناخت را در دل‌هایمان روشن می‌کرد. عمق دانش و تجربه گران بهایش روز به ‌روز بیشتر برایمان آشکار می‌شد و گام به گام در می‌یافتیم که به عکس آنچه کانت در سرآغاز رساله صلح جاویدش گفته، یافته‌های اهل علم تنها نوشته‌هایی بی‌فایده‌ نیست، بلکه راه تاریخ‌سازی است که می‌تواند آینده هر جامعه‌ای را دگرگون کند. پایمردی او بر اصول بر هیچ‌کس پوشیده نیست. پایمردی‌ای که بخش مهمی از آن در طریق حفظ دانش سیاست و استلزامات چنین دانشی بوده است. او بیش از ۴۵ سال برای آموزش علم سیاست و روش‌های علمی تفکر، تلاشی شبانه‌روزی کرد. از همه چیز چشم پوشید تا به جامعه علمی ایران بیاموزد که سیاست علم است و روش‌های علمی، راه مناسب رسیدن به واقعیت. هرچند که همیشه تاکید داشت این علم محدودیت‌های خود را نیز دارد.

 

پایبندی او به اصول اخلاقی، صداقت همیشگی‌اش، بزرگ‌منشی و آزادگی‌اش و بسیاری از دیگر خصوصیات والای شخصیتی او درس دیگرش برای ما بوده و هست. اصول برای او هرگز بر اساس منافع شخصی تعریف نمی‌شود و به همین دلیل در همه موقعیت‌ها ثابت می‌ماند و راهی برای فرصت‌طلبی، خودبینی، یا مسوولیت‌گریزی باقی نمی‌گذارد. توجه همزمان و متناسب او به اخلاق مسوولیت و تکلیف اخلاقی و یافتن گذرگاه باریکی که در آن یکی را فدای دیگری نکند، نشانه‌ای است از صلابت اخلاقی کم‌نظیر روحی آرام و ایمانی ژرف. او نسلی را تربیت کرد که امروز خود معلم هزاران دانشجوی حقیقت‌جوی سیاست و روابط بین‌الملل هستند. به گونه‌ای که می‌توانیم بگوییم در میان استادان کنونی علوم سیاسی و روابط بین‌الملل نمی‌توان کسی را یافت که مستقیم و غیرمستقیم شاگردی آن استاد بزرگ را نکرده باشند. او طی نزدیک به نیم قرن گذشته نهال درخت دانشی را کاشت که امروز نسل جدید اندیشمندان علوم سیاسی و روابط بین‌الملل ایران برگ و بار آن هستند و هر روز میوه‌های تازه‌ای به بازار اندیشه جامعه ایرانی عرضه می‌کنند. او دکتر قاسم افتخاری است، استادی که ما افتخار شاگردی‌اش را داشته‌ایم.

 

 

علیه ژست روشنفکرانه

 

علی‌اکبر امینی: یکی از نکات جالب‌توجه در مورد حمید عنایت فروتنی و افتادگی‌اش بود. خیلی از ما تا یک کتاب ترجمه می‌کنیم خدا را بنده نیستیم. خودم که این‌گونه هستم. اما مرحوم عنایت این‌گونه نبود. عدل و انصاف عنایت بی‌نظیر بود. بنده با دکتر بشیریه در یک کلاس و رقیب یکدیگر بودیم. یکی از استادان به اشتباه به من نمره «ج» داد و بشیریه نفر اول کلاس شد، البته کتمان نمی‌کنم که تفاوت من و دکتر بشیریه از زمین تا آسمان است اما با طرح این مساله می‌خواهم به یکی از صفات مرحوم عنایت اشاره کنم. دکتر عنایت نمراتش دقیق و به حق بود. همیشه با چهره گشاده‌روی او روبه‌رو بودیم. به قول اوکتاویو پاز لبخند بر لب انسان معجزه خداوند است و عنایت بی‌شک نمود این جمله بود. قدرت بیان، فصاحت و بلاغتی کم‌نظیر داشت. نثرش متین، مستحکم، فاضلانه، فاخرانه و استوار بود. آشنایی با چند زبان زنده بین‌المللی یعنی شش زبان از دیگر ویژگی‌های او به شمار می‌رفت، که هیچ وقت این زبان‌ها را در هم نمی‌آمیخت.

 

عشق به تمدن ایران در تدریس و گفتارش نمایان بود. داوری‌های بدون تعصب و کینه‌ورزی و دشمنی داشت. در اینجا به نقل قولی از دو نفر از دوستان اشاره می‌کنم. شنیده‌ام هنگامی که دکتر مقتدر سر کلاس درس به مبحث هگل می‌رسید می‌گفت اینجا جایی نیست که من قدم بگذارم و این حوزه در صلاحیت عنایت است. دیگر شخصی که به عنایت توجه خاصی داشت، داریوش آشوری بود. داریوش آشوری در مورد عنایت گفته است آنجا که عنایت باشد من نباید اندیشه سیاسی در غرب را تدریس کنم. هنگامی که دانشجوی سال اول بودم در مورد خطاهای مارکسیسم یادداشتی نوشتم و نزد دکتر عنایت بردم. عنایت پس از خواندن یادداشت به من گفت: عزیزم هنوز زود است برو بیشتر کار کن. این صفت را نیز دکتر بشیریه داشت و دارد. این دو بزرگوار به دانشجو بسیار احترام می‌گذاشتند. یک روز از وی پرسیدم موش و گربه عبید زاکانی چه می‌خواهد بگوید، گفت این سوال جواب نسبتا طولانی‌ای دارد، بیا دفتر من تا با هم مفصل صحبت کنیم. یک‌بار دیگر پرسیدم چرا اندیشه سیاسی در غرب را خودتان تدریس نمی‌کنید، پاسخ داد ترجیح می‌دهم نه با دولتیان درگیر شوم و نه با متعصبان متصلب مارکسیسم. وی از جانب مارکسیست‌های مارکس نخوانده بسیار مورد حمله قرار می‌گرفت. عنایت ژست روشنفکرانه نداشت. سروقت می‌آمد و به سوالات دانشجویان با حوصله پاسخ می‌داد. اگر سوالی جنبه خاص‌تر داشت بعد از کلاس به آن‌ها پاسخ می‌گفت به سوالاتی که جنبه عام‌تر داشت در کلاس پاسخ می‌داد.

 

 

بیوگرافی دکتر افتخاری

 

دکتر قاسم افتخاری در سال ۱۳۱۳ در روستای شیخ علی شهرستان خوی استان آذربایجان غربی متولد شد. دبیرستان را در‌‌ همان شهر گذراند و جزو اولین فارغ‌التحصیلان کلاس دوازدهم در سال ۱۳۳۶ بود. سپس عازم تهران شد تا با شرکت در کنکور پزشکی در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران ادامه تحصیل دهد اما با وجود اینکه ثبت‌نام کرده بود موقعی به تهران رسید که کنکور پزشکی انجام شده بود. به ناچار در تهران اقامت گزید که باخبر شد آزمون پزشکی دانشگاه مشهد برگزار نشده است؛ بنابراین به مشهد رفت. ولی قرار بر این بود که ابتدا در دانشکده پزشکی تهران استخدام شده و سپس برای تحصیل عازم مشهد شود اما تا تشریفات استخدام تکمیل شود زمان آزمون دانشکده پزشکی مشهد هم سپری شد. پس از استخدام در دانشکده پزشکی مشهد از تحصیل در رشته پزشکی منصرف شد و در رشته زبان و ادبیات انگلیسی در دانشکده ادبیات زبان انگلیسی مشهد - دانشگاه فردوسی فعلی- پذیرفته شد. همزمان معاون کتابخانه دانشکده پزشکی دانشگاه مشهد هم بود. پس از پایان دوره کار‌شناسی با بورس اعطایی دولت آمریکا به کتابخانه دانشگاه مشهد به آمریکا رفت تا دوره کتابداری را بگذراند. در آمریکا نیز همزمان با گذراندن دوره کتابداری در کتابخانه مشغول به کار شد. سپس با شرکت در کنکور وارد دانشکده ادبیات دانشگاه دیتروید – میشیگان شد و مقطع فوق لیسانس را در رشته زبان و ادبیات انگلیسی آغاز کرد. اما با اتمام دوره یک ساله بورس دوره کتابداری با تلاش بسیار از وزارت خارجه آمریکا اجازه گرفت به تحصیلات خود در دوره کتابداری نه رشته زبان و ادبیات انگلیسی ادامه دهد. در نتیجه، در دوره کتابداری مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه کاتولیک آمریکا پذیرفته شد و برای ادامه تحصیل به واشنگتن رفت. با اتمام دوره کتابداری در رشته روابط بین‌الملل در مقطع دکترا تحصیل خود را ادامه داد و دو دوره کارشناسی ارشد و دکترا روابط بین‌الملل را در سال ۱۹۷۰م/ ۱۳۴۹ش به پایان رساند و در‌‌ همان سال به ایران بازگشت و در دانشکده حقوق و علوم اداری وقت دانشگاه تهران استخدام شد که تا به امروز ادامه دارد.

 

 

خاطراتی از عنایت

 

قاسم افتخاری: اولین برخوردم با دکتر حمید عنایت سال ۱۳۴۹ بود، یعنی زمانی که وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شدم. مرحوم عنایت چهار سال پیش از من وارد دانشکده شده بود و علوم سیاسی تدریس می‌کرد. تنها مرحومان حمید عنایت، دکتر هوشنگ مقتدر و من بودیم که فارغ‌التحصیل سیستم آموزشی علوم سیاسی آنگلوساکسون بودیم. دیگران فارغ‌التحصیل سیستم آموزشی فرانسه بودند. از‌‌ همان اول عنایت به مساله مهمی اشاره کرد که‌‌ همان مساله باعث همکاری نزدیک میان من و وی شد. در آن زمان علوم سیاسی رشته‌ای مستقل نبود، بلکه علوم سیاسی وابسته به علم حقوق بود. علوم سیاسی را حقوق سیاسی می‌خواندند و دانشجویان یا حقوق قضایی یا حقوق سیاسی را انتخاب می‌کردند و عنایت بود که علوم سیاسی را مستقل کرد. خانه عنایت در خیابان ادوارد براون بود و من به دلیل نزدیکی زیادی که خانه‌اش با دانشگاه داشت به آنجا می‌رفتم و با وی درد دل می‌کردم. عنایت خاطرات زیادی می‌گفت که نمی‌توان در اینجا به همه خاطرات وی اشاره کرد. هنگامی که در سال ۱۳۳۰ از دانشگاه فارغ‌التحصیل شد، حکومت زاهدی برقرار بود و عنایت هم شاگرد اول شده بود و باید به خارج اعزام می‌شد. اما به دلیل شرایط سیاسی حاکم، دانشجویان در آن زمان از این حق محروم بودند و عنایت نتوانست از این حق خود استفاده کند و در سفارت ژاپن به عنوان مترجم و به مدت چهار سال مشغول به کار شد. او در این مدت نه تنها توانست زبان ژاپنی را یاد بگیرد، بلکه کارهای علمی زیادی انجام داد. در سال ۱۳۳۷ قادر شد از حق عقب افتاده خود استفاده کند و به لندن رفت و در عرض دو سال موفق شد تحصیلاتش را تکمیل کند. در لندن دوره دکترا سه ساله بود و عنایت موفق شده بود که این دوره را دو ساله به پایان برساند. اما دانشگاه حاضر نبود که مدرک وی را بدهد. به همین علت بود که میان عنایت و دانشگاه کشمکش درگرفت. عنایت برای حل این مشکل به آقای فرزاد سرکنسولگری ایران در لندن مراجعه کرد اما وی مشغول نوشتن کتابی درباره حافظ ‌شناسی بود و گفت وقت ندارد. مرحوم عنایت در ‌‌نهایت مجبور شد به دادگاه شکایت کند.

 

در سال ۳۹ در برپایی کنفدراسیون دانشجویان شرکت کرد و به عنوان دبیر آن انتخاب شد. عنایت از آمدن به ایران هراس داشت، به همین دلیل در تلاش بود کاری در نهادهای سازمان ملل پیدا کند. در سال ۴۴ تصمیم گرفت به سودان برود و در دانشگاه خارطوم به تدریس بپردازد و زبان عربی‌اش را کامل کند. سال ۴۵ بر هراسش غلبه کرد و به ایران بازگشت و در دانشکده حقوق به تدریس پرداخت. دو سال بعد بورسی به نام آیزنهاور به عنایت اعطا کردند و یک سال به آمریکا رفت و دوباره سال ۴۸ به ایران بازگشت. در سال ۴۹ من وارد دانشکده شدم و آغاز آشنایی من با ایشان بود. عنایت بود که اندیشه‌های سیاسی را به سبک غرب ارایه داد. وی بسیار باهوش و شوخ طبع بود. همیشه با صدای بلند می‌خندید. یک‌بار از وی پرسیدم خنده‌هایت را از چه کسی یاد گرفتی و وی پاسخ داد از نیچه. بعد از آن یک سال به آکسفورد رفت و دوباره به ایران برگشت و با زمان انقلاب مواجه شد. دلش نمی‌خواست از ایران برود ولی چون دانشگاه‌ها بسته شد از ایران رفت. به دنبال این بود که دانشگاه باز شود ولی متاسفانه فرصتی به دست نیاورد. در سال ۶۲ از مسافرتی که از پاریس به لندن برمی‌گشت به علت سکته قلبی فوت کرد. یاد آن حرفش می‌افتم که همیشه می‌گفت ۵۰ سالگی در خانواده ما خطرخیز است. هرچند جسم عنایت از میان ما رفته است اما به طور معنوی با ماست.

 

 

منبع: روزنامه شرق

کلید واژه ها: حمید عنایت قاسم افتخاری


نظر شما :