روزی که آمریکا مرزهایش را به روی یهودیان بست

یادآوری سرنوشت شوم کشتی پناهجویان به ترامپ
۱۷ تیر ۱۳۹۶ | ۱۶:۵۵ کد : ۵۹۱۵ تاریخ جهان
یادآوری سرنوشت شوم کشتی پناهجویان به ترامپ
روزی که آمریکا مرزهایش را به روی یهودیان بست
کریستف گونکل/ ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی

 

تاریخ ایرانی: اگر مقام‌های آمریکایی اجازه داده بودند که «یواخیم هیرش» دوساله که به تازگی راه افتاده بود، وارد خاک ایالات متحده شود، بی‌تردید جان به در می‌برد و زنده می‌ماند. همین‌طور آن دخترک یازده ساله یعنی «لوره دوبلون» با آن دامن قشنگ چهارخانه‌اش که در آخرین عکسی که به تاریخ ۲۲ مه ۱۹۳۹ از وی باقی مانده، در برابر دوربین لبخندی خجولانه بر لب دارد. خواهر کوچکترش اوا جلوی او ایستاده و پدرش ویلی نیز با کت‌وشلوار سفید در کنار او ایستاده و او نیز لبخند می‌زند. پشت سر آن‌ها مادر خانواده یعنی ارنا و عمو اریش بر روی نرده کشتی ایستاده‌اند. باد موهای فرفری مادر را پریشان کرده و چنین به نظر می‌رسد که این افراد سفری تفریحی را با کشتی تفریحی «سنت‌لوئیس» سپری می‌کنند.

 

واقعیت این است که خانواده دوبلون فراری و پناهجو بودند. این خانواده همه دارایی از جمله مغازه کفش‌فروشی خود در شهرشان ارفورت را‌‌ رها کرده و حال در کنار یک لاستیک نجات غریق در برابر دوربین ژست گرفته بودند. قرار بر این بود که کشتی سنت‌لوئیس آن‌ها را نجات داده و به کوبا بیاورد و از آنجا خود را به ایالات متحده برسانند و از شر نازی‌ها رهایی پیدا کنند.

 

اما این خانواده هرگز در هاوانا و یا میامی پیاده نشدند و تنها از روی‌‌ همان عرشه کشتی به این سواحل دست‌نیافتنی نگاه کردند. زیرا قایق‌های گشتی و هواپیما‌ها و ماموران مرزبانی از ورود آنان جلوگیری کرده و این عده پناهجو را مانند بیماران جذامی از خود راندند. در آن زمان غرب به هیچ عنوان پناهجویان یهودی را نمی‌خواست و از پذیرش آنان خودداری می‌کرد. بدین ترتیب بود که خانواده دوبلون بعد‌ها به شرق فرستاده شده و سر از اردوگاه مرگ آشویتس درآوردند.

 

هشت دهه از سفر بدفرجام کشتی سنت‌لوئیس می‌گذرد،‌‌ همان کشتی‌ای که ۹۳۷ یهودی اکثرا آلمانی را از هامبورگ به سوی آزادی برد اما پس از هفته‌ها سرگردانی فرجامی ناگوار پیدا کرد. حداقل ۲۵۴ نفر از سرنشینان سنت‌لوئیس بعد‌ها در اردوگاه‌های مرگ رژیم نازی جان خود را از دست دادند.

 

پرداختن به داستان یهودیان سرگردان کشتی سنت‌لوئیس و عاقبت آن‌ها در دوره‌ای که یک رئیس‌جمهور آمریکا با خودخواهی مرزهای کشورش را به روی میلیون‌ها نفر از جمله پناهجویان سوری بسته است، بی‌مناسبت نیست. داستان سرنشینان سنت‌لوئیس در واقع درامی بود که دنیای متمدن را شرمنده خود کرد و لکه ننگی است که همچنان بر دامان آمریکا دیده می‌شود.

 

در ایالات متحده فعالان و نهادهایی مانند موزه یادبود هولوکاست همواره از ماجرای سنت‌لوئیس با عنوان «سفر نفرین‌شدگان» یاد می‌کنند. عده‌ای از فعالان مجازی نیز از طریق توئیتر به پرزیدنت ترامپ یادآوری می‌کنند که سال‌ها پیش این مسافران بی‌خانمان در ‌‌نهایت به دست نازی‌ها افتادند. این حرکت توئیتری که «مانیفست سنت‌لوئیس» نام دارد در واقع شبیه به یک شکایت و کیفرخواست است.

 

بازگشت به سال ۱۹۳۹: اریش دوبلون یکی از مسافران سنت‌لوئیس بود که یادداشت‌هایی در مورد آن روز‌ها دارد. بر اساس این نوشته‌ها او نیز مانند دیگر مسافران تنها معادل ده مارک آلمان نازی اجازه خرید داشت در حالی که برای گذران زندگی به بیش از هزار مارک نیاز بود. البته رژیم نازی قصد داشت که از بیرون بسیار دست و دلباز به نظر برسد اما همزمان یهودیان را روز به روز فقیر‌تر می‌کرد و به این ترتیب این مردم در کشورهای میزبان در حکم بار اضافی و میهمانان ناخوانده و دردسرساز و سربار به حساب می‌آمدند.

 

البته اریش دوبلون در یادداشت‌های خود از چیزی شکایت ندارد و افزون بر آن از روند بررسی مدارک کاملا راضی است و این روند را «با سازماندهی عالی و بدون فوت وقت» عنوان می‌کند. بر این اساس صد‌ها مسافر سنت‌لوئیس در بندر هامبورگ با عزیزان خود وداع کرده و در‌‌ همان حال یک گروه موسیقی آهنگ‌هایی با عنوان سفر و وداع می‌نوازد. آن روز ۱۳ ماه مه بود.

 

دوبلون بر روی عرشه آمد و با شگفتی و تحسین آن کشتی تفریحی مجللی را از نظر گذراند که ۱۷۳ متر طول و سه عرشه درخشان و زیبا داشت و بر روی این عرشه‌ها سالن بازی، استخر، سینما، سالن رقص و فرش‌هایی دیده می‌شد که به نرمی ابریشم بود. اما شگفت‌آورترین مساله اینکه در این کشتی با یهودیانی که برخی از آن‌ها تازه از اردوگاه‌های مرگ گریخته بودند مانند مسافران همه کشتی‌های لوکس و گران‌قیمتی که از اروپا به آمریکا می‌رفتند بسیار احترام گذاشته می‌شد. حتی بر روی بلیت‌های آنان نوشته شده بود: «ویژه گردشگران سفرهای تفریحی».

 

از قرار معلوم «گوستاو شرودر» ناخدای کشتی شخصا از همه کارکنانش خواسته بود که با این مسافران رفتاری محترمانه داشته باشند. دوبلون می‌نویسد: «مدتی طول می‌کشد تا آدم بتواند کابینش را پیدا کند. طول و عرض این کشتی شگفت‌آور است. در مورد کیفیت غذا نمی‌توانم نظری بدهم چون بستگی به سلیقه افراد دارد.»

 

ظاهرا ناخدا شرودر هم از وضعیت راضی بود و بر اساس این نوشته‌ها رفته رفته «رفتار عصبی آغاز سفر» را کنار گذاشته و آرام می‌گیرد: «اطمینان و امید در میان مسافران افزایش یافته و هیچ کس رفتار عصبی ندارد.»

 

رفته رفته اما این وضعیت نیز تغییر کرد. اگرچه همه مسافران حداقل یک «مجوز رسمی برای سفر به کوبا» در اختیار داشتند اما این به معنی صدور روادید کوبا برای آنان نبود. چیزی نگذشت که شایعه‌ای در میان مسافران پخش شد که حکایت از روی کار آمدن دولتی جدید در کوبا داشت، دولتی که سیاست سختگیرانه‌ای برای صدور روادید برای خارجیان اتخاذ کرده بود و شاید از همین رو بود که مقامات شرکت هاپاگ، مالک کشتی سنت‌لوئیس به کاپیتان هشدار دادند: «وضعیت نامشخص است.»

 

در همین وضعیت بود که یکی از مسافران به نام «موریس وایلر» ۶۳ ساله که زمانی استاد دانشگاه کلن بود بر اثر سکته قلبی درگذشت. جسد وی شبانه طی مراسمی به آب سپرده شد تا سفر به کوبا بابت این مساله با مشکل مواجه نشود. اما آن‌گونه که کاپیتان بعد‌ها تعریف کرد مشکلات اصلی در راه بود: «هنوز مراسم به آب‌سپاری پایان نگرفته بود که یک مرد جوان ناگهان روی عرشه پرید و روی نرده‌های کنار تابوت ایستاد. من سریع مسیر کشتی را تغییر دادم که البته کار بیهوده‌ای بود اما در همین حال متوجه شدم که ناگهان همه منطقه با نورافکن‌های بزرگ روشن شده است.»

 

کشتی سنت‌لوئیس در صبحگاه روز ۲۷ مه ۱۹۳۹ در اسکله هاوانا لنگر انداخت. گروه موزیک آهنگ شادی می‌نواخت و در همین حال اولین مسافران روی عرشه آمدند. اقوام آن‌ها که قبلا به کوبا فرار کرده بودند در اسکله انتظارشان را می‌کشیدند اما ماموران مسلح همه آن‌ها را بازگردانده و ورودی اسکله را اشغال کردند.

 

تا به امروز نیز دقیقا مشخص نیست که به چه علت دولت وقت کوبا چنین رفتاری نشان داد. البته در آن زمان صد‌ها هزار یهودی آلمانی درخواست ویزا کرده و تنها اندکی از آنان موفق به کسب روادید شده بودند. آیا آن ورقه‌های مجوز رسمی در قبال پرداخت پول و به صورت غیرقانونی صادر شده و اینک دولت جدید کوبا آن را غیرمعتبر ارزیابی می‌کرد؟ و یا یکی از ماموران گشتاپو در کوبا موفق شده بود که دولت این کشور را به این تصمیم ترغیب کند؟

 

در همین حال کاپیتان شرودر با مقام‌های مربوطه مذاکره می‌کرد و بار‌ها و بار‌ها التماس کرد و گاه به تهدید روی آورد و ده‌ها تلگرام ارسال کرد. اما هیچ یک از این اقدامات نتیجه نداد و کاملا شکست خورد.

 

اگرچه کاپیتان شرودر قصد داشت که با همکاری کمیته‌ای متشکل از مسافران، اوضاع داخل کشتی را کنترل کند اما چیزی نگذشت که سوءتفاهم‌ها به خشم بدل شد. حقوقدان ۴۷ ساله‌ای به نام «ماکس لووه» رگ خود را زد و به داخل دریا افتاد و البته دو جاشو بلافاصله خود را به آب زده و او را نجات دادند.

 

با این حال ماکس لووه آدم خوش‌شانسی بود زیرا نه تنها نجات یافت بلکه مقام‌های کوبا به نشانه همدردی او را به همراه ۲۸ یهودی دیگر پذیرفته و برای آنان ویزای معتبر صادر کردند. اما کشتی سنت‌لوئیس چاره‌ای به غیر از ترک هاوانا نداشت. دوبلون می‌نویسد: «انگار که همه مردم هاوانا همراه با هزاران خودرو به بندر آمده‌اند تا مانع از ورود ما شوند. ۱۲ تا ۱۵ قایق پلیس نیز ما را برای خروج از آب‌های کوبا اسکورت می‌کنند.»

 

کاپیتان شرودر هم بعد‌ها در یادداشت‌هایش نوشت که او نیز مانند مسافران «افسرده» شده بود: «تا به آن روز چنین سفر دریایی مالیخولیایی تجربه نکرده بودم. هنگامی که یک زن از من پرسید که حالا کجا می‌رویم برای نخستین بار بود که در زندگی‌ام پاسخی برای این پرسش نداشتم.»

 

به این ترتیب بود که کاپیتان شرودر نقشه یک ورود غیرقانونی را کشید اما در همین حال متوجه شد که هواپیماهای گشتی بر فراز سنت‌لوئیس مراقب همه چیز هستند.

 

داستان غم‌انگیزی که در کوبا آغاز شد البته پایان کار نبود و تکرار شد. در همین حال گزارش‌های ضد و نقیضی به کاپیتان می‌رسید و او بین کوبا و فلوریدا سرگردان شده بود.‌گاه خبر می‌رسید که جمهوری دومینیکن به سنت‌لوئیس اجازه ورود داده و کمی بعد خبر اجازه ورود به جزیره پینوزای کوبا رسید و سپس گفته شد که این کشتی می‌تواند به نیویورک برود. در آن زمان دو کشتی دیگر نیز به مانند سنت‌لوئیس سرگردان بودند.

 

اگرچه روزولت رئیس‌جمهور وقت آمریکا خواهان پذیرش این پناهجویان بود اما کوردل هال، وزیر خارجه‌اش که بعد‌ها جایزه صلح نوبل گرفت، به همراه دیگر دموکرات‌ها به شدت مخالف این مساله بودند. اما روزولت کاری از پیش نمی‌برد زیرا این وضعیت پیامد غیرشرافتمندانه کنفرانس اویان بود،‌‌ همان کنفرانسی که وی در سال ۱۹۳۸ مدیریت آن را بر عهده داشت و به فاجعه انجامید. در آن کنفرانس که با شرکت نمایندگان ۳۲ کشور جهان برگزار شد، به غیر از جمهوری دومینیکن هیچ کشور دیگری حاضر به پذیرش پناهجویان نبود.

 

وضعیت در داخل سنت‌لوئیس ساعت به ساعت وخیم‌تر می‌شد و اعضای کمیته و ناخدا بار‌ها با یکدیگر درگیری لفظی پیدا کردند. هنگامی که ذخیره سوخت کشتی کاهش یافت و ناخدا عزم بازگشت به اروپا کرد، مسافران به وی گفتند: «ما از اردوگاه‌های مرگ بیشتر از خود مرگ می‌ترسیم.» بعضی از مسافران آشکارا از خودکشی می‌گفتند.

 

با این حال کاپیتان شرودر بهترین هم‌پیمان این پناهجویان به حساب می‌آمد و به صورتی خستگی‌ناپذیر برای مشکل آنان به دنبال راه‌حل بود. هنگامی که از یافتن راه‌حل عاجز ماند تصمیم گرفت که کشتی را در برابر سواحل بریتانیا و البته برای فریب بریتانیایی‌ها به آتش بکشد تا آن‌ها مجبور شوند به این پناهجویان پناه دهند. اما این کار لزومی پیدا نکرد زیرا پس از چهار هفته سرگردانی، بالاخره و در آخرین دقایق کشورهای انگلستان، بلژیک، هلند و فرانسه موافقت خود با پذیرش این پناهجویان را اعلام کردند و سنت‌لوئیس در ۱۷ ژوئن ۱۹۳۹ به بندر آنتورپ وارد شد.

 

ارکستر کشتی برای نخستین بار پس از چند هفته شروع به نواختن کرد. اریش دوبلون و خانواده‌اش هم به عرشه آمدند اما نمی‌دانستند که انتخاب کشور میزبان می‌تواند انتخاب میان مرگ و زندگی باشد.

 

خانواده دوبلون نزد اقوامشان در بروکسل رفتند و یک سال بعد بود که نیروهای آلمان نازی خاک بلژیک را درنوردیدند. بدین ترتیب بود که اریش دوبلون در سال ۱۹۴۲ در آشویتس به قتل رسید و ویلی، ارنا و دخترانش نیز در سال ۱۹۴۴ به همین سرنوشت دچار شدند.

 

داستان زندگی کشتی سنت‌لوئیس نیز در‌‌ همان سال به پایان رسید و بر اثر اصابت یک بمب شلیک شده از سوی هواپیماهای متفقین در بندر هامبورگ، تکه تکه شده و به قعر آب‌ فرو رفت. در یکی از عکس‌های موجود، کاپیتان شرودر را در حال ترک ویرانه کشتی‌ای می‌بینیم که زمانی یک کشتی رویایی بود و البته در مقطعی از زمان نیز به تله مرگ شمار زیادی از پناهجویان بدل شد.

 
کابوس سنت‌لوئیس اما هرگز دست از سر کاپیتان شرودر برنداشت. او بعد از جنگ شروع به نوشتن خاطرات خود کرد و این خاطرات را با این جمله که امروز نیز صادق است به پایان برد: «هیچ کس نباید این را فراموش کند که سرنوشت غم‌انگیز سرنشینان سنت‌لوئیس برای کل بشریت اهمیت دارد، زیرا به این صورت است که می‌توان از تکرار آن خشونت و سبعیت‌ها جلوگیری کرد.»

 

 

منبع: اشپیگل  

کلید واژه ها: آمریکا یهودیان آشویتس


نظر شما :