پدران و پسران؛ سرنوشت دو قربانی انقلاب فرهنگی

رئیس‌جمهور و مشهورترین دگراندیش چین فرزندان دو زندانی دوره مائو هستند
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۵ | ۰۱:۳۵ کد : ۵۴۵۳ تاریخ جهان
رئیس‌جمهور و مشهورترین دگراندیش چین فرزندان دو زندانی دوره مائو هستند
پدران و پسران؛ سرنوشت دو قربانی انقلاب فرهنگی
 برنهارد زند/ ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی


تاریخ ایرانی: دو عکس، دو خانواده، دو پدر و دو پسر: در آن عکس سیاه و سفید چهار نفر دیده می‌شوند. در سمت راست مردی در اوایل ۶۰ سالگی و در سمت چپ جوانی با کنجکاوی و کمی بدبینی به دوربین نگاه می‌کند. این جوان امروز همان هنرمند معروف یعنی «آی وی‌وی» است که در آن زمان ۱۵ ساله بود و اکنون مشهورترین دگراندیش چین به شمار می‌آید.

در عکس دیگر که رنگی است خانواده‌ای بزرگ را می‌بینیم. نفر اصلی مردی سالخورده که با سه فرزند روی یک کاناپه نشسته و بچه‌ها تقریباً او را در میان خود مخفی کرده‌اند. در منتهی‌الیه سمت چپ این عکس نیز مرد جوانی با موهای پرپشت را می‌بینیم که می‌خندد. او «شی جین پینگ» است که در آن زمان در سنین اوایل ۲۰ سالگی بود و امروز رئیس‌جمهور چین است.

پدران این مشهورترین دو خانواده چینی دوران ما به خوبی با یکدیگر آشنا بودند و البته کمتر کسی در چین این موضوع را می‌داند. هر دو نفر در سال‌های دهه چهل قرن گذشته برای نخستین بار یکدیگر را شناخته و پس از آن همواره یکدیگر را ملاقات می‌کردند و این رابطه تا زمان خیزش مردمی میدان صلح آسمانی (تیان‌آنمن) در سال ۱۹۸۹ ادامه داشت.

اما آن شاعر یعنی «آی کیونگ» و آن سیاستمدار یعنی «شی ژونگ شون» بیش از یک دهه از عمر خود را بدون ارتباط با یکدیگر و تقریباً بدون ارتباط با دنیای خارج سپری کردند. آن دوران به دهه موسوم به انقلاب فرهنگی چین بازمی‌گردد، همان انقلاب فرهنگی که این روزها به سالروز پنجاه سالگی خود نزدیک می‌شود. پدران خانواده‌های آی و شی که هر دو از کمونیست‌های معتقد به شمار می‌آمدند، در آن زمان بازداشت و تحقیر شده و به زندان افتاده و مورد شکنجه قرار گرفتند. آی وی‌وی در مصاحبه‌ای با اشپیگل می‌گوید: «هر دو نفر بخش بزرگی از این مسیر را همراه یکدیگر طی کردند و هر دو در جریان انقلاب فرهنگی مورد تعقیب قرار گرفتند. شاید ما به عنوان پسران آن‌ها بتوانیم تجربه‌هایمان را رد و بدل کنیم.»

دو پسر خانواده‌های آی و شی در سنین نوجوانی هرج و مرج و خشونتی را شاهد بودند که تا به امروز در ذهن آنان نقش بسته است. آن‌ها این تجربه را با کسانی سهیم بودند که امروزه بسیاری از آنان سیاست، اقتصاد، ارتش و فرهنگ چین را در تسلط خود دارند. آنچه که آن نسل تجربه کرد اعم از شکست‌ها و پیروزی‌ها و درس‌هایی که از آن تجربه گرفته می‌شود، برای درک کردن قدرتی جهانی به نام چین، به اندازه اطلاعات تجاری و صنعتی این کشور اهمیت دارد.

این تجارب سال‌های دور برای «نسل پنجم» سیاستمداران چینی به رهبری شی جین پینگ نیز بسیار حائز اهمیت است زیرا آن‌ها هستند که در مورد آینده چین تصمیم می‌گیرند و آن‌ها هستند که تصمیم می‌گیرند به همین حکومت سرکوبگر و اقتدارگرا ادامه خواهند داد و یا به صورتی کاملاً محتاطانه درهای چین را به سوی جهان باز خواهند کرد.

آی وی‌وی ۵۸ ساله و شی جین پینگ ۶۲ ساله در هرج و مرج خونینی بزرگ شدند که نقطه آغاز آن به سال ۱۹۶۶ بازمی‌گردد. در آن زمان و در آن ماه‌ها، مائو رهبر کمونیست چین در استان‌های خارج از پایتخت بسر می‌برد. او در واقع از حضور در پکن یعنی شهری که مخالفانش در آن نفوذ بالایی داشتند پرهیز می‌کرد. همان مخالفان مائو بودند که او را مسئول تراژدی حاصل از «جهش بزرگ به جلو» می‌دانستند یعنی همان کمپین صنعتی‌ کردن کشور که بین سال‌های ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۲ نزدیک به ۴۵ میلیون انسان را قربانی قحطی و گرسنگی کرد و اینک مائو برای قدرت خود و شکست آن آرمانشهر موسوم به کشور نمونه انقلابی به شدت نگران بود. او در واقع قصد داشت که با انقلاب فرهنگی رقبای خود را ساقط کرده و آن الیت تحصیلکرده‌ای را که متحد رقبای خود می‌دانست از صحنه بیرون کند.

نقشه این توطئه از سوی گروهی رادیکال به رهبری همسر مائو و یکی از نزدیکانش کشیده شد و نقطه آغاز آن از مدارس بود. جمهوری خلق چین در سال ۱۹۴۹ تأسیس شد و در سال ۱۹۶۶ در واقع فقط کودکانی در مدارس درس می‌خواندند که در اصل پرورده و تربیت شده سیستم مائو بودند. این دانش‌آموزان در بی‌اطلاعی محض بسر برده و به راحتی فریب می‌خوردند. روز ۱۶ ماه مه بود که دفتر سیاسی حزب حاکم آغاز «انقلاب فرهنگی بزرگ پرولتری» را اعلام کرد. روز اول ژوئن همان سال کلاس‌های درس تعطیل شد و روزنامه خلق ارگان حزب کمونیست حاکم همه مردم را به شکار «هیولاها و شیاطین» فراخواند.

شی جین پینگ رئیس‌جمهور فعلی چین در آن زمان ۱۳ سال داشت و در یک مدرسه شبانه‌روزی واقع در شمال غربی پکن درس می‌خواند، همان مدرسه‌ای که بسیاری از اعضای رده بالای کادر رهبری حزب نیز فرزندان خود را برای تحصیل به آنجا می‌فرستادند. دانش‌آموزان این مدرسه به تندروی و رادیکالیسم نیز شهرت داشتند. آن‌ها با همان اونیفرم‌های نظامی والدینشان به مدرسه می‌آمدند و نوشته‌های مائو را دکلمه کرده و به دنبال «عناصر بورژوا» در میان معلمان بودند. آن‌ها خود را «گاردهای سرخ» می‌نامیدند و سوگند می‌خوردند که برای «له کردن» دشمنان مائو از اعمال هر نوع خشونتی خودداری نکنند.

قاعدتاً شی جین پینگ نیز باید یکی از همان گاردهای سرخ می‌شد. پدرش در سال ۱۹۱۳ یکی از نخستین انقلابیون به شمار می‌آمد. شی پدر در سال‌های دهه چهل برای نخستین بار یک انقلابی دیگر به نام آی کیونگ را که بعدها پدر آی وی‌وی شد ملاقات کرد. این دو نفر در عکسی در همان سال‌ها در کنار سه نفر دیگر دیده می‌شوند که یکی از آنان ژنرالی بلندپایه از نزدیکان مائو بود. اما شی پدر بعدها قربانی یک توطئه و برکنار شد و قاعدتاً شی پسر نمی‌توانست به عنوان فرزند یک «عنصر مرتجع» به عضویت گارد سرخ درآید.

آن متعصبین جوان در یکی از اولین موج‌های خشونت ۱۸۰۰ انسان را تنها در پکن به کام مرگ کشاندند. شخص مائو این جوانان متعصب را علیه معلمانشان تحریک و بر خشم آنان دامن می‌زد. آتش این خشونت دامان اعضای خانواده‌ها را نیز گرفت. مادر شی جین پینگ که خود یکی از کارگزاران حزب بود از محل زندگی‌اش تبعید شد و خواهر ناتنی خانواده که شی هیپینگ نام داشت جان خود را از دست داد.

شی جوان که در ناز و نعمت بزرگ شده بود ناگهان به یک غیرخودی بدل شد و در پکن سرگردان ماند و در نهایت توسط یک گروه شبه نظامی به دام افتاد. او بعدها در یک مصاحبه در مورد آن روزها گفت: «از نظر آن‌ها من یکی از سردسته‌های بزهکاران بودم. از من می‌پرسیدند که به عقیده خودم جرایمم تا چه اندازه سنگین است؟ من هم گفتم حدس می‌زنم آنقدر سنگین باشد که به خاطرش اعدام شوم. آن‌ها در جواب گفتند جرایمم آنقدر سنگین است که برای صد بار اعدام کفایت می‌کند و من با خودم فکر می‌کردم که یک بار اعدام با صد بار اعدام هیچ تفاوتی ندارد.»

شی در ابتدا قرار بود که به یک دارالتادیب فرستاده شود اما هرج و مرج آن روزها به دادش رسید زیرا زندان جوانان پر از زندانی بود و برای یک زندانی جدید جایی نداشت.

آن هنگام که پکن در خشونت غرق می‌شد، آی وی‌وی ۹ ساله بود. پدرش آی کیونگ در سال ۱۹۴۹ همراه با یگان‌های مائو به پکن آمده و این پیروزی را به شعر درآورده بود و همان شعر موجب شهرتش شد. اما همان ای کیونگ قربانی پاکسازی‌ها شد و این مساله در سال ۱۹۵۷ و همزمان با سالروز تولد پسرش وای وای بود. آی کیونگ از سال ۱۹۵۹ در منتهی‌الیه غرب چین همراه با خانواده‌اش به حال تبعید و کار اجباری بسر برد. آی وی‌وی از آن منطقه به عنوان «تابوت» یاد می‌کند. با این حال این مجازات در مقایسه با آنچه که در آغاز انقلاب فرهنگی بر سر برخی خانواده‌ها آمد بسیار نرم و سبک بود.


آی دان برادر آی وی‌وی که خود نویسنده است و امروز ۵۳ سال دارد، می‌گوید: «پدرمان تا سال ۱۹۶۶ بیمار بود و احساس شکست می‌کرد. او از نظر جسمی و روحی شکنجه شده بود.» هر زمان که پدر به خیابان می‌رفت به سوی او سنگ پرتاب می‌کردند: «یک بار دیدم که چگونه گروهی از بچه‌ها با یک بیل به او ضربه زدند. به همین خاطر از این بچه‌ها متنفر بودم.»

در پایان سال ۱۹۶۶ بود که آپارتمان آی کیونگ از سوی گروهی از مردان مورد حمله قرار گرفت و او و همسر و فرزندانش به حاشیه صحرای گوبی رانده شدند. اعضای این خانواده چندین سال در واقع در حفره‌ای در زمین زندگی کردند و غذایشان مواد دورریختنی آشپزخانه اردوگاه بود. آن شاعر معروف و زمانی تقدیر شده اینک کارش تخلیه و نظافت توالت‌های عمومی بود. در زمستان نیز وظیفه داشت که مدفوع‌های یخ‌زده را از سطح توالت‌ها بتراشد.

آی کیونگ در آن دوران بارها مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت و مجبور شد در ملاءعام از کرده‌های خود اظهار ندامت کند. آی دان می‌گوید: «هر کس که در زمان کودکی شاهد چنین چیزهایی باشد بعدها تنها دو امکان دارد: یا باید خودش را انکار کند و یا خشمش را فریاد بزند. در آن زمان تازه پنج سال داشتم، آموختم که خودم را با شرایط وفق بدهم. برادرم آی وی‌وی ۱۰ ساله بود و نسبت به من حساس‌تر و باهوش‌تر بود. او مسیری خلاف این جهت را انتخاب کرد.»

فرانک دیکوتر، استاد تاریخ دانشگاه هنگ‌کنگ که تحقیقات زیاد و مفصلی در مورد انقلاب فرهنگی انجام داده است، می‌گوید: «وحشت و ترور حاکم بر آن روزها باقی مانده آن اعتماد و دوستی و جذابیت دوران مائو را نابود کرد. این مساله در مورد خانواده‌های کمونیست‌های معتقدی مانند آی کیونگ و شی ژونگ شون نیز که از صمیم قلب به آموزه‌های مائو ایمان داشته اما تا اندازه‌ای استقلال خود را حفظ کرده بودند صدق می‌کرد.»

پدر شی جین پینگ از سال‌های دهه ۱۹۳۰ با مائو آشنایی داشت. او فرمانده یک گروه چریکی بود که برای ارتش بی‌دفاع مائو پناهگاه فراهم کرده و افراد وی را در خلال جنگ‌های داخلی نجات داده بود. از آنجایی که شی یک مذاکره کننده حرفه‌ای به شمار می‌آمد، پس از تأسیس جمهوری خلق چین به مناطق تسلیم شده تبت اعزام شد تا با شخصیت‌های برجسته بودایی به مشورت و گفت‌وگو بنشیند. بعدها دالایی لاما از شی ژونگ شون به عنوان مردی «بسیار مهربان و نسبتاً خوش‌فکر و روشن‌بین» یاد کرد. رهبر تبت در همان زمان یک ساعت امگا به شی هدیه داد و شی نیز تا مدت‌ها این ساعت را به دست خود می‌بست.

انقلاب فرهنگی اما به یک اندازه و به صورت مساوی علیه فرمانده سابق چریک‌ها یعنی شی پدر و آن حقوقدان و ادیب یعنی آی کیونگ خشونت به خرج داد. در زمستان ۱۹۶۶ بود که شی ربوده و سپس به عنوان «عنصر مرتجع» در حالی که یک تابلو به گردن داشت سوار بر کامیون شد و در خیابان‌ها به نمایش درآمد و سپس تحت یک بازجویی شدید و سختگیرانه قرار گرفت. به دستور ارتش او را با هواپیما به پکن فرستادند و بدین صورت تا زمان مرگ مائو در حصر خانگی ماند. هنگامی که در سال ۱۹۷۲ برای نخستین بار پس از سال‌ها اعضای خانواده‌اش را دید نتوانست پسرانش را بشناسد و از پسر کوچکتر پرسید: «تو جین پینگ هستی یا یوان پینگ؟»

خانواده آی کیونگ نیز سال‌های زیادی را در تبعید گذراند. در آغاز دهه هفتاد پدر خانواده که یک چشمش کور شده بود برای معالجه به پکن اعزام شد و اجازه یافت که در این سفر پسرانش را همراه داشته باشد و تازه پس از مرگ مائو در سال ۱۹۷۶ بود که آی وی‌وی توانست همراه با والدینش به زادگاه خود بازگردد. دو سال بعد در مدرسه عالی فیلمسازی نام‌نویسی کرد. در سال ۱۹۸۱ و پس از اعاده حیثیت پدر و زمانی که به تدریج فضای چین باز می‌شد از کشور خارج و به نیویورک رفت و با استفاده از امکانات آن سوی آب‌ها در رشته طراحی ادامه تحصیل داد.

بعدها و در همان سال‌ها بود که پدران آی و شی بار دیگر با یکدیگر ملاقات کردند. طبق معمول در مورد این ملاقات نیز کمتر کسی اطلاع دارد. اما برادر آی وی‌وی عکس‌هایی از این ملاقات دارد که در آن شی پدر دوست خود را بغل کرده و می‌توان دید که چشم راست آی پدر به صورت عجیبی تغییر شکل داده است. در این عکس‌ها هر دو پدر در کنار یکدیگر ایستاده و تلاش می‌کنند که لبخند بزنند.

کارهای نخست آی وی‌وی به دلیل تضاد و تقابل تند آن‌ها با فرهنگ چین مورد توجه منتقدان غربی قرار گرفت. آی در یکی از کارهایش یک گلدان آنتیک و یا یک نماد دیگر از فرهنگ چینی را شکسته و پس از دوباره چسباندن آن‌ها به یکدیگر از آن عکس گرفته است. در اثری دیگر انگشت میانی‌اش را در مقابل دروازه میدان صلح آسمانی قرار می‌دهد. بدین ترتیب برای درک این هنر انتقادی و پیشینه و ریشه‌های آن نیازی به این نیست که منتقد هنری باشیم.

شی جین پینگ جوان اما مسیر کاملاً متفاوتی انتخاب کرد. در اوج هرج و مرج‌های انقلاب فرهنگی بود که به پیروی از دستور مائو مبنی بر مهاجرت جوانان از شهرها به روستاها برای فراگیری فنون کشاورزی از روستاییان، به یکی از مزارع دولتی در استان زادگاه پدرش رفت و در آنجا در خانه‌ای مانند غار ساکن شد و به سختی کار کرد. اما خیلی زود ارتباطاتی پیدا کرد و بعدها به سمت منشی کارگروه ارتقا یافت. در سال ۱۹۷۱ به عضویت شاخه جوانان حزب کمونیست درآمد و در سال ۱۹۷۴ به حزب راه پیدا کرد.

یک سال پس از آن یعنی زمانی که هنوز مائو زنده بود، شی به پکن بازگشت. در آنجا به شبکه‌ای راه یافت که از طریق آن توانست پس از تصدی پست‌های پرنفوذ و مهم به کانون قدرت راه پیدا کند. شی در سال ۲۰۱۲ به دبیرکلی حزب و در سال ۲۰۱۳ به ریاست جمهوری چین رسید.

اما چرا دو مردی که در خلال انقلاب فرهنگی سرنوشتی یکسان و تلخ را تجربه کردند، راه‌هایی تا این اندازه متفاوت برگزیدند؟ راهی که آن دگراندیش یعنی آی وی‌وی برگزید ظاهراً منطقی به نظر می‌رسد. اما چرا شی جین پینگ جوان که خود و پدرش تا این اندازه تحقیر شده بودند، با رژیم از در آشتی درآمد؟ به چه دلیل وی در چهارمین سال ریاست جمهوری خود قوانین قضایی، سانسور و همه موارد مربوط به امنیت ملی را به مانند گذشته تشدید می‌کند؟ چرا نمونه‌ای از آن انقلاب فرهنگی را پیش می‌برد و خود نیز به دام کیش شخصیت افتاده و منتقدان رژیم را به اعتراف‌های ساختگی در تلویزیون وادار می‌کند؟

تاریخ‌نگاری به نام «وو دی» یک مجله آنلاین منتشر می‌کند و تا آنجایی که قوانین سانسور اجازه دهد از قربانیان و عاملان انقلاب فرهنگی می‌خواهد که تجاربشان از آن دوران را بازگو کنند. او می‌گوید: «سیستم ما خطاهای سنگینی مرتکب شد و انقلاب فرهنگی به ویژه اشتباه بزرگی بود. اما می‌توان این خطا را تصحیح کرد.» به عقیده وی اکثریت بزرگ چینی‌ها خواهان این مساله هستند: «نمی‌توانیم تنها شاهد رنج‌های والدینمان در آن دوران باشیم. این را هم باید ببینید که آن‌ها در این مدت تا چه اندازه ثروتمند شده‌اند.»

«پاتریشیا تورنتون» که در دانشگاه آکسفورد در مورد پیامدهای انقلاب فرهنگی تدریس می‌کند، می‌گوید: «پرزیدنت شی از زمره آن گروه کوچکی است که خود را به صورت مادرزاد سرخ می‌دانند.» به گفته این استاد دانشگاه برای فردی با چنین خاستگاهی، پیوستن به حزب با وجود هرج و مرج سال‌های دهه شصت امری منطقی است: «این تنها نظمی است که پس از انقلاب فرهنگی همچنان باقی مانده است.» به عقیده خانم تورنتون امروزه چین باز هم از چند سال پیش رویه اقتدارگرایی را در پیش گرفته زیرا بار دیگر آن نظم در خطر است: «رشد اقتصادی کاهش می‌یابد و این کشور به هیچ شبکه اجتماعی متصل نیست. رهبری چین احساس می‌کند که وضعیت کاملاً در آستانه انفجار قرار دارد.»

در ژوئن ۱۹۸۱ یعنی پنج سال پس از مرگ مائو بود که کمیته مرکزی حزب کمونیست چین طی مصوبه‌ای اعلام کرد که «قطعنامه‌ای در مورد پرسش‌های صریحی که در رابطه با حزب ما از زمان تأسیس جمهوری خلق چین مطرح است» منتشر شود. در این قطعنامه از انقلاب فرهنگی به عنوان عامل اصلی «شکست‌های سنگینی که حزب و دولت و ملت متحمل شدند» یاد شده است.

سه سال بعد شی پدر در جمع کوچکی از رفقای حزبی در شانگهای لب به سخن گشود: «دبیرکل مائو زمانی از ما خواست که انقلاب فرهنگی را ۳۰ درصد بد و ۷۰ درصد خوب ارزیابی کنیم. آن ۷۰ درصد خوب کجاست؟ حتی یک قطعه خوب نیز در انقلاب فرهنگی وجود نداشت. این باوری غلط و اقدامی اشتباه بود.»


منبع: مجله اشپیگل

کلید واژه ها: چین مائو انقلاب فرهنگی چین


نظر شما :