افسانه‌ دیکتاتورها؛ از دستگاه آدم‌کشی صدام تا محافظان قذافی

دروغ‌هایی که درباره غار بن‌لادن و قطار موسولینی گفتند
۲۱ بهمن ۱۳۹۴ | ۰۳:۲۳ کد : ۵۳۴۷ تاریخ جهان
دروغ‌هایی که درباره غار بن‌لادن و قطار موسولینی گفتند
افسانه‌ دیکتاتورها؛ از دستگاه آدم‌کشی صدام تا محافظان قذافی

دیوید تورمسن / ترجمه: شیدا قماشچی


تاریخ ایرانی: قدرت مطلق با خود انحطاط به همراه می‌آورد. رفتار غیرمعمول و روش‌های ظالمانهٔ دیکتاتورها به خلق افسانه‌ها و داستان‌های خیالی منجر می‌شود. اما در واقع میان حقایق هولناک و دروغ‌های اعجاب‌آور اختلاف چندانی وجود ندارد.


۱۰. آدولف شیکلگروبر

این ادعا وجود دارد که نام‌خانوادگی آدولف هیتلر در بدو تولد شیکلگروبر بوده است. پدر هیتلر، آلویس، حاصل ازدواج ماریا آنا شیکلگروبر و یوهان گئورگ هایدلر است.
 

هایدلر، آلویس را پسر قانونی خود معرفی نکرد ولی دایی آلویس او را قانونا مشروع کرد. آلن بالک تاریخدان می‌نویسد: «از آغاز سال ۱۸۷۷ - دوازده سال پیش از تولد آدولف - پدرش نام خود را به هیتلر تغییر داد. این موضوع زمانی در روستای محل تولدش خبری جنجالی بود ولی مدت‌ها بود که به دست فراموشی سپرده شده بود تا اینکه مخالفان هیتلر آن را بیرون کشیدند و هیتلر را با نام‌خانوادگی مادربزرگش شیکلگروبر معرفی کردند.»


هانس هاب، خبرنگار و روان‌شناس یهودی مجارستانی که پیش از جنگ ساکن وین بود ادعا می‌کند که نخستین کسی است که متوجه شده نام‌خانوادگی هیتلر در حقیقت شیکلگروبر بوده است. روزنامه‌هایی با تیتر «نام هیتلر شیکلگروبر است» در سال ۱۹۳۲ به آلمان فرستاده شد تا در انتخابات تاثیرگذار باشد. این افسانه در زمان جنگ جهانی دوم به بریتانیا رسید و هیتلر به نام «سرجوخه شیکلگروبر» مشهور شد، اگرچه او فاقد چنین درجهٔ نظامی بود.


هیتلر به بخت خود در انتخاب این نام و تأثیر آن در پروپاگاندا و شعار مشهور «هایل هیتلر» واقف بود. از او نقل قول می‌شود: «در شرایط حاضر بسیار خوشحالم که با نام‌هایی همچون اوبرهوبینگر و یا اونترکرشنر زاده نشدم!» بنا به گفتهٔ آگوست کوبیزک نویسندهٔ زندگینامهٔ هیتلر «هیچ کدام از تصمیمات پدر هیتلر به اندازهٔ تصمیم او برای تغییر نام‌خانوادگی‌اش مایهٔ رضایت هیتلر را فراهم نکرد؛ به عقیدهٔ او نام‌خانوادگی شیکلگروبر بسیار زخمت، خشن، عجیب و نامانوس بود. نام هایدلر هم بسیار نرم و خسته‌کننده به گوش می‌رسید. اما هیتلر به گوشش مناسب بود و به آسانی در خاطر می‌ماند.»

 

۹. دستگاه آدم‌کشی صدام

در قساوت صدام شکی وجود ندارد اما به نظر می‌رسد که در یکی از داستان‌های مربوط به رژیم او دخل و تصرف شده تا راه برای حمله به عراق هموار شود. یک گروه انگلیسی به نام ایندیکت (Indict) که پیگیر برگزاری دادگاه‌های بین‌المللی برای رژیم بعث بود، داستانی از صدام و پسرش قصی روایت می‌کند که زندانیان ابوغریب را زنده زنده به دستگاه شریدر (خرد کننده) پلاستیک می‌انداختند. هنوز منبع موثقی برای تائید صحت این ماجرا پیدا نشده است.


در سال ۲۰۰۳ نماینده حزب کارگر در پارلمان انگلیس، ان کلاید، این موضوع را از زبان فردی نقل و در سرمقاله‌ای منتشر کرد: «دستگاهی برای پاره کردن و تکه کردن پلاستیک طراحی شده بود. افراد را به داخل آن می‌انداختند و ما مجبور به تماشا بودیم. بعضی افراد با سر به داخل دستگاه می‌رفتند و به سرعت کشته می‌شدند. اما آن‌هایی که با پا به دستگاه می‌افتادند زجرکش شده و فریاد می‌کشیدند. بقایای اجساد را داخل کیسهٔ پلاستیکی ریخته و به عنوان غذای ماهی از آن استفاده می‌کردند. یکبار قصی را دیدم که شخصاً بر این قتل‌ها نظارت داشت.»


جان هوارد، نخست‌وزیر استرالیا نیز این روایت را تکرار و مطبوعات جهان نیز آن را منتشر کردند. اما هرگز هیچ نشانی از این دستگاه آدم‌کشی یافت نشد.


به گفتهٔ برندن اونیل گزارشگر گاردین، گروه ایندیکت هیچ‌وقت حاضر نشد تا نام محققی که با منابع عراقی گفت‌وگو کرده بود را افشا کند. زمانی که راجع به صحت این ماجرا سؤال شد، کلاید پاسخ داد: «شما در حدی نیستید که آن فرد را دروغگو بنامید.» اونیل ادعا می‌کند که با فردی که در رژیم صدام پزشک زندان ابوغریب بوده، مصاحبه کرده است. این دکتر شهادت می‌دهد که شرایط زندان وحشتناک بوده ولی هرگز چیزی درباره این دستگاه نشنیده است. تا جایی که او می‌دانست تنها وسیلهٔ اعدام طناب دار بوده است.


اونیل ادعا می‌کند که سرمقالهٔ کلاید با عنوان «تکه تکه شدن انسان‌ها را ببینید و سپس بگویید که از جنگ حمایت نمی‌کنید»، نمونه‌ای است از پروپاگاندای جنگی. کلاید بعدها ادعا کرد که گروه ایندیکت مشخصات شاهدانش از جمله نام افراد، محل زندگی و تاریخ را در اختیار دارد و زمانی که متجاوزان به سزای خود برسند این حقایق را افشا خواهد کرد.



۸. فیدل کاسترو و بیسبال حرفه‌ای


زمانی که فیدل کاسترو به ریاست جمهوری کوبا رسید این شایعه جریان داشت که تیم بیسبال یانکی‌های نیویورک و سناتورهای واشنگتن او را در نظر داشته‌اند و او پیشنهاد ۵ هزار دلاری برای پیوستن به تیم جاینت‌ های نیویورک را رد کرده است. این داستان حتی در مجموعهٔ ابرقهرمانان تاریخی wild cards نیز روایت شده است.

اما این افسانه یک پدیدهٔ آمریکایی است و در کوبا کسی از آن اطلاع ندارد. روبرتو گونزالس اچه‌ باریا، استاد دانشگاه ییل تاریخچهٔ بیسبال در کوبا را منتشر کرده و می‌نویسد که فیدل کاسترو هرگز یک بیسبالیست حرفه‌ای در کوبا و یا آمریکا نبوده است. او پس از آنکه قدرت را در دست گرفت چندین بازی نمایشی با تیم محبوبش باربادوس (مردان ریش‌دار!) انجام داد اما در اصل انقلاب باعث به پایان رسیدن لیگ حرفه‌ای زمستانی بیسبال در کوبا شد.
 

انجمن تحقیقات بیسبال آمریکایی عقیده دارد که این افسانه از آنجا ریشه دارد که بازیکن اسبق لیگ - دان هوک - خاطره‌ای را برای مایرن کوپ، خبرنگار ورزشی تعریف کرد. این خاطره در مجلهٔ ورزشی سال ۱۹۶۴ منتشر شد؛ هوک گفت که در لیگ زمستانی کوبا در سال ۵۱-۱۹۵۰ مشغول بازی بود تا اینکه تظاهرات دانشجویی ضد باتیستا در زمین شکل گرفت. کاسترو که رهبر تظاهرکنندگان بود به هوک گفت که چندین توپ با هم رد و بدل کنند. پلیس نظامی تظاهرکنندگان را متفرق کرد و کاسترو «همچون پسربچه‌ای گستاخ بود که معلم برای تنبیه او را به گوشهٔ کلاس فرستاده باشد».
 

چندین اشتباه تاریخی در این داستان وجود دارد از جمله اینکه هوک و کاسترو همزمان در هاوانا نبوده‌اند ولی با این وجود خبرگزاری‌ها و تاریخ‌نویسان بیسبال چندین بار این داستان را روایت کردند تا اینکه داستان بخشی از فرهنگ سیاسی و ورزشی آمریکا شد. داستان ساختگی چک ۵ هزار دلاری نیز ریشه در یک مقالهٔ غیر معتبر مجلهٔ هارپرز در ۱۹۸۹ دارد. اچه‌ باریا در کتابش به صراحت نوشته: «باید همه بدانند که فیدل کاسترو برای بازی در هیچ‌کدام از تیم‌های لیگ اصلی انتخاب نشده و اصلاً قابلیت آن را نداشته تا برای بازی در لیگ حرفه‌ای انتخاب شود.»



۷. دستور کیم جونگ اون برای قتل معشوقهٔ سابقش


در سال ۲۰۱۳ روزنامهٔ چوسون ایلبو (The Chosun IIbo) در کرهٔ جنوبی گزارش داد که کیم جونگ اون، دیکتاتور کره شمالی با خوانندهٔ پاپ هیون سونگ وول رابطه داشته و زمانی که پی برده او کتاب انجیل دارد و عکس‌های مستهجنی از او و اعضای گروهش را دیده او را به قتل رسانده است.


این مقاله ادعا می‌کند که: «آن‌ها را با مسلسل به قتل رساندند در حالی که اعضای خانواده‌شان و اعضای گروه‌های موسیقی اونهاسو ارکسترا و وانگجاشین نیز مجبور به تماشای این صحنه بودند.» این موضوع خبر داغ وایر، هافینگتن‌پست و تلگراف شد. دیلی دات ویدیویی از سه زن کره‌ای را منتشر کرد که با موسیقی پاپ می‌رقصیدند و گمان زده شد که این ویدیو همان تصاویر مستهجن مورد بحث باشد.


در سال ۲۰۱۴ هیون در لباس نظامی در حال سخنرانی برای شورای هنرمندان حاضر شد و KCTV نیز آن را پخش کرد تا به شایعات خاتمه داده شود. روزنامهٔ چوسون ایلبو سابقهٔ انتشار داستان‌های احساسی غیرموثق از کره شمالی را در پروندهٔ خود دارد. یک تحلیلگر کره شمالی در ایمیلی به واشنگتن‌پست گفت: «کشتار سه میلیون نفر به آمار تبدیل می‌شود ولی مرگ یک خواننده به تیتر اول می‌رسد. داستان‌های بسیار وحشتناکی از کرهٔ شمالی می‌رسد که بر زندگی بسیاری از ساکنین این کشور تاثیرگذار است ولی خبری از آن درج نمی‌شود زیرا جاذبهٔ جنسی و سادیستی ندارد.» کره شمالی نیز از روزنامهٔ چوسون ایلبو و اخبار نادرست آن ناخشنود است و تهدید کرده که «این روزنامه را به آتش خواهد کشید».



۶. معمر قذافی و آمازون‌ها


برای چندین دهه گروهی از زنان محافظ شخصی معمر قذافی بودند. این زنان در اروپا با نام آمازون‌ها شناخته می‌شوند. قذافی ادعا می‌کرد که زنان با مردان برابر نیستند زیرا از لحاظ بیولوژیک تفاوت دارند، با این وجود محافظان شخصی‌اش زنانی بودند که با کفش‌های پاشنه بلند و ناخن‌های لاک‌زده همراه او حرکت می‌کردند و قذافی آن‌ها را نمادی از موفقیت انقلاب لیبی می‌دانست. رسانه‌های غربی این موضوع را مضحک و عجیب می‌دانستند اگرچه برخی آن را نشانی از تجدد رهبر لیبی می‌شمردند.


گفته می‌شود که قذافی در سال ۱۹۷۹ آکادمی نظامی زنان تریپولی را تأسیس کرد تا گامی در راه آزادی زنان بردارد و به وعده‌ای که به مادرش داده بود جامهٔ عمل بپوشاند. این محافظان شخصی «راهبه‌های انقلابی» نام داشتند و قسم خورده بودند که تا پای جان از قذافی حمایت کنند. آن‌ها به مدت سه سال آموزش هنرهای رزمی و تکنیک نظامی می‌دیدند. بسیار وفادار بودند و یکی از آموزش‌دیدگان این دوره در سال ۱۹۹۵ به یک خبرنگار کانادایی گفت: «بدون رهبر لیبی، زنان هیچ هستند.»


پس از سقوط دیکتاتور از قدرت حقایق مشخص شدند. برخی از این محافظان نقش مهمی بازی می‌کردند ولی دیگر آن‌ها ناگزیر از انجام این وظیفه بودند و مورد آزار قرار می‌گرفتند. پنج نفر از این زنان به «سهام سرگوا»، روان‌شناس ساکن بنغازی گفتند که توسط قذافی و پسرانش مورد تجاوز قرار گرفته و سپس برکنار شدند.


در مورد یکی از این زنان، حکومت داستانی را جعل و برادرش را به قاچاق مواد مخدر محکوم کرد. این زن اگر محافظ شخصی قذافی نمی‌شد برادرش را به حبس ابد محکوم می‌کردند. او را به اتاق شخصی قذافی بردند تا با او ملاقات کند. دکتر سرگوا در مصاحبه با تایمز مالت گفت: «او نمی‌فهمید جریان چیست زیرا نقش پدری برای قذافی قائل بود و او را رهبر ملت می‌دانست و اعتقاداتی از این دست. قذافی به او تجاوز کرد.»


محافظان شخصی طعمه‌های دیگری را نیز برای قذافی تهیه می‌کردند و آن‌ها را به قصر مخفی او که در داخل دانشگاه تریپولی بنا شده بود می‌بردند. دیکتاتور زمانی که از مدارس یا دانشگاه‌ها بازدید می‌کرد بر شانهٔ دخترانی می‌زد که مورد پسندش قرار گرفته بودند. برخی از آن‌ها فقط ۱۵ سال سن داشتند. سپس آن‌ها را در پارک‌ها و پارکینگ‌ها رها می‌کرد تا جان خود را از دست بدهند.



۵. سخنرانی نیکیتا خروشچف


در سال ۱۹۵۶ نیکیتا خروشچف یک سخنرانی چهار ساعته، ۲۶ هزار کلمه‌ای، در کنگرهٔ حزب کمونیست ایراد کرد که طی آن به صورت ناگهانی و با عصبانیت علیه ژوزف استالین که تازه درگذشته بود سخن گفت و اعمال او را تقبیح کرد. به جرایم استالین همچون ترور سران حزب و اعضای کمیتهٔ مرکزی، سرکوب همگانی و شکنجهٔ مردم و نبرد بی‌مورد سال ۱۹۴۱ که به از دست دادن جان صدها هزار سرباز روسی انجامید، اشاره کرد. این سخنرانی نمایندگان را متعجب کرد و به این ترتیب دوران پسااستالینی در اتحاد جماهیر شوروی آغاز شد.


بسیاری بی‌پروایی خروشچف در رهاسازی شوروی از آزارهای استالین را مورد ستایش قرار دادند. اما برخی دیگر دیدگاهی بدبینانه‌تر داشتند و بر این عقیده بودند که خروشچف برای منافع سیاسی خود دست به این اقدام زده تا در آینده خود را از اتهامات و جنایات دورهٔ استالین مبرا سازد.


یوری ژوکف، تاریخ‌پژوه روس در مصاحبه با گاردین چنین ادعا کرد: «خروشچف سعی داشت تمامی تقصیرها را به گردن استالین بیاندازد در حالی که دستان خودش به خون آغشته بود.» ژوکف از آرشیو پولیت‌بورو اطلاعاتی به دست آورده که نشان می‌دهد خروشچف درخواست داشته تا ۸۵۰۰ نفر را به جرم «خیانت به شوروی» تیرباران کند و در سال ۱۹۳۷ زمانی که رئیس حزب بخش مسکو بود، ۳۳ هزار نفر را به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاده است. سال بعد که مسئول اوکراین شد درخواست کرد ۳۰ هزار نفر را زندانی و یا اعدام کند تا روشنفکران و «عناصر متخاصم» تصفیه شوند.

همهٔ این‌ها باعث تطهیر جنایات استالین نمی‌شود و بی‌تردید سخنان خروشچف راجع به استالین صحیح هستند. اما او با انداختن تمامی گناهان به گردن استالین توانست اعتبار و جان خود را نجات دهد. دیما بایکوف، روشنفکر روس در مصاحبه با گاردین قیاس مناسبی انجام داد: «تصور کنید پس از مرگ هیتلر، هیملر در کنگرهٔ حزب نازی سخنرانی ضدفاشیستی ارائه دهد.»


۴. زمان‌بندی قطار بنیتو موسولینی

بنیتو موسولینی دیکتاتور سرکوبگری بود که کشتار زیادی انجام داد و آزادی را از بین برد؛ اما گفته می‌شود که او باعث شد که قطارها به موقع به حرکت دربیایند. این موضوع همواره ابزاری بوده تا ساختارهای زیربنایی و حمل و نقل کشورهای دموکراتیک مورد انتقاد قرار بگیرند. در سال ۲۰۱۵، ریچارد کوهن از این موضوع استفاده کرد تا در نیویورک دیلی‌نیوز از لی کوآن یو، بنیانگذار سنگاپور و رژیم استبدادی‌اش تقدیر کند.
 

در زمان جنگ جهانی اول، راه‌آهن ایتالیا آسیب دید و بعدها به مرور زمان تعمیر شد. اما اکثر این تعمیرات تا سال ۱۹۲۲ که موسولینی به قدرت رسید انجام شده بود. مسافرانی که در دورهٔ فاشیسم از قطار استفاده می‌کردند معمولاً از تأخیر قطارها ناراضی بودند. موسولینی در زندگینامهٔ خودنوشتش هرگز به راه‌آهن اشاره نکرده و در زندگینامه‌هایش به ندرت به این موضوع اشاره شده است.
 

مک اسمیت در کتاب «امپراتوری رومی موسولینی» این موضوع را یک پروپاگاندای واضح می‌شمرد: «ادعا می‌شد که راه‌آهن ایتالیا مایهٔ حسادت کل اروپاست. موسولینی این اغراق را انجام داد تا سیستم راه‌آهن را را نمونه‌ای از کارآمدی نظام فاشیستی معرفی کند و از آنچه که پیش از به قدرت رسیدنش در سال ۱۹۲۲ انجام شده بود، به نام خود بهره‌برداری کرد. پروپاگاندای او موفقیت‌آمیز بود اما مسافران، حرکت به موقع قطارها را یک افسانه می‌دانستند.»


در سال ۱۹۳۶، جورج سلدس خبرنگار آمریکایی از هموطنانی گله‌مند بود که پس از بازگشت از ایتالیا در پاسخ به هر انتقادی از حکومت سرکوبگر موسولینی، بابت راه‌آهن تملق «ایل دوچه» را می‌گفتند. سلدس نوشت: «قطارهای اکسپرس که برای توریست‌ها و شاهدان عینی در نظر گرفته شده‌اند معمولاً به موقع حرکت می‌کنند اما در خطوط کوچکتر، شرایط بد راه‌ها و ریل‌ها باعث تأخیر می‌شود.» وزیر امور خارجهٔ بلژیک نیز این موضوع را تأیید کرد: «قطارهای ایتالیا به موقع حرکت نمی‌کردند. ما همیشه در محل تلاقی راه‌آهن با جاده یک ربع منتظر می‌ماندیم زیرا قطارها هرگز سروقت عبور نمی‌کردند.»



۳. اولاد چنگیزخان


این باور عمومی وجود دارد که چنگیزخان از لحاظ ژنتیک بیشترین بازماندگان را دارد. در سال ۲۰۰۶ یک حسابدار در فلوریدا خبرساز شد زیرا یک کمپانی بریتانیایی با عنوان آکسفورد انسستورز (Oxford Ancestors) به او اطلاع داد که از نوادگان مستقیم چنگیزخان است. او از منبع دیگری پیگیر ماجرا شد و مشخص شد که کروموزوم y او ممکن است به سوارکاران بدوی و یا وایکینگ‌ها برسد. اما هیچ دلیلی برای اثبات یک رابطهٔ مستقیم با چنگیز وجود نداشت.


با این وجود چنگیز را پدر میلیون‌ها نفر می‌دانند. بزرگترین مساله بر سر اثبات این مدعا آن است که ما هیچ مادهٔ ژنتیکی از چنگیزخان در دست نداریم؛ مشهور است که محل تدفین او پنهان بوده و هنوز پیدا نشده است. دبورا بولنیک از دانشگاه تگزاس در مصاحبه با لایو ساینس گفت: «هیچ چیزی از چنگیزخان در دست نداریم تا نمونه‌های ژنتیک افراد را با آن مقایسه کنیم. ممکن است فردی همزمان با چنگیزخان بوده که فرزندان بسیاری داشته است.»


شواهد میراث ژنتیک چنگیزخان بسیار تصادفی است. در سال ۲۰۰۳، کریس تایلر اسمیت متخصص ژنتیک تکاملی در مقاله‌ای اکتشافات خود را منتشر کرد که طبق آن ۸ درصد از مردان ۱۶ جمعیت آسیایی (۰.۵ درصد از کل مردان جهان) دنبالهٔ کروموزومی y تقریباً مشابهی دارند و ممکن است جد همگی‌شان یک فرد مغول باشد که هزار سال پیش می‌زیسته است.


این شایعه وجود دارد که چنگیزخان پدر صدها فرزند بوده است، اما اطلاعاتی در دست نیست که نشان دهد این فرزندان نیز هر کدام نوادگان بسیاری داشته‌اند. داشتن یک روند کروموزومی y نشان‌دهندهٔ یک تأثیر قوی است که شاید بتوان آن را با شرایط سیاسی و نظم اجتماعی دوران مغول توضیح داد ولی همچنان دلیل کافی به شمار نمی‌رود.
 

اضافه بر آن، رقبای زیادی برای چنگیز وجود دارند که این ترتیب کروموزومی y را توضیح بدهند. مطالعات ژنتیک در گذشته خطوط کروموزومی y را به دوره‌های تاریخی دیگر نیز مرتبط دانسته‌اند از جمله اوی نیل در ایرلند در قرون وسطی و جوچانگا حاکم سلسلهٔ چینگ در قرن شانزدهم. می‌توان نتیجه گرفت که اگرچه شواهدی وجود دارند تا نشان بدهند که چنگیزخان ردپای ژنتیکی قابل توجهی از خود به جای گذاشته است ولی تیترهایی همچون «امروزه بیش از یک میلیون مرد نوادهٔ چنگیز هستند» از دِیلی اکسپرس، صحت ندارند.



۲. فراست نظامی ژنرال فرانسیسکو فرانکو


ژنرال فرانسیسکو فرانکو همواره چهرهٔ یک رهبر بزرگ نظامی را از خود به نمایش گذاشته است. او لباس رزم نظامی بر تن در مجامع حاضر می‌شد، محاصرهٔ الکازار در سال ۱۹۳۶ را پیروزی خود شمرد و از روزنامه‌ها و هفته‌نامه‌های مصور استفاده کرد تا تصویر یک رهبر نظامی نیرومند که خود را وقف دفاع از سرزمین‌های تحت سلطهٔ اسپانیا در شمال آفریقا کرده، ترسیم کنند.


در پیام تسلیتی که در زمان مرگ او در سال ۱۹۷۵ در نیویورک‌تایمز منتشر شد بر نظامی‌گری و خوی سرسخت او اینگونه تاکید شد: «ظلم و خشونت فرانکو غیرشخصی بود و کارآیی داشت. یکبار حین بازدید نظامی به عنوان کلنل لژیون اسپانیا، یکی از لژیونرها به عنوان اعتراض به کیفیت، غذا را به صورت او پرتاب کرد. غذا بر لباس او پاشید ولی حالت صورتش تغییر نکرد و کلمه‌ای به زبان نیاورد. او فقط دستمالش را از جیب درآورد و به راهش ادامه داد. پس از بازگشت به دفترش یک افسر را صدا کرد، به شخص مربوطه اشاره کرد و گفت: آن سرباز را بیرون کشیده و اعدامش کنید.»


بلافاصله پس از مرگش تلاشی برای تغییر این خاطرات صورت نگرفت زیرا کشور هنوز از فرانکوییست‌ها رنج می‌برد و تلوخوران به سمت حکومت مشروطه پیش می‌رفت. در سال ۲۰۰۰، یعنی ۲۵ سال پس از مرگ او کتابی منتشر شد تا تمامی آن افسانه‌ها را نقش بر آب کند. کلنل کارلوس بلانکو اسکولا، تاریخ‌پژوه نظامی در کتاب «بی‌کفایتی نظامی فرانکو» نوشت که ژنرال اشتباهات کلیدی انجام داده و بی‌دلیل به ادامهٔ جنگ‌های داخلی دامن زده است.


اسکولا به قیاس میان فرانکو و ژنرال جمهوری‌خواه وینسنت روخو می‌پردازد. اسکولا نبرد رودخانهٔ اِبرو را تحلیل می‌کند: «ژنرال روخو یک مانور فوق‌العاده انجام داد که آکادمی‌های نظامی شوروی نیز آن را مطالعه کرده‌اند؛ او از رودخانه عبور کرد و در کرانهٔ راست رودخانه مستقر شد؛ او طی یک روز به آن چیزی دست یافت که دستیابی به آن برای فرانکو چهار ماه به طول انجامید و حجم زیادی از مهمات را نیز مصرف کرد.» جالب آنجاست که نازی‌ها و فاشیست‌ها با علائق ضد فرانکویی موافق بودند و هیچ‌کدام فرانکو را رهبر نظامی مقتدری نمی‌دانستند.



۱. غار مخفیگاه اسامه بن لادن


پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ داستانی رواج یافت که اسامه بن لادن در شبکه‌ای از غارهای زیرزمینی در افغانستان مخفی شده است. جورج دبلیو بوش، رئیس‌جمهور ایالات متحده اعلام کرد که ارتش ایالات متحده «عملیات جنگی را پیش گرفته تا تروریست‌ها را از غارهای مخفی‌شان بیرون بکشاند و آن‌ها را به سزای اعمالشان برساند.» همزمان نیروی هوایی آمریکا در مجلهٔ هفتگی هوانوردی ادعا کرد که بمب‌های AGM-۱۳۰ را به خدمت گرفته و این بمب‌ها قادرند افقی شلیک شده و از دهانهٔ غار وارد شوند.


اما در اکتبر ۲۰۰۱ مسالهٔ وجود این مخفیگاه‌های شبکه‌ای زیر سؤال رفت. سنگ آهک که بیشتر غارها از آن تشکیل می‌شوند در افغانستان بسیار محدود است و اطلس اروپایی غارها پیش‌تر نشان داده بود که افغانستان محل مناسبی برای اکتشاف غار نیست. میلت بردن، یک مأمور اسبق سیا می‌گوید که بیشتر حفاری‌ها توسط مجاهدین در جنگ با شوروی انجام شده است. او در مصاحبه با نشنال جئوگرافی صحبت از این غارها را غلو دانست: «بیشتر آن‌ها حفاری‌های کوچکی هستند که طی جنگ ۱۰ ساله ایجاد شده‌اند … مجاهدین حاشیهٔ کوه‌ها را نقب زده‌اند تا از مهماتشان نگهداری کنند.»


به گفتهٔ گاردین این افسانه از آنجایی نشأت گرفت که بن لادن با برخی از خبرنگاران خارجی در کوهستان تورابورا دیدار کرد و از آن برای پروپاگاندا بهره برد. در آن زمان بن لادن در یک محل بسیار راحت ساکن بود، مزارعی که پیش‌تر به شوروی تعلق داشته و اکنون به دست یکی از جنگ‌سالاران افتاده بود. بن لادن بعدها به یک مجموعهٔ مسکونی در قندهار نقل مکان کرد.


هیچ مدرکی در دست نیست که نشان دهد او پیش از مرگش ساکن یک غار بوده و در زمان مرگ نیز در مجموعهٔ مسکونی ابیت‌آباد مستقر بود. از دیدگاه القاعده، بن لادن که در غار ساکن است و ایالات متحده میلیون‌ها دلار هزینه می‌کند تا رد او را بیابد به او تصویر یک «قهرمان یاغی» می‌بخشید.


سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا سال‌ها بر این نظر بودند که بن لادن در نزدیکی هواخواهانش مستقر است تا از او حفاظت کنند و به این دلیل تمام توجه‌شان معطوف به پایگاه‌های القاعده در شمال و جنوب وزیرستان بود. اما بن لادن با پرهیز از بکارگیری خطوط تلفن و اینترنت در منزلش توانست تاکتیک ایالات متحده که بر ماهواره و شنود الکترونیکی متکی بود را خنثی کند. او خود را داخل دیوارهای بلند محصور کرد و تنها تعداد محدودی از افراد را پذیرفت. کمبود اطلاعات و شایعهٔ مخفی شدن بن لادن در غار باعث شد تا دستگیری او سال‌ها به تعویق بیفتد.

 

 

منبع: listverse

کلید واژه ها: صدام قذافی هیتلر خروشچف چنگیرخان بن لادن فرانکو موسولینی


نظر شما :