حقایق پشت پرده فروپاشی شوروی به روایت اسناد محرمانه(۲)/ آیا گورباچف از سرکوب‌های خشونت‌آمیز اطلاع داشت؟

ترجمه: بابک واحدی
۱۰ مهر ۱۳۹۰ | ۱۳:۴۳ کد : ۱۳۵۸ تاریخ جهان
حقایق پشت پرده فروپاشی شوروی به روایت اسناد محرمانه(۲)/ آیا گورباچف از سرکوب‌های خشونت‌آمیز اطلاع داشت؟
تاریخ ایرانی: غرب، گورباچف را بابت اینکه با توسل به خشونت و سرکوب و به زور در برابر فروپاشی شوروی ایستادگی نکرد، ستوده است. در واقعیت اما تا به‌ امروز مشخص نشده است که آیا رهبر کرملین واقعا عملیات نظامی علیه مردم گرجستان، آذربایجان و لیتوانی را که در فاصله سال‌های ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۱ علیه حکومت مرکزی در مسکو قیام کرده بودند، تصدیق نکرده است یا اینکه حقیقت خلاف این است. در سرکوب وحشیانه تظاهرات مردمی، ۲۰ نفر در گرجستان، ۱۴۳ نفر در آذربایجان و ۱۴ نفر در لیتوانی کشته شدند، و این گوشه‌ای از سرکوب خشونت‌آمیز نظامیان روس بود، اگر نخواهیم به جنگ‌ها و ناآرامی‌های ناگورنو - قره‌باغ، ترنس‌- دنیستر و آسیای مرکزی اشاره کنیم.

 

شاید تراژدی شب‌های هشتم و نهم آوریل سال ۱۹۸۹ در تفلیس، پایتخت گرجستان، از حافظه تاریخی بسیاری پاک شده باشد، ولی سربازان روس در آن دو شب از بیلچه‌های تیز شده و گاز سمی برای درهم شکستن قیام مردم استفاده کردند و صحنه‌ای دردآور از کشتار خلق کردند.

 

گورباچف ادعا می‌کند که تا شش ساعت پس از این رویداد از آن اطلاعی نداشته است. وی هیچ دستور یا راهکاری برای مقابله با بحران و کنترل وضعیت به نیروهای نظامی یا سرویس‌های اطلاعاتی تحت امرش نداده بود، اگرچه می‌دانست که روابط میان روسیه و گرجستان چقدر شکننده و حساس است. وی همچنین با هیچ‌کس هم تماس نگرفته بود که بتواند بعد‌ها به آن استناد کند. حتی امروز، بعد از گذشت چندین سال از آن وقایع، گورباچف همچنان می‌گوید اینکه چه کسی دستور به‌کارگیری تدابیر خشونت‌آمیز در واقعه تفلیس را صادر کرد «معمایی بزرگ» و سر به‌مهر است.

 

ولی اسناد چیز دیگری می‌گویند؛ گورباچف در دیدار با هانس یوخن فوگل، رهبر حزب چپ‌ میانه سوسیال دموکرات آلمان (SPD) و نماینده ارشد این حزب در پارلمان این کشور، در یازدهم آوریل، یعنی دو روز بعد از سرکوب خونین تظاهرکنندگان در تفلیس، رویکرد و عملکرد تندرو‌ها را توجیه می‌کند. گورباچف بعد‌ها این پاراگراف را از نسخه منتشر شده صورت‌جلسه ملاقات با فوگل حذف می‌کند: «شما درباره رویدادهای به وقوع پیوسته در گرجستان شنیده‌اید. دشمنان بدنام و بدطینت اتحاد جماهیر شوروی آنجا جمع شده بودند. آنها از پروسه دموکراتیک سوءاستفاده کردند، شعارهای تحریک‌کننده سر دادند و حتی خواهان استقرار نیروهای ناتو در جمهوری شدند. لازم بود که موضع و رویکردی محکم و استوار در برخورد با این آشوبگران ماجراجو اتخاذ کنیم و از پرسترویکا، انقلاب‌مان، دفاع کنیم. »

 

این «دشمنان بدنام و بدطینت اتحاد جماهیر شوروی» در حقیقت شهروندان غیرنظامی آرام و صلح‌جویی بودند. از ۲۰ نفری که در آن رویداد در تفلیس کشته شدند، ۱۷تایشان زن بودند. از سوی دیگر در جلسه چهارم اکتبر ۱۹۸۹ پولیتبرو، به این موضوع اشاره شد که در ماه ژوئن آن سال ۳۰۰۰ تظاهرکننده در میدان تیان‌آن‌من، پکن کشته شده‌اند. واکنش گورباچف به این خبر و اشاره‌اش به موضوع نشان از این دارد که وی برای مقاومت در برابر اصلاحاتش آمادگی داشته است و لزوما نیاز به توسل به تدابیر خشونت‌آمیز را کتمان نمی‌کرده است. گورباچف در آن جلسه گفته بود: «باید واقع‌بین باشیم. آنها مجبور به دفاع از خود بودند، ما هم همین‌طور. ۳۰۰۰ نفر، خب که چه؟» اگرچه گزارش بحث‌های انجام شده در این جلسه بعد‌ها منتشر شد، این جمله از آن حذف شده بود.

 

 

«تنها وقتی مداخله می‌کنیم که خون‌ریزی راه بیافتد»

 

در سال‌های ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱، گورباچف می‌توانست مطمئن باشد که رهبران سیاسی مهم غرب زیاد خود را درگیر مسأله نقش او در نزاع‌های خونین با جمهوری‌های استقلال‌طلب شوروی نخواهند کرد. در آن هفته‌ها، تنها نگرانی امریکایی‌ها و رهبران اروپای غربی این بود که آیا اتحاد جماهیر شوروی از اروپای شرقی عقب خواهد نشست یا نه. به همین توجیه، آنها اجازه دادند که گورباچف به راحتی و آشکارا به آنها دروغ بگوید، درست مثل زمانی که مسکو سعی کرد جنبش استقلال‌طلبی بالتیک را در لحظه آخر متوقف سازد.

 

در ژانویه ۱۹۹۱، گورباچف تحت فشار سرویس اطلاعاتی و ارتش، با این اقدام جسورانه بی‌حاصل موافقت کرد که به طور رسمی حکومت جمهوری در لیتوانی تحت کنترل مسکو را اعلام کند. مشابه آنچه در بوداپست و پراگ روی داد، «کارگران» وفادارِ اتحاد جماهیر شوروی قرار بود از مسکو بخواهند که سربازان را برای کمک به آنها بفرستد که همین‌طور هم شد. در ۱۳ ژانویه، ارتش ویژه شوروی و واحد‌های امنیت ملی به همراهی تانک‌ها به ساختمان مرکزی تلویزیون در ویلنیوس حمله کردند و ۱۴ نفر را کشتند.

 

دو روز پیش از این رویداد، گورباچف در مکالمه‌ای تلفنی با جورج بوش، رییس‌جمهور وقت امریکا به وضوح منکر هرگونه مداخله مسکو در ویلنیوس شده بود:

بوش: من درباره مشکلات و مسائل داخلی شما نگران هستم. به عنوان کسی که از بیرون نگاه می‌کند، تنها می‌توانم این را بگویم که اگر بتوانید از توسل به زور بپرهیزید، این به بهبود روابطتان با ما کمک خواهد کرد، و نه تنها به روابطتان با ما.

 

گورباچف: ما تنها زمانی مداخله می‌کنیم که خون‌ریزی راه بیافتد، یا ناآرامی‌ها به حدی برسد که نه تنها قانون اساسی کشور، بلکه جان انسان‌ها را هم تهدید کند. من اکنون تحت فشار شدیدی قرار دارم که کنترل ریاست‌جمهوری بر لیتوانی را اعلام کنم. هنوز در برابر این موضوع مقاومت می‌کنم و تنها وقتی که این وضعیت به تهدیدی جدی برای کشور و جان انسان‌ها تبدیل شود از تدابیر سخت‌گیرانه بهره خواهم گرفت.

 

هلموت کهل، صدراعظم وقت آلمان، که خود به نام دولتش بار‌ها از حق تعیین سرنوشت مردم کشور‌ها دفاع کرده بود، از هرگونه انتقاد از گورباچف خودداری کرد. وقتی پنج روز بعد از وقایع خونین ویلنیوس در تماسی تلفنی با هم گفت‌وگو کردند، وی تنها اشاره‌ای کوتاه به اقدام نظامی شوروی کرد:

گورباچف: حالا همه می‌پرسند: آیا گورباچف از راه خود برگشته است؟ آیا دوران این گورباچف نو به پایان رسیده، و او به راست گرایش پیدا کرده است؟ من با صداقت تمام خواهم گفت: ما سیاستمان را تغییر نخواهیم داد.

کهل: در مقام یک سیاستمدار، می‌فهمم که وقت‌هایی هست که حرکت‌ها و مانورهای گریز از بحران گریزناپذیر هستند اگر کسی بخواهد به هدف سیاسی خاصی برسد.

گورباچف: هلموت، من با این ارزیابی تو از موقعیت آشنا هستم، و قویا به آن احترام می‌گذارم. بدرود.

 

ولی گورباچف در آن چند روز آن اعتبار ناچیزی را هم که نزد ملتش داشت از دست داد. آناتولی چرنیایف، محرم اسرار او، در کمال ناامیدی و اندوه در خاطراتش می‌نویسد که «وی طرف آن‌هایی است که در ویلنیوس کشتار راه انداختند.» سپس نامه‌ای بلندبالا خطاب به گورباچف نوشت:

«میخائیل سرگیویچ!

نطق شما در مجلس عالی شوروی (درباره رویدادهای ویلنیوس) نشانه‌ای از پایان است و نمایشی نبود که از یک دولتمرد بزرگ انتظار می‌رود. نطقی بود مغشوش و نامفهوم. شما مایل نیستید آن‌چه را حقیقتا قصد گفتنش را دارید بر زبان برانید. و واضح است که هیچ‌ تصوری از اینکه مردم درباره‌تان چه فکری می‌کنند ندارید... مردمی که آن‌ بیرون، در خیابان‌ها، در مغازه‌ها و تراموا‌ها این‌سو و آن‌سو می‌روند. ورد زبان آنها «گورباچف و دارودسته‌اش» است. ادعا کردید که می‌خواهید دنیا را تغییر دهید، و حالا با دستان خود این آرمان را نابود می‌سازید.»

 

 

«کهل روشنفکر بزرگی نیست»

 

هلموت کهل، صدراعظم وقت آلمان جابه‌جا در لابه‌لای مدارک و اسناد گورباچف حضور دارد. وی آن زمان به شدت زیر دِین رهبر شوروی بود، زیرا گورباچف نپذیرفته بود که تانک‌هایی را در برلین‌شرقی مستقر کرده و از فروپاشی آلمان‌شرقی در پاییز سال ۱۹۸۹ جلوگیری کنند. وی همچنین در برابر اتحاد دو آلمان در سال بعد از آن هم ایستادگی نکرده بود. در حقیقت، گورباچف حتی به پیوستن آلمان متحد به ناتو هم اعتراضی نکرد، واکنشی که بسیاری از فرماندهان نظامی و سیاستمداران کشورش را در بهت و حیرت فرو برد.

 

کهل در سال ۱۹۹۱ توانست این دِین را به گورباچف ادا کند، همان کاری که گورباچف انتظارش را داشت. در این دوران، کهل از بسیاری جهات واپسین امید گورباچف بود.  واضح است که رهبر شوروی فراموش کرده بود که سال‌ها صدراعظم آلمان را به چشم سیاستمداری محلی و متوسط دیده بود. در اول نوامبر ۱۹۸۹ وقتی وی اگون کرنز، جانشین اریش هانکر رهبر آلمان‌شرقی و آخرین رهبر کمونیست آلمان‌شرقی، را در کرملین به حضور پذیرفت، به وی گفت: «به نظر می‌آید کهل روشنفکر بزرگی نیست، ولی در کشورش محبوبیتی دارد، به ویژه در میان مردم عادی.» به نظر می‌آید پیام این گفته این باشد که وی کسی نیست که بخواهی درباره‌اش نگران باشی.

 

گورباچف خود به شخصه سال‌ها کهل را نادیده می‌گرفت و او را به چشم سخنگوی امریکایی‌ها می‌دید و مدت‌های طولانی در سفر‌هایش به اروپا از رفتن به آلمان‌غربی پرهیز می‌کرد. صورت جلسات ملاقات گورباچف با کرنز بعد‌ها در مسکو منتشر شدند، و به تازگی به زبان آلمانی در اختیار مردم آلمان هم قرار گرفته‌اند. با این‌ حال، آنجایی که گورباچف به کهل اشاره می‌کند در نسخه روسی حذف شده است. گورباچف شخصا دستور به حذف آن داده بود.

 

بخش اول گزارش را اینجا بخوانید

کلید واژه ها: شوروی گورباچف


نظر شما :