ماجرای ملاقات ماری شیل با مهدعلیا

۲۱ دی ۱۳۸۹ | ۱۴:۰۵ کد : ۱۸۹ از دیگر رسانه‌ها

فاطمه معزی: ماری شیل همسر وزیر مختار انگلیس در اوایل دوره سلطنت ناصرالدین شاه است که خاطرات دوران اقامت خود در ایران را گردآوری کرده است. او در این خاطرات با دقت فراوان به جزئیات زندگی ایرانیها پرداخته و با توجه به مقام خود فرصت راه یافتن به اندرون را نیز داشته خواننده را با جزئیات اندرون نیز آشنا می‌کند. در این شماره به ملاقات لیدی شیل با ملک جهان خانم مهدعلیا می‌پردازیم :

 

12 ژانویه 1850ـ ماه عزاداری به پایان رسید و من خود را برای ادای احترام و ملاقات با سرکار مادر شاه آماده کردم. این خانم، ‌در عوض همسر شاه مهمترین موقعیت را در دربار داراست و این مقام،‌ کاملا مورد قبول همه زنهای درباری قرار دارد. همسران شاه معمولاً قدرتی ندارند و به هیچ شمرده می‌شوند، مگر در یک مواقع استثنایی مثل تاج‌الدوله در زمان سلطنت فتحعلی شاه که از یک مکان محقرانه به جایگاهی رفیع رسید و قدرت فراوانی کسب نمود.

 

روزی که خانم برای ملاقات من تعیین نمود، عده زیادی خدم و حشم درباری با یک تخت روان پر زرق و برق فرستاده شدند تا مرا به قصر ببرند. (خانم همان نامی است که شاه به مادرش اطلاق می‌کند). این گروه،‌ همراه با نوکران من، ‌به زحمت زیاد تخت روان مرا از میان بازار تنگ با داد و فریاد فراوان و برگرداندن روی مردها به سمت دیوار، تا در کوچک مدخل قصر حمل کردند. در آنجا من از تخت روان پیاده شدم و چون نوکران اجازه ورود نداشتند به همراه خدمتکارم از یک دالان تنگ و خفقان‌آور عبور کردیم و به قصری با شکوه رسیدیم که یک استخر بزرگ در وسط محوطه آن قرار داشت و از گوشه و کنار عمارت، زنهای متعدد سر بیرون آورده و با کنجکاوی به خانم انگلیسی نظر دوخته بودند.    ‌

 

 لیدی شیل بعد از توضیحات دیگر در خصوص مسیر خود به مهدعلیا می‌رسد: پس از چند دقیقه یک مستخدمه سیاه وارد اتاق شد و خبر داد که خانم منتظر است و من می‌توانم افتخار حضور پیدا کنم و سپس ما را به اتاق دیگری راهنمایی کرد. مادر شاه روی صندلی در پشت میزی نشسته بود که روی آن پارچه قلمکار زبر و بی حاشیه‌ای گسترده بود و... خانم مقدار زیادی حرفهای دوستانه به من تحویل داد که پر از جملات تعارف‌آمیز مخصوص ایرانیها بود از جمله آرزو کرد که همیشه دماغ من چاق باشد و قلب من هیچ وقت نازک نشود...

 

مادر شاه زن زیبایی است که به زحمت سی ساله به نظر می‌رسد، ‌در حالی که سن واقعی او باید اقلا چهل سال باشد. او خیلی باهوش است و در اغلب امور مملکتی دخالت دارد و در ضمن اداره امور اندرون شاه نیز به عهده اوست...

 

مادر شاه لباس مجللی در برداشت شلیته زربفتی پوشیده بود که این شلیته‌های ایرانی ــ همان‌طور که قبلاً گفتم ــ خیلی گشاد هستند و هر لنگه‌شان حتی از دامنهای اروپایی نیز فراخ‌تر است... لبه شلیته مادر شاه با یک ردیف مروارید نصب شده در روی گلابتون، ‌تزیین گردیده بود ... روی سرش نیز یک روسری شال انداخته بود که در زیر چانه به وسیله سنجاق به هم متصل می‌شد و روی این شال رشته‌هایی از مروارید درشت و قطعاتی از الماس نصب بود. موهایش را از پشت جمع کرده بود و از زیر شال بیرون انداخته بود... چند النگوی بسیار قشنگ به دستها و چند ردیف گلوبند قیمتی نیز به گردن داشت. کفشی به پا نداشت ولی پاهایش را یک جفت جوراب اعلای کشمیری پوشانده بود و نوک انگشتان دستش را با حنا قرمز کرده و لبه داخلی پلک چشمانش را سرمه مالیده بود. با اینکه تمام خانواده قاجار طبیعتاً ابروهای کمانی دارند ولی زنها به این قانع نیستند و با کشیدن وسمه به ابروها قطر آنها را دو برابر می‌کنند. گونه‌های مادر شاه هم کاملاً سرخ شده بود که این یک رسم تغییرناپذیر در بین تمام زنهای ایرانی است.

 

مادر شاه از من سؤالات متعددی درباره ملکه انلگیس نمود و از جمله می‌خواست بداند که او چگونه لباس می‌پوشد و چند پسر دارد. می‌گفت که به نظرش آدمی خوشبخت‌تر از علیاحضرت ملکه انگلیس در دنیا وجود ندارد چون خانواده‌ای صمیمی، ‌شوهری فداکار و قدرتی فراوان دارد. او از من خواست که چگونگی انجام مراسم و تشریفات پذیرایی در انگلستان را برایش توصیف کنم و تصویری از ملکه را به او نشان دهم، ‌ولی من از اینکه تصویری از ملکه را به همراه نداشتم خیلی متاسف شدم. مادر شاه در ضمن در مورد وضع تئاتر در انگلستان نیز خیلی کنجکاوی می‌کرد. 1

 

 

1. خاطرات لیدی شیل، ترجمه: حسین ابوترابیان، تهران، ‌نشر نو، ‌1362، ص 71-74 .

 

 

منبع: نشریه الکترونیکی زنان

 


کلید واژه ها: مهد علیا ماری شیل


نظر شما :