حسین ‌شیخ‌الاسلام: زمان شاه وقتی به آمریکا می‌رفتید ذلیل می‌شدید

۱۶ آبان ۱۳۹۰ | ۱۸:۱۵ کد : ۱۴۹۸ از دیگر رسانه‌ها
مرجان توحیدی: هنوز هم از ادبیات رایج سال‌های اول انقلاب در رابطه با آمریکا استفاده می‌کند، آن هنگام که به همراه دیگر دانشجویان پیرو خط امام(ره) از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتند و دیواری را بین دو کشور بنا نهادند، به بلندای بیش از ۳۰ سال. حسین شیخ‌الاسلام یکی از آن دانشجویانی است که پس از گذشت سال‌ها هنوز هم می‌گوید که آمریکا خون و جان مردم ایران را می‌مکد، صحبت‌های او ناخودآگاه مرا به یاد این بخش از سرود معروف ۱۳ آبان انداخت «آمریکا آمریکا... خون جوانان ما می‌چکد از چنگ تو» برایم جالب است با آنکه معتقد است اکثر روسای‌جمهور ایران درباره رابطه با آمریکا دچار خوش‌خیالی بودند و تنها مقام ولایت فقیه از این موضوع صیانت کرده اما او هنوز هم‌‌ همان نگاه شدیدا چپ را به سیاست‌های ایالات متحده دارد، هرچند مطمئنم از به کار بردن این عبارات ناراضی خواهد شد. حسین شیخ‌الاسلام که خود تحصیلکرده آمریکاست، در زمان حضور متکی در وزارت خارجه به عنوان قائم‌مقام این وزارتخانه منصوب شد. او پس از جریانات انتخابات ۸۸ به جای علی‌اکبر محتشمی‌پور از سوی مجلس به عنوان دبیرکل دبیرخانه حمایت از انتفاضه فلسطین در مجلس شورای اسلامی انتخاب شد. قرار مصاحبه را هم در محل همین دبیرخانه گذاشتیم. ساختمانی خلوت با دو، سه نفر کارمند که بودجه آن احتمالا از معاونت امور اجرایی مجلس تامین می‌شود. این را از گفت‌وگوی کارکنان دفتر حدس زدم وقتی که برای آسانسور ساختمان مدام با دفتر افراشته مسوول معاونت مذکور صحبت می‌کردند. یکی از آنها هم از دیگری پرسید که «شیخ امروز روزه است؟» این سوال من را بیشتر به فکر فرو برد، برای گفت‌وگو با شیخ‌الاسلام که احتمالا روزه بود و نگاهش به آمریکا، کشور مستکبر و جنایتکار و خونخوار است، گفت‌وگویی که می‌خواستم در آن راجع به ارتباط ایران و آمریکا سوال کنم. حدسم هم درست بود. بخش انتهای مصاحبه آنقدر هیجان هر دویمان زیاد بود که هر یک حرف خودمان را می‌زدیم و شاید صدایمان از دفتر بزرگی که تمام دیوارهای آن پر بود از نقشه فلسطین و تصاویر حسن نصرالله بیرون می‌رفت. شیخ‌الاسلام ۴۵ دقیقه وقت گذاشته بود برای گفت‌وگو با «شرق» و سر وقت هم گفت‌وگو را پایان برد و به سرعت از دفتر خارج شد احتمالا برای قرار ملاقاتی که با سفیر قزاقستان داشت.

 

***

 

اتفاقی که در تسخیر لانه جاسوسی و سفارت آمریکا رخ داد، باعث شد روابط بین دو کشور از آن زمان تاکنون به هم بخورد و در تعلیق به سر ببرد. فکر می‌کنید اتفاقی که افتاد، اتفاق خوبی بود؟ اینکه روابط دو کشور از بین برود و تلاش‌هایی هم که در این زمینه صورت گرفته، هیچ‌کدام منتج به نتیجه نشده است؟

 

بلاشک اتفاق خوبی بود. این اتفاق مسیر انقلاب ایران و مسیر تاریخ استکبارستیزی و ظلم‌ستیزی و عدالت‌خواهی را در دنیا سال‌ها به جلو انداخت. یک نکته‌ای که باید یادآور بشوم، این است که در جریان گروگان‌گیری آمریکایی‌ها دچار اشتباهاتی هم شدند. آمریکایی‌ها فکر کردند که موضوع گروگان‌گیری و تسخیر سفارت را می‌توانند خیلی زود حل کنند، به همین دلیل هم روز اول و دوم ماجرا، تبلیغات وسیعی به راه انداختند تا از این طریق موضوع را خاتمه دهند اما نمی‌دانستند که قرار است این جریان ۴۴۴ روز طول بکشد. اما امام در این جریان دقت محاسباتی به خرج دادند، خدا هم کمکمان کرد، ملت ایران هم پا به پای ما در این جریان ایستاد و نتیجه‌اش این شد که امروز آمریکا در ‌‌نهایت استیصال رابطه‌اش را با ما قطع کرد. هر وسیله‌ای را هم مستمسک قرار داد تا این مشکل را حل کند، ولی چون امام در این مبارزه خیلی دقیق و آگاهانه با تکیه بر خداوند و حضور مردم در صحنه ایستاده بود، نتیجه چیز دیگری شد.

 

دقیقا می‌خواهیم به همین برگردیم که بعد از جریان اشغال سفارت، آمریکایی‌ها تلاش کردند مجددا با ایران ارتباط برقرار کنند، اولین اقدام هم مذاکراتی بود که دو کشور بر سر موضوع گرفتن سلاح «هاگ» و «تاو» در جریان جنگ عراق و ایران با یکدیگر انجام دادند و معروف شد به جریان مک‌فارلین. در حقیقت آمریکا سعی کرد آن اتفاق (یعنی گروگان‌گیری) را فراموش کند و بر اساس تامین منافع ملی خود با ایران وارد مذاکره شود. این گروه مذاکره کننده حتی هدیه هم آوردند ولی ایران این هدیه را قبول نکرد. چرا ایران نخواست اتفاق ۱۳ آبان را فراموش کند؟

 

قضیه مک‌فارلین یک اشتباه محاسباتی توسط آمریکایی‌ها بود. برای همین هم شکست خورد؛ از آنجا که آمریکایی‌ها خودشان را خیلی بزرگ می‌دیدند. مک‌فارلین در حقیقت عملیات اطلاعاتی بود برای گرفتن بعضی تجهیزاتی که ما برای عملیات نظامی نیاز داشتیم. چون می‌دانید که اسلحه‌های ما اسلحه‌های آمریکایی بود. در جنگ عراق و ایران آمریکایی‌ها به ما مهمات ندادند. ایران هم به ضد هوایی «هاگ» و سلاح ضد زره «تاو» نیاز داشت. ما برای اینکه این‌ها را به دست بیاوریم، یک عملیات اطلاعاتی طراحی کردیم، ولی آمریکایی‌ها از هول حلیم در دیگ افتادند، یعنی این نیاز ما را که دیدند و متوجه شدند ما حاضریم سر گرفتن سلاح، مذاکره کنیم. فکر کردند ما حاضر هستیم درباره همه موضوعات اختلافی بین دو کشور مذاکره کنیم در حالی که اصلا کسی این‌ها را دعوت نکرده بود. آن کسی که مسوول اداره عملیات مک‌فارلین بود، وقتی که مطلع شد که مک‌فارلین به ایران آمده، تعجب کرد و گفت: «چه کسی گفته این (مک‌فارلین) بیاید.»

 

مسوول که بود؟

 

جناب آقای هاشمی‌رفسنجانی. اما صحبت من این است که آمریکا عجیب بود که چنین اشتباه بزرگی را مرتکب شد و مک‌فارلین را به ایران فرستاد.

 

آیا فکر می‌کنید اشتباه بود؟ آمریکا تلاش می‌کرد بر اساس سیاستی که دارد، ارتباط خود را با ایران از سر بگیرد.

 

به همین دلیل اشتباه بود. یک مثال می‌زنم. اگر من ندانم که شما در خانه‌تان مرا راه می‌دهید یا نه، من سرخود به در خانه شما بیایم و در را هم بزنم یا حتی در اتاق انتظار شما منتظر شوم، اما شما را ملاقات نکنم، آیا این اشتباه من است یا شما؟

 

بالاخره باید یک جایی این اتفاق می‌افتاد.

 

سیاست این نیست، سیاست این است که شما همه چیز را از قبل تنظیم کنید که به نتیجه مورد نظر برسید. اگر شما یک جوری رفتار کردید که به نتیجه نرسیدید، پس معلوم است که اشتباه کردید. آمریکایی‌ها اشتباه محاسباتی کردند. فکر می‌کردند علاقه ایرانی‌ها حالا که تاو و هاگ نیاز دارند به اندازه علاقه آمریکایی‌ها برای برقراری رابطه است و بر این اساس هم آقای مک‌فارلین را می‌پذیرند. من نمی‌دانم چه گذشت و خود مک‌فارلین هم بعد از این شکستی که خورده بود، دست به خودکشی زد.

 

به رغم حادثه تلخی که در جریان سفارت برای آمریکا اتفاق می‌افتد، آنها حاضر هستند که این موضوع را فراموش کنند و به بهانه تامین سلاح بخواهند با ایران رابطه برقرار کنند که ایران این موضوع را نمی‌پذیرد. سوال من این است چرا آمریکا حاضر می‌شود که این حادثه را فراموش بکند و به هر بهانه‌ای تلاش کند که بتواند رابطه خود را از سر بگیرد ولی ما نمی‌پذیریم.

 

آنقدر رابطه با ایران برای آمریکا منفعت دارد که حاضر است چنین ریسکی را بکند. حضور ایران در چرخه سیاست‌های آمریکا یعنی اداره جهان توسط جریان نفت. آمریکایی‌ها در جریان کودتای ۳۲ شاه را به عنوان یک آدم وابسته برای سلطنت وارد حکومت کردند و به این ترتیب جریان نفت را در این منطقه در اختیار خود گرفتند. در حقیقت شاه دو کار را برای آمریکایی‌ها انجام می‌داد، اول اینکه نفت ایران را بر اساس نیاز آمریکایی‌ها استخراج می‌کرد. به عنوان نمونه ما در ایران ۵۰۰‌ هزار بشکه مصرف داخلی داشتیم و برای ارزآوری‌ هم ۵۰۰‌ هزار بشکه کافی بود. اما شاه شش میلیون بشکه نفت استخراج می‌کرد که ۵۰۰‌ هزار بشکه آن را مصرف می‌کردیم و پنج میلیون و ۵۰۰‌ هزار بشکه دیگر را صادر می‌کردیم. این پنج‌ میلیون‌، دیگر نیاز ما نبود نیاز آمریکایی‌ها بود. شما باید بدانید که استخراج چاه نفت مدیریت می‌خواهد تا بیشترین بهره‌برداری را بکنید، با این سرعت استخراج کردن به چاه نفت لطمات زیادی می‌زند. دوم اینکه آمریکا، ارتش و شاه ایران را ژاندارم منطقه کرد، تا امنیت جریان نفت در چارچوب سیاست‌های راهبردی آمریکا را با خون و جان سرباز ایرانی و هزینه ملت ایران برقرار کند. بعد از اینکه شاه ساقط شد، آمریکا به انواع مختلفی سعی کرد وضعیت کشور را به شرایط حاکم در زمان شاه بازگرداند که از اقدامات آنها می‌توان به آمدن مک‌فارلین، جنگ یا کودتا‌ها اشاره کرد.

 

 

به هر حال دیپلماسی هر کشوری در راستای تامین منافع ملی آن کشور طراحی می‌شود. آمریکا هم برای تامین منافع ملی‌ خود طبیعتا کشور‌ها را ارزیابی می‌کند و سعی می‌کند بر این اساس با آنها وارد تحکیم یا از سرگیری روابط شود. ارتباط ما در یک مرحله‌ای قطع شد. آیا ارتباط با آمریکا هیچ منفعتی برای ایران نداشت که بر آن اساس اصلا بخواهیم پای مذاکره بنشینیم، آیا از پس این مذاکرات می‌توانستیم به نتایجی هم برسیم.

 

جاهایی که مذاکره کردن با آمریکایی‌ها برای ما منفعت داشته، مطمئن باشید که این کار را انجام دادیم، چون مذاکره و دیپلماسی مثل یک کشتی است. در کشتی هر طرف با ذکاوت و با زیرکی و با قدرتی که دارد تلاش می‌کند از طرف مقابل امتیاز بگیرد و آخر هم یک پیروز و یک شکست‌خورده دارد. ما در شرایطی که آن را خوب ارزیابی کردیم، با آمریکایی‌ها وارد مذاکره شدیم، مثلا فرض کنید برای خروج آمریکایی‌ها از عراق. سیاست ما در این موضع این بود که آمریکا پس از سقوط صدام نباید در عراق بماند و ما سریعا درباره این موضوع حاضر شدیم که با آمریکایی‌ها مذاکره کنیم.

 

 

یعنی فکر می‌کنید خروج سربازان آمریکایی از عراق ماحصل مذاکراتی بوده که...

 

بلاشک یکی از نتایج سیاست‌های داهیانه و زیرکانه و دقیقی که جمهوری اسلامی در منطقه داشته، این بوده است. خود آمریکایی‌ها هم امروز می‌گویند که خروج ما از عراق به نفع ایرانی‌هاست و ما می‌ترسیم که نفوذ ایران در عراق گسترش پیدا کند. خود آمریکایی‌ها رسما به این اعتراف می‌کنند ولی آمریکایی‌ها در یک موقعیتی قرار گرفتند که ناچار هستند خارج شوند. به عنوان نمونه عراق با ارشادات مراجع با آمریکا مذاکره کرد و توانست، قرارداد اشغال عراق و دادن سرنوشت عراق به دست آمریکایی‌ها و پذیرفتن حق ویژه کنسولی (کاپیتولاسیون) را به قرارداد خروج نیروهای آمریکایی از این کشور تبدیل کند. در حقیقت کار خیلی بزرگی شد و الان می‌بینید که به نتیجه رسیده است.

 

تا قبل از بحث مذاکره ایران و آمریکا در مورد بحث خروج آمریکا از عراق آیا ما تا قبل از آن هم مذاکراتی داشتیم که اتفاق افتاده باشد و خیلی رسانه‌ای نشده باشد.

 

مذاکرات غیرمستقیمی توسط ما بوده برای گروگان‌های آمریکایی که در لبنان بودند، همین‌طور در ارتباط با مسایل خاورمیانه. مثلا آمریکایی‌ها تلاش کردند در جنگ ۱۶ روزه در بحث آتش‌بس بین اسراییل و حزب‌الله نقش بزرگی داشته باشند. در آن موضوع هم آقای دکتر ولایتی در سوریه مستقر شدند و یک مذاکرات غیرمستقیمی آنجا انجام و به این منجر شد که ما نقش اصلی را به فرانسوی‌ها دادیم. چون سیاست ما بود که فرانسوی‌ها را در مسایل خاورمیانه و در مقابل آمریکایی‌ها به بازی بیاوریم و توانستیم این کار را انجام دهیم و اینکه تمام نقش دست آمریکایی‌ها نباشد. در آن مذاکرات هم ما باز غیرمستقیم نقش بازی کردیم.

 

در حقیقت مذاکرات بیشتر سر گروگان‌گیری‌هایی بوده که در آن مقطع اتفاق می‌افتاد؟

 

دو مورد بود. مورد اول گروگان‌گیری در لبنان بود. یعنی ما به آزادی گروگان‌های آمریکایی کمک کردیم و در مقابل هم طبیعی بود که امتیازاتی را که مربوط به منافع ملیمان بود به دست آوردیم و حفظ کردیم. در مذاکرات جنگ ۱۶روزه و کمیته نظارت بین‌المللی بر آتش‌بس هم نقش ایفا کردیم و در آن موضوع هم منفعتمان این بود که به اروپایی‌ها به ویژه فرانسه نقش بیشتری دهیم. در افغانستان هم همین‌طور است، ممکن است در موضوع افغانستان مذاکرات بعد‌ها هم تکرار شود به دلیل اینکه ما اعتقاد داریم حضور آمریکایی‌ها در افغانستان هم به ضرر ملت افغانستان است و هم به ضرر کشور ماست. اینجا باز ممکن است مثل عراق مذاکراتی شود.

 

آیا طرفین در مورد مذاکره راجع به افغانستان به یکدیگر پالسی داده‌اند.

 

قبلا که بوده، الان را نمی‌دانم.

 

بحث گروگان‌گیری که در آن مقطع در سفارت آمریکا اتفاق افتاد، به نظر می‌رسد که بعد از سال‌ها خودش به نوعی به گروگان گرفته شد. یعنی به نوعی شما در یک پروسه زمانی از ماجرا کنار رفتید ولی یک عده‌ای بودند که سعی کردند از این موضوع استفاده کنند و به نوعی به حامی دو آتیشه‌ای تبدیل شدند که در آن ماجرا‌ها هم حضور نداشتند. این عده بعد‌ها هم سعی کردند از این موضوع استفاده کنند. ما این موضوع را می‌توانیم در جریان دولت آقای خاتمی ببینیم. می‌دانید که تا آن موقع رابطه با آمریکا تابو شده بود. به طوری که هر اتفاق کوچکی مثل دست دادن آقای خاتمی به عنوان موضوع بزرگی مطرح می‌شد. یک عده‌ای بودند که در این میان شروع می‌کردند به سر و صدا کردن و این موضوع را خیلی بزرگ جلوه می‌دادند. اما می‌بینیم همین عده سر جریان نامه‌نگاری‌هایی آقای احمدی‌نژاد به روسای جمهور آمریکا ساکت هستند و صحبتی نمی‌کنند. آیا فکر می‌کنید که این نامه‌نگاری‌ها و این اتفاقاتی که افتاد با اصل عزتی که ما در سیاست‌ خارجه‌مان دنبال آن هستیم خیلی متناقض نبود و این عده چرا در زمان آقای خاتمی آنقدر سر و صدا می‌کردند و در دولت آقای احمدی‌نژاد ساکت بودند و کاری نداشتند؟

 

من به این عده کاری ندارم و فقط نظر خودم را عرض می‌کنم. من معتقدم که روابط ایران و آمریکا خیلی پیچیده‌تر از این است که کسی فکر بکند با یک دست دادن یا با یک نامه‌نگاری یا با مذاکره قابل‌ حل است، به ویژه اینکه در جمهوری اسلامی ایران طبق قانون اساسی این موضوع باید از یک کانالی بگذرد به اسم شورای امنیت ملی و شورای امنیت ملی هم تنها وقتی مصوباتش قدرت اجرایی پیدا می‌کند که به امضای مقام معظم رهبری برسد و خوشبختانه مقام معظم رهبری خیلی پخته‌تر از این هستند که دچار این لغزش‌هایی که شما اسم بردید شده باشند. ایشان می‌فهمند که با این قدم‌های این چنینی رابطه ایران و آمریکا حاصل نمی‌شود و رابطه ایران و آمریکا رابطه دو صف‌بندی مهم در دنیاست. یک صف‌بندی مستضعفان، پا برهنه‌ها و مقاومت که در شرایط فعلی نمود بیشتری پیدا کرده است. به طوری که ایران به سمبل همه کشورهایی تبدیل شده که می‌خواهند جلو زور، بی‌عدالتی، استبداد و دیکتاتوری بایستند و تکیه کنند به دین و اسلام و معنویت مانند حزب‌الله لبنان، حماس فلسطین، ملت فلسطین، ملت عراق، ملت مصر، ملت تونس، ملت لیبی، ملت ما. در مقابل هم جناح استکبار قرار دارد که سمبلش آمریکا و اسراییل، قدرتمندهای اروپایی مثل انگلیس و فرانسه هستند؛ همچنین مثل مستبدین همه کشورهای عربی که در حال سقوط هستند. می‌خواهم بگویم دعوا، دعوای وجود است.

 

اما با این شرایط در دولت نهم ما شاهد اراده‌ای بودیم که بحث تابوی رابطه با آمریکا شکسته شد. ما در موضوع عراق بحث مذاکرات را داشتیم و مهم‌تر از آن بحث نامه‌نگاری‌هایی بود که شخص آقای احمدی‌نژاد داشت؛ نامه‌هایی که همه آنها بدون پاسخ بود. یا اعلام آمادگی ایشان برای مناظره ‌با روسای جمهور وقت آمریکا که هیچ‌کدام جوابی نداشت. آیا این اقدامات و به ویژه بحث نامه‌نگاری‌ها که یک پالس جدیدی بود از طرف ایران برای ایجاد ارتباط با آمریکا شخصی بود؟ چون همان‌طور که اشاره کردید همه چیز باید از کانال شورای عالی امنیت ملی بگذرد. بنابراین آیا اتفاقی که افتاد یک اتفاق شخصی بود و از نهاد ریاست‌جمهوری پیگیری شد یا یک تصمیم جمعی از درون نظام بود؟

 

اینکه آیا در موضوع نامه‌نگاری‌ها، مقام معظم رهبری یا شورای‌ عالی امنیت در آن مسوولیت داشتند یا نه از آن مطلع نیستم، این را از آقای احمدی‌نژاد سوال کنید. فقط من یک نکته را در این قضیه عرض می‌کنم و آن این است که متاسفانه این خوش‌خیالی در اکثر روسای جمهور ما حاکم بوده و همیشه مقام ولایت فقیه بوده که از اول انقلاب تا به امروز این موضوع را صیانت کرده که در مسیر درست و صحیح قرار داشته باشد. در ارتباط با سوال آخر شما یک مساله را یادآور می‌شوم.

 

به خاطر دارم جلسه‌ای بود که همه مسوولان جمهوری اسلامی در خدمت مقام معظم رهبری بودند. آقای احمدی‌نژاد در بخشی از گزارش عملکرد خود خدمت آقا گفتند که ما با همه مذاکره می‌کنیم و آماده هستیم مذاکره کنیم به غیر از اسراییل. مقام معظم رهبری در فرمایشاتشان که بعد از ایشان شروع شد، فرمودند «بله همین‌طور که آقای احمدی‌نژاد می‌فرمایند ما آماده هستیم با همه مذاکره کنیم به غیر از آمریکا و اسراییل.» در حقیقت مقام معظم رهبری با بیان این جمله می‌خواستند این‌گونه ثابت کنند که از صحبت‌های آقای احمدی‌نژاد چنین برداشت نشود که ایران با همه کشور‌ها و حتی آمریکا مذاکره می‌کند به غیر از اسراییل. از این خاطره‌ای که من نقل کردم می‌توان فهمید که آقا موافق مذاکره با آمریکا نبودند.

 

شما شخصا با اقداماتی که در دولت‌ آقای احمدی‌نژاد صورت گرفت برای ارتباط با آمریکا موافق بودید؟

 

من شخصا با فرمایش‌های آقای احمدی‌نژاد مبنی بر اینکه ما می‌خواهیم با آمریکایی‌ها مذاکره کنیم مخالف هستیم. برای اینکه من مشکلات با آمریکا را آنقدر ساده نمی‌بینم. رابطه ما و آمریکا با یک مذاکره حل نمی‌شود و موضوع خیلی عمیق‌تر از این است. آمریکایی‌ها باید از خوی تجاوزگری‌ خود دست بردارند. آمریکا هنوز خواهان رابطه گرگ و میش با ایران است. آقای احمدی‌نژاد صحبت‌ها را مطرح کردند و دو آمریکای جاسوس را هم‌‌ رها کردند، اما بلافاصله آمریکایی‌ها جوابشان را دادند آن هم با یک صحنه‌سازی مضحکی در قضیه سفارت عربستان در واشنگتن که هرکسی خنده‌اش می‌گیرد.

 

فکر می‌کنید دستگاه سیاست خارجی که به نوعی دچار ساده‌انگاری است راجع به ارتباط آمریکا؟

 

اینها را باید از خودشان سوال کنید. من نظرم را عرض کردم. من این قضایا را خیلی پیچیده‌تر از آن می‌دانم که با یک مذاکره یا با دست دادن آقای خاتمی یا با اظهار تمایل جناب آقای احمدی‌نژاد حل ‌شود. دو جبهه در مقابل هم موضع گرفته‌اند. پیروزی یکی شکست دیگری است و برعکس. اگرچه ما امروز در جبهه قوی هستیم، ما الان در قضیه فلسطین در قضیه منطقه قوی هستیم.

 

 

چرا فکر می‌کنید ما در منطقه قوی هستیم؟ در شرایطی که الان اتفاق افتاده ما رابطه‌مان با اعراب رابطه خوبی نیست یا...

 

عربستان که نقش گذشته‌اش را ندارد، عربستان رو به افول است. در یک مقطع زمانی تمام مشکلات اعراب در عربستان حل می‌شد، اما این کشور نقش خود را از دست داده است. به عنوان نمونه در شرایط فعلی وقتی در لبنان دعوا می‌شود و می‌خواهند موضوع را حل کنند به سراغ دوحه پایتخت قطر می‌روند. در مقابل شما ببینید ما رابطه‌مان با مصر یا تونس بد‌تر شده یا بهتر؟ در تونس هرچه اتفاق بیفتد و هرکس روی کار بیاید به اندازه بن‌علی آمریکایی و وابسته نخواهد بود. در مصر هرکسی سرکار بیاید به اندازه مبارک اسراییلی و آمریکایی‌ نخواهد بود. در زمان شاه‌ ما جان می‌دادیم، خون می‌دادیم. استفاده‌اش را آمریکایی‌ها می‌بردند، در عراق، آمریکایی‌ها آمدند جان دادند، پول دادند و ما استفاده آن را بردیم. ترکیه در زمان آقای کنعان اورن تمام امکانات خود را در اختیار آمریکا و اسراییل قرار داده بود. اما در زمان آقای اردوغان، تمام این امکانات حداقل در تقابل با اسراییل دارد استفاده می‌شود. چطور شما می‌گویید ما ضعیف شدیم؟ مگر این نیست که بزرگ‌ترین دشمن ما در منطقه اسراییل است و در جهان آمریکا. این دو در حال تضعیف شدن هستند و تمام نیروهای منطقه‌ای به نفع ما در حرکت هستند. ترکیه اردوغان با ترکیه کنعان اورن قابل مقایسه نیست.

 

ترکیه و حزب عدالت و توسعه که دارد بازی سیاسی می‌کند.

 

بازی کند، مشکلی ندارد. ما از اینکه ترکیه قدرت بگیرد ناراحت نیستیم. تا وقتی ترکیه ضد اسراییل قدرت بگیرد ما مخالف نیستیم هرچه ترکیه ضد اسراییل قوی‌تر برای ایران بهتر.

 

پس نقش ایران در منطقه چه می‌شود؟ ترکیه جای ایران را در منطقه گرفته است؟

 

هرکس جای خودش را دارد. ترکیه هیچ‌وقت می‌تواند نابودی اسراییل را بخواهد؟ اگر ترکیه توانست بیاید و آزادی تمام فلسطین را بخواهد واقعا دستش را می‌بوسیم. اگر ما خوب با ترکیه کار کنیم این آقای اردوغان را می‌توانید تا نابودی اسراییل پیش ببرید. اردوغان چنین ظرفیتی را دارد. پس با اردوغان خوب کار کنیم و احساس رقابت نکنیم. (شما مطبوعاتی‌ها که به این قضیه دامن می‌زنید کار درستی نمی‌کنید.)

 

 

سرشاخ شدن با ابرقدرتی مثل آمریکا چه منفعتی را در این‌ سال‌ها حاصل کشور ما کرده؟

 

به دست آوردن عزت.

 

این عزت چه منافعی داشته؟

 

شما زمان شاه نبودید ببینید وقتی به آمریکا می‌روید چقدر ذلیل می‌شوید. من در آمریکا درس خواندم، من به دانشجوهای بهترین دانشگاه‌های آمریکا می‌گفتم من ایرانی هستم. نمی‌دانستند ایران کجاست. با اینکه شاه کلی خرج می‌کرد تا عزت ایران را نشان دهد ولی چون خودش ذلیل آمریکایی‌ها بود. آمریکا به صورت نوکر به او نگاه می‌کرد. نمی‌دانم شما آن سخنرانی امام (ره) را شنیدید که می‌فرمودند «به خدا من تحقیر شدم وقتی دیدم رییس‌جمهور آمریکا عینکش را برداشته و زیرچشمی به شاه نگاه می‌کند.» همه چیز در همین عزت است و عزت آن چیزی است که شما به دست آوردید. در زمان شاه سرباز ایران می‌رفت به خاطر منفعت آمریکایی کشته می‌شد اما منابع ایران به خاطر آمریکایی‌ها تاراج می‌شد.

 

 

الان فکر می‌کنید وضعیت بهتری داریم؟

 

بله، حتما بهتر است.

 

داریم از واقعیت‌ها صحبت می‌کنیم.

 

شما کدام واقعیت را می‌گویید؟ شما که زمان شاه را تجربه نکردید.

 

چرا با دوران شاه مقایسه می‌کنید؟

 

برای اینکه آمریکایی‌ها برای ایران شاه می‌خواهند. آمریکایی‌ها یک نفر مثل حسنی مبارک را می‌خواهند. چند میلیون از ملت مصر در قبرستان زندگی می‌کنند. این بدبختی مصر است. با اینکه در مهم‌ترین نقطه استراتژیک دنیا قرار دارد و ارتباط شرق و غرب عالم از نظر تجاری از کانال سوئز می‌گذرد با این حال مصر نتوانست جایگاه خودش را پیدا کند. پس توجه کنید که آمریکایی‌ها سیاستشان این است که کدخدا را ببین و ده را بچاپ.

 

قطعا شرایط فرق کرده و آنها با فضای ایران بعد از انقلاب آشنا هستند.

 

اگر آمریکایی‌ها بتوانند دوباره مبارک را سرکار بیاورند، نمی‌آورند؟...

 

اما شرایط تغییر کرده و حتی اگر شرایط مهیا شود ملت ایران ملتی نیست که بخواهد به سمت حکومت سلطنتی یا به سمت دوران پیش از انقلاب پیش رود.

 

اگر منفعت آمریکایی‌ها در این باشد که همچنان که در ویتنام ‌میلیون‌ها نفر را کشتند، همچنان که در جنگ دوم جهانی هیروشیما و ناکازاکی را بمباران اتمی کردند، باز هم این کار را خواهند کرد. اگر هم منفعتشان در این باشد که نماز شب بخوانند، نماز شب خواهند خواند.

 

چرا ژاپن موضوع بمباران را فراموش کرد و رابطه‌اش را با آمریکا از سر گرفت؟

 

فراموش نکرد، ژاپن شکست‌خورده جنگ است. اگر شما به ژاپن یا آلمان بروید، می‌بینید یک سرباز صفر آمریکایی با یک آلمانی چطور رفتار می‌کند. من خودم دیدم که یک سرباز صفر آمریکایی در فرانکفورت آمد ماشینش را در جلوی ایستگاه قطار در جای پارک مطلقا ممنوع پارک کرد چون شماره‌ ارتش اشغالگر آمریکایی را در آلمان دارد و پلیس آلمان که می‌تواند هر ماشینی را جابه‌جا کند نتوانست ماشین او را جابه‌جا کند، در صورتی که هیچ‌کس حق ندارد چنین خلافی را در آلمان در نظر نگیرد. در ژاپن هر کاری که دوست دارند با دختران ژاپنی انجام می‌دهند و دولت ژاپن هنوز نتوانسته یکی از این‌ها را در دادگاه ببرد و محاکمه بکند. شما هنوز قدر استقلال را نمی‌دانید.

 

شما چشم‌اندازی برای برقراری ارتباط با آمریکا می‌بینید. اصلا فکر می‌کنید لازم است که بین ایران و آمریکا رابطه‌ای برقرار شود؟

 

با این آمریکا خیر. اما در ‌‌نهایت این اتفاق خواهد افتاد. آمریکایی‌ها از داخل خواهند پاشید، سیاست آمریکایی‌ها عوض خواهد شد و آن آمریکا دیگر این آمریکا نخواهد بود.

 

 

منبع: روزنامه شرق

کلید واژه ها: ایران و آمریکا شیخ الاسلام سفارت آمریکا مک فارلین


نظر شما :