مرتضی نبوی: هاشمی طرفدار دولت موسوی بود/ محسن رضایی به امام گفت مصلحت نیست موسوی عوض شود

۱۵ مهر ۱۳۹۰ | ۱۹:۱۴ کد : ۱۳۷۶ از دیگر رسانه‌ها
سیدمرتضی نبوی از جمله کسانی است که در زمینه اقتصاد در دوران پس از انقلاب، به ویژه تا اواخر جنگ در متن فعالیت‌های اقتصادی قرار داشت. وی ایجاد فساد و شکل گیری طبقه جدید سرمایه داری نامشروع در زمینه اجتماعی و کاسته شدن از ارزش‌های اجتماعی، همچون ایثار و شهادت و مشغول شدن مردم به زندگی دنیایی را از نتایج تاکید شدید دولت موسوی به دخالت صددرصدی قوه مجریه در اقتصاد می‌داند. به همین منظور ویژه نامه فرهنگ عمومی در گفت‌وگویی با ایشان که در کارنامه خود تصدی وزارت پست و تلگراف و تلفن و نمایندگی ادوار مجلس و سه دوره عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام را دارد و اخیراً با حکم رهبر معظم انقلاب به عضویت هیات عالی حل اختلاف در آمده‌اند، به گفت‌وگو نشسته که بخش‌هایی از آن به نقل از پایگاه ۵۹۸ در پی می‌آید:

 

* ما در دهه ۶۰ اقتصاد دولتی را داریم که به طور مشخص در این دوران، از سال ۶۰ تا ۶۴ و هم ۶۴ تا ۶۸ موسوی نخست‌وزیر است و در دولت اول ایشان با توجه به اینکه این دولت منتخب خود ایشان نبود، یعنی دولتی بود که از شهید باهنر به ارث رسیده بود (زمانی که آقای رجایی رئیس‌جمهور شد، آقای باهنر را نخست وزیر معرفی کرد، باهنر هم کابینه‌ای تشکیل داد که در آن کابینه، موسوی وزیر خارجه بود. با شهادت آقای باهنر و شهید رجایی، مهندس موسوی، بعد از آنکه رهبر معظم انقلاب رئیس جمهور شدند موسوی نخست‌وزیر شد و آن کابینه را حفظ کرد و ولایتی را وزیر خارجه معرفی کرد) پس ما دولت اول آقای موسوی را نداریم بلکه گرایش‌های مختلف اقتصادی بروز پیدا می‌کند. یک عده از وزرای ایشان، مانند بنده و دوستان دیگر، مخالف اقتصاد دولتی بودیم. می‌گفتیم همانطور که مردم در مسائل سیاسی و انقلاب جنگ نقش دارند، در اقتصاد هم باید مشارکت داشته باشند. این دوستان با گرایش عدالتی که مورد نظر آن‌ها بود، می‌گفتند که اقتصاد باید در دست دولت باشد؛ به این منظور که دوباره سرمایه‌داری شکل نگیرد و سرمایه‌داران بزرگی درست نشوند که منجر به بی‌عدالتی شود.

 

این اختلاف نظر، اوج خود را در دولت ایشان نشان داد، یعنی اصولا اختلافاتی که در کشور مطرح بود که بعد از دل آن، جریان چپ و راست درست شد که دوستان موسوی اسمشان را گذاشتند چپ و دوستان مخالف ایشان هم شدند راست. من این اسم‌گذاری را قبول ندارم، یعنی تقسیم‌بندی چپ و راست دقیق نبود اما می‌خواهم بگویم بر اساس گرایش‌های اقتصادی، به ویژه بخشی از جریان مجاهدین انقلاب مانند آقای نبوی و سلامتی که نشریه «عصر ما» را داشتند، این‌ها نام خود را چپ گذاشتند و دوستان ما را هم راست نامیدند که این تقسیم بندی از دولت اول موسوی سال ۶۰ شروع شد و خاستگاه اقتصادی داشت. در دولت دوم، تقریبا ایشان دوستان ما را حذف کردند، به جز آقای ولایتی و آقای رفیق‌دوست که وزیر سپاه بود، چون حضرت امام (ره) روی این دو وزارت‌خانه نظر داشتند و بقیه دوستان حذف شدند.

 

* آن زمان می‌گفتند که راستی‌ها می‌خواهند بیایند اقتصاد سرمایه‌داری را باب کنند و خودشان می‌گفتند که ما چپ‌ها، طرفدار اقتصاد سوسیالیستی هستیم و برای خودشان عیب نمی‌دانستند که این را بیان کنند؛ در نشریه عصر ما هم موجود است، اما ما می‌گفتیم نه، مساله نگاه اقتصادی ما از اسلام گرفته شده است و اتفاقا جالب است که در چهار، پنج سخنرانی بین سال‌های ۶۰ تا ۶۸ حضرت امام (ره) به دولت مهندس موسوی تذکر می‌دهد و می‌فرماید: «مردم را در طول سال در اقتصاد مشارکت بدهید در امور مختلف» و نمی‌دانم چقدر عمل شد، یعنی این‌ها را ایشان با گلایه بیان می‌کردند؛ برای نمونه، یکی از نکات قابل توضیح این است که چپ‌ها بر اساس قانون اساسی می‌گفتند که تجارت خارجی چون صدر اصل ۴۴ آمده، پس فقط دولت باید واردات و صادرات را در اختیار داشته باشد و‌‌ همان زمان امام (ره) مخالفت کردند و تجارت خارجی از دولت خارج شد؛ یا‌‌ همان زمان می‌خواستند جلوی مدارس غیر دولتی را بگیرند که با مخالفت حضرت امام (ره) مواجه شدند. ایشان در مورد دانشگاه، صنعت و غیره هم تذکراتی دادند، این نگرش را ما هم داشتیم. بحث مشارکت مردم فقط مربوط به جنگ و انقلاب نیست بلکه باید در اقتصاد هم باشند و اسلام هم چارچوب خود را دارد؛ و اجازه می‌دهد همچون اقتصاد سرمایه‌داری فضای اقتصادی باز باشد و نه محدودیت‌های سوسیالیستی را دارد.

 

دعواهای آن روز منجر شد به اینکه این سوال مطرح شود که آیا دولت حق دارد در مسایل مردمی دخالت کند، که نامه‌ای توسط آقای سرحدی‌زاده به امام (ره) نوشته شد که ایشان بحث ولایت مطلقه فقیه را مطرح کردند بله اگر مصلحت باشد، دولت حق دارد دخالت کند اما این معنی‌اش این نبود که امام (ره) طرفدار دخالت صددرصدی دولت در اقتصاد باشد. سوالی در ذهن ما بود که آیا دخالت اصلا مجاز است؛ که حضرت امام (ره) این پاسخ را دادند اما سر جایش ایشان قائل به مشارکت مردمی بودند. ما آن موقع ضررهای این کار را می‌گفتیم، که آثار اقدامات آن زمان در دوره‌های بعد تاثیر گذاشت که احتمالا این از سوالات شما هم باشد.

 

یکی از مسایلی که دولت اصرار داشت، مسئله ثابت نگه داشتن نرخ ارز بود که می‌گفت نرخ ارز باید ثابت باشد، بعد از آنجایی که واقعیت‌ها یک چیز دیگری بود، به خاطر کسری بودجه‌های زیادی که موسوی داشت-که البته به خاطر جنگ غیر طبیعی نبود-البته می‌شد از راه‌های دیگر، این کسری را جبران کرد اما ایشان اصرار داشتند که نرخ ارز باید هفت تومان ثابت بماند و کسری بودجه تا ۵۱ درصد افزایش پیدا کرد، این منجر شد به اینکه نقدینگی افزایش پیدا کند و تورم بالا برود، هرچند کالا‌ها به صورت کوپنی به دست مردم می‌رسید اما تورم بالا رفت و تقریبا اقتصاد راکد شد و یکی از شاخص‌های مهم اقتصاد کلان که رشد ناخالص داخلی بود سقوط کرد یعنی نرخ رشد ما نرخ معکوس پیدا کرد، جمعیت هم در حال افزایش بود و یک فاجعه عظیم داشت اتفاق می‌افتاد.

 

* در مورد آقای هاشمی باید بگویم که ایشان یکی از طرفداران پروپاقرص دولت موسوی بودند؛ به طوری که در نماز جمعه می‌آمدند و از سیاست‌های اقتصادی دولت حمایت می‌کردند. رهبر معظم انقلاب هم چندی قبل، نظرشان را در مورد سیاست‌های اقتصادی آن زمان فرمودند که: من‌‌ همان موقع هم در رابطه با سیاست‌های اصل ۴۴ قانون اساسی تذکر می‌دادم. در حقیقت، سیاست‌های اصل ۴۴ بعد از دو دهه کش و قوس به این چیزی که الان هستیم و رسیدیم، زیرا دیدگاه‌های متفاوتی بود و چندین دفعه هم رفت و آمد کرد بین مجمع و رهبر معظم انقلاب تا به این صورت درآمد که همه چیز مشخص شده است. این عوامل باعث شده بود که آقا تصمیم بگیرند برای دور دوم ریاست‌جمهوری خود مهندس موسوی را به عنوان نخست وزیر انتخاب نکنند و این را هم رسما اعلام کردند، یعنی ایشان وقتی به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شدند، اعلام کردند که قصد دارند نخست‌وزیر دیگری را انتخاب کنند و حتی خدمت حضرت امام (ره) هم این مسئله را مطرح کردند، حضرت امام (ره) نظرشان را تایید کرده بودند.

 

آقا هم می‌خواستند یک نخست‌وزیر دیگر معرفی کنند اما آن زمان تعدادی از نمایندگان مجلس که طرفدار آقای موسوی بودند، نامه می‌نویسند به حضرت امام (ره) که الان زمان جنگ است و مصلحت نمی‌دانیم که آقای موسوی عوض شوند، آقای محسن رضایی هم می‌روند پیش امام (ره) و می‌گویند مصلحت نیست که موسوی عوض شود؛ ایشان هم می‌پذیرند. رئیس‌جمهور وقت (رهبر معظم انقلاب) با چنین مسئله‌ای روبرو می‌شوند. بالاخره ایشان می‌پذیرند و برخلاف نظر خودشان، موسوی را به عنوان نخست‌وزیر معرفی می‌کنند. جالب است که بدانید آقای هاشمی و بعضی از دوستان مهندس موسوی وقتی که قطعنامه (۵۹۸) پذیرفته شد، اعلام کردند ما این سیاست‌ها را فقط برای زمان جنگ می‌پذیرفتیم، حالا باید این سیاست‌ها عوض شد. البته مهندس موسوی و بعضی از دوستانشان تا مدتی بر عقیده خود باقی ماندند اما آقای هاشمی زمانی که رئیس‌جمهور شد، اعلام کرد، باید فضا تغییر کند و نرخ ارز را آزاد کردند و کارهای دیگر.

 

* در آن زمان، سیاستگذاران معتقد به رقابت آزاد سالم نبودند، سیاست‌های اقتصادی به طور کل دستوری بود اما در صحنه اجتماعی و فرهنگی، یک طبقه جدیدی به وجود آمد که از پیوند رانتی اقتصاد دولتی، رشد کردند. بعضی از این‌ها که بعدا آمدند و به عنوان کارگزاران مطرح شدند،‌‌ همان چپ‌های سابق بودند که اصلا زندگی‌شان متفاوت شد و فاصله گرفتند از مردم، امتیازطلب شدند و این شکافی در جامعه ایجاد کرد که اواخر دوران هاشمی سبب یک غلیان اجتماعی شد، یعنی مردم انتظار نداشتند در جمهوری اسلامی فاصله کارگزاران از آن‌ها آنقدر زیاد شود. همین موضوعات باعث می‌شود که نتایج انتخابات سال ۷۶ پیش بیاید، زیرا گمان کردند که آقای ناطق ادامه راه هاشمی است و به همین دلیل رفتن سراغ آقای خاتمی تا تغییر ایجاد کنند که البته دیدند اشتباه کردند و آقای خاتمی‌‌ همان راه آقای هاشمی را دارد می‌رود، تا اینکه سال ۸۴ رسید و مردم دنبال تحول بودند که تحول هم صورت گرفت. البته در زمان موسوی، فضای جهاد و شهادت در کشور وجود داشت و خیلی این مسائل به چشم نمی‌آمد اما در همین زمان، رانت‌های مختلف در قوه مقننه و مجریه به وجود آمد و بعدا ظهور و بروز پیدا کردند، زیرا بسیاری از چیز‌ها در اختیار دولت بود و دولت به هرکسی که می‌خواست می‌داد.
 

کلید واژه ها: میرحسین موسوی محسن رضایی هاشمی رفسنجانی مرتصی نبوی


نظر شما :