کیک، کلت و کلید

هیات آمریکایی مخفیانه وارد تهران شد
۲۳ آبان ۱۳۹۴ | ۱۸:۱۳ کد : ۷۹۵۹ اسرار ماجرای مک‌ فارلین
الیور نورث در تل‌آویو به یک کیک‌فروشی حلال رفت و کیکی برای تهران تهیه کرد که گفته می‌شود به شکل کلید بود.
کیک، کلت و کلید

شیدا قماشچی

 

تاریخ ایرانی: «ایران - کنترا: رسوایی ریگان و سوءاستفاده از مقام ریاست جمهوری» جدیدترین کتاب مالکوم برن، معاون آرشیو امینت ملی ایالات متحده است که در اکتبر ۲۰۱۴ منتشر شد. این کتاب با بهره‌گیری از هزاران سندی که پیش از این محرمانه محسوب می‌شدند، نشان می‌دهد که چگونه رونالد ریگان، رئیس‌جمهور پیشین آمریکا و اعضای ارشد دولتش، قانون کشورشان را زیر پا گذاشتند و با ترغیب دلالان اسلحه و رهبران اسرائیل، به ایران سلاح فروختند تا هم گروگان‌های آمریکایی در لبنان را با کمک تهران آزاد کنند و هم عواید حاصل از آن را در اختیار ضد انقلابیون نیکاراگوئه موسوم به کنترا قرار دهند. افشای سفر رابرت مک‌فارلین، مشاور پیشین امنیت ملی آمریکا به تهران در ۱۳ آبان ۱۳۶۵ که به ماجرای ایران - کنترا یا ایران گیت معروف شد، یک رسوایی سیاسی در آمریکا ایجاد کرد.

«تاریخ ایرانی» فصل‌هایی از کتاب «ایران - کنترا» را ترجمه و منتشر می‌کند که پس از سه دهه ناگفته‌هایی را از جزئیات سفر مک‌فارلین و هیات همراهش به تهران افشا کرده است.

 

***

 

پس از ملاقاتی که میان هیات آمریکایی با فرستادگان ایرانی در فوریه ۱۹۸۶ در فرانکفورت صورت گرفت، اکثر مقامات آمریکایی حاضر در جلسه با ادامهٔ مذاکرات با ایران موافق بودند. علیرغم همهٔ ناامیدی‌ها، هنوز این امید وجود داشت که به مقامات عالی‌رتبهٔ ایرانی دسترسی پیدا شود. طرح عملیات مخفیانه سفر به جمهوری اسلامی بیش از هر چیز وسوسه‌برانگیز بود. نگرانی‌هایی دربارهٔ افراد میانجی وجود داشت. یکی از مقامات سی‌آی‌ای معتقد بود که عملکرد منوچهر قربانی‌فر در فرانکفورت اثبات کرد که تمامی هشدارهای سازمان اطلاعاتی آمریکا به جا بوده است. اما قربانی‌فر توانست در این بازی باقی بماند زیرا مشاوران ریگان درصدد آن بودند که به درخواست رئیس‌جمهور برای آزادی گروگان‌ها جامهٔ عمل بپوشانند. اُلیور نورث انگیزهٔ دیگری را نیز به این مذاکرات اضافه کرد: آمریکا با فروش تسلیحات می‌تواند بودجهٔ فراوانی برای کنتراها و حتی دیگر عملیات مخفی تهیه کند.


افراد آگاه به نقشه

پس از آنکه جزئیات نقشه مشخص شد، دستیاران رئیس‌جمهور به او اطلاع دادند که طی چند روز آینده مک‌فارلین به ایران سفر خواهد کرد. معاون رئیس‌جمهور نیز می‌دانست که سفر مک‌فارلین قریب‌الوقوع است. در ابتدای ماه آوریل جورج بوش درخواستی را مطرح کرد. او می‌دانست که اگر عملیات لو برود چه عواقبی در پی خواهد داشت بنابراین از جان پویندکستر، مشاور امنیت ملی خواست تا ملاقات تهران را با سفر او به خاورمیانه هماهنگ کند. پویندکستر به نورث نوشت: «معاون رئیس‌جمهور ممنون می‌شوند اگر سفر ایران را تا زمان خروج او از عربستان سعودی به تعویق بیاندازیم. ولی اگر چنین درخواستی تمام نقشه‌ها را بر هم می‌ریزد و قابل اجرا نیست، معاون رئیس‌جمهور کاملاً این مساله را درک می‌کند.»(۱)


دو مشاور ارشد ریگان در امور خارجه از آنچه که در شرف وقوع بود آگاه بودند، اگرچه بعدها انکار کردند. جورج شولتز، وزیر امور خارجه در لحظات کلیدی بهار و تابستان ۱۹۸۶ از طریق پویندکستر و مشاورانش گزارش دریافت می‌کرد. زمانی که قربانی‌فر در ماه آوریل به واشنگتن دی‌سی سفر کرد، شولتز با پویندکستر صحبت کرد و گزارش این گفت‌وگو را در اختیار مشاوران نزدیکش گذاشت: «موش صحرایی ۵ با دلار به شهر آمده تا تاو بخرد. اگر پول را بدهد ملاقات مک اِف برگزار می‌شود. طی آن ملاقات گروگان‌های ما باید آزاد شوند. من (شولتز) گفتم که همه این عملیات وحشت‌زده‌ام کرده است. همه می‌ترسند که ایران برنده شود+ ما داریم به آن‌ها کمک می‌کنیم. او (پویندکستر) گفت که تاو سلاح دفاعی است.»(۲)

در ماه می، شولتز به مشاور امنیت ملی گفت: «این اشتباه است+غیرقانونی+پرزیدنت بیش از حد در معرض است.»(۳) اما به گفتهٔ پویندکستر، شولتز بعدها تجدید نظر کرد و بر سرخط سخنان مک‌فارلین در این ملاقات نظاره داشت.(۴) وزیر امور خارجه و مشاورانش بعدها در عملیات فوق محرمانه مداخلات الکترونیکی در ارتباطات ایرانیان دست داشتند، عملیاتی که به دست آژانس امنیت ملی (NSA) انجام شد.


فرود در تهران

با مرتفع شدن مسائل مالی، چرخ‌ها به سرعت به گردش درآمدند. در مدت کوتاهی، لوازم یدکی به همراه موشک‌های تاو که به اسرائیل وعده داده شده بودند، از یک پایگاه نظامی سری ایالات متحده به پایگاه هوایی کلی در سن‌آنتونیو منتقل شدند. در آنجا، آن‌ها را بار بوئینگ ۷۰۷ تجاری کرده و به اسرائیل فرستاده و در روزهای ۲۳ و ۲۴ ماه می به اسرائیل رسیدند. بیشتر اعضای هیات آمریکایی - مک‌فارلین، کِیو، هوارد تایچر(۵) متخصص امور خاورمیانه در NSC و یک متخصص ارتباطات از سی‌آی‌ای - با یک جت اختصاصی به پایگاه هوایی رامشتاین در آلمان رفتند و از آنجا با هواپیمای سی‌آی‌ای - خطوط هواپیمایی سانتا لوسیا - در روز ۲۳ ماه می به فرودگاه نظامی نزدیک تل‌آویو رسیدند. نورث و نیر در آنجا با آن‌ها ملاقات کردند. گروه پیش از سفر به تهران یک روز استراحت کردند. آن‌ها با اسامی ساختگی و پاسپورت‌های جعلی ایرلندی سفر می‌کردند. سکورد می‌نویسد: «انگار کسی باور می‌کرد!»


نام جعلی مک‌فارلین «شان دِولین»، کِیو «اونیل»، تایچر «مک گان» و نیر «میلر» بود. اطلاعات درستی از نورث در دست نیست: یا با نام «گود» (که نام عملیاتی‌اش بود) سفر کرده یا همانطور که در خاطراتش می‌نویسد با نام «جان کلنسی». نورث ادعا می‌کند که کِیسی به او یک کیسه حاوی شش قرص سفید مثلثی داد و به او گفت: «شاید اگر اوضاع وخیم شد به این‌ها نیاز پیدا کنی.» کِیو مأمور بازنشستهٔ سی‌آی‌ای به یاد ندارد که کسی قرص خودکشی دریافت کرده باشد ولی مک‌فارلین می‌گوید که برای شرایط اضطراری یک قوطی والیوم با خود به همراه آورده بود.(۶)


نورث با خودش هدایایی برای ایرانیان آورده بود، شش تفنگ مگنوم ۳۵۷ که در جعبه بسته‌بندی شده بودند. او در تل‌آویو با نیر به یک کیک‌فروشی حلال رفته و کیکی برای تهران تهیه کرده بود. نورث در خاطراتش می‌نویسد که این کیک برای مادر «سالمند و بیوهٔ» قربانی‌فر خریداری شده بود ولی این ادعا پذیرفتنی نیست. گزارش‌های بعدی این کیک را به شکل یک کلید - یا کیکی تزیین شده با یک کلید - توصیف کرده‌اند که نمادی بود از تلاش برای باز کردن قفل رابطهٔ ایران و آمریکا. به هر صورت ایرانی‌ها چنین نمادی را نفهمیدند. یک مقام اسبق وزارت امور خارجه ایران گفت: «هیچ‌کس نمی‌دانست برای چه کیک فرستاده‌اند. اگر این کیک از آمریکا فرستاده شده بود که دیگر کهنه شده و به درد نمی‌خورد!» در نهایت اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مستقر در فرودگاه آن را خوردند.(۷)


هیات در ساعت ۸:۳۰ روز یکشنبه ۲۵ ماه می وارد تهران شد، هواپیمای آن‌ها از جنوب اسرائیل و دریای سرخ عبور کرده و شبه‌جزیرهٔ عربستان را دور زده و از خلیج فارس به سمت شمال رفت تا به تهران رسید. آن‌ها با تعجب متوجه شدند که هیچ مقام ایرانی به استقبال آن‌ها نیامده است، این موضوع خشم مک‌فارلین را برانگیخت. ایرانی‌ها ابتدا ادعا کردند که هیات زودتر از موعد رسیده است ولی مک‌فارلین که مشکوک شده بود این بهانه را باور نکرد. به او این فکر را منتقل کرده بودند که دست‌کم رئیس مجلس، اکبر هاشمی رفسنجانی به استقبالشان خواهد رفت. در عوض قربانی‌فر و کنگرلو با دو ساعت تأخیر در صحنه حاضر شدند.


تاخیرها به همین جا ختم نشدند. به اعضای هیات اطلاع دادند که به دلیل ماه رمضان نخستین ملاقات عصر برگزار خواهد شد. در این فاصله آن‌ها را به سمت شمال تهران، هتل هیلتون سابق – استقلال - بردند. به دلایل امنیتی تمام طبقهٔ آخر هتل در اختیار آن‌ها قرار داده شده بود. (رفسنجانی بعدها گفت: ما با آن‌ها با احترام برخورد کردیم و مهمان‌نوازی کردیم، بهترین هتلمان را در اختیارشان قرار دادیم.)(۸)


قربانی‌فر در فرودگاه به آن‌ها اطمینان داد که همه چیز به خوبی پیش می‌رود و ایرانی‌ها فرستاده‌ای به لبنان اعزام کرده‌اند تا از اوضاع گروگان‌ها خبردار شود. اما در هتل این خبر ناراحت‌کننده را به آن‌ها اعلام کرد که ملاقات آن‌ها با مقامات عالی‌رتبهٔ ایرانی برگزار نخواهد شد.



دور نخست مذاکرات

نخستین جلسه در ۱۷:۱۵ بعدازظهر همان روز آغاز شد. کنگرلو به همراه دو مقام دیگر ایرانی در جلسه حاضر شد. یکی از آن‌ها با نام علی سمیعی پیشتر در ملاقات‌های آلمان نیز حضور داشت ولی نام واقعی‌اش فریدون مهدی‌نژاد بود. «سمیعی» رئیس یا معاون سازمان اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. ایرانی دیگر مصطفوی معاون اول نخست‌وزیر معرفی شد.(۹) کیو معتقد بود که ایرانی‌ها از اسامی جعلی استفاده می‌کنند (البته تمامی اعضای هیات مک‌فارلین نیز اسامی جعلی داشتند). سمیعی در گزارش‌های ایالات متحده «مأمور اطلاعات»-«هیولا» نامیده شد زیرا در جریان ملاقات‌های تهران سرسخت بود و ناسازگاری می‌کرد و از سوی دیگر «با ذکاوت» دانسته می‌شد زیرا به گفتهٔ آلبرت حکیم: «تا جایی که به ایران مربوط می‌شد، او مسئول این پروژه بود.» کیو از گفت‌وگویی که با قربانی‌فر در راهروی هتل انجام شد پی برد که سمیعی از اعضای اطلاعات است.(۱۰)


جلسه با سخنان کلی مک‌فارلین و مصطفوی دربارهٔ روابط ایران و آمریکا آغاز شد. مک‌فارلین تلاش کرد تا میزبانش را قانع کند که ایالات متحده نیت پاکی دارد: «در ابتدا می‌خواهم بر یک موضوع تاکید کنم، واضح است که ما در هشت سال گذشته اختلافاتی داشته‌ایم. اما ایالات متحده، ایران را به عنوان یک قدرت عالی می‌پذیرد و ما باید با یکدیگر بر اساس احترام متقابل مذاکره کنیم نه بر اساس ارعاب.»


اگرچه مصطفوی تصدیق کرد که اکنون «زمان آن نیست که راجع به اشتباهات پنج سال گذشته بحث کنیم» ولی به گفتهٔ کیو اندکی بعد توضیح داد که ایالات متحده «برای جبران تقصیراتش باید تلاش زیادی انجام دهد». گفت‌وگوها به سرعت به بحث تند بر سر تعداد قطعات یدکی که به طور غیرمنتظره‌ای اندک بودند و کارهایی که ایران می‌باید برای آزادی گروگان‌ها در لبنان انجام دهد بدل شد. مصطفوی خطاب به مک‌فارلین گفت: «به ما گفته شده بود که نیمی از تجهیزات همراه مک‌فارلین می‌رسند. شما نیمی از تجهیزات را نیاوردید. این رفتار شک‌برانگیز است.» مک‌فارلین در پاسخ گفت: «من از ایالات متحده آمده‌ام. شما با عراق معامله نمی‌کنید. قرار نبود من چیزی به همراه بیاورم. می‌توانیم اکنون اینجا را ترک کنیم!»


اندکی بعد در ساعت ۷ بعدازظهر جلسه پایان یافت. کیو بعدها این جلسه را «خصومت‌آمیز» نامید. تنها توافقی که حاصل شد این بود که ایالات متحده برنامهٔ قرار ملاقات بعدی را تعیین کند. واضح بود که هیچ‌کدام از طرفین آمادگی‌های لازم برای انجام مذاکرات جدی را نداشتند.(۱۱)


میزبانان جلسه به دور از چشم ملاقات‌کنندگان به مقامات بالاتر گزارش جلسه را ارائه دادند. رفسنجانی در خاطراتش دربارهٔ آن بعدازظهر اینگونه می‌نویسد: «ما برای افطار مهمان نخست‌وزیر (موسوی) بودیم. کنگرلو و شخصی به نام احمد وحیدی که رئیس سازمان اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نام برده می‌شود، آمدند تا گزارش ملاقات با هیات آمریکایی را بدهند. …آن‌ها یک سوم قطعات هاوک را به همراه خود آورده‌اند. آقای مک‌فارلین مشاور مخصوص ریگان و دیگر مقامات عالی‌رتبه از اعضای این هیات هستند. آن‌ها به عنوان هدیهٔ رسمی تعداد کُلت و شیرینی آورده‌اند و درخواست دارند تا با مقامات عالی‌رتبه دیدار کنند.»(۱۲) رفسنجانی اضافه می‌کند: «ما تصمیم گرفتیم تا هدایا را نپذیریم و ملاقات رسمی را رد کنیم و مذاکرات به صورت محرمانه و در سطوح پایین‌تر ادامه پیدا کنند. همچنین توافق شد تا مذاکرات به مساله گروگان‌های آمریکایی در لبنان و مبادلهٔ قطعات یدکی هاوک و دیگر تسلیحات محدود بماند.»(۱۳)


اکثر روز بعد - دوشنبه ۲۶ می - ملاقات‌کنندگان «به حال خود رها شده بودند». در حالی که در طبقهٔ پانزدهم هتل منزوی مانده بودند، به گفتهٔ کیو به «ایفای نقش» پرداختند. آن‌ها فرض را بر این گذاشتند که در اتاق‌هایشان دستگاه‌های شنود جاسازی شده است، پس به گفت‌وگویی محرمانه دربارهٔ گزارش «حساسی» که باید در اختیار ایرانی‌ها قرار داده شود تظاهر کردند. هدف آن بود که به تهران القا شود که اتحاد جماهیر شوروی قصد حمله به کشور را دارد تا شاید به وسیلهٔ این اطلاعات یک تفاهم دوجانبه میان ایران و ایالات متحده حاصل آید و تهران به سمت واشنگتن گرایش پیدا کند. گروه حتی یک منبع تخیلی هم برای این اطلاعات ساختند تا داستان را باورپذیر کنند؛ ژنرال شوروی که نورث او را «ولادیمیر» می‌نامید و در دو رزمایش تهاجمی شرکت کرده بود. سپس برای خوشامد ایرانیان «که این سخنان را پوشش می‌دادند به صدای بلند ابراز نگرانی کردیم. مشخص نیست که آیا ایرانیان این داستان را باور کردند یا نه.»(۱۴)

پس از یک جلسهٔ کوتاه هماهنگی در صبح دوشنبه، جلسه بعدی ملاقات در ساعت ۱۵:۳۰ بعدازظهر انجام شد. مصطفوی با لحنی مسالمت‌آمیز به مهمانانش اطمینان داد که «در خدمت مک‌فارلین هستم تا مشکلاتش را حل کنم. من می‌خواهم موانع را از سر راه بردارم. می‌خواهم مشکلات را رفع کنم تا سوءتفاهم ها تکرار نشوند». او تا جایی پیش رفت که به هیات اطمینان داد که دیگر مشکلات به وجود آمده از زمان فرود آن‌ها در ایران - همچون اصرار ایرانیان برای جستجوی هواپیمای ایالات متحده و اصرار برای باقی ماندن مأمور سی‌آی‌ای داخل هواپیما و عدم همراهی او با سایر اعضای هیات، توقیف پاسپورت‌ها (جعلی) و هدایا - مرتفع خواهند شد. مک‌فارلین آرام شد ولی ضرب‌الاجل خودخواسته برای نتیجه‌گیری از مذاکرات را عصر فردای آن روز اعلام کرد. او گفت: «من باید فردا شب بازگردم. مایلم تا با یکی از وزرای شما دیدار کنم. اما اگر مشکلات مقدماتی (آزادی گروگان‌ها در مقابل دریافت قطعات یدکی) رفع نشوند نمی‌توانم این کار را بکنم.» مصطفوی به او امیدواری داد که «ساعت ۴ بعدازظهر آقایی از مقامات بالا اینجا خواهند بود.» مک‌فارلین «ابراز ناامیدی» کرد از اینکه ایران هنوز نتوانسته تصمیمات لازم برای پیشبرد مذاکرات را اتخاذ کند و به مصطفوی گفت که قصد دارد از حالا به بعد فقط با افرادی ملاقات کند که هم‌ردهٔ او باشند. «از آنجایی که من یک وزیر هستم انتظار دارم که فقط با افراد تصمیم‌گیر دیدار کنم. در غیر این صورت می‌توانید با کارکنانم ملاقات کنید.»(۱۵)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱. جان پویندکستر، PROFS یادداشت‌ها برای نورث، «ایران»، ۳ آوریل ۱۹۸۶،۱۲: ۵۷.

۲. چارلز هیلز، یادداشت‌ها، نقل قول از گزارش نهایی OIC، جلد اول، ص۳۳۹. هیل برای توصیف نورث و عملیات ایران از عبارت استهزاآمیز «موش خرما» استفاده می‌کرد؛ پس از مدتی او به جای موش خرما از اعداد رومی استفاده کرد.

۳. نیکولاس پلات، یادداشت‌ها، ۸ ماه می، ۱۹۸۶، نقل قول از جلد اول، ص۳۴۰. در گزارش نهایی OIC چندین نقل قول از یادداشت‌های چارلز هیلز و پلات آمده که نشان می‌دهد شولتز به طور مداوم از حوادثی که به سفر تهران ختم شد آگاه بوده است.

۴. جان پویندکستر، مصاحبه با نگارنده، ۱۴ ژانویه ۲۰۱۳.

۵. هوارد تایچر که برای این سفر داوطلب شده بود، به فراهم کردن تحلیل‌های تخصصی، تهیهٔ یادداشت و حمایت از مک‌فارلین پرداخت. او در گذشته برای مک‌فارلین کار کرده بود. تایچر و تایچر، ارکان دوگانه، صص۳۶۶-۳۶۳.

۶. همانجا، ص۳۶۵ سکورد، Honored and betrayed، ص۳، مک‌فارلین، اعتماد ویژه، ص۵۵؛ نورث، زیر آتش، ص۳۶؛ دریپر، خطی بسیار باریک، صص۳۱۴-۳۱۳ (شامل اظهار نظر- بدون نقل قول - مک‌فارلین «متقاعد شد که قرص سمی همراه خود ببرد تا در صورت شکنجه استفاده کند»)؛ گزارش کمیتهٔ برگزیده، ص۲۴۳، پانوشت۱۱.

۷. معاون اسبق وزیر امور خارجه ایران در مصاحبه با نگارنده، ۵ سپتامبر ۲۰۰۷. در روایت نورث، در حین پرواز به تهران یک کلید برنجی از جعبهٔ تفنگ‌ها داخل رویهٔ شکلاتی کیک افتاد و او تصمیم گرفت که کلید را در کیک باقی بگذارد به این امید که مادر قربانی‌فر فکر کند که بخشی از تزیین کیک است. به نظر مک‌فارلین این کیک چیزی بیش از یک شوخی مدرسه‌ای نبود…اما من به او گفتم که نمی‌خواهم هیچ نقشی در آن داشته باشم.» ر.ک به نورث، زیر آتش، صص۴۲-۴۱؛ مک‌فارلین، اعتماد ویژه، ص۵۶.

۸. قدرت الله رحمانی، بی‌پرده با هاشمی رفسنجانی، ترجمه مهسا روحی (تهران: کیهان، ۲۰۰۳)

۹. مقامات آمریکایی معتقد بودند که مهدی‌نژاد از اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است؛ محسن رضایی فرمانده پیشین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بعدها او را معاون رئیس سپاه دانست. رضایی، مصاحبه با خبرگزاری فارس، ترجمه حسین بنایی، ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۸. مدیرکل اروپا و آمریکای شمالی وزارت امور خارجه نیز با هیات آمریکایی ملاقات کرده ولی اسمی از او در گزارش‌های گروه آمریکایی نیست. معاون اسبق وزارت امور خارجه، مصاحبه با نگارنده، ۵ سپتامبر ۲۰۰۷.

۱۰. در طبقه‌بندی تاریخی اسرائیل مصطفوی شناخته شده است. ولی معاونان شناخته شدهٔ وزارت امور خارجه در آن زمان هادی منافی، حمید میرزاده و علیرضا معیری بوده‌اند. رجوع کنید به جورج کیو، گزارش کمیتهٔ برگزیده، جلد بی-۳، ص۸۸۴؛ آلبرت حکیم، گزارش مشترک، جلد ۱۰۵-۱۰۰، سوم ژوئن ۱۹۸۷، صص۲۸۹-۲۸۸. در یادداشت‌های نورث در اواخر جولای ۱۹۸۶ در ارتباط با آزادی پدر لارنس جنکو، چندین بار به اسم «وحیدی» اشاره شده است: «وحیدی: مصطفوی نجفی» که به نظر می‌رسد نام اصلی مصطفوی (یا مصطفوی نجفی) وحیدی باشد. یادداشت‌های نورث FOIA، بیست و هفتم جولای ۱۹۸۶،AMX001357.

۱۱. منابع اصلی معاصر از ملاقات‌های ۲۵ می، هاوارد تایچر و شورای امنیت ملی، «گفت‌وگوهای ایران-آمریکا»، ۲۵ می ۱۹۸۶، ۵: ۱۵ بعدازظهر. (نخستین سری از مشروح گفت‌وگوها در تهران، تایچر)؛ جورج کیو، گزارش بدون عنوان و بدون تاریخ، حدود ۳۰ می ۱۹۸۶ (نسخه پانوشت ۲۴ از فصل ۱۳ گزارش کمیتهٔ برگزیده کمتر دخل و تصرف دارد تا آنچه در جلد بی-۳، صص۱۰۰۳-۹۹۹ آمده است.) یادداشت‌های نورث FOIA،AMX۰۰۱۱۲۸-۱۱۳۴، ر.ک به وقایع تاریخی اسرائیل.

۱۲. اکبر هاشمی رفسنجانی، خلاصهٔ خاطرات، ترجمهٔ حسین بنایی، انتشار مجدد در جمهوریت (تهران) ۱، شماره۲۰ (۱۹ آوریل، ۲۰۰۹).

۱۳. همان.

۱۴. جورج کیو، بدون عنوان و بدون تاریخ، حدود ۳۰ می ۱۹۸۶ ر.ک مالکوم برن، «پیام‌های ضد و نقیض: پشتیبانی اطلاعاتی ایالات متحده از طرفین جنگ ایران - عراق»، مقاله ارائه شده در کنفرانس «جنگ ایران - عراق: از منظر بغداد». مرکز تحقیقات بین‌المللی وودرو ویلسن، ۲۷ اکتبر ۲۰۱۱.

۱۵. نقل قول‌ها برگرفته از مجموعهٔ گزارش‌های تایچر، شورای امنیت ملی، مشروح مکالمات، «گفت‌وگوهای ایران - ایالات متحده»، ۲۶ می ۱۹۸۶، ۳:۳۰ بعدازظهر.

کلید واژه ها: مک فارلین الیور نورث


نظر شما :