نقش نفت در تاسیس حزب رستاخیز

فیاض زاهد، استاد دانشگاه
۲۸ اسفند ۱۳۹۳ | ۲۲:۰۸ کد : ۷۹۰۰ حزب رستاخیز؛ از تاسیس تا فرجام
رژیم پهلوی زمانی اقدام به تاسیس حزب رستاخیز گرفت که درآمدهای افسانه‌ای نفت به شاه قدرتی غیرقابل باور داده بود. شاه با تکیه بر این درآمد هنگفت خود را هم در منطقه و هم در داخل کشور بی‌رقیب می‌دید...انباشت قدرت در آن شرایط تاریخی برای توسعه اقتصادی ضرورت داشت، لیکن مانع توسعه سیاسی شد به این معنی که نهاد‌ها و رویه‌های سیاسی مستقر را حفظ نمود و ساخت قدرت عمودی را تقویت کرد...شاه تنها راه تحقق یک دموکراسی راستین را وجود یک اقتصاد سالم و توانا می‌دانست.
نقش نفت در تاسیس حزب رستاخیز
تاریخ ایرانی: همیشه تلقی ما از اقدامات یک نظام سیاسی تکیه بر اهداف سیاسی و حاکمیتی آن است. هر کنش و عمل سیاسی را تنها در قالب تنگ داده‌های سیاسی تحلیل می‌کنیم، اما این همه حقیقت تصمیمات سیاسی نمی‌باشد. هر کنش و واکنشی در سپهر سیاست یک سرزمین به عوامل و مولفه‌های مختلفی نیاز دارد، رژیم پهلوی هم از این قاعده مستثنی نیست. ماجرای تاسیس و انحلال حزب رستاخیز هم از این فرآیند دور نمانده است. من در این نوشته کوتاه با تکیه بر داده‌هایی که در قالب کتابی که به زودی انتشار خواهم داد گرد آورده‌ام، خواسته‌ام پاسخی کوتاه ارائه نمایم. اینکه چه عواملی سبب تصمیم شاه برای تاسیس حزب رستاخیز و سپس انحلال آن گردید. علاقه‌مندم از این فرصت کوتاه برای نشان دادن زمینه‌های تحقق این فرآیند سیاسی استفاده کنم. بدیهی است که نوشته من مستقیم به رویداد تاسیس حزب نمی‌پردازد.

 

علاقه‌مند هستم که فضای اقتصادی ایران در سال‌های تحقق این تصمیم را نشان دهم. هرچند در این نوشته محدود نمی‌توان به همه ابعاد آن اشاره داشت، اما فهم این نکته از آن جهت اهمیت دارد که دریابیم رژیم پهلوی زمانی اقدام به تاسیس این حزب کرد که درآمدهای افسانه‌ای نفت به شاه قدرتی غیرقابل باور داده بود. شاه با تکیه بر این درآمد هنگفت خود را هم در منطقه و هم در داخل کشور بی‌رقیب می‌دید. ارتش کاملاً قدرتمند شده بود. بخش اعظم درآمدهای نفتی صرف خرید نظامی می‌شد. شاه پوسته انداخته بود و با میدان دادن به منصور و بعد‌ها هویدا خود را از شر سیاستمداران کلاسیک و قدرتمند خلاص کرده بود. نسل نوینی از سیاستمداران که بیشتر به نوکرهای شاه شبیه بودند نه شرکای سیاسی وی به مدد دربار به عرصه وارد شده بودند. شاه با استفاده از ساواک قدرتمند خویش همه گروه‌های سیاسی را آچمز کرده بود. برنامه اصلاحات ارضی هم نظام ارباب - رعیتی را فلج و هم دهقانان را جزو مدافعان شاه قرار داده بود. در چنین حال و هوایی است که در سال ۱۳۵۳ یعنی اوج دوران اعتبار رژیم، حزب رستاخیز تاسیس شد؛ حزبی که کمتر از چهار سال دوام آورد و با تندباد انقلاب از میان برداشته شد.

 

با ازدیاد درآمدهای نفت، حاکمیت ایران هر چه بیشتر به آن توجه می‌کرد، طوری که به مدد آن می‌خواست رضایتمندی عامه مردم را کسب کند، چرا که از زمانی که عایدات نفتی با افزایش مواجه شد، بیشتر کالاهای مورد نیاز را از طریق واردات جهت رفاه هر بیشتر مردم تأمین می‌کرد. این امر به مرور زمان موجب قدرت‌گیری حاکمیت شد؛ اتفاقی که کاتوزیان از آن تحت عنوان استبداد و قدرت‌گیری یاد می‌کند و می‌نویسد: «شبه مدرنیسم و شبه ناسیونالیسم به علاوه عایدات نفت (علاوه بر منابع سنتی درآمد و دارایی دولت) منجر به گسترش نظام استبدادی در ایران شد.»

 

اما درباره نظریات انتقادی ارائه شده درباره ساختار اقتصادی – اجتماعی نظام پهلوی و تحلیل جایگاه و نقش آن در سیر تحولات جامعه ایران دو خط فکری که هر دو از یک منبع ملی - بورژازی مایه می‌گیرد، نمایان است: دیدگاه لیبرالی و دیدگاه چپ. لیبرال‌ها عموماً پیشرفت‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دوره پهلوی را سطحی، ناکافی، ناسالم، کورکورانه و تقلیدی دانسته و به علت سرشت استبدادی و نظامی‌گرایانه آن‌ها را متناقض با یکدیگر و حتی در موردی زیانبار برای پیشرفت و ترقی جامعه تلقی می‌کنند. در این میان برخی حتی تا آنجا پیش رفته‌اند که ماهیت سرمایه‌داری نظام را نفی کرده و اصلاحات اقتصادی و اجتماعی آن را عاریتی و دستوری معرفی می‌کنند. نظریه شبه نوگرایی استبداد نفتی کاتوزیان نقطه اوج این برداشت است.

 

بیشتر گروه‌های چپ و بسیاری از محافل مذهبی نیز عامل اصلی سیاست ضد ملی و ضد مردمی شاه را در وابستگی به قدرت‌های غربی جستجو می‌کنند و نظریه سرمایه‌داری وابسته و الزامات نظری و عملی آن را برای توجیه و تبیین این نظام اساس قرار می‌دهند. اما به رغم اینکه در دوره سلطنت پهلوی تغییراتی اساسی در زندگی اجتماعی و اقتصادی ایرانیان صورت پذیرفت، ولی این تغییرات فقط توانست در تحکیم اساس بورژوازی داخلی نقش قابل توجهی بازی کند و همواره ایران به عنوان کشوری در حال توسعه معرفی می‌شد. هرچند که در این دوره بخش خصوصی با برخورداری از سیاست‌های دولت شروع به سرمایه‌گذاری در بخش‌های مختلف تولیدی و صنعتی کرد، لیکن نیاز فزاینده به مواد اولیه، ماشین‌آلات و نیروی کار ماهر هنوز وجود داشت و روند توسعه‌یافتگی را محدود‌تر می‌کرد.

 

اهداف توسعه اقتصادی در ایران زمینه افزایش، تمرکز و کنترل قدرت در دست حاکمیت را فراهم کرد و این نیز به نوبه خود مانع توسعه سیاسی به معنای رقابت و مشارکت در سیاست شد. نمی‌توان چندان تردید کرد که پیدایش ساخت دولت اقتدارطلب در دوران تاریخ سیاسی ایران، یکی از موانع عمده توسعه سیاسی بوده است. انباشت قدرت در آن شرایط تاریخی برای توسعه اقتصادی ضرورت داشت، لیکن مانع توسعه سیاسی شد به این معنی که نهاد‌ها و رویه‌های سیاسی مستقر را حفظ نمود و ساخت قدرت عمودی را تقویت کرد. دیدگاه بشیریه به درستی نشان می‌دهد که اولاً عصر پهلوی از آنچه پیش از مشروطه در ساخت اقتصادی و سیاسی دولت وجود داشت اساساً متفاوت است. همچنین تحولات دوره پهلوی دوم، تداوم تحولات دوره پهلوی اول بوده و در کل عصر پهلوی عصر تکوین دولت مدرن در ایران است.

 

 با این حال گسترش قدرت حاکمیت و تغییر در ساخت اقتصادی جامعه ایران نمی‌تواند توسعه‌نیافتگی سیاسی و اقتصادی ایران توجیه کند. ساخت قدرت که امری سیاسی است، عامل توسعه‌نیافتگی سیاسی در نظر گرفته شده است. حسین بشیریه در بهترین حالت چنین وضعیتی را به امر اقتصادی ارجاع داده و ساخت قدرت را ناشی از تأخیر توسعه اقتصادی می‌داند. تأخیر در توسعه اقتصادی به خاطر عدم پیدایش در تحول اساسی در ساختار نیرو‌ها و روابط تولیدی پیش آمده است. این فقدان نیز ناشی از مجموعه‌ای از عوامل تولید که قبلاً به آن اشاره شد یعنی شیوه تولید آسیایی، عدم استقلال طبقات اجتماعی، عدم پیدایش نیروهای نوساز و اختلال اساسی و متناوب در فرآیند انباشت سرمایه و ثروت و سرانجام عدم وقوع تحولی ایدئولوژیک بوده است.

 

ماکس وبر معتقد است: «وجود سازمان متکی بر دیوان‌سالاری در یک ساختار اجتماعی و بویژه سیاسی ممکن است پیامدهای اقتصادی بسیار به دنبال داشته باشد. پیامدهای دیوان‌سالاری بستگی به این دارد که قدرت‌هایی که از آن استفاده می‌کنند چه جهتی به آن بدهند که غالباً نتیجه توزیع ثروتمندانه قدرت است.»

 

در خاتمه باید افزود در دورانی که شاه شخصاً دیپلماسی ایران را هدایت می‌کرد و در واقع خود نقش وزیر خارجه را بر عهده داشت، دو مرحله را می‌توان باز شناخت:

۱. پیروزی اوپک و افزایش بی‌سابقه در آمد نفت در سال ۱۳۵۳

۲. از سال ۱۳۵۳ تا سقوط دولت پهلوی

 

در این مجال باید اشاره کرد، سیاست شاه در مرحله اول واقع‌بینانه‌تر و سازگار‌تر با منافع اصلی و اساسی ایران بود. حاکمیت ایران از طریق قدرتی که از درآمدهای نفتی بدست آورده بود گمان می‌کرد همه گرفتاری‌های کشور یکسره حل خواهد شد. وی می‌اندیشید ایران به زودی به جرگه کشورهای پیشرفته جهان خواهد پیوست. وی آرزویی جز جهانی‌تر کردن نام ایران در سر نداشت.

 

اما شخص پادشاه تنها راه تحقق یک دموکراسی راستین را وجود یک اقتصاد سالم و توانا می‌دانست. وی در «پاسخ به تاریخ» می‌نویسد: «باید الزاماً قبول کنیم که کشورهای در حال توسعه، ناگزیرند برای نیل به دموکراسی، ابتدا همه نیرو‌ها و منابع و امکانات خود را برای ایجاد زیربنای اقتصادی لازم تجهیز کنند. در روزگار ما استقلال سیاسی، بدون یک اقتصاد توانا مفهومی ندارد. توسعه اقتصادی، شرط لازم و واجب تحقق دموکراسی سیاسی و نیل به ترقی اجتماعی است. قدرت اقتصادی ضامن آزادی و حق حاکمیت ملت‌هاست. پس ناچار بودیم برای نیل به دموکراسی واقعی ابتدا به سازندگی اقتصاد ملی خود بپردازیم.»

 

در خاتمه لازم به ذکر است، هدف اساسی از نگارش این متن بیان تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم صنعت نفت بر اقتصاد ایران می‌باشد. در این راستا مشاهده کردیم که این ماده غلیظ و سیاه چگونه به اساسی‌ترین پایه اقتصاد در ایران تبدیل شد و نه تنها جریان تاریخی حوادث سیاسی در ایران بلکه حاکمیت و عوامل ذیربط را تحت سلطه خود گرفت. آگاهی بر نقش نفت حداقل این فایده را برای ما داشت که بدانیم همیشه افراد آگاهی باید باشند تا جامعه را از سردرگمی‌ها بیرون آورند و راه را برای نیل به هدف‌های بزرگتر هموار سازند.

 

صنعت نفت در اواسط دهه ۵۰ به طور ناخواسته توانست بر گسترش محدود صنایع داخلی، توسعه کارخانه‌ها، کارآفرینی در مراکز خدماتی، عمران و شهرسازی و غیره، افزایش حجم صادرات مواد نفتی و واردات کالاهای مصرفی، انباشت ثروت و رشد روابط سرمایه‌داری در ایران، افزایش قدرت حاکمیت و... تأثیر گذاشته و جامعه ایران را مبدل به کشوری سرمایه‌دار نماید. نفت در خدمت سرمایه‌داری عامل ثبات حاکمیت پهلوی گشته و به سرمایه‌ها امکان داد تا با انتقال از رشته‌ای به رشته دیگر به پخش سرمایه در شرکت‌های دیگر بپردازد و ایران را قلمرو ترکتازی‌های خویش سازد. ایران که اساس اقتصادش از سال‌ها قبل بر پایه کشاورزی بنا نهاده شده بود اکنون با اتکاء به صنعت نفت می‌توانست قد علم کرده و از کشورهای هم سطح خود پیشی بگیرد.

 

در دوره پهلوی مدرن‌سازی، نظام کنش‌های ارتباطی را مورد غفلت قرار داد و در نتیجه به جای حضور عقلانیت ارتباطی که می‌توانست موجب تعادل اجتماعی شود، منجر به سلطه یکجانبه عقلانیت استراتژیک در حوزه سیاست بر فرهنگ شد. در این زمان دولت نفتی که به دنبال افزایش منزلت اجتماعی بود، با پول مازادی که در اختیار گرفت اقدام به قرار دادن آن در دست اقلیتی کرد و آن‌ها نیز این ثروت را صرف خرید کالا و خدمات می‌کردند. همین امر در شرایط انبساط پولی به تورم دامن زد، تورم هم باعث خرید کالاهای بادوام‌تر مانند زمین، احتکار و دلالی شد. این اقدامات تورم را افزایش داد. نتیجه این شد که یک رقابت ناسالم برای تحصیل درآمد بیشتر، مصرف بیشتر و خودنمایی بیشتر شکل گرفت.

 

با بیانی صادقانه اگر تأثیرات مثبت صنعت نفت بر اقتصاد ایران و عوارض به جا مانده بر ساخت حاکمیت و افزایش قدرت در درون نظام را به تصویر بکشیم، اما در عین حال نباید از خرج کردن درصد عظیمی از این مبالغ در راه تجهیزات نظامی غافل ماند، چرا که هنوز بخش عظیمی از این درآمدهای نفتی بلاتکلیف مانده بود و بهترین راه خرج کردن آن خرید تسلیحات نظامی بود.

کلید واژه ها: حزب رستاخیز فیاض زاهد


نظر شما :