مصدق از اختیاراتش سوءاستفاده نکرد/ نخست‌وزیر دیکتاتوری بود

میزگرد شاه‌حسینی و سیف‌زاده- ۲
۲۸ مرداد ۱۳۹۳ | ۱۸:۰۰ کد : ۷۸۱۹ عوامل داخلی کودتای ۲۸ مرداد
سیف‌زاده: هیچ نخست‌وزیری نه تنها در تاریخ مشروطه بلکه در تاریخ ایران مقتدر‌تر از دکتر مصدق نبود...دکتر مصدق می‌توانست در برابر ادعاهای انگلستان شرکت‌های تابعه نفت را ودیعه بگذارد و خود را از محاصره و محدودیت فروش نفت برهاند، اما این کار را نکرد... شاه‌حسینی: دکتر مصدق تا جایی که توانست با مجلس کار می‌کرد. ولی چون نمایندگانی که به دربار وابسته بودند در مجلس کارشکنی می‌کردند، اختیارات یکساله گرفت که برای اصلاح دادگستری، کشاورزی و ارتش استفاده کرد.
مصدق از اختیاراتش سوءاستفاده نکرد/ نخست‌وزیر دیکتاتوری بود
مهسا جزینی

 

تاریخ ایرانی: آخرین بازماندگان نسل ۲۸ مرداد هستند، اما در دو جبهه مخالف. یکی حامی محمد مصدق و دیگر مخالف سفت و سخت. اختلاف‌ها اما تنها بر سر مشی مصدق نیست، آن‌ها هنوز حتی بر سر عنوان رخدادی که به سقوط دولتش انجامید هم اختلاف دارند. یاران مظفر بقایی به رغم اذعان طراحان و آمرانش، همچنان معتقدند که واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، «کودتا» نبود، بلکه طراحی این سقوط توسط خود مصدق انجام شد!! حسین شاه‌حسینی از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی ایران و حمید سیف‌زاده از حزب زحمتکشان، به بهانه سالروز ۲۸ مرداد ۳۲ در میزگردی در دفتر سایت «تاریخ ایرانی»، علی‌رغم پافشاری بر ادله و دیدگاه‌های خود با هم گفت‌و‌گو کردند.

 

***

 

برای اینکه از موضوع اصلی خود که نقش عوامل داخلی در کودتای ۲۸ مرداد است دور نشویم به بخشی از صحبت‌های آقای سیف‌زاده بازگردیم. ایشان گفتند که شاه برای اینکه امنیت نداشت از کشور رفت. شاه یکبار دیگر در ۹ اسفند ۱۳۳۱ هم می‌خواست از کشور برود. اگر کودتا نبود و یک عزل ساده بود شاه چرا به هنگام عزل نخست‌وزیرش از کشور رفت؟ دیگر اینکه بعد از ماجرای ۹ اسفند مظفر بقایی در مجلس جبهه ملی را متهم می‌کند که قصد سرنگونی سلطنت را دارند. به نظر می‌رسد که آیت‌الله کاشانی و بقایی ورای اختلافات یا همراهی‌های خود با مصدق اگر روزی قرار بود که بین شاه و مصدق یکی را انتخاب کنند در نهایت گزینه اصلی آن‌ها شاه بوده. به ویژه اعتقادی که شخص خود بقایی به سلطنت مشروطه داشته و ضدیتی که با حزب توده داشت، باعث می‌شد که در ماجرایی مانند ۲۸ مرداد حتی شاید اگر اختلافی هم در بین نبود آن‌ها جانب شاه را بگیرند.

 

سیف‌زاده: نهم اسفند توطئه‌ای بود که مصدق برای کشتن شاه داشت. مصدق در جلسه خصوصی مجلس گفت به شاه گفتم یا رفراندوم می‌کنم یا برو که در روزنامه اطلاعات و شاهد منتشر شده است. آن روز مصدق پیاده رفته بود کاخ شاه و هیات وزرا هم رفته بودند و با شاه خداحافظی کردند. آیت‌الله بهبهانی و دیگران عده‌ای را بسیج کردند که بیایید نگذارید که شاه برود. شاه آدم ضعیفی بود و مشتاق بود برود، چون حاضر نبود با مصدق درگیر شود. به علاوه احمد طباطبایی که با زاهدی و بهبهانی و سید ضیاء رفیق بود می‌گفت یکبار ملکه مادر، شاه را خواسته و به او تاکید کرده بود که چرا مصدق را عوض نمی‌کنی؟ شاه در جواب گفته بود من تا وقتی که مردم با او هستند، هیچ کاری علیه او نمی‌کنم، اگر مردم برگشتند من هم وظیفه خودم را انجام می‌دهم و شما من را تحت فشار قرار ندهید. خان شوکت که با ملکه در ارتباط بوده است، کسی است که این ماجرا را برای طباطبایی تعریف کرده است. شاه تا قبل از ۲۸ مرداد جز در یک مورد که آن هم جزو اختیارات قانونی‌اش بود کاملا یک پادشاه دموکرات بود و قانون اساسی مشخص کرده بود که شاه مسوول نیست. کسی که مسوول نیست یعنی اختیار هم ندارد. حتی در قانون اساسی مشروطه قید شده که وزرا نمی‌توانند دستورات شاه را مستمسک اعمال غیرقانونی خود قرار دهند و اگر وزیری چنین کاری کرد، خود او مسوول است نه شاه. در نهم اسفند شاه می‌خواست برای اینکه مردم متوجه نشوند، به صورت زمینی از کشور خارج شود؛ این در حالی بود که در کرمانشاه طبق نوشته‌های روزنامه‌های آن زمان سرمای سختی بود و مسیر هم یخبندان و بسته بود. اگر شاه می‌رفت قوای پارتیزان‌های حزب توده در گردنه اسدآباد جلوی او را می‌گرفتند، یا او را اعدام صحرایی می‌کردند یا خودش از گرسنگی و سرما می‌مرد و بعد هم مصدق می‌شد شاه مملکت. بعد چه طور می‌شد؟ ایشان را برمی‌داشتند و حزب توده حاکم می‌شد. من در کتاب «بحران تاریخ» همه این‌ها را مفصل آورده‌ام. دکتر مصدق در تصویب آئین‌نامه ۹ ماده‌ای قانون ملی شدن صنعت نفت حیله به کار برد. او رئیس کمیسیون نفت بود، می‌توانست بگوید که من آن را در کمیسیون تصویب می‌کنم، بعد از تصویب مجلس نخست‌وزیر شوم اما ایشان این کار را نکرد، گفت اگر می‌خواهید من نخست‌وزیر شوم بگذارید که این قانون را بیاورم در مجلس تصویب کنم. اگر به عنوان نخست‌وزیر خودش به مجلس لایحه می‌داد، لایحه بررسی می‌شد، اگر به کمیسیون هم می‌برد همین‌طور و بر روی آن موافق و مخالف نظر می‌دادند. اما خودش به صورت فورس‌ماژور آن را به مجلس داد و مجلس هم در آن تب‌وتاب که مصدق قرار بود به عنوان یک نخست‌وزیر ملی انتخاب شود زیاد رویش بحث نکرد. حالا محتوای آن چه بود؟ شرکت نفت دو قسمت داشت. یکی شرکتی که در ایران کار می‌کرد و دیگری شرکت‌های متعددی که در دنیا وجود داشتند و به آن‌ها شرکت‌های تابعه نفت جنوب ایران و انگلیس می‌گفتند. منوچهر فرمانفرماییان می‌گوید که نزدیک به ۹۰ شرکت زیرمجموعه داشت که ایران در ۱۶ درصد سهام و منافع این شرکت‌ها سهیم بود، اما هیچ دیناری به ایران پرداخت نمی‌کرد. دکتر مصدق می‌توانست در برابر ادعاهای انگلستان این شرکت‌ها را ودیعه بگذارد و خود را از محاصره و محدودیت فروش نفت برهاند، اما این کار را نکرد و گفت ما ۲۰ درصد فروش نفت را می‌گذاریم برای انگلستان. چرا این موضوع را در شورای امنیت و دیوان لاهه مطرح نکرد؟ به علاوه اسناد جاسوسی شرکت نفت در خانه سدان کشف شد که دکتر بقایی آن را به دکتر مصدق داد. اسناد جاسوسی شاپور بختیار زمانی که رئیس اداره کار خوزستان بود کشف شد. ته چک آن را از صندوق نسوز خانه سدان در آوردند. اگر این‌ها را در دیوان لاهه یا شورای امنیت مطرح کرده بود بررسی می‌شد.

 

شاه‌حسینی: این جزئیاتی که فرمودند و اینکه چرا فلان جا ما پول را گرفتیم یا نگرفتیم یا مصدق می‌توانست این کار را بکند و نکرد، باعث می‌شود که مساله مهم‌تری یعنی نبود استقلال را فراموش کنند. دکتر مصدق می‌خواهد بگوید کشور قوی است، مجلس و پادشاه هم دارد اما اختیار اموالش دست مردم نیست. او دنبال مسائل مهم‌تری بود. شاه با توده نفتی‌ها مرتبط بود. در دوره‌ای که به علت ملی شدن صنعت نفت ما امکان فروش نفت نداشتیم و وضع درآمدی کشور خوب نبود و در محاصره اقتصادی بودیم، حزب توده میتینگ برگزار می‌کرد که باید حقوق کارگران زیاد شود. اصلا مگر چه قدر دولت دکتر مصدق دوام داشت؟ ۲۸ ماه آن هم در شرایطی که محاصره اقتصادی بودیم و انواع توطئه‌ها از جانب دربار در جریان بود. آن وقت حزب توده انتظار ۶۰ ساله از چنین دولتی دارد. دکتر مصدق در شرایطی روی کار آمد که در مقابلش انگلستان قدرتمند ایستاده بود. حالا سؤال می‌شود که چرا برای تحقق ملی شدن صنعت نفت در این ۲۸ ماه فلان کار را نکرد؟ مگر این عوامل گذاشتند؟ همین نهم اسفندی که ایشان با خونسردی مطرح کردند. شاه یکباره قصد کرد برود مشهد زیارت. خلیل ملکی و روزنامه‌ها این را نوشتند. اعلیحضرت هم به مصدق می‌گوید که این سفر جایی منعکس نشود. دکتر مصدق فردایش که قرار بود برای خداحافظی نزد شاه برود متوجه می‌شود که آیت‌الله کاشانی رئیس مجلس نامه نوشته که به اعلیحضرت همایونی تذکر دادند در شرایط موجود به مسافرت نروید، به مصلحت نیست. بر مبنای همین نامه است که یکدفعه سروکله سید محمد بهبهانی و بعد از آن هم دار و دسته شعبان جعفری پیدا می‌شود. سپهبد شاه‌بختی و گیلانشاه پیدایشان می‌شود. این‌ها چه کسانی هستند؟ افسران ارتشی بازنشسته از سوی مصدق، همراه با تعداد دیگری از قضات برکنار شده یا آقایانی که درآمد موقوفات را گرفته و خرج کرده بودند. همه این‌ها دنبال سید محمد بهبهانی آمده بودند که جلوی رفتن شاه را بگیرند. دکتر مصدق قصد خروج از کاخ را داشت که متوجه این تحرکات می‌شود. از در پشتی به سرعت خارج می‌شود. این جمعیت وقتی متوجه خروج مصدق می‌شوند به سمت خانه‌اش حرکت می‌کنند و در خانه او را می‌شکنند و به مصدق فحش می‌دهند. اسناد و عکس‌های آن روز موجود است. عده‌ای که ۹ اسفند بازداشت می‌شوند، ۲۸ مرداد آزاد می‌شوند و علیه مصدق در حمایت از شاه در خیابان‌ها شعار می‌دهند. چه طور شاه وقتی می‌خواهد حکم عزل مصدق را بنویسد، به سرعت از کشور خارج می‌شود و کسی هم متوجه نمی‌شود یا ممانعت نمی‌کند اما این بار چنین برنامه‌ای پیاده می‌شود؟ قصدم این است که بگویم توطئه‌ها در جریان بوده و ریشه عمیقی داشته است. ریشه همه نابسامانی‌ها حتی ۳۰ تیر هم شاه بوده است.

 

 

جبهه ملی تا ۳۰ تیر ۳۱ متحد بود و بعد از آن دچار شکاف شد؛ شکافی که آن را زمینه‌ساز سقوط دولت و کودتای ۲۸ مرداد می‌دانند. آقای سیف‌زاده علت این مساله را رفتار غیرقانونی مصدق می‌دانند، اما چرا این مخالفت‌ها پس از ۳۰ تیر آغاز می‌شود؟

 

شاه‌حسینی: همه توطئه‌ها و کارشکنی‌ها به نتیجه رای دادگاه لاهه باز می‌گشت. رای دادگاه، رای به آزادی و استقلال ملت ایران بود. ۳۰ تیر، قتل افشارطوس، همکاری با حزب توده، نهم اسفند و... پیرو همین رخ داد. در این توطئه‌ها خیلی از یاران قبلی مصدق به سمت شاه رفتند، مثل شمس قنات‌آبادی. او در کنار کاشانی وکیل دوره شانزدهم مجلس بود و سخنرانی معروفی هم در حمایت از ملی شدن صنعت نفت دارد اما بعدا عبا و عمامه را بر می‌دارد و رئیس بازرسی آستان قدس رضوی می‌شود که زیر نظر شاه اداره می‌شد. یادم هست یک فردی با کاشانی از لبنان آمده بود. انگلیسی و فرانسه و عربی می‌دانست و همیشه با آیت‌الله کاشانی بود. اسمش سید علی‌اکبر علی‌زاده بود اما هیچ مشخص نبود چه کاره است، اما مشاور رسمی آیت‌الله کاشانی بود. او یکدفعه بازرس آستان قدس رضوی و معاون نایب‌التولیه آستان می‌شود. خیلی‌ها بعد از ۲۸ مرداد پست گرفتند. مخبر روزنامه‌ مصری اخبار الیوم از کاشانی سؤال می‌کند شما که با مصدق دوست بودید و در نهضت نقش داشتید، حالا چکار باید کرد. او صریح می‌گوید که قصد دکتر مصدق این بود که رئیس‌جمهور شود. این در روزنامه منتشر شد و در ایران انعکاس پیدا کرد. این جریانات همه حکایت از این می‌کرد که دوره ملی شدن صنعت نفت، خانواده پهلوی و محمدرضا شاه نقش بسیار موثری داشتند و تحریک می‌کردند. توطئه سیاست استعماری را انگلستان تنظیم کرده بود و هر کسی یک مسئولیت داشت و شاه سرپرستی می‌کرد.

 

سیف‌زاده: درباره موضوع انتخابات که آقای شاه‌حسینی به آن اشاره کردند، شاه اصلا نمی‌گفت‌ که فلان فرد نماینده یا فرماندار شود. همه این‌ها دست دولت بود. دولت نباید گوش می‌کرد. بعد از ۳۰ تیر مصدق فرمانروای مطلق بود و از مجلس اختیارات زیادی گرفته بود. بنابراین هیچ نخست‌وزیری نه تنها در تاریخ مشروطه بلکه در تاریخ ایران مقتدر‌تر از دکتر مصدق نبود. اما برای اینکه سر مردم گرم شود و اهداف خودش را دنبال کند، هر روز بحران‌آفرینی می‌کرد. درحالی که قید شده بود او برای ملی شدن صنعت نفت آمده است، یعنی اکتشاف، استخراج و فروش نفت به وسیله دولت ایران انجام شود. آخرین حرفی که دکتر مصدق در دوره هفدهم پیش از شروع مجلس در ۲۵ فروردین ۳۱ زد این بود که گفت هر دولتی سر کار بیاید، اگر من هم نباشم بایستی به یک چیز توجه شود و آن اینکه در چاه‌های نفت بسته شود و بعد که اصلاحات انجام شد از منابع نفتی استفاده شود. کل این حرف غلط بود. او وقتی نمی‌توانست وظایفی که مردم به او محول کرده بودند را انجام دهد باید استعفا می‌کرد که نکرد. در مورد نفت چند کار می‌توانست بکند که نکرد. یکی اینکه نفت قم در چاه‌های البرز فوران کرد، دکتر مصدق گفت که ده‌ها مهندس آنجا مشغول کار هستند و به زودی نفت استخراج می‌شود درحالی که بعد از دو ماه تعطیل شد و کاری نکردند. دکتر مصدق می‌توانست کار‌شناسان نفتی را دعوت کند، نفت را بفروشد و به قول خودش در چاه‌های نفت جنوب را هم می‌بست.

 

 

آقای سیف‌زاده با توجه به همه این مواردی که شما می‌فرمایید و اینکه مصدق باید این کارها را می‌کرد و نکرد، آیا این‌ها دلایل کافی و کاملی است برای اختلاف‌افکنی و تشکیک در جبهه ملی؟ اینکه منتقدین آگاهانه یا ناآگاهانه به جبهه مخالفین سرسخت دولت، یعنی دربار و انگلستان بپیوندند تا اتفاق ۲۸ مرداد رخ دهد و نهضت هم به شکست بیانجامد؟ به هر حال نهضت ملی شدن صنعت نفت و جبهه ملی احتمالا اهداف خیلی مهم‌تر و اساسی‌تری داشت، این‌طور نیست؟ مثلا‌‌ بعد از ۳۰ تیر ایراداتی که به مصدق گرفته می‌شود اینست که چرا قوام‌السلطنه را دستگیر و اموالش را توقیف نکرد. آیا واقعا مساله عدم دستگیری قوام در برابر جریان و اهداف اصلی نهضت آن قدر مهم بود که باعث جدایی، تفرقه و شکست نهضت شود؟ و آیا واقعا دولت باید احکام قضایی را صادر و اجرا کند؟

 

سیف‌زاده: دکتر بقایی در حزب زحمتکشان جزوه‌ای منتشر کرد با این عنوان که ما با دکتر مصدق مخالفیم یا موافق. آنجا شرح داده است که مردم گرسنه‌اند، شما آخرین پیشنهادات خود را به انگلستان بدهید و بعد مذاکرات را قطع کنید. وقتتان را صرف مذاکره با آن‌ها نکنید. شما مردم را از دست ندهید. مصدق روز به روز داشت بانیان نهضت را سرکوب می‌کرد. درحالی که نمایندگان اقلیت دوره پانزدهم مجلس بودند که اعلامیه دادند و مردم را همراه کردند. مصدق اگر خودش اعلامیه می‌داد که کسی نمی‌آمد. آن‌ها مبارزه کردند و دکتر مصدق را روی کار آوردند، چون می‌گفتند ما در سیاست تازه‌کار هستیم. یک آدم خوشنام باید بیاید و تحت رهبری او مبارزات آغاز شود. اما او از اصول خود منحرف شد. دفاع از قانون اساسی از اصول جبهه ملی بود، اما او خودش قانون اساسی را زیر پا گذاشت. تمام ۲۸ ماه دولت مصدق صرف مذاکره شد. آخرین مورد پیشنهادی بود که انگلستان و آمریکا در اول اسفند ۳۱ ارائه کردند، با این مضمون که بانک جهانی به طور موقت منابع نفتی را اداره کند یا ایران خسارت شرکت نفت را بپردازد و نفت مال ایران شود یا قضیه به دیوان لاهه ارجاع شود. مصدق اول گفت که پیشنهاد خوبی است اما به فاصله چند روز بحران نهم اسفند را ایجاد کرد. شاه که کاری نکرده بود. یک مرتبه گفت شاه نمی‌گذارد من کار بکنم. حتی طرفداران مصدق متحیر بودند. آخرش دکتر شایگان فرمولی ارائه داد و گفت مصدق می‌گوید شاه باید برای املاک سلطنتی مالیات بدهد و آن‌ها مال دولت است که رضاشاه به زور گرفته است. شاه گفت باشد، قبول. بعد هم که هیات ۸ نفره حل اختلافات دربار و دولت تشکیل شد، شاه با پیشنهادات این هیات موافقت کرد. اما دکتر بقایی و کاشانی قبول نکردند چون گفتند نمی‌شود که هم مجلس و دستگاه قضایی و هم قوه مجریه دست مصدق باشد. خب به جای شاه مشروطه یک نخست‌وزیر دیکتاتور روی کار می‌‌آید که درست نیست. قانون اساسی به مجلس حق نداده که اختیاراتش را به دیگری واگذار کند. خود دکتر مصدق در دوره شانزدهم در برابر دولت رزم‌آرا که تقاضای اختیارات بیشتر برای اداره گمرکات داشت ایستاد و گفت اولا مجلس چنین حقی ندارد و دوم چون وکیل مردم است حق توکیل وکالت ندارد، ولی وقتی خودش نخست‌وزیر شد اختیار کل مملکت را دربست برای یکسال و نیم گرفت. این غیر از دیکتاتوری چیز دیگری نبود.

 

شاه‌حسینی: هیچکدام از این‌ها خلاف قانون نبود و مصدق از اختیارات خود استفاده کرد نه سوءاستفاده. مصدق بعد از اینکه شاه به او گفت شما را هم محتمل است بکشند، جلسات هیات دولت را در منزلش تشکیل می‌داد نه در ساختمان اصل ۴! دکتر مصدق تا جایی که توانست با مجلس کار می‌کرد. بعد از آن چون نمایندگانی که به دربار وابسته بودند در مجلس کارشکنی می‌کردند و جلوی تصویب لوایح را می‌گرفتند، مصدق برای اینکه جلوی فلج شدن دولت را بگیرد، اختیارات یکساله ۸ ماده‌ای را گرفت و از همین اختیارات برای اصلاح دادگستری، کشاورزی و ارتش استفاده کرد. تا برخی از وابستگان به دربار را از دادگستری اخراج کرد، هیاهو‌ها شروع شد. تا زمان ملی شدن صنعت نفت همه با هم متحد بودند اما بعد از ۳۰ تیر که دیگر مصدق از این مساله فارغ شده و شروع کرده بود به حل مسائل داخلی کشور، اختلافات شروع شد. او هم باید اصلاحاتش را انجام می‌داد هم با مخالفان داخلی برخورد می‌کرد. مصدق می‌گفت این مجلس در حال کارشکنی است. در انتخاب رئیس مجلس اشکالاتی بود. گروهی آیت‌الله کاشانی و گروهی دیگر عبدالله معظمی را انتخاب کرده بودند. بعد هم که کاشانی انتخاب شد، مهندس رضوی را معاون خود کرد. کار مجلس پیشروی نداشت چون اختلاف زیاد بود. برای همین مصدق اختیاراتی گرفت تا به سرعت کار‌ها پیش برود. در این شرایط بود که حزب توده هم شروع به کارشکنی و تحریک مردم می‌کرد. در طرح فروش اوراق قرضه ملی، اغنیا که وابسته به دربار بودند، هیچ مشارکتی نداشتند. خانواده پهلوی هم مشارکت نکردند. تازه در این شرایط که تحریم اقتصادی بودیم برای نخستین بار اعلام شد که در ایران موازنه بودجه برقرار شده است، یعنی دخل و خرج یکسان بود و کسری بودجه نداشتیم. کل قضیه به جایی رسید که برای از میان برداشتن دکتر مصدق که با خواست مردم سر کار آمده بود به کارهای دیگر متوسل شدند. اقتصاد بدون نفت در ایران در آن دو سال اجرا و عملی شد اما دخالت‌های سیاست خارجی کار‌ها را متوقف کرد. گرچه مردم مشکلات معیشتی داشتند اما همراه دولت بودند. مصدق مجبور بود برای پیشبرد کار‌ها برخی اختیارات را از مجلس بگیرد چون مجلس کم کم در اختیار عوامل شاه قرار گرفته بود. من مصرا می‌گویم که مصدق از اختیاراتش به هیچ عنوان سوءاستفاده نکرد. بعد از ۲۸ مرداد کمیسیونی با حضور دیوشلی از حزب زحمتکشان ملت ایران، سرلشکر منزه که در قضیه قتل افشارطوس شرکت داشت و یکی دو نفر دیگر تشکیل شد. ماموریت یافتند که درباره وزارت بازرگانی و صنایع تحقیق و تفحص کنند. من یادم هست بعد از آن، روزی با مکی و بقایی در خانه آقای حسین بنکدار بودیم، گفتم شما من را هم گذاشتید جزو افرادی که باید درباره زندگی‌شان تحقیق شود. به اموال من نه تنها چیزی اضافه نشد که کم هم شده بود. همه را بررسی کردند. حتی حسن شمشیری هم در فهرست بود. همه پاک بودند. در نهایت برای سقوط مصدق به کودتا متوسل شدند. کتابی منتشر شده است به نام اسناد سخن می‌گویند، آنجا تصریح شده که ۲۸ مرداد کودتا بوده و پول خرج شده است.

کلید واژه ها: شاه حسینی حمید سیف زاده کودتای 28 مرداد نهم اسفند


نظر شما :