رضا براهنی، شاعر و نویسنده: مصدق به کار امروز ما نمی‌آید

مجتبا پورمحسن
۲۷ مرداد ۱۳۹۲ | ۱۹:۱۸ کد : ۷۶۶۴ ۶۰ سال پس از کودتا؛ از مصدق چه می‌خواهیم؟
مصدق اگر در قدرت می‌ماند موضوع طبقاتی و مسالهٔ زنان حل می‌شد...مصدق ایده‌آل‌های طبقه متوسط روشنفکری را پیگیری می‌کرد...من در شرف مصدق به هیچ وجه تردیدی ندارم.‌ اما به طور کلی نرمشی که او در ساز و کار سیاسی و اجتماعی خود داشت موجب شد که از یک طرف ارتش قدرت بیابد و از طرف دیگر هم محمدرضا شاه سعی کند که برگردد و همه چیز را به هم بریزد...مصدق می‌خواست که دولت،‌ کار خود را بکند و شاه هم نوعی جایگاه تشریفاتی قابل احترام در تاریخ باشد.
رضا براهنی، شاعر و نویسنده: مصدق به کار امروز ما نمی‌آید
تاریخ ایرانی: دکتر رضا براهنی ۶۰ سال پس از کودتای ۲۸ مرداد می‌گوید در صورتی که مصدق در قدرت می‌ماند بعضی از مسائل حل می‌شد، از جمله موضوع طبقاتی به سود طبقهٔ متوسط و حتی مسالۀ زنان. این شاعر، نویسنده و منتقد در عین حال اعتقاد دارد اگر هم آلترناتیوی پیش بیاید فردی مثل مصدق در شرایط حاضر موثر نیست چرا که به‌زعم او با فرمول‌های آن زمان نمی‌شود مشکلات امروز را حل کرد و شرایط نسبت به آن زمان به کلی دگرگون شده است. خالق آثاری همچون اسماعیل، رازهای سرزمین من، آواز کشتگان و... در گفت‌وگو با «تاریخ ایرانی» به شرح دیدگاه‌های خود درباره محمد مصدق پرداخته است.

 

***

 

اصلا ما بعد از ۶۰ سال از مصدق چه می‌خواهیم که می‌رویم سراغش؟

 

باید یک علت اجتماعی - تاریخی در این برهه از زمان وجود داشته باشد که ما مرتب به مصدق فکر می‌کنیم. چون یکی از مواردی که اغلب مطرح می‌شود این است که اشخاصی که مصدقی هستند در مورد حقیقت مصدق چه کار کردند؛ یعنی آن درستکاری و شرف عجیب و غریبی که مصدق داشت را نتوانستند در مراحل بعدی در خودشان حفظ و احیا کنند و ادامه دهند.‌ همهٔ این‌ها نشان می‌دهد بورژوازی هم وقتی که شانسی پیدا می‌کند مثل مصدق، آن شانس به دلیل وجود انگیزه‌هایی که افراد نیک را هم مضمحل می‌کند، از دست می‌رود. در نتیجه به یکباره می‌بینید که از آن چیزی نمی‌ماند جز برنامه‌ای که بخشی از آن با شکست مواجه شد. چون حرکت کردن به سمتی که نهایتش به کودتا می‌رسد و به دنبالش یک تیمسار بیاید و حاکمیت را به دست بگیرد و افتضاحات بعدی به وجود بیاید، یک شکست است که خود به خود پیامدهای دیگری را برای مردم ایران ایجاد می‌کند. آن زمان اگر مصدق گروه‌های سیاسی دیگری را انتخاب می‌کرد و بر این کار سخت می‌ایستاد، شاید ما این سال‌های عجیب و غریبی که در طول این نیم قرن اخیر پشت سر گذاشتیم را نداشتیم.

 

 

مصدق به نظر شما نماینده چه خواسته و مطالبه و آرمان تاریخی است؟ مثلا نماد مبارزه با استعمار است؟ این مساله که دیگر الان موضوعیتش را از دست داده به آن معنا. یا مبارزه با استبداد، نماد آزادی‌خواهی و دموکراسی؟ مصدق نماد کدام یک از این‌ها بود و هنوز هم هست؟

 

مصدق تنها نخست‌وزیری بود که استقلال خودش را از سلطنت می‌خواست و این در تاریخ قبل و بعد از او روی هم رفته خیلی کم وجود داشته است. مصدق می‌خواست که نخست‌وزیر واقعی باشد. او با وجود این که مصدق‌السلطنه بود ولی به دلیل تحصیلات و مبارزاتی که کرده بود به گونۀ دیگری به مسائل نگاه می‌کرد و در عین حال از نظر سیاسی به مبانی دموکراتیک بسیار وارد بود. او اراده بسیار قدرتمندی داشت که در زمان خاصی تصمیمی بگیرد و آن تصمیم را به اجرا بگذارد، حتی در مقابل دشمنانی که در اطراف خود داشت، اما متاسفانه یک حکومت فاشیستی و کودتایی سر کار آمد.

 

 

مصدق به عقیدهٔ شما یک فرد است یا یک جریان یا یک اتوپیای تاریخی یا بدیل و الگویی برای امروز؟

 

مصدق ضمن اینکه تحصیلکرده اروپا، مخصوصا فرانسه بود و ضمن این که آزادی‌خواهی اروپایی را در خود درونی کرده بود، اما محصول دوران مشروطیت و بعد از آن بود و این قدرت را داشت که از یک تفکر دموکراتیک دفاع کند. البته نمی‌شود این مساله را نادیده گرفت که بخشی از مسائل ایران را هرگز در برنامه خود قرار نداده بود و این مشکل ایجاد کرد. او اشخاصی را که می‌توانستند متحدان بالفطره او باشند از دست داد، به این دلیل که برنامه‌های آن‌ها را در برنامه‌های خود نگنجاند. الان شخصی مثل باراک اوباما ممکن است به هر کسی متوسل شود تا از او تائید بگیرد و در عین حال به او بگوید که با من همکاری کن. اما درباره مصدق این حالت بسیار کم بود. بنابراین مشکلاتی پیدا کرد. همه این‌ها به نظر من در شکست مصدق دخالت داشت و این‌ها را به حساب کودتا نمی‌شود گذاشت. افرادی که کودتا کردند در ۲۸ مرداد مثل زاهدی و اطرافیانش و شاه و دیگران بالاخره دیدند که می‌توانند یک اقدام قاطع علیه مصدق انجام دهند.

 

 

فکر می‌کنید مصدق هنوز هم پتانسیل اجتماعی خاصی را نمایندگی می‌کند؟

 

مصدق نمایندهٔ طبقه متوسط و متوسط به بالا بود. او نماینده طبقه کارگر و دهقان و طبقات پایین نبود. در نظر بگیرید که در ایران طبقه متوسط به آن صورتی که در غرب شکل گرفته، به وجود نیامد. مصدق ایده‌آل‌های طبقه متوسط در ایران را پیگیری می‌کرد که بیشتر هم ایده‌آل‌های طبقه متوسط روشنفکری بود. وقتی طبقه متوسط روشنفکر بخواهد مسائل یک کشور را حل کند، طبقه پایین هم حق دارد برای حل مسائل خودش پیشنهاداتی بکند. در کابینه مصدق یک نماینده کارگری نبود، بلکه بیشتر اشخاصی بودند تحصیلکردهٔ خارج یا داخل.

 

من در شرف مصدق به هیچ وجه تردیدی ندارم.‌ اما به طور کلی نرمشی که او در ساز و کار سیاسی و اجتماعی خود داشت موجب شد که از یک طرف ارتش قدرت بیابد و از طرف دیگر هم محمدرضا شاه سعی کند که برگردد و همه چیز را به هم بریزد. در طول ۱۰ سال پس از آن هم مسالهٔ ناسیونالیسم جای خود را به مذهب داد.

 

 

مصدق یک بغض فروخوردۀ تاریخی است که تا امروز حیات سیاسی دارد؟ چرا به تاریخ نپیوسته؟ چهره‌های بسیاری هستند که به تاریخ پیوسته‌اند. اما هنوز هم بحث می‌شود که مصدقی هستی یا نه؟ یعنی هنوز هم افراد را تقسیم‌بندی می‌کنند.

 

من فکر می‌کنم که مصدق را باید به عنوان یک واقعیت تاریخی دید، نه آدمی را که از مصدق دفاع می‌کند می‌شود ملامت کرد و نه آدمی را که با او مخالف است. او به عنوان یک فرد تحصیلکرده غربی با تفکری بسیار دموکراتیک این شانس را در تاریخ ایران به دست آورد که در برهه‌ای خاص زمامدار باشد، در حالی که خود از خاندان اشرافی و حتی مورد احترام نهاد سلطنت بود و وقتی که نهاد سلطنت او را از کار برکنار و زاهدی را جانشینش کرد، احترام خاص برای او ایجاد شد.

 

به نظر من اگر هم آلترناتیوی پیش بیاید چهره‌ای مثل مصدق به کار امروز ما نمی‌آید و در شرایط حاضر موثر نیست. به این دلیل که اوضاع خیلی خیلی پیچیده است، و با فرمول‌های آن زمان نمی‌شود مشکلات را حل کرد. شرایط نسبت به آن زمان به طور کلی دگرگون شده و مراحل مختلفی را پشت‌سر گذاشته‌ایم. مصدق فرد باشخصیتی بود که به هدف‌هایی که داشت خیلی احترام می‌گذاشت ولی شرایط و موقعیت سیاسی آن روز ایران به او تا آن حد اجازه فعالیت می‌داد. مصدق یک بورژوا بود - می‌دانید که طبقه بورژوا در آن زمان معلوم نبود که طبقه متوسط است و یا طبقه پولدار - و طبقه متوسط آن دوره تلاش کردند یک فرد متعادل را بر سر کار بیاورند. مصدق آن تعادل شخصیتی را داشت و نمونهٔ تعادلی که مصدق در برابر دشمنان داشت از جمله برخورد او با آمریکایی‌ها یا حامیان سلطنت مشهود بود. او می‌خواست نفت ایران متعلق به مردم باشد، آن‌ها هم سعی کردند که مصدق برکنار شود. حسن شهرتی که مصدق در سراسر دنیا دارد بیشتر به این دلیل است که او اطلاعات سیاسی دقیقی داشت که می‌خواست بر اساس آن عمل کند و در عین حال فرد وطن‌دوستی بود. به ندرت اتفاق می‌افتد که در بین چهره‌های مهم سیاسی فردی به وطن‌دوستی مصدق داشته باشیم.

 

البته مصدق در صورتی که می‌ماند بعضی از مسائل حل می‌شد؛ مثلا موضوع طبقاتی هیچ‌وقت به نفع طبقه سرمایه‌دار حل نمی‌شد، بلکه به سود طبقهٔ متوسط حل می‌شد. مسالهٔ زنان شاید خیلی زودتر حل می‌شد. اما به او اجازه ندادند که برنامه‌های خودش را اجرا کند. مخصوصا این اتفاق عجیب و غریب که افتاد و شاه بعد از سقوط مصدق، قدرت را از طریق آمریکا در اختیار گرفت. ای کاش شاه می‌فهمید که مصدق بهترین فرصت برای اوست. چون مصدق دنبال ثابت کردن خودش در سلطنت نبود. مصدق می‌خواست که دولت،‌ کار خود را بکند و شاه هم نوعی جایگاه تشریفاتی قابل احترام در تاریخ باشد. ولی وقتی که موضوع ۱۵ خرداد پیش آمد و آیت‌الله خمینی ظاهر شد رشته کار از دست شاه خارج شد. مخصوصا که مسائل طبقاتی هم پیش آمده بود. طبقه متوسط شهرنشین که بعد از ۲۸ مرداد در شهرها شکل گرفته بود، حاکمیت دیگری می‌خواست. اما شاه سانسور و خفقان را حاکم کرد و فرصت‌های درست زندگی را به مردم نداد، فرصت‌هایی مثل آزادی اندیشه و شکل‌گیری احزابی که دولت‌ساز نباشند بلکه خود ملت ایجاد کرده باشند.

کلید واژه ها: رضا براهنی مصدق


نظر شما :