هاشم صباغیان در گفت‌وگو با تاریخ ایرانی: تختی خودکشی نکرد

عطیه نوری
۲۰ دی ۱۳۹۳ | ۱۵:۴۷ کد : ۷۸۷۰ پهلوانان نمی‌میرند
تختی فدایی مصدق بود. بعد از فوت دکتر مصدق نیز امنیتی‌ها مانع نزدیکی تختی به احمدآباد ‌می‌شدند...من احتمال اینکه دستگاه با دارو یا هوا به زندگی تختی پایان داد را بیشتر می‌دانم. تختی صاحب وجهه‌ای شده بود که برای حاکمیت مزاحمت ایجاد می‌کرد. احتمال مرگ طبیعی بر اثر فشار زندگی را هم نمی‌دهم...او از نظر جسمی در شرایط مساعدی بود و با فشارهای روحی و روانی کارش به سکته و مرگ نمی‌کشید...در مرگ تختی نقش دستگاه‌های حکومتی را پررنگ‌تر از هر احتمال دیگری می‌دانم.
هاشم صباغیان در گفت‌وگو با تاریخ ایرانی: تختی خودکشی نکرد
تاریخ ایرانی: جهان‌پهلوان غلامرضا تختی جزو معدود ورزشکارانی بود که به جبهه ملی نزدیک شد و در کمیته ورزشکاران آن فعالیت کرد؛ در اینجا بود که رابطه هاشم صباغیان، نماینده کمیته دانشگاه جبهه ملی با او بیشتر شد. صباغیان پیشتر از آن، در دورهمی‌های نوجوانان محله، تختی را دیده و با پیگیری مسابقات وی، با روحیاتش آشنا شده بود. صباغیان در گفت‌وگو با «تاریخ ایرانی»، نقش دستگاه‌های حکومتی را در مرگ تختی پررنگ می‌داند و معتقد است او فردی نبود که دست به خودکشی بزند.

 

***

 

شروع آشنایی شما با تختی به چه دوره‌ای برمی‌گردد؟  چقدر به او نزدیک بودید؟

 

بازخوانی تاریخ برای یک جامعه سازنده است و درس‌های بسیار مفیدی را پیش روی نسل‌های آینده قرار می‌دهد. تشکر می‌کنم از اینکه درصدد معرفی چهره‌های تاریخ‌ساز این جامعه از طریق کسانی که در جریان بودند هستید و به این طریق چهره واقعی تاریخ را منعکس می‌کنید. به دلیل نزدیکی محل زندگی من و مرحوم تختی تقریبا از نوجوانی با او آشنا بودم. ما در خیابان خیام، بازار گلوبندک، ساکن بودیم و تختی در محله خانی‌آباد زندگی می‌کرد. بنابراین در جلسات و دورهمی‌های عصرانه جوان‌ها با ایشان آشنا شدم. مرحوم تختی خصوصیاتی داشت که کمتر در کسی این خصوصیات را یکجا می‌بینیم. می‌دانید که او در کشتی آزاد قهرمان جهان شد و آن روز‌ها هم برای ایران، قهرمان جهان شدن مقام بسیار ارزشمندی بود. تختی با وجود داشتن چنین مقامی تواضع عجیبی داشت. او در سلام کردن بر همه مقدم بود و به این ترتیب همه را شیفته تواضع خود کرده بود. او سخت بر سر اعتقادات خود پابرجا بود. صحنه‌ای از تختی در ذهن من حک شده که دوست دارم خاطره‌اش را منعکس کنم: تختی در باشگاه پولاد کشتی را زیر نظر یکی از کشتی‌گیران قدیمی به نام بلور تمرین می‌کرد. شاهپور غلامرضا پهلوی، یکی از برادران شاه، رئیس کمیته المپیک بود و بعضی مواقع به سالن ورزشگاه می‌آمد و کشتی‌ها را از نزدیک تماشا می‌کرد، گاهی اوقات هم که قرار بود مدالی اهدا کنند، او مدال‌ها را به گردن ورزشکاران می‌آویخت. هر کشتی‌گیری که روی تشک کشتی می‌رفت، با ورود خود رو به شاهپور غلامرضا که در بالا نشسته بود تعظیم می‌کرد. از جمله کشتی‌گیری بود به نام امامعلی حبیبی که او هم قهرمان وزن چهارم کشتی بود و مقام بالایی داشت و همیشه تعظیم‌کننده بود، ولی تختی از‌‌ همان ابتدا وقتی روی تشک می‌رفت مطلقا رو به سمت شاهپور غلامرضا نمی‌کرد و به سوی مردم در سه طرف دیگر خم می‌شد و تعظیم می‌کرد. تختی اعتقادی به حکومت سلطنتی نداشت و پشت کردنش به حکومت او را شاخص کرده بود. طبیعتا این رفتار تختی برای برگزارکنندگان و مسئولین کشتی سنگین بود و تبعاتی داشت. من بسیار علاقه‌مند بودم و مسابقات را پیگیری می‌کردم. مقامات دستور دادند که باید جلوی ورود تختی به سالن مسابقات کشتی گرفته شود. در یکی از آن روز‌ها بلور بدون تختی وارد سالن شد. سالن یکصدا از جا بلند شد و هلهله کرد: «بلور تختی رو چه کردی؟ بلور تختی رو چه کردی؟» مردم آن‌قدر شعار دادند که مسئولین نتوانستند نظم را برقرار کنند و با مکافات مردم را از سالن خارج کردند. هرگز ارزش تختی بر حسب اعتقادات و مقام قهرمانی‌اش مانع جلو بردن اهدافش نشد.

 

 

تختی چه ارتباطی با جبهه ملی داشت؟

 

جبهه ملی دوم در ۱۳۳۹ تشکیل و پس از آن تختی وارد کارهای سیاسی شد. شورای مرکزی‌ این جبهه از شخصیت‌های مختلف سیاسی باسابقه مانند مهندس بازرگان و آیت‌الله طالقانی و دکتر سحابی دعوت کرد. شخصیت‌هایی هم مانند دکتر کریم سنجابی و دکتر آزرم از حزب ایران و داریوش فروهر از حزب ملت ایران به این شورا پیوستند. در شورای جبهه ملی کمیته‌های مختلفی تشکیل شد، از جمله کمیته دانشگاه، بازار، محلات و ورزشکاران. این کمیته‌ها فعالیت‌های تشکیلاتی می‌کردند. آقای شاه‌حسینی مسئول کمیته محلات و آقای تختی مسئول کمیته ورزشکاران بودند، من هم در کمیته دانشگاه حضور داشتم. یکی از فعالیت‌های تختی و تاجیک این بود که اعلامیه‌ها را می‌گرفتند و به وسیله ورزشکاران آن‌ها را پخش می‌کردند. تختی نسبت به منافع ملی حساس بود و هر کجا که منافع ملی مطرح بود با جرات دفاع می‌کرد.

 

 

آقای شاه‌حسینی مسئول کمیته محلات بود یا ورزش؟

 

ایشان بعد از پیروزی انقلاب مسئولیت ورزشی به عهده گرفتند و در دولت موقت، رئیس کمیته ملی المپیک بودند و این سمت را تا دولت شهید رجایی حفظ کردند.

 

 

تختی را چه کسی به کمیته ورزش دعوت کرد؟ در واقع نزدیکی‌اش به چه کسی، انگیزه و سبب حضور او شد؟

 

نزدیکی‌اش به دو نفر می‌توانست انگیزه آمدن او باشد، یکی آقای شاه‌حسینی و یکی هم آقای حاج ‌مانیان که مسئول کمیته بازار بود.

 

 

حضور آیت‌الله طالقانی چقدر در پیوستن تختی به جبهه ملی نقش داشت؟

 

حضور آیت‌الله طالقانی بعد‌ها موثر بود، ولی ایشان دعوت‌کنندۀ تختی به کمیته ورزش نبود. پس از دستگیری اعضای شورای مرکزی، در سال ۱۳۳۹ کمیته‌ای به نام کمیته تشکیلات تهران شکل گرفت تا در غیاب شورای مرکزی جبهه ملی فعالیت ‌کند. در کمیته تشکیلات تهران افراد مختلفی حضور داشتند، من به عنوان نماینده کمیته دانشگاه آنجا بودم، شاه‌حسینی به عنوان نماینده کمیته محلات و مرحوم تختی همراه با ورزشکار دیگری به نام تاجیک نمایندگان کمیته ورزش بودند. این کمیته را به طور مخفیانه در خانه‌ای تشکیل می‌دادیم که دست آخر جلسات‌ لو رفت و ساواک به خانه‌ای که در آن جمع می‌شدیم ریخت و ما را دستگیر کرد.

 

 

پس از لو رفتن کمیته تشکیلات تهران، تختی هم دستگیر و زندانی شد؟

 

بله. خاطرم هست که تختی و تاجیک از پله‌های آن ساختمان بالا رفتند تا از راه پشت‌بام فرار کنند، اما ساواک پشت‌بام را هم محاصره کرده بود. منتهی چون تختی چهرۀ جهانی بود و روی او حساسیت وجود داشت دوران کوتاهی در زندان ماند؛ اما ما حدود سه چهار ماه زندان بودیم. به این ترتیب تختی وارد کارهای سیاسی شده بود و با اعتقاد حرکت می‌کرد.

 

 

علاوه بر تختی، کدام یک از ورزشکاران یا چهره‌های فرهنگی به جبهه ملی جذب شدند؟

 

آن موقع به دلیل تاثیرگذاری و اهمیت بازار و دانشگاه در بین مردم تمرکز فعالیت جبهه ملی بیشتر روی این دو نهاد بود و چهره‌های ورزشکار خیلی به سمت جبهه ملی نمی‌آمدند. در دانشگاه تهران کمیته مرکزی جبهه ملی تشکیل شده بود که در آن از هر دانشکده‌ یک نماینده وجود داشت. من نماینده دانشکده فنی تهران بودم، دکتر عباس شیبانی از دانشکده پزشکی تهران بود، بنی‌صدر و سلامتیان از دانشکده حقوق تهران بودند و خانم پروانه اسکندری که بعد‌ها با داریوش فروهر ازدواج کرد، نماینده دانشکده ادبیات تهران بود.

 

 

بعد از آنکه به نهضت آزادی پیوستید، تختی برای حضور در نهضت تمایلی از خود نشان نداد؟ آیا تختی غیر از جبهه ملی همکاری مشخصی با گروه‌های دیگر داشت؟

 

من در سال ۱۳۳۹ پس از فارغ‌التحصیلی، از کمیته دانشگاه خارج شدم و ضمن اینکه عضو کمیته جبهه ملی بودم در سال ۱۳۴۰، یعنی از‌‌ همان ابتدای تاسیس نهضت آزادی، به نهضت پیوستم و هیچ‌گونه مانع تشکیلاتی برای این حضور دوگانه وجود نداشت، زیرا اعضای شرکت‌کننده در شورای مرکزی جبهه ملی که سبقه فعالیت‌های دینی داشتند به این فکر افتادند که مذهبی‌ها هم متشکل شوند. آیت‌الله طالقانی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی و عطایی، ضمن حضور در جبهه ملی، نهضت آزادی - اولین حزب ملی اسلامی - را تشکیل دادند. اما تختی هیچ‌گاه وارد حزب خاصی نشد. یکی از خصوصیات تختی این بود که نمی‌خواست خودش را به یک حزب خاص محدود کند. جبهه ملی یک نهاد وسیع و فراگیر بود و به همین دلیل عضو آن شد. او بیشتر در عرصه‌های اجتماعی و مردمی فعالیت می‌کرد.

 

 

با توجه به اینکه تختی متاثر از اندیشه‌های دکتر مصدق بود، در زمان حیات ایشان چقدر به او نزدیک بود؟

 

تختی فدایی مصدق بود، اما من رابطه خاص و نزدیکی بین این دو فرد به خاطر نمی‌آورم. تختی در همۀ برنامه‌هایی که برای دکتر مصدق برگزار می‌شد، شرکت می‌کرد. بعد از فوت دکتر مصدق نیز امنیتی‌ها مانع نزدیکی تختی به احمدآباد ‌می‌شدند.

 

 

تختی چه موضعی درباره گروه‌های چپ‌ داشت؟

 

تختی اظهارنظری نسبت به حزب توده نمی‌کرد، ولی من تصور می‌کنم که نگاه خیلی خوبی نسبت به حزب توده نداشت، اما مورد خاصی را به خاطر نمی‌آورم.

 

 

پس از زلزله بوئین‌زهرا جمع‌آوری کمک‌های مردمی از سوی تختی چقدر خودجوش و چقدر خط‌ گرفته از جبهه ملی بود؟

 

حدود سال ۱۳۴۰ قبل از زلزله بوئین‌زهرا سیلی در جنوب تهران جاری شد و خانه‌های زاغه‌نشینان و گودنشینان منطقه نازی‌آباد و اطرافش را تخریب کرد. همه به این فکر افتادیم که برای بازسازی نازی‌آباد کاری کنیم. تختی یک روز را اعلام عمومی کرد، لنگی به سر بست و کیسه‌ای در دست گرفت و برای جمع‌آوری کمک‌های مردمی خیابان ولی‌عصر فعلی را از بالای تجریش تا راه‌آهن پیاده راه‌ افتاد، مردم هجوم آوردند و گونی گونی کمک جمع شد. چون تختی پایگاه مردمی داشت و مورد اعتماد مردم بود اینگونه از او حمایت می‌شد و او همه اعتبار داخلی و جهانی‌اش را در این کارها می‌گذاشت. انگیزه اصلی تختی در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی علاقه به ملت و مردم بود.

 

 

در مرگ تختی بین خودکشی و به قتل رسیدن کدام را محتمل‌تر می‌دانید؟ و همین‌‌طور تصور سکته کردنش به خاطر فشارهایی که روی او بود چقدر درست است؟

 

مرگ تختی در پرده ابهام است و به طرق مختلف روایت می‌شود. من احتمال اینکه دستگاه با دارو یا هوا به زندگی تختی پایان داد را بیشتر می‌دانم. تختی صاحب وجهه‌ای شده بود که برای حاکمیت مزاحمت ایجاد می‌کرد، وگرنه از نظر شخصیتی فردی نبود که دست به خودکشی بزند.  احتمال مرگ طبیعی بر اثر فشار زندگی را هم نمی‌دهم، چون او از نظر جسمی در شرایط مساعدی بود و با فشارهای روحی و روانی کارش به سکته و مرگ نمی‌کشید. من در مرگ تختی نقش دستگاه‌های حکومتی را پررنگ‌تر از هر احتمال دیگری می‌دانم، اما جزئیاتش برایم مبهم است.

 

 

آیا نخواستند که تختی تکرار شود یا ظرفیتش وجود نداشت؟

 

چندین پارامتر با هم جمع شد که تختی را تبدیل به اسطوره کرد. اگر شخصیت تختی روشن و آن چیزی که واقعیت داشت منتشر شود درس بسیار آموزنده‌ای برای جوانان است. تختی یک الگو بود و جوانان باید سعی کنند مشی خودشان را به این الگو نزدیک کنند.

کلید واژه ها: صباغیان تختی


نظر شما :