بهشتی سرشت در گفت‌وگو با تاریخ ایرانی: امام خمینی با اصل اصلاحات ارضی مخالف نبود

زینب صفری
۱۵ دی ۱۳۹۱ | ۱۴:۰۱ کد : ۷۵۹۶ انقلابی که سفید نماند
امام از منظر فقهی و شرعی زمین‌داری بزرگ را در طول تاریخ نوعی غصب می‌دانستند...اگر اصلاحات ارضی از لحاظ فقهی و شرعی از نظر امام اشکال داشته بعد از انقلاب هم قطعا انجام نمی‌شد...امام معتقد بودند با اصلاحات ارضی نفوذ آمریکایی‌ها در کشور دوچندان می‌شود و بنابراین با آن مخالف بودند...امام محتوای انقلاب سفید را مخالف اسلام می‌دانستند...امام با اصل موضوع رای زنان مخالفتی نمی‌کنند بلکه استفاده ابزاری از آن را قبول ندارند...*همراه با توضیحات عبدالله شهبازی درباره علل قیام عشایر فارس*
بهشتی سرشت در گفت‌وگو با تاریخ ایرانی: امام خمینی با اصل اصلاحات ارضی مخالف نبود
تاریخ ایرانی: محسن بهشتی سرشت، مدیر گروه تاریخ پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی معتقد است مخالفت امام خمینی با اصلاحات ارضی در سال ۱۳۴۱ نه به لحاظ فقهی بلکه از منظر سیاسی بوده و بهترین دلیل برای اثبات این مدعا عملکرد ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. نویسنده کتاب «زندگی و زمانه امام خمینی» تاکید می‌کند اگر امام خمینی بر مبنای فقهی با اصلاحات ارضی مخالف بود، باید اطلاعیه‌ای در حمایت از قیام عشایر فارس در سال‌های ۴۲ـ۴۱ صادر می‌کرد. اما چون خودشان زمین‌داری بزرگ را شرعی ندانسته و حمایت از آن‌ها را خلاف عقیده شرعی خود می‌دانستند، حتی با وجود منافع سیاسی حاضر به حمایت از آن‌ها نشدند. گفت‌و‌گوی «تاریخ ایرانی» با بهشتی سرشت را در ادامه می‌خوانید:

 

***

 

بحث اصلاحات ارضی ابتدا در سال ۱۳۳۹ مطرح شد که البته با مخالفت آیت‌الله بروجردی مواجه شده و به همین دلیل هم به جایی نرسید. مخالفت آیت‌الله بروجردی از چه زاویه‌ای بود؟ امام خمینی نقشی در این موضع‌گیری داشته است؟

 

سال ۱۳۳۹ که آیت‌الله بروجردی در قید حیات بود، هنوز امام خمینی وارد فاز مبارزه با رژیم نشده بودند. آیت‌الله بروجردی به دو دلیل با اصلاحات ارضی مخالفت کرد، اولا به این دلیل که خودجوش و خوداتکا نیست و از خارج دیکته شده است و ثانیا به این دلیل که آن را دارای ماهیتی کمونیستی می‌دانست. در واقع مبنای مخالفت ایشان فقهی و شرعی بود.

 

 

بعد از درگذشت آیت‌الله بروجردی چه شرایطی ایجاد می‌شود که حکومت پهلوی بحث اصلاحات ارضی را دوباره به جریان می‌اندازد؟

 

بعد از کودتای ۳۲ یک فضای امنیتی حاکم بود و شاه تقریبا همه مخالفین خودش را سرکوب کرده و بنابراین خیالش راحت بود که حتی یک معارض جدی هم در صحنه نیست. آیت‌الله بروجردی هم که اساسا از قبل مایل نبود وارد مسائل سیاسی شود، البته فرد بانفوذی بود و شاه از ایشان حساب می‌برد، اما مثل آیت‌الله کاشانی نبود که هر دم و هر لحظه وارد یک سری مسائل سیاسی شود. البته کاشانی هم بعد از کودتای ۲۸ مرداد خانه‌نشین شده و منزوی بود و فعالیتی نداشت. به همین خاطر هم در سال ۳۹ که شاه دید ایشان مخالف است عقب نشست. اما در سال ۴۰ هر دو عالم بزرگوار بروجردی و کاشانی رحلت کردند. ساواک هم که تقریبا ۴ سال از تاسیسش می‌گذشت نتوانسته بود شخصیتی به نام روح‌الله موسوی خمینی را به عنوان یکی از مخالفین آینده رصد کند. بنابراین سال ۴۰ که این دو نفر فوت کردند شاه خیالش راحت بود که در کشور هیچ کس که بخواهد مخالفت کند نمانده است، به همین دلیل کار را شروع کرد.

 

 

آن زمان چه مراجع مطرحی نسبت به اصلاحات ارضی موضع گرفتند و از چه منظری؟

 

آن زمان مراجع مطرح آیت‌الله گلپایگانی، آیت‌الله مرعشی، آیت‌الله شریعتمداری، آیت‌الله میلانی که در مشهد ساکن بود و آیت‌الله حکیم و آیت‌الله خویی که در نجف ساکن بودند بیشتر از همه موثر بودند. بقیه آقایان اساسا چندان رویکرد سیاسی نداشتند از جمله آیت‌الله خوانساری. این‌ها تا ۱۵ خرداد ۴۲ طیفی بودند که در کنار امام خمینی بودند و پشتیبانی می‌کردند هر چند که در رابطه با اصلاحات ارضی غلظت شرعی بودن مخالفت آن‌ها خیلی بیشتر بود. اصلاحات ارضی موضوعی است که امام نظرشان با آن‌ها متفاوت بود و البته خیلی هم به این موضوع دامن نزدند جز پیامی که خطاب به علما دادند که مواظب باشید رژیم می‌خواهد شما را به دام بیندازد.

 

 

در رابطه با مخالفت امام خمینی با اصلاحات ارضی دو روایت متفاوت وجود دارد. برخی معتقدند مخالفت امام خمینی با این موضوع بیشتر از منظر سیاسی بوده است. چنانکه هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود نقل قولی از امام خمینی می‌آورد که ایشان در رابطه با اصلاحات ارضی می‌گوید: «نه مالکیت بزرگ، شرعی است و نه اقدامات رژیم. مالکین بزرگ که به مردم ظلم کرده‌اند اما مبارزه با این ظلم راه‌های درستی دارد. رژیم نه حسن نیت دارد و نه راه درستی انتخاب کرده است. در این مورد می‌توان از راه حل‌های اسلامی استفاده کرد.» روایت مشابهی را نیز مهدی عراقی و اسدالله بادامچیان از مبنای سیاسی مخالفت امام با اصلاحات ارضی مطرح می‌کنند. اما گروه دیگری نیز معتقدند که مخالفت امام با این موضوع از منظر فقهی و شرعی بوده است، مثلا آیت‌الله صافی گلپایگانی در خاطرات خودشان این چنین نقل می‌کنند: «در جریان اصلاحات ارضی، شاه و حضرت آیت‌الله بروجردی جلسه‌ای تشکیل دادند که در آن امام خمینی(ره) و آیت‌الله گلپایگانی و عده‌ای دیگر نیز حضور داشتند. در این جلسه مطالبی مطرح شد. در نتیجه ایشان (آیت‌الله بروجردی) نامه نوشتند و مخالفت خود را اعلام کردند و مساله متوقف شد.» یعنی امام خمینی آن موقع نظری متفاوت با نظر آیت‌الله بروجردی نداشته‌اند و مخالفت ایشان هم از منظر فقهی بوده است. شما کدام روایت را به واقعیت نزدیک‌تر می‌دانید؟

 

نامه‌ها، آثار و اسنادی که از امام باقی مانده نشان می‌دهند که ایشان با اصل اصلاحات ارضی مخالف نبوده و حتی از منظر فقهی و شرعی زمین‌داری بزرگ را در طول تاریخ نوعی غصب می‌دانستند. چون با قوانین اسلامی از جمله قانون ارث امکان ندارد زمین‌داری بزرگ شکل بگیرد و در متراژهای بالا زمین در اختیار یک فرد باشد، چراکه ارث همواره تجزیه و قطعه قطعه می‌کند. بنابراین امام خمینی با اصل اصلاحات ارضی مخالف نبودند بلکه برای ایشان مهم بود مجریان اصلاحات ارضی چه کسانی هستند. طبیعتا خود خاندان شاه و متنفذین رژیم که از زمین‌داران بزرگ بودند صلاحیت این کار را نداشتند. به علاوه امام معتقد بودند با این اصلاحات نفوذ آمریکایی‌ها در کشور دوچندان می‌شود و بنابراین با آن مخالف بودند.

 

مهم‌ترین دلیلی که می‌توان برای اثبات این ادعا که امام با اصلاحات ارضی مخالف نبود، مطرح کرد عملکرد ایشان بعد از پیروزی انقلاب است. بعد از پیروزی انقلاب اصلاحات ارضی به نوعی اجرا شد. هیات‌های هفت نفره‌ای که شورای انقلاب تصویب کرد و مبحث بند «ج» که شورای انقلاب با پشتیبانی و موافقت مرحوم آیت‌الله منتظری و شهید بهشتی و در حمایت از آن‌ها حضرت امام دنبال می‌کرد نشان می‌دهند که امام با اصل موضوع مخالفتی نداشتند. البته در عمل و اجرا اشکالاتی بود که باعث اعتراض برخی از فقها و علما شده بود اما این به اجرا بازمی‌گشت وگرنه اصل قضیه را امام قبول داشتند.

 

 

پس چرا ایشان مخالفتی با آیت‌الله بروجردی در این زمینه نداشتند؟

 

خب امام خمینی که آن موقع در جایگاه رهبری سیاسی و یا اثرگذاری سیاسی نبودند. یکی از شیوه‌های امام این بود که تا زمانی که آیت‌الله بروجردی در قید حیات بودند و نقش مرجعیت علی‌الاطلاق را بر جهان تشیع داشتند، منهای نظرات و مواضع ایشان هیچ حرکتی را انجام نمی‌دادند. البته یک سری اسناد وجود دارد که امام در جلسات خصوصی نظرات خودشان را مطرح می‌کردند و یا اختلاف نظری که ایشان با آیت‌الله بروجردی در شیوه اداره حوزه داشتند را بیان می‌کردند.

 

 

راجع به این موضوع مشخص و اصلاحات ارضی هم مطلبی وجود دارد؟

 

خیر. راجع به اصلاحات ارضی من چیزی ندیدم که امام اختلاف نظرشان را اعلام کرده باشند. به هر حال تا زمانی که آیت‌الله بروجردی مرجعیت را داشته و در قید حیات بودند امام جدا از نظرات ایشان موضع و عکس‌العملی نداشتند، اما بعد از رحلت ایشان بحث متفاوت شد. سال‌های ۴۲-۴۱ قیام‌های عشایری در استان فارس رخ داد و کار به لشکرکشی و بمباران هوایی کشیده شد. سران عشایر فارس عمدتا هم مخالف اصلاحات ارضی بودند و حتی اطلاعیه‌هایی در حمایت از امام خمینی دادند. چون منافع ارضی و زمینی برایشان مطرح بود. یکی از آن‌ها پدر آقای عبدالله شهبازی، پژوهشگر تاریخ است که از روسای عشایر بزرگ بود و دستگیر و تیرباران شد. عکسی هم از لحظه تیرباران ایشان هست و نشان می‌دهد ایشان خیلی موقر و آماده برای تیرباران بود و کاملا به مبارزه‌اش اعتقاد داشته است. بعضی از سران آن‌ها را ساواک ترور کرد و بعضی هم دستگیر شدند و به هر حال قیام عشایری را سرکوب کردند. این اتفاقات درست مقارن با قیام ۱۵ خرداد و دستگیری امام خمینی بود، ولی امام یک اطلاعیه و حتی کلامی در حمایت از آن‌ها ندارند. این خیلی نکته مهمی است. شاید هر رهبر سیاسی دیگری بود می‌گفت بهترین موقعیت است که چون عشایر قیام مسلحانه کرده‌اند از این طریق قیام را گسترش دهیم، ولی چون امام با اصل زمین‌داری بزرگ مخالف بودند و عشایر به این خاطر به میدان آمده بودند امام هرگز عقیده خودشان را هزینه نکردند تا به هر وسیله‌ای که شده به هدفشان برسند.

 

 

وقتی علی امینی برای رایزنی با علما درباره اصلاحات ارضی به قم رفت و با امام دیدار کرد، ایشان ضمن مخالفت با اصلاحات ارضی به وی می‌گویند: «... شما در امور دین با مردم، آن‌چنان رفتار کنید تا ذکر خیری از شما و خاطره خوبی از دوران نخست‌وزیری شما در میان مردم بماند». به نظر می‌رسد در این دیدار هم امام خمینی از منظر مذهبی مخالفت خود را با اصلاحات ارضی بیان می‌کنند.

 

من فکر می‌کنم بخشی از برخوردهای امام سیاسی است و بخشی هم ناشی از استنباط امام بود که این‌ها نمی‌خواهند به دنبال تقویت اسلام باشند. امام این‌ها را به طور کلی می‌گویند. اما اگر بخواهیم مبنای محکمی پیدا کنیم که اساسا امام با اصلاحات ارضی موافق بود یا نبود همان طور که گفتم بهترین مبنا عملکرد ایشان بعد از انقلاب و حمایت ایشان از اصلاحات ارضی است. اگر اصلاحات ارضی از لحاظ فقهی و شرعی از نظر امام اشکال داشته بعد از انقلاب هم قطعا انجام نمی‌شد. حالا احساس ایشان این بوده که یک دولت اسلامی شکل گرفته و این دولت اسلامی برای این کار ذی‌صلاح است، نه دولتی که خودش وابسته به آمریکایی‌هاست و با دیکته آن‌ها می‌خواهد این پروژه را جلو ببرد.

 

 

در اعلامیه مخالفت امام با رفراندوم ۶ بهمن ۴۱ و تحریم آن، امام می‌گویند این رفراندوم در مقابل حکم اسلام و قانون اساسی است. اشاره امام به حکم اسلام چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟

 

امام محتوای انقلاب سفید را مخالف اسلام می‌دانستند. البته در اینجا اشاره کلی به موضوع دارند و صرفا به اصلاحات ارضی اشاره نمی‌کنند. ایشان با ظرافت خاصی در این مورد بیشتر قانونی برخورد کرده و رویکرد اسلامی را کمتر مطرح می‌کنند، از جمله اینکه ما رفراندوم در قانون اساسی نداریم و این خلاف قانون اساسی است. البته آیت‌الله مدرس در مجلس چهارم که بعد از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ شکل گرفت، نطقی در رد اعتبارنامه نماینده نائین انجام داد و گفت که وی در کودتای سوم اسفند نقش داشت و کودتای سوم اسفند خلاف قانون اساسی و خلاف قرآن است. امام هم بر اساس سخنان خودشان تا سال ۴۴ اعتقادشان بر این بود که «اگر شاه به قانون اساسی عمل کند ما کاری به ایشان نداریم». می‌خواهم این نتیجه را بگیرم که امام و فقهای ما حتی قانون اساسی مشروطه را هم قبول داشتند برای اینکه آن را نتیجه تلاش علمای‌‌ همان عصر یعنی آخوند خراسانی و آیت‌الله بهبهانی و طباطبایی و حتی به نوعی شیخ فضل‌الله نوری می‌دانستند و این قانون را مغایر با اسلام نمی‌دیدند. لذا از قانون اساسی مثل مدرس دفاع می‌کنند و نظرشان این است که بالاخره این قانون اساسی نتیجه تلاش علمای اسلام است و مخالفت با این قانون اساسی مخالفت با اسلام هم هست. اما وقتی که امام ناامید می‌شوند که رژیم شاه چارچوب قانون اساسی را رعایت نمی‌کند، به دنبال تحولی دیگر می‌روند و بعد بحث‌های ولایت فقیه و حکومت اسلامی را برای اولین بار در سال ۴۸ مطرح می‌کنند.

 

 

موضوع اعطای حق رای به زنان هم در آن زمان مورد اشکال امام بود. برخی مخالفت امام با رفراندوم ۶ بهمن را با این موضوع مرتبط می‌دانند.

 

اصول انقلاب سفید برنامه درهمی بود که با نگاه‌های جدیدی که نسبت به حضور زنان در عرصه اجتماع داشتند بی‌سابقه بود. اساسا نه در ایران بلکه در کل جهان بحث حضور زنان در انتخابات حتی برای رای دادن اصلا پیش‌بینی نشده بود و در خود اروپا هفتاد سال بود که زنان در عرصه انتخابات حضور داشتند. امام بر این عقیده بود که این یک برنامه‌ای است که می‌خواهد جامعه ما را به سمتی ببرد که از اسلام دور کند، این نظر کلی امام بود و وارد جزییات نشدند و همزمان تکیه‌شان هم بر قانون اساسی بود، چون در قانون اساسی مشروطه هم حضور زنان پیش‌بینی نشده بود.

 

امام می‌گفت ما باید قانون اساسی را به اجرا دربیاوریم و از آن عدول نکنیم. رفراندوم شاه را هم خلاف قانون اساسی می‌دانستند و در جایی هم خطاب به شاه می‌گویند خود شما در مورد رفراندوم دکتر مصدق برای انحلال مجلس آن را خلاف قانون اساسی می‌دانستی و ایراد می‌گرفتی، حالا خودت رفراندوم برگزار می‌کنی. به هر حال این‌ها برخوردهای سیاسی است که امام انجام دادند. اما برداشت امام این بود که کل برنامه انقلاب سفید به نوعی اسلام‌زدایی از جامعه را دنبال کرده و جامعه را از ارزش‌های اسلامی دور می‌کند، اما این طور نبود که جز به جز وارد جزییات شوند و در مورد هر بند توضیحی بدهد.

 

به هر روی امام در این سال‌ها بیشتر از منظر قانونی با مسائل مخالفت می‌کردند و در مورد رای زنان هم می‌گویند که مگر در این مملکت مرد‌ها آزاد هستند که شاه به دنبال آزادی زنان است.‌‌ همان زمان یعنی سال ۴۱ مرحوم بازرگان و آیت‌الله طالقانی و اعضای نهضت آزادی دستگیر شده و در حال محاکمه بودند و امام اطلاعیه‌ای می‌دهند و از بازرگان دفاع می‌کنند که این دانشمند بزرگ را رژیم به زندان انداخته و به ۱۱ سال زندان محکوم کرده است. همان جا امام می‌گویند مگر مردان آزاد هستند که شما به دنبال آزادی زنان هستید. یعنی امام باز با اصل موضوع رای زنان مخالفتی نمی‌کنند بلکه استفاده ابزاری از آن را قبول ندارند.
 

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

 

پاسخ عبدالله شهبازی به گفت‌وگوی بهشتی سرشت

 

با سلام به عزیزان سایت وزین «تاریخ ایرانی» و جناب آقای بهشتی سرشت.

 

متاسفانه به شدت گرفتارم و فرصت ندارم توضیح کافی درباره اظهارات جناب بهشتی سرشت بنویسم، و لذا به این چند سطر اکتفا می‌کنم:

 

۱- علت عدم صدور اعلامیه از سوی امام راحل در حمایت از قیام عشایر فارس کاملا موجه است. پدر بنده در اردیبهشت ۱۳۴۲ تسلیم هیات اعزامی شاه شد و قیام پانزده خرداد حدود یک ماه بعد رخ داد. در آن زمان، حمایت از یک قیام مسلحانه موجه نبود. معهذا، امام در سخنان خود اشاراتی به سرکوب عشایر جنوب نموده‌اند.

 

۲- مرحوم آیت‌الله طالقانی و علمای بزرگ شیراز، بویژه مرحوم آیت‌الله شیخ بهاءالدین محلاتی و شهید آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب و مرحوم آیت‌الله شیخ حسنعلی نجابت، کاملا از قیام عشایر حمایت می‌کردند و حتی مرحوم آیت‌الله نجابت شعری درباره پدرم، مرحوم حبیب‌الله شهبازی، سرودند که معروف است و این گونه پایان می‌یابد: «نام نامیش حبیب است و محب احمد/ بر سرش نور خدا، پنج تنش یار شدند».

 

۳- پدر بنده در یکی از اعلامیه‌هایش موضع خود درباره تقسیم اراضی را این گونه بیان کرده است: «عشایر جنوب بار‌ها امتحان رشادت و وطن‌پرستی را داده‌اند. تهمت‌های ناروای حکومت ـ که البته به تمام آزادیخواهان ‏در این چند ساله نسبت‌هایی نیز داده‌اند ـ نمی‌تواند دامن پاک ملت و افراد ما را لکه‌دار کند. ما خواهان آزادی و اصلاحات ‏دقیق اجتماعی هستیم و ملت ایران و نسل آینده باید بداند که عشایر فارس با اتکا به نیروی عظیم ملی برای نجات وطن ‏برخاسته و ساعتی که پیروزی نهایی حاصل شود به فرمان ملت اسلحه خود را زمین گذارده به شغل کشاورزی و دامپروری ‏می‌پردازیم. عشایر فارس نه تنها مخالف اصلاحات ارضی و اجتماعی و آزادی دهقانان نیست بلکه هرگونه اصلاح اساسی ‏و مترقیانه را که با تصویب نمایندگان واقعی و به دست دولت برگزیده ملت و در حدود قانون اساسی و رعایت اعلامیه ‏حقوق بشر صورت گیرد، صمیمانه پشتیبانی خواهد کرد.‏»

 

۴- مسئله قیام سال‌های ۴۲-۱۳۴۱ عشایر فارس یک پدیده است و مسئله اصلاحات ارضی (یا در واقع تقسیم اراضی مالکین کشاورزی) مسئله دیگر. رژیم پهلوی تعمدا در تبلیغات خود این مسئله را خلط می‌کرد. سرتیپ منصور طالب‌زاده اردوبادی، نماینده ویژه شاه، در گزارشی که برای شاه ارسال نمود، به روشنی علل این قیام را شرح داده است. باقر پیرنیا نیز که پس از سرکوب قیام استاندار فارس شد، علل قیام را شرح داده. منتسب کردن قیام به مخالفت با قانون تقسیم اراضی تکرار‌‌ همان تبلیغات و غیرمنصفانه و غیرمستند است.

 

۵- در مورد قانون تقسیم اراضی باید بحث علمی مستقل انجام شود. بنده شخصا این قانون را یکی از مضر‌ترین قوانین برای جامعه ایران می‌دانم و با نظرات دکتر غنی‌نژاد در این زمینه تا حدودی، نه کاملا، موافقم. دکتر محمدقلی مجد در کتاب ارزشمند خود درباره تقسیم اراضی به درستی به کارکرد قانون ارث اسلامی در محدود کردن مالکیت اشاره نموده است. عدم توجه به سازوکارهایی مثل قانون ارث اسلامی سبب شده که امروزه، در پیامد اجرای قانون تقسیم اراضی، اراضی کشاورزی ایران بشدت کوچک و تکه پاره شده و وضعی اسفناک بیابد.

 

با سپاس از انتشار این توضیح کوتاه و با این امید که فراغتی بیابم و توضیح مشروح تقدیم کنم.

 

عبدالله شهبازی

۱۶ دی ۱۳۹۱


کلید واژه ها: بهشتی‌ سرشت اصلاحات ارضی انقلاب سفید امام خمینی


نظر شما :