اختلافات من با خاتمی بر سر مقاله مهاجرانی اوج گرفت

گفت‌وگو با مهدی نصیری، مدیر مسئول سابق روزنامه کیهان
۲۰ تیر ۱۳۹۱ | ۱۳:۳۴ کد : ۷۵۲۳ ۷۰ سال با روزنامه کیهان
از طرف آقای ابراهیم اصغر‌زاده به من پیشنهاد همکاری با دفتر نمایندگی کیهان در قم شد که پذیرفتم و در اواسط سال ۶۵ کار را شروع کردم...پس از یک سال حضور در سرویس مقالات با حکم آقای اصغری و موافقت آقای خاتمی عضو سردبیری روزنامه کیهان شدم...به دستور رهبری مدیر مسئول کیهان شدم...کیهان هیچگاه خنثی و بی‌خاصیت نبود...خدا خدا می‌کردم که کیهان را ترک کنم...کیهان هیچ‌گاه از صبغه انتقادی و حلاجی کردن صریح و بی‌ملاحظه امور کشور عاری و خالی نبود...مساله تهاجم فرهنگی یکی از محورهای مهم کاری کیهان بود.
اختلافات من با خاتمی بر سر مقاله مهاجرانی اوج گرفت
تاریخ ایرانی: مهدی نصیری در قم دروس سطح حوزه را می‌خواند که همکاری‌اش را با روزنامه کیهان آغاز کرد و یکسال بعد (۱۳۶۶) برای ادامه همکاری به تهران رفت و دبیر سرویس مقالات کیهان شد. یکسال بعد با پیشنهاد سید محمد اصغری سرپرست موسسه کیهان و موافقت سید محمد خاتمی نماینده امام، به سردبیری روزنامه کیهان رفت و در سال ۱۳۷۰ به دستور مقام معظم رهبری به عنوان مدیر مسئول روزنامه کیهان منصوب شد که تا سال ۱۳۷۴ در این سمت باقی ماند.

 

سید محمد خاتمی در گفت‌وگو با «تاریخ ایرانی» چنین روایت کرده که نصیری از دوستان شهید شاهچراغی بود که به روزنامه کیهان آمد و «بعد‌ها محور نوعی کودتا در کل کیهان شد.» خاتمی در مقام وزیر ارشاد بود که «آقای اصغری را به عنوان مدیر مسئول معرفی کردم ولی از جاهای دیگر فشار آمد که آقای نصیری باشد. هیات نظارت بر مطبوعات هم بالاخره علی‌رغم پیشنهاد خود من و علاقه‌ای که داشت و ملاحظاتی که روی فرد پیشنهادی داشت به هر صورت ایشان را به عنوان مدیر مسئول پذیرفت.»

 

نصیری در گفت‌وگو با سایت «مشرق» درباره این روایت و نیز مساله کودتایش در روزنامه کیهان توضیحاتی ارائه کرده و پرسش‌های «تاریخ ایرانی» درباره جهت و رویکرد کیهان در دوران تصدی خود را پاسخ داده است که در پی می‌آید:

 

***

 

همکاری شما با روزنامه کیهان به پیشنهاد شهید شاهچراغی بود؟

 

بنده با شهید بزرگوار سیدحسن شاهچراغی ـ که آقای خاتمی از ایشان به حق با عظمت و احترام یاد کردند ـ علیرغم ده سال فاصله سنی‌ای که داشتیم رابطه دوستی‌ای صمیمی داشتم و این به دلیل خلق حسن و نیکوی آن شهید بود. ایشان در سال ۶۱ با معرفی آقای خاتمی نماینده حضرت امام در کیهان و تایید حضرت امام، به عنوان سرپرست و به نوعی قائم مقام نماینده ولی فقیه در موسسه کیهان منصوب می‌شوند. ایشان در‌‌ همان سال یا سال بعد از آن به من که طلبه حوزه علمیه قم بودم و مشغول خواندن دروس سطح، پیشنهاد کرد که با موسسه کیهان و مشخصا با مجله زن روز همکاری داشته باشم و یک روز هم که در دفترش در کیهان بودم یکی از اعضای سردبیری زن روز را صدا کرد...

 

 

اسم ایشان را به خاطر دارید؟

 

بله خانم اسکندری که از نیروهای خوب و معتقد مجله زن روز و مورد اعتماد شهید شاهچراغی بود. بنده را به ایشان معرفی کرد و گفت که مثلا به نحوی از من استفاده شود. من چند روز بعد مقاله‌ای را با مضمونی اخلاقی برای زن روز نوشتم و چاپ شد. در واقع این نوعی زمینه‌چینی از طرف شهید شاهچراغی برای وصل شدن من به کیهان بود اما من به ایشان گفتم که می‌خواهم درسم را در قم ادامه بدهم و خلاصه همکاری با کیهان پا نگرفت.

 

 

آقای خاتمی در مصاحبه‌شان از آقای شاهچراغی با عنوان روشنفکر یاد کرده است. شما با این تعبیر درباره آن شهید موافقید؟ و اصلا درباره خط فکری آقای شاهچراغی و نوع ارتباطشان با آقای خاتمی توضیح دهید.

 

مرحوم آقای شاهچراغی‌‌ همانگونه که آقای خاتمی هم اشاره کرده است، واقعا شخصیت کم‌نظیری به لحاظ بینش و منش بود و بسیار دوست‌داشتنی برای همه کسانی بود که ایشان را از نزدیک می‌شناختند. اعتدال در اندیشه و گفتار و رفتار از ویژگی‌های ایشان بود و اگر امروز بود علی‌الاصول یکی از شخصیت‌های درجه اول جمهوری اسلامی می‌شد. آقای خاتمی هم جذب شخصیت ایشان شده بود و البته ایشان هم به آقای خاتمی علاقه داشت.

 

 

یعنی با آقای خاتمی هم‌خط و هم‌فکر بود؟

 

بله با آقای خاتمی آن روز انطباق خطی و فکری زیادی داشت و البته به نظر من نقاط افتراقی هم داشتند که به آن اشاره می‌کنم. اینکه آقای خاتمی می‌گویند روشنفکر اگر منظورشان خوش‌فکری و بصیرت و عوام‌زده نبودن و سعه‌صدر داشتن باشد، تعبیر درستی است و البته در ساله‌ای اول انقلاب این ویژگی‌ها مثلا همین عوام‌زده نبودن و اسیر ظواهر بی‌عمق نشدن بسیار مهم بود چون آن روز‌ها افراط از این طرف بود و نطق ایشان در مجلس اول علیه عوام‌زدگی رایج آن روز‌ها بسیار شجاعانه بود که خیلی‌ها از جمله آقای خاتمی را هم جذب کرد. اما اگر منظور آقای خاتمی از روشنفکری معنای مصطلح آن یعنی متجدد بودن و به سنت‌های دینی کم اعتنا بودن و شیفته آموزه‌های غربی در باب سیاست و اقتصاد و فرهنگ و مفتون عصر جدید و انسان جدید بودن باشد، نظیر آنچه در آرای آقای خاتمی و بسیاری از دوستان و همفکران ایشان می‌بینیم، حتما آقای شاهچراغی از این جنس نبود و سنت‌های دینی و دین مبتنی بر قرآن و سنت عمیقا در روح و جان آن شهید ریشه داشت. در هر صورت او یک تحصیلکرده حوزه و پرورش یافته اساتیدی چون شهیدان بهشتی و قدوسی و آیات جنتی و مصباح بود و اگر هم خرده گرایش‌های عصری و جدید هم داشت، در همین حدی بود که عموم سنتی‌های امروز ما هم دچار آن هستند،‌‌ همان سنتی‌هایی که سخت در مقابل جریان فکری آقای خاتمی و اصلاحات موضع‌گیری کردند. اما ما می‌دانیم که چتر روشنفکری مورد تایید و یا در حاشیه آقای خاتمی بسیاری از عناصر سکولار را نیز در بر می‌گیرد و حتی اکنون که ماهیت کاملا لاییک و بلکه الحادی دکتر سروش ـ یکی از نظریه‌پردازان اصلاحات ـ عیان شده است، حاضر به مرزبندی صریح و شفاف با وی نیستند. البته من نمی‌خواهم جنس خاتمی و سروش را یکی بدانم و هیچ وقت هم یکی نبوده است اگرچه جریان سروش استفاده‌های فراوانی را از ایشان برده است.

 

بد نیست خاطره‌ای را از آقای خاتمی نقل کنم. در سال ۷۵ در دوران صبح، دیداری به اتفاق یکی از دوستان با آقای خاتمی در کتابخانه ملی داشتیم. آقای خاتمی به شوخی گفت این همه انتقادی که شما‌ها از من و گرایش‌های من (به عنوان گرایش‌های باز و لیبرالی) دارید، بدانید که من نسبت به آقای هاشمی حاجی بخشی محسوب می‌شوم!

 

در هر صورت تا آنجا که من اطلاع دارم آقای شاهچراغی با آمدنش به موسسه کیهان درصدد تحولات عمیقی در کیهان بود و در به در به دنبال آدم‌هایی سالم‌تر و اصیل‌تر به لحاظ گرایش‌های فکری و سیاسی بود. او به بسیاری از فضلای آن روز حوزه که اصلا از جنس تیم موجود در سردبیری روزنامه کیهان و برخی دیگر از عناصر موجود در روزنامه و یا موسسه کیهان نبودند، پیشنهاد همکاری داده بود. همچنین یادم می‌آید به دلیل عدم رضایت از وضعیت مجله زن روز که مدیر آن خانم شهلا شرکت (مدیر مجله فمینیستی زنان در دوران اصلاحات) بود، به دنبال آوردن خانم طبیب‌زاده بود.

 

آقای شاهچراغی عذر آقای عطریانفر را به دلیل آنکه گرایش‌هایی به جریان سیدمهدی هاشمی داشت و البته این جریان در کیهان آن روز نفوذی ویژه داشت، از شورای سردبیری روزنامه خواست. یادم می‌آید شبی در دامغان که در جایی با آقای شاهچراغی بودیم، آقای کروبی با ایشان تماس گرفت و سخت نسبت به درج مقاله‌ای با عنوان شهید دکتر فاطمی در صفحه دوم روزنامه کیهان معترض بود و از واکنش آقای شاهچراغی چنین بر می‌آمد که مقصر در این مساله را سردبیری وقت روزنامه می‌دانست.

 

در مورد نطق‌های آقای شاهچراغی در مجلس بگویم که ایشان در کنار آن نطق مربوط به عوام‌زدگی، نطقی هم ظاهرا پس از استعفای دولت موقت خطاب به آقایان بازرگان و سحابی داشت و آن جمله معروف امیرالمؤمنین علیه‌السلام خطاب به طلحه و زبیر را خطاب به آنان خواند که: فَارْجِعَا أَیُّهَا اَلشَّیْخَانِ عَنْ رَأْیِکُمَا فَإِنَّ اَلْآنَ أَعْظَمَ أَمْرِکُمَا اَلْعَارُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَجَمَّعَ اَلْعَارُ وَ اَلنَّارُ.

 

 

اگر موافق باشید برگردیم به موضوع آمدنتان به کیهان. شما گفتید که در زمان آقای شاهچراغی همکاریتان با کیهان پا نگرفت و ظاهرا بعد از شهادت ایشان به کیهان آمدید. ماجرای آمدن به کیهان که مقدمه کودتایتان در کیهان شد ـ به تعبیر آقای خاتمی ـ  را توضیح بدهید.

 

بعد از شهادت آقای شاهچراغی در اول اسفند ۱۳۶۴ که هواپیمایشان در مسیر جبهه در آسمان خوزستان مورد اصابت موشک هواپیمای عراقی قرار گرفت، من مقاله‌ای را برای ویژه‌نامه‌ای که به مناسبت اربعین ایشان توسط روزنامه کیهان منتشر شد نوشتم. چاپ این مقاله سرآغازی شد برای نوشتن مقالات دیگری برای کیهان. چند ماه بعد از طرف آقای ابراهیم اصغر‌زاده قائم مقام فرهنگی وقت موسسه کیهان که چند ماهی بود آمده بود، و نیز آقای محمدجواد صاحبی مدیر مسئول کیهان اندیشه، به من پیشنهاد همکاری با دفتر نمایندگی کیهان در قم به عنوان نماینده فرهنگی موسسه کیهان در قم شد که این پیشنهاد را پذیرفتم و در اواسط سال ۶۵ کار را شروع کردم.

 

مهم‌ترین وظیفه من ارتباط با اساتید و فضلای حوزه برای گرفتن مطالبی در قالب مصاحبه یا مقاله برای روزنامه کیهان و دیگر نشریات موسسه بود. در عین حال من به نوشتن برای کیهان هم ادامه دادم و مطالبم عموماً در روزنامه چاپ می‌شد.

 

حدود یک سال بعد با بروز اختلافاتی شدید بین آقای سید محمد اصغری که با معرفی آقای خاتمی به جای شهید شاهچراغی آمده بود و تیم مستقر در سردبیری روزنامه کیهان و نیز در برخی از سردبیری‌های دیگر نشریات کیهان، آقای اصغری به من پیشنهاد حضور در تهران برای عضویت در شورای سردبیری روزنامه را داد و من هم به این انگیزه که چند سال تجربه مطبوعاتی می‌تواند برای تحصیلات حوزوی‌ام مفید باشد، پیشنهاد را پذیرفتم و به تهران آمدم. البته به دلیل مقاومت‌هایی که در داخل روزنامه با رفتن من به سردبیری شد، من ابتدا دبیر سرویس مقالات روزنامه شدم و یک سال بعد به سردبیری رفتم.

 

 

موضع آقای خاتمی به عنوان نماینده حضرت امام در مورد آمدن شما به تهران چه بود؟

 

در مورد رفتنم به سردبیری آقای اصغری موافقت آقای خاتمی را جلب کرده بود. این نکته را هم اضافه کنم که اختلافات آقای اصغری تنها با سردبیری روزنامه نبود بلکه با خود آقای خاتمی هم بود. بخشی از این اختلافات مدیریتی بود و بخشی هم مسائل خطی بود. یعنی آقای اصغری تفاهم با خط سردبیری روزنامه که مورد توجه آقای خاتمی بودند، نداشت.

 

 

مگر آقای اصغری جزء طیف چپ آن روز نبود؟

 

بله بود اما واقعا تیم سردبیری روزنامه چیزی فرا‌تر از چپ بودند و در واقع و بطن قضیه به نوعی یک اپوزیسیون نسبت به نظام و یا لااقل بسیاری از ارکان و اصول نظام بودند، چیزی که بعدا در جریان انتشار مجله کیان توسط همین تیم خودش را نشان داد. (در‌‌ همان ایام مقالاتی در صفحه دوم روزنامه به قلم بهروز گرانپایه نوشته می‌شد که صدای مهندس موسوی نخست‌وزیر را هم در آورد و اعتراض او موجب تعطیلی آن مقالات برای مدتی شد) اما آقای اصغری از این جنس نبود و البته خود آقای خاتمی هم از این جنس نبود و به نظر من تحلیل عمیقی از این جریان نداشت و الان هم ندارد؛ اگر نخواسته باشیم بدبینانه خود آقای خاتمی را هم استحاله شده در این جریان بدانیم که من هنوز نمی‌خواهم چنین تحلیلی آز آقای خاتمی داشته باشم.

 

البته آقای خاتمی هم گاهی نشانه‌هایی دال بر عدم رضایت کامل نسبت به تیم سردبیری مزبور نشان می‌داد که گاه در قالب برخی اعتراض‌های بسیار تند شفاهی یا کتبی ایشان به برخی مطالب مندرج در روزنامه بروز می‌کرد. در هر صورت پس از یک سال حضور در سرویس مقالات با حکم آقای اصغری و موافقت آقای خاتمی در سال ۶۷ عضو سردبیری روزنامه کیهان شدم. حدود یک ماه پس از رفتن من، کل اعضای سردبیری استعفایشان را نه به آقای اصغری بلکه به آقای خاتمی تقدیم کردند و این نشانه اختلاف حادشان با آقای اصغری بود. یکی دو هفته بعد هم در کمال ناباوری همه و خود تیم، آقای خاتمی استعفا را پذیرفت و آن‌ها به سردبیری کیهان فرهنگی که مدیر مسؤول آن آقای رخ صفت بود، رفتند و من تنها عضو سردبیری روزنامه شدم که باید یک تنه روزنامه را در آن شرایط حاد اداره می‌کردم.

 

 

آن روز خیلی جوان بودید؟ یعنی اگر متولد ۴۲ باشید، حدودا ۲۵ سالتان بود.

 

بله در همین حدود سنی بودم.

 

 

و این کودتایی که آقای خاتمی از آن سخن گفته همین بود؟

 

نه، ظاهرا این نیست بلکه رفتار تیم سردبیری که با رفتن من استعفای دسته‌جمعی می‌دهند و من حتی دو تا آدم هم در کل تحریریه صد و چهل نفری کیهان نداشتم و باید روزنامه را اداره می‌کردم، بیشتر به کودتا شبیه بود.

 

 

چطور یک تنه روزنامه کیهان را که مهم‌ترین و پرتیراژ‌ترین روزنامه آن روز بود، اداره کردید؟

 

حقیقتا لطف و امداد خداوند بود. من تمام نیروهای تحریریه و دبیر سرویس‌ها را به استثنای یکی دو نفر حفظ کردم و فضای تفاهم و احترام ایجاد کردم و تا آخرین روزی که در کیهان بودم تقریبا همه نیرو‌ها به استثنای دو سه نفر در تحریریه ماندند. دبیران سرویس‌ها مثل آقایان دکتر فرقانی، دکتر شکرخواه، صدیقی، سعدی، مختاریان، موسوی، ایمانی‌فر و اوجانی همگی تا آخرین روز کاری من در روزنامه کیهان حضور داشتند و ما با هم کار کردیم. البته بعد از یک سال و اندی آقایان حجت‌الاسلام معلی و علی‌اکبر کساییان و بعدا آقای پرویز رئوف‌منش به سردبیری روزنامه اضافه شدند و در اداره روزنامه کمک کردند.

 

 

در این مدت رابطه‌تان با آقای خاتمی چگونه بود؟

 

در این مقطع اختلافات آقای خاتمی و آقای اصغری حاد شده بود و آقای خاتمی کمتر دخالت می‌کرد. تنها در مواردی راجع به برخی مطالب تذکراتی کتبی یا تلفنی می‌داد. من هم بر اساس تشخیص و تحلیل خودم و با توجه به درکی که از اوضاع با توجه به رهنمودهای حضرت امام داشتم، روزنامه را اداره می‌کردم و نه اینکه فی‌المثل فکر کنم آقای خاتمی یا اصغری چه چیزی را می‌پسندند. البته هر وقت دستور صریحی می‌دادند طبعا اطاعت می‌کردم.

 

 

پس این کودتای موصوف آقای خاتمی کی بوده است؟

 

این موضوع به بعد از ارتحال حضرت امام بر می‌گردد. در این مقطع، کیهان از روز اول بعد از ارتحال، صریح و محکم در دفاع از رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای وارد میدان شد و اولین سرمقاله در حمایت از رهبری را با عنوان «انتخاب شایسته» در کیهان نوشتم که بسیاری از عناصر چپ آن روز در مجلس و غیر مجلس خوششان نیامد و به آقای اصغری گفته بودند که چرا کیهان در تایید رهبری عجله کرده است.

 

از این مقطع به بعد روابط آقای خاتمی و اصغری بهبود پیدا کرد و شرایط برای من دشوار‌تر شد. من همچنان به شیوه خودم عمل می‌کردم و توجهی به خواست و تمایل قلبی یا خطی آقایان نداشتم مگر آنکه دستور صریحی می‌دادند. در ماجرای نوشتن مقاله مذاکره مستقیم مهاجرانی در روزنامه اطلاعات که پیشنهاد مذاکره مستقیم با آمریکا را مطرح کرده بود (و این البته دستمایه‌ای هم برای برخی نیروهای چپ آن روز مثل آقای محتشمی شده بود که بگویند نظام بعد از ارتحال امام دارد از راه امام منحرف می‌شود)، اختلافات من با آقای خاتمی و اصغری اوج می‌گیرد. ماجرا از این قرار بود که یک یا دو روز بعد من مطالب متعددی را از جمله یادداشتی از خودم علیه مقاله مذاکره مستقیم در صفحات روزنامه قرار داده بودم که آقای اصغری به اتاق تیتر و سردبیری آمد و از من خواست که مقالات را بردارم. من با ایشان محاجه کردم که باید چنین موضعی توسط کیهان گرفته شود، چون موضع آقای مهاجرانی هم برخلاف خط امام و هم برخلاف مواضع رهبری است. ضمن اینکه سکوت ما موجب می‌شود برخی عناصر چپ، خط القای انحراف نظام از مواضع امام را برای تضعیف رهبری دنبال کنند و سکوت کیهان را که زیر نظر رهبری بود به حساب نوعی هماهنگی با موضع مهاجرانی بدانند.

 

آقای اصغری بر موضع خود ایستاد و دو مقاله را حذف کرد اما در مورد مقاله خود من سکوت کرد و مقاله من چاپ شد. فردای همین روز خانم کدیور که عضو سرویس خارجی روزنامه کیهان بود و من با توصیه آقای مهاجرانی که روزی به کیهان آمد و خواستار بکارگیری خانم کدیور شده بود، وی را پذیرفته بودم و مقالات خوبی هم آن روز‌ها در زمینه سیاست خارجی می‌نوشت، مقاله‌ای را در دفاع از موضع آقای مهاجرانی آورد اما من روی آن نوشتم: از شما که تاکنون مواضع خوبی در سیاست خارجی داشته‌اید، نوشتن چنین مقاله‌ای شایسته نیست و مقاله را به وی رد کردم.

 

همان ساعت خانم کدیور ظاهرا با مهاجرانی تماس می‌گیرد و می‌گوید که فلانی مقاله من را رد کرده است. آقای مهاجرانی هم با آقایان خاتمی و اصغری تماس می‌گیرد و مساله را منتقل می‌کند. آن روز آقای اصغری به اتاق سردبیری آمد و از من خواست که مقاله خانم کدیور را چاپ کنم اما من مقاومت کردم و با ایشان وارد بحث شدم که درج این مقاله به مصلحت کیهان نیست. چند دقیقه بعد آقای خاتمی زنگ زد و پرسید چرا مقاله خانم کدیور را چاپ نمی‌کنی؟ گفتم من درج این مقاله را به مصلحت نمی‌دانم اما اگر شما دستور می‌دهید، من آن را چاپ خواهم کرد. آقای خاتمی چیزی نگفت و تلفن را قطع کرد و بلافاصله با آقای اصغری که در اتاق تیتر و سردبیری بود تماس گرفت و به ایشان گفت که مقاله باید چاپ شود. آقای اصغری هم به من گفت و فکر کنم کتبی هم ابلاغ کرد و آن روز مقاله خانم کدیور چاپ شد.

 

از این روز‌ها به بعد بود که روابط من با آقای خاتمی و اصغری رو به تیرگی بیشتر رفت و تیرگی روابط بین آقای خاتمی و آقای اصغری کاهش یافت. در همین ایام موسسه کیهان تصمیم می‌گیرد که طبق قانون مطبوعاتِ مصوب مجلس، مدیران مسؤول نشریات دهگانه خود را به هیات نظارت بر مطبوعات معرفی کند. آقای خاتمی و اصغری توافق می‌کنند که سردبیران موجود نشریات به عنوان مدیر مسئول هر نشریه معرفی شوند الا روزنامه که من بودم و کیهان فرهنگی که آقای رخ صفت بود. در مورد روزنامه تصمیم آقای خاتمی و اصغری این شده بود که خود آقای اصغری به عنوان مدیر مسئول معرفی شود. وقتی موضوع را آقای اصغری از طریق آقای جلال رفیع که مشاور آقای اصغری بود، به من ابلاغ کرد، من گفتم از نظر من عیبی ندارد و در هر صورت این آقای خاتمی و اصغری هستند که باید در این مورد تصمیم بگیرند اما در مورد ادامه همکاری من به عنوان سردبیر باید رابطه آقای اصغری با من یک رابطه استدلالی و اقناعی باشد نه اینکه هرچه ایشان گفت من بی‌چون و چرا اطاعت کنم. بعد اضافه کردم که البته این حق آقای اصغری هست که بگوید نه من سردبیری کاملا مطیع می‌خواهم، ولی من آن سردبیر نخواهم بود و همین فردا آماده‌ام به قم برگردم و درس و بحثم را ادامه بدهم.

 

یکی دو روز بعد از این ماجرا مطلع شدم که از طرف دفتر رهبری متنی که حاوی دستور مقام معظم رهبری مبنی بر معرفی اینجانب به عنوان مدیر مسئول روزنامه است به آقای اصغری ابلاغ شده است.

 

 

چرا این متن به آقای خاتمی که نماینده ولی فقیه در موسسه بود، ابلاغ نشد.

 

آقای خاتمی به عنوان وزیر ارشاد در سفر خارجی بود. ایشان وقتی از سفر برگشت به دیدار مقام معظم رهبری رفت و از این اقدام گله کرد. به آقای خاتمی گفته شد که برای اولین بار شما فلانی را معرفی و از وی تعریف کرده بودید. و این بعد از ارتحال حضرت امام بود که آقای خاتمی برای ارائه گزارش از موسسه کیهان خدمت مقام رهبری رفته بود و از بنده تعریف کرده بود. چون آقای خاتمی برخی حساسیت‌های موجود در دستگاه رهبری را نسبت به برخی عناصر سردبیری سابق کیهان می‌دانست و بدینوسیله می‌خواست به نوعی اطمینان خاطر نسبت به وضعیت سردبیری داده باشد.

 

در هر صورت آن دستور مقام معظم رهبری علیرغم میل آقای خاتمی و آقای اصغری عملی شد و بنده به هیات نظارت بر مطبوعات به عنوان مدیر مسؤول معرفی شدم. و اینکه آقای خاتمی در گفت‌وگو با سایت «تاریخ ایرانی» گفته است هیات نظارت بر مطبوعات تمایلی به مدیر مسؤولی اینجانب نداشت درست می‌گویند زیرا ترکیب این هیات کاملا هم جهت با آقای خاتمی به عنوان وزیر ارشاد وقت بود ولی البته این دیگر ربطی به هیات نداشت که با بنده موافق باشد یا نباشد. او باید مدیر مسؤول معرفی شده از طرف سرپرستی موسسه کیهان را که بنا به دستور مقام رهبری صورت گرفته بود، تایید می‌کرد و دلیلی برای رد نداشت.

 

 

خب ظاهرا کودتای مورد نظر آقای خاتمی همین ماجرا بوده است؟

 

بله همین بوده است اما واقعا چرا آقای خاتمی تعبیر به کودتا می‌کنند؟ این حق دستگاه رهبری که موسسه کیهان وابسته به آن است، بوده که درباره مدیر مسؤول روزنامه نظر داشته باشد و من این را به شما بگویم که حتی یک تماس حضوری و یا حتی تلفنی بین بنده و دفتر مقام معظم رهبری پیش از این ماجرا نبوده است. این تصمیمی بود که خود دستگاه رهبری با اطلاعی که از وضعیت روزنامه کیهان در دوران سردبیری سابق آن و دوران سردبیری من داشت، بدان رسیده بود.

 

آقای خاتمی اشاره‌ای هم به این امر کرده‌اند که پای برخی دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی در کار بوده است که مثلا بنده بیایم. اولا بنده در دوران کیهان هیچ ارتباطی با هیچ دستگاه اطلاعاتی و امنیتی نداشتم و ثانیا مگر وزارت اطلاعات آن روز بخشی از‌‌ همان دولت و کابینه‌ای نبوده که آقای خاتمی هم عضو و وزیر آن بوده است. آقای خاتمی از موضع شبه‌اپوزیسیونی امروزشان که نمی‌توانند با مسائل آن روز برخورد کنند. ضمن اینکه این از طبیعی‌ترین وظایف دستگاه اطلاعاتی کشور است که در مورد روزنامه مهمی چون کیهان که روزنامه اول آن روز از هر جهت بود، تحلیل و حرف و نظر داشته باشد که در مورد تیم سابق سردبیری و ارتباطات تشکیلاتی آن‌ها با برخی جریان‌های سیاسی و فرهنگی اپوزیسیون آن روز کاملا اشراف و تحلیل داشتند و حوادث بعدی کشور در جریان دولت اصلاحات و حلقه کیان که عناصر رسانه‌ای آن از تیم سردبیری سابق کیهان بودند و فتنه سال ۸۸ همه چیز را در این باره روشن کرد.

 

 

بعد از این مساله بود که آقای خاتمی از نمایندگی ولی فقیه در موسسه کیهان استعفا داد؟ و بعد چرا آقای اصغری که همسو با آقای خاتمی در این قضایا بود، به نمایندگی رهبری در کیهان منصوب شد؟

 

بله در هر صورت آقای خاتمی از این مساله دلخور بود و پس از چندی استعفا داد و بعد از وزارت ارشاد هم استعفا داد. اما انتصاب آقای اصغری عمدتا به این دلیل بود که آن موقع یک فضاسازی شدیدی بود علیه دستگاه رهبری که مثلا از خط امام دارد فاصله می‌گیرد. انتصاب فردی جدید به جای آقای خاتمی به عنوان نماینده رهبری در کیهان می‌توانست بهانه‌ای برای این نوع جوسازی‌ها باشد لذا تصمیم مقام رهبری این شد که آقای اصغری را که منصوب از طرف خود آقای خاتمی بود به جای ایشان منصوب کنند تا جایی برای این جوسازی که منصوبین حضرت امام دارند منزوی می‌شوند، نماند. البته آقای اصغری هم مواضعش از جهاتی با آقای خاتمی متفاوت و میانه‌تر بود.

 

 

شما تا کی مدیر مسؤول بودید و بعد چرا آقای اصغری استعفا داد؟

 

مدیر مسؤولی من تا اواسط سال ۷۴ ادامه پیدا کرد و آقای اصغری هم به دلیل اینکه مدیریت روزنامه به بنده محول شده بود، خیلی از وضعیت راضی نبود و نهایتا استعفا داد.

 

 

با آمدن آقای شریعتمداری به جای آقای اصغری شما هم استعفا دادید و کیهان را ترک کردید و بعد از چند ماه هم هفته نامه صبح را منتشر کردید. استعفای شما به چه خاطر بود؟

 

من حدود هفت سال کار نفسگیری را در شرایطی ویژه و اغلب ناهماهنگ با مسؤولان بالا‌تر در موسسه به انجام رساندم و حسابی از کار مطبوعاتی روزانه خسته شده بودم و خدا خدا می‌کردم که به نحوی مطلوب عرصه را ترک کنم. با آمدن آقای شریعتمداری این شرایط مهیا شد و شرایط مدیریتی موسسه کیهان به سمت یکدستی‌ای پیش رفت که بودن یا نبودن من دیگر خیلی تعیین کننده نبود. من از آغاز آمدن ایشان به خود ایشان و دفتر رهبری گفتم که دیگر مایل به مدیر مسؤولی نیستم ضمن آنکه تفکیک بین مدیر مسؤولی روزنامه با مدیریت کل موسسه را ساختار مدیریتی مناسبی نمی‌دانستم، اگرچه شاید در دوران آقایان خاتمی و اصغری به خاطر وضعیت خاص کیهان، گریزی از این شیوه نبود اما با آمدن آقای شریعتمداری و هماهنگی کامل ایشان با دستگاه رهبری به نظر من هیچ ضرورتی برای ادامه تفکیک بین مدیریت روزنامه و موسسه نبود.

 

اصرار دفتر رهبری و نظر مقام معظم رهبری بر ماندن من به عنوان مدیر مسؤول بود که با پافشاری بنده این موضوع منتفی شد اما باز اصرار بر سردبیری من بود که من خواستم مساله را به خود بنده و آقای شریعتمداری بسپارند تا ما خود مساله را به نحو مطلوب حل کنیم. بعد از یکی دو ماه بنده که به دنبال مفری از کار مطبوعاتی روزانه بودم، استعفایم را تقدیم آقای شریعتمداری کردم و کیهان را ترک کردم.

 

 

یعنی با آقای شریعتمداری اختلاف خطی داشتید؟ چون بعضی می‌گویند اختلاف خطی شما با آقای شریعتمداری موجب استعفای شما و بیرون آمدنتان از کیهان شد.

 

ما با آقای شریعتمداری در عموم اصول و کلیات و بسیاری از جزییات اشتراک نظر داشتیم و الان هم داریم. اما برای اداره یک روزنامه صرف اشتراک در اصول کافی نیست. در سلیقه‌ها و شیوه‌ها هم باید انطباق بالایی باشد که من مطمئن به چنین انطباقی نبودم. ضمن اینکه واقعا من به دنبال بهانه و مفری برای‌‌ رها کردن کار روزنامه بودم و به سمت انتشار هفته‌نامه و ماهنامه تمایل پیدا کرده بودم.

 

 

کیهان در دوره و با قلم شما یکی از پیشقراولان نظریه «تهاجم فرهنگی» شد و از این رو ادبیات سیاسی جدیدی خلق شد که بعد‌ها با عناوینی چون «شبیخون فرهنگی» مورد تاکید و توجه خاص نظام قرار گرفت. بنظر شما کیهان چقدر در بسط این نظر و انذار این خطر موفق بود و امروز چه ارزیابی‌ای نسبت به زمان و زبان انتشار این مقالات دارید؟

 

بله مساله تهاجم فرهنگی یکی از محورهای مهم کاری کیهان بود. تحلیل ما این بود که یک نبرد فرهنگی و به تعبیر امروزی آن جنگ نرم علیه انقلاب و جمهوری اسلامی در جریان است که عوامل آن در داخل و خارج از کشور بودند. این نبرد در عرصه‌هایی چون مطبوعات و بازار نشر کتاب و سینما و برخی محافل دانشگاهی بود و تلاش کیهان بر این بود که میدان‌ها و جلوه‌ها و مصادیق این نبرد را نشان دهد. به نظر ما در نتیجه این روشنگری‌ها بسیاری از تلاش‌های دشمنان و یا دوستان همسو با آنان بی‌اثر و یا کم اثر شد و نیز بسیاری از خطرهای اعلامی از سوی ما، در دوران اصلاحات چهره عریان خودش را نشان داد. البته بعد‌ها در جریان انتشار هفته‌نامه صبح و بعد از آن در نگاه من به مساله فرهنگ و غرب و دین و تهاجم فرهنگی تغییراتی حاصل شد. حاصل این تغییرات فهم عمیق‌تر غرب و مدرنیته و نیز نزدیکتر شدن به اسلام مبتنی بر قرآن و عترت و فارغ از گرایش‌های مدرنیته‌زده و فلسفه و عرفان یونانی‌زده بود. اکنون بر این باورم که معضلات فرهنگی و نیز اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و... و تهاجم فرهنگی ابعادی بسیار عمیق‌تر و پیچیده‌تر از آن چیزی دارد که در عرصه‌های سینما و مطبوعات و بازار نشر و ماهواره و اینترنت و... می‌بینیم و طبعا مقابله با آن و یا چاره‌اندیشی برای آن نیز ابعادی فرا‌تر از افشاگری‌های معمول دارد، اگرچه این افشاگری‌ها در جای خود اغلب ضروری و مفید است. فصلنامه سمات که با مدیر مسئولی من اکنون منتشر می‌شود بخشی از نگاه و دغدغه‌های کنونی من را بازتاب می‌دهد.

 

 

کیهان در نگاه مهدی نصیری چگونه‌ای روزنامه‌ای بود؟ ارگان ایدئولوژیک نظام؟ نشریه خط شکن سیاسی یا خطریاب فرهنگی؟

 

کیهان روزنامه اول و موثر‌ترین روزنامه در بسیاری از عرصه‌ها بود. گاهی یک تیتر کوچک آن ولوله‌ای در کشور ایجاد می‌کرد. کلمات آن زیر ذره‌بین‌های بسیاری بود. دغدغه اصلی من در اداره روزنامه دفاع از دین و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی بود، بر اساس تشخیصی که در حد و اندازه فهم و تحلیلم از امور می‌دادم و البته همیشه رهنمودهای حضرت امام و بعد از ارتحال ایشان رهنمودهای مقام معظم رهبری مد نظرم بود.

 

کیهان هیچ‌گاه از صبغه انتقادی و حلاجی کردن صریح و بی‌ملاحظه امور کشور عاری و خالی نبود. تند‌ترین و صریح‌ترین انتقادات نسبت به دولت آقای هاشمی رفسنجانی و دستگاه‌های دولتی و یا معضلات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی آن روز در صفحات مختلف روزنامه منعکس می‌شد. ده‌ها بار در اثر شکایاتی که عمدتا از طرف ارگان‌های دولتی و یک بار هم شاکی شخص رییس قوه قضاییه بود، به دادسرا و دادگاه احضار شدم. می‌خواهم بگویم که کیهان هیچگاه خنثی و بی‌خاصیت نبود. اعتلای دین و جمهوری اسلامی و دفاع از مردم و منافع ملی و مقابله با دشمنان ایران اسلامی با محوریت آمریکا و غرب از مهم‌ترین محورهای کاری بنده و همکارانم بود.

کلید واژه ها: مهدی نصیری روزنامه کیهان مهاجرانی


نظر شما :