گفت‌وگوی تاریخ ایرانی با افشین پرتو: بلشویسم برای میرزا کوچک‌خان ابزار دستیابی به خواسته‌های سیاسی بود

مهسا جزینی
۱۸ خرداد ۱۳۹۱ | ۰۲:۲۹ کد : ۷۵۰۶ در هزارتوی جنگل سرخ
شما باید برای نگاه به نهضت جنگل از آن عکس‌ها و نقاشی‌ها و اندیشیدن به شماری از روستاییان گیلانی که در پی آن‌ها روان بودند فاصله بگیرید. اولا همه را پاک ندانید چه آنکه اسناد بیانگر دلبستگی و وابستگی برخی از آنان به سیاست‌های دیگر است...تسبیح گرداندن و گاهی استخاره گرفتن افراد بسیاری را در کنار میرزا حفظ کرد...برای میرزا کوچک‌خان دل بستن به آمیزه‌ای از اسلام‌گرایی و ملی‌گرایی و بلشویسم کار سخت و قابل گریزی نبود...نهضت جنگل نامش را از درخت‌زار نگرفته، بلکه برگرفته از روزنامه جنگل است.
گفت‌وگوی تاریخ ایرانی با افشین پرتو: بلشویسم برای میرزا کوچک‌خان ابزار دستیابی به خواسته‌های سیاسی بود
تاریخ ایرانی: دکتر افشین پرتو، فارغ‌التحصیل رشتهٔ تاریخ از دانشگاه مسکو و پژوهشگر تاریخ گیلان است. به زودی کتابی از او با نام «گیلان و خیزش جنگل» منتشر می‌شود. پرتو همچنین خاطرات چند نفر از اعضای نهضت جنگل را تصحیح و منتشر کرده و اخیراً خاطرات احسان‌الله‌ خان را تصحیح و آمادهٔ چاپ نموده است. با او در خصوص میرزا کوچک‌خان جنگلی و نهضت جنگل، با تاکید بر اسناد و یافته‌های جدیدی که در طول کار پژوهشی خود به خصوص از کشورهای قفقاز و آسیای میانه جمع‌آوری کرده و برخی را مورد استفاده قرار داده، به گفت‌وگو نشستیم.

 

***

 

شما کتابی در خصوص نهضت جنگل نوشته‌اید که هنوز منتشر نشده و گویا برای نوشتن این کتاب برای نخستین بار به اسناد و مدارکی دست یافته‌اید که چهره‌ای دیگرگونه از وجوه پنهان نهضت و به خصوص میرزا کوچک‌خان جنگلی به دست می‌دهد. آیا این طور است؟ و این اسناد چیست و کجا بوده که قبلا مورد استفاده قرار نگرفته است؟

 

اسناد مربوط به نهضت جنگل که هنوز منتشر نشده و در دسترس محققان قرار نگرفته زیادند، چه در ایران در مراکز مختلف اسناد و بایگانی‌های خصوصی و چه خارج از ایران، من برای تهیه منبع موثق و سند جهت نوشتن این کتاب به مراکز اسناد در شهرهای مختلفی مثل ایروان و باکو و تفلیس و مسکو و سن‌پترزبورگ سفر کردم و خوشبختانه موفق به یافتن آنچه که به دنبالشان می‌گشتم شدم و برخی از اسناد مورد جستجوی خودم را از مراکز اسنادی در ایران جمع کردم. این اسناد پنجره‌های تازه‌ای را به روی محققان می‌گشاید. من کوشیده‌ام از فضای تکراری تحلیل نهضت جنگل خارج شوم و بر پایۀ منابع و اسنادی که در اختیار داشته‌ام فضایی نو برای تحلیل این رویداد قابل توجه پدید آورم. سال‌ها داشته‌ها و نوشته‌هایی دربارهٔ نهضت جنگل در گوشه‌هایی پنهان بوده‌اند و این چند دههٔ اخیر کم‌کم برخی از آن‌ها منتشر شده‌اند مانند خاطرات سعدالله‌خان درویش، خاطرات آقاخان درامی، خاطرات صبوری و برخی از مجموعه‌ها که از بازخوانی اسناد مربوط به نهضت جنگل پدید آمده‌اند. ولی این‌ها شماری بسیار اندک از همه آن چیزی است که موجود است و متاسفانه هنوز تلاشی برای بازخوانی و انتشار آن‌ها صورت نگرفته است.

 

 

این طور شنیده‌ایم که شما برای نخستین بار توانسته‌اید به نسخه دست‌نویس خاطرات احسان‌الله‌ خان، دومین چهره برجسته جنبش جنگل هم دست پیدا کنید، چگونگی دست یافتن شما به این خاطرات و اینکه با توجه به شخصیت مهمی چون احسان‌الله‌ خان در نهضت و اختلافاتی که وی با میرزا داشته، آیا این خاطرات می‌تواند ابعاد جدیدی از قضیه را روشن کند؟

 

بله قطعا این طور است. البته آن‌ها با هم اختلاف نداشتند بلکه پیرو دو اندیشهٔ متفاوت برای رسیدن به یک هدف بودند. من دست‌نوشتهٔ خاطرات احسان‌الله ‌خان را در باکو یافتم. در سفری به باکو با هنرمندی آشنا شدم و در کنار گفتگو با او سری هم به گورستان باکو زدیم و در آنجا گور احسان‌الله‌ خان را یافتم. گوری گُم با سنگی کوچک بر سر آن که به خط روسی نام وی بر آن نوشته شده بود. به ایران که بازگشتم سنگ قبر قابل توجهی برای او ساختم و با زحمت بسیار به باکو بردم و با رنجی فراوان و عبور از بسیاری مراحل توانستم آن را بر گور او نصب کنم. در آن راه با خانمی آشنا شدم که عروس احسان‌الله‌ خان بود، زن کاوه یکی از دو پسر احسان‌الله‌ خان که سال‌ها پیش مرده بود. آن خانم در کمال محبت دفتری شامل نوشته‌های احسان‌الله‌ خان را به من داد و هیچ‌گاه آخرین حرفش یادم نمی‌رود که وقتی به او گفتم چرا این را به من می‌دهید؟، گفت: عمری برای من نمانده و بعد از مُردن من یکی می‌آید و همه داشته‌های مرا می‌ریزد توی سطل آشغال. این را با خودت ببر به ایران، بالاخره هر چه باشد مال آنجاست. آن شب در هتل همه را خواندم و آن را به ایران آوردم و چند بار خواندم و تصحیح کردم. خاطرات شگفتی است با اطلاعاتی گسترده. شاید نتوان همهٔ نوشتهٔ او را باور کرد ولی در بردارندهٔ اطلاعاتی ارزشمند است.

 

این نمونه‌ای است و ده‌ها چون آن در خانه‌های بازماندگان یا آگاهان از نهضت جنگل موجود است. مثلا زمانی که داشتیم همایش جنگل را در سال ۱۳۸۱ در رشت برگزار می‌کردیم روز جوانی به نزد من آمد با دفتری رنگ و رو رفته و گفت خاطرات پدر بزرگش آقاخان درامی است. کار ارزشمندی بود و‌‌ همان زمان تصحیح کردم و چاپ شد. حتی چند جمله تازه در یک کتاب می‌تواند راه پژوهش را بگشاید، چه رسد به هزاران هزار برگ سند انباشته شده در مراکز اسنادی در ایران و بیرون از ایران در این باره، مثلا مراکز اسنادی موجود در انگلیس. کانون‌های سیاسی انگلیس از سفارت تا کنسولگری و بسیاری از سیاستمداران آن کشور بی‌گمان به خاطر موضعشان دربارهٔ نهضت جنگل نوشته‌های فراوانی را در این باره پدید آورده‌اند و وجود دارد. باید از این فضای قابل تردید امروز پژوهش بر روی نهضت جنگل فاصله گرفت. می‌خواهم تقاضا کنم همتی صورت گیرد و مراکز اسناد در ترکیه، روسیه، آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، آلمان و انگلستان روی این موضوع خاص بررسی کنند و البته پیش‌تر از همهٔ آنان مراکز اسنادی ایران.

 

 

در خاطرات احسان‌الله‌ خان یا اسنادی که به آن‌ها دست یافته‌اید چه نکات جدید و قابل توجهی وجود دارد که یافته‌های قبلی را نقض می‌کند یا برخی وقایع مبهم را روشن می‌سازد؟

 

همهٔ رویدادهای جنگل از آغاز تا پایان یعنی از راهی شدن میرزا به سوی گیلان تا آن روز که در کوه‌های تالش یخ می‌زند و می‌میرد پر از ابهام و نکات پنهان و ناگفته است. میرزا را به ما مردی شناسانده‌اند که برای برپا کردن نهضتی اسلامی به گیلان فرستاده شد و دائم تسبیح می‌گرداند و به هیچ چیز نمی‌اندیشید جز اندیشه‌ای که خودمان برایش ساخته‌ایم و سرانجام مظلومانه یخ زد و مُرد و سرش را بریدند. این باعث تاسف است که با آدمی چون میرزا و آدم‌هایی که همراهش بودند و نهضتی آن چنان شگفت به اینگونه ساده و بچگانه برخورد کنیم و حتی زمانی که می‌خواهیم فیلمی درباره او بسازیم جز دروغ نگوییم.

 

 

یعنی شما میرزا کوچک و نهضت جنگل را به نوع دیگری نگاه می‌کنید؟

 

اگر بخواهیم به واقعیت دست‌ یابیم باید میرزا و نهضت جنگل را از هم جدا کنیم. میرزا از برپاکنندگان نهضت جنگل است. او به منظور ایجاد ناآرامی به گیلان آمد ولی در نشستی در لاهیجان شاکلهٔ برپایی نهضت تهیه شد و بر سر محلی که باید کار آغاز می‌شد توافق صورت گرفت. پس اینکه بنشینیم و به آسانی حکم دهیم که بله میرزا در تهران با اعضای اتحاد اسلام به توافق رسید و راهی شد و آنچه روی داد همه بر پایهٔ تصمیمات تهران بود کاری نابخردانه است. میرزا آمد و با چند تن نهضت را برپا کرد و چند وقتی گرداننده کار‌ها بود و حتی به ریاست جمهوری برپا شده از سوی نهضت برگزیده شد اما پس از چندی که روزگار دگرگون می‌گردد و جمهوری شورایی تشکیل می‌شود او دیگر کاره‌ای نیست، به نوعی که در خطر می‌افتد و به جنگل می‌گریزد. می‌نویسند قهر کرد، این واژه درست نیست. او برای در امان ماندن گریخت. با فروافتادن جمهوری شورایی کمونیست‌های درون نهضت و توافق شوروی با دولت ایران و‌‌ رها شدن نهضت از حمایت‌های کمونیست‌ها میرزا در شرایطی قرار می‌گیرد که باید گریزگاهی بزرگ‌تر و یاری توانا‌تر بیابد و از این‌رو است که سر به کوه‌های تالش می‌نهد تا راهی برای یاری‌جویی از عثمانی در حال فروریزی بیایبد که می‌رود و ناکام می‌ماند و در تنهایی می‌میرد. میرزا را باید در این هفت سال از ۱۲۹۳ تا ۱۳۰۰ خورشیدی در چند برهه مطالعه کرد نه آنکه او را همواره چون آغاز نهضت کاوید.

 

داشتن تعصب در واکاوی شخصیت او مشکلی را حل نمی‌کند. بله طلبه بوده، چون به مدرسه‌ای مذهبی می‌رفته و در آن زمانه تنها مدارس مذهبی وجود داشته ولی این نباید سبب شود که شخصیت فکری او را در قالب یک روحانی بررسی کرد. وی در دوره‌ای ویژه زندگی می‌کرد. عصری که در آن دگرگونی‌های شگفتی در ایران بوده و از همه مهم‌تر مشروطه. او در مشروطه حضوری مستقیم داشته و با مشروطه‌خواهان گیلان در فتح تهران و مبارزه با استبداد صغیر و برکناری محمدعلی شاه و بازگرداندن مشروطه و مجلس شرکت داشته است. وی با سپاهی که برای سرکوب محمدعلی شاه پس از چندی به استرآباد برگشته و قصد فتح دگرباره تهران را داشته، همراه شد و در آن جنگ زخمی شد و به قفقاز برده شد و مدتی در قفقاز ماند. قفقازی که سخت تحت تاثیر اندیشهٔ تازهٔ بلشویسم بوده و در مدت اقامتش در باکو از آن تاثیر پذیرفته است. البته این را هم نباید به حساب کمونیست شدن او گذاشت چه آنکه اندیشه‌ای نو بوده و برهم‌ریزندهٔ بساط آزارهندهٔ استعمار انگلیس، بدون اندیشیدن به سرانجام آن.‌‌ همانگونه که بسیاری از پیوستگان به بلشویسم بعد‌ها از آن جدا گشتند. آزاداندیشی و استعمارستیزی شکل گرفته در اندیشه او راهی جدید در برابرش می‌نهد و او را به فردی در جستجوی راهی نو برای دستیابی به خواستهٔ اندیشمندانه‌اش تبدیل می‌کند و پا نهادن او به هیاهوی برپایی نهضت جنگل برای دستیابی به خواسته‌های اندیشمندانهٔ اوست. او نواندیشی است در جستجوی یافتن راهی برای رسیدن به خواسته‌هایش و خواسته‌های جامعه‌اش.

 

 

خُب همین جای بحث من یک سوال داشتم. میرزا از طرف تهران مامور می‌شود برود گیلان همان‌طور که شما گفتید و افرادی مثل ابراهیم فخرایی هم گفته‌اند که میرزا در تهران با شخصیت‌هایی مثل سیدجمال اسدآبادی و مدرس ارتباطاتی داشته و بعد از مشورت با آن‌ها و با هدف ایجاد پایگاه جهت گردآوردن نیرو علیه استبداد به مازندران و بعد گیلان می‌رود. در این صورت چرا ما هیچ ارتباط شفافی بین او و سیاستمداران تهرانی نمی‌بینیم؟

 

نه اینگونه نیست. اسناد بسیاری درباره ارتباط تنگاتنگ میرزا و بدنهٔ نهضت با سیاستمداران در تهران و همچنین نامه‌هایی که میان او و مدرس و دولتمردانی مانند مستوفی‌الممالک رد و بدل شده وجود دارند. این نهضت هفت سال به درازا کشیده است. در این هفت سال در تهران تغییراتی روی داده و چهره‌های با اندیشه‌های گوناگون و گاه متضاد بر سر کار آمده‌اند. نمی‌توان پذیرفت با این همه دگرگونی و وجود این نهضت در گیلان ارتباط میان میرزا و سیاستمداران در تهران قطع شده باشد.

 

 

درک جنگلی‌ها از فضای جهان و تغییر سیاست‌های جهانی تا چه اندازه بوده، آیا آنان منافع مشترک روس و بریتانیا را در آن فضای جنگ درک کرده بودند؟

 

نگاه به نهضت جنگل برگرفته از چند عکس دربردارندهٔ تصاویری از چند آدم ریشو است و گاهی نقاشی چند درخت با چند آدم در کنار آن. نهضت جنگل نامش را از درخت‌زار نگرفته، بلکه برگرفته از روزنامه جنگل است. روزنامه‌ای که به نوعی ارگان فکری آن‌هاست. در هیات گرداننده و مدیریت این نهضت افرادی بوده‌اند تحصیل‌کرده و آگاه به امور دنیا، از حقوقدان و پزشک گرفته تا روزنامه‌نگار. گردانندهٔ امور نظامی‌شان سعدالله‌خان درویش چند گاهی در آلمان به تحصیل مشغول بوده و فضای چیره بر جهان را در برون می‌شناخته. شما باید برای نگاه به جنگل از آن عکس‌ها و نقاشی‌ها و اندیشیدن به شماری از روستاییان گیلانی که در پی آن‌ها روان بودند فاصله بگیرید. اولا همه را پاک ندانید چه آنکه اسناد بیانگر دلبستگی و وابستگی برخی از آنان به سیاست‌های دیگر است. آن‌‌ها انگلیس و سیاستش و روسیه تزاری و خواسته‌هایش و حکومت بلشویکی روسیه و اندیشه‌اش و آرزوهای بلندپروازانه آلمان و دلهره‌های انباشته شده در دل عثمانی در حال فروپاشی را می‌شناختند و بر سر پشتیبانی از آن اندیشه‌ها بار‌ها به رویارویی با هم برخاستند. این نهضت در هفت سال حضورش در پهنهٔ تاریخ، جنگ جهانی اول را دید، لحظات فروریزی نخستین پایه‌های امپراتوری استعماری انگلیس را آزمود، فروپاشی حکومت چپاولگر روسیهٔ تزاری را مشاهده نمود، برپایی فرمانروایی نوینی به نام روسیهٔ بلشویک را دید، نابودی امپراتوری مدعی حمایت از اسلام و اتحاد اسلامی عثمانی را دید، نخستین هیاهوی پا به میدان نهادن توانمندانهٔ ایالات متحده را آزمود، فروافتی توان قاجار را دید، کودتای رضاخان را دید و ده‌ها چون آن را.

 

سرعت رویدادهای جهانی در این هفت سال آن قدر تند و سریع است که بسیاری از سیاستمداران جهانی برای هماهنگ کردن خود با آن سرعت، ناتوان ماندند و بسیاری از کشور‌ها دچار تغییر فرم شدند. برای بررسی نهضت جنگل نمی‌توان تنها با دل بستن به اینکه آن‌ها جمعی چموش‌پوش و ریش نهاده و تفنگ به دست و در لابه‌لای درختان جنگل پرسه‌زن هستند به این کار پرداخت. در نتیجه اینکه بیاییم و بنشینیم استخاره گرفتن میرزا را سبب ناتوانی نهضت بدانیم کار درستی نیست.

 

سرعت دگرگونی زیاد‌تر از توان تحمل ایران و رویدادهای درونش بود. نهضت جنگل را باید در درون آگاهی از تحولات جهانی در دو دههٔ نخست قرن بیستم بررسی کرد. قرنی که در آغازش روسیهٔ تزاری بود و انگلیس و در پایانش روسیهٔ جانشین اتحاد جماهیر شوروی است و ایالات متحده و اتحادیه اروپای در حال بالیدن و چین در حال رشد. درباره هر یک از این‌ها:

۱- شکاف در توان انگلیس و سرنوشت نهضت جنگل

۲- فروپاشی روسیهٔ تزاری و نهضت جنگل

۳- پدیدآیی بلشویسم و حکومت بلشویکی روسیه و نهضت جنگل

۴- فروریزی عثمانی و نهضت جنگل

۵- حرکت رو به نابودی خاندان قاجار و نهضت جنگل

۶- پدیدآیی زمینه برپایی خاندان پهلوی و نهضت جنگل

باید برای تحلیل و بررسی نهضت جنگل کاوید و ده‌ها کتاب نوشت و سرانجام به تحلیلی جامع از نهضت و رویداد‌های هفت ساله‌اش دست زد.

 

 

شما گفتید که میرزا کوچک‌خان در قفقاز با اندیشه‌های نو آشنا شده بوده، خُب نگاهش به این اندیشه به خصوص اندیشهٔ چپ در آن روز چگونه بوده است؟ اینکه میرزا در یکی از نامه‌هایش به لنین از اینکه مرام اشتراکی باید به تدریج و احتیاط فهمانده شود و اینکه شرایط و احوالات مردم برای پذیرش این تفکر آماده نیست و پیاده کردنش به آن شکل نتیجهٔ معکوس خواهد داشت سخن گفته را باید چگونه دید؟ آیا نشانه‌ای از پیاده شدن نظام سوویتی ولی به تدریج در جمهوری سوسیالیستی گیلان به رهبری میرزا دیده می‌شود؟

 

باید اول گیلان را بشناسیم. گیلان یک کاتالیزور است به ویژه آن زمان. در آن زمان راه دستیابی ایران به اروپا از گیلان می‌گذشت و همهٔ آنچه که از اروپا به ایران می‌آمد از یک صافی به نام قفقاز می‌گذشت. قفقاز با مردمی مسلمان‌‌ رها شده از دست ایران و تاثیر پذیرفته از فرهنگ روسی و مردمی مسیحی ارمنی و کاتولیک گرجی، ناتوان از جذب شدن در اندیشهٔ مسیحی ارتدوکس روسی و همواره در ستیز برای پاسداری از داشته‌های فرهنگی‌اش که به آسانی پذیرای اندیشهٔ تحولگرای کمونیسم به ویژه اندیشهٔ تندروی سیاسی بلشویسم بود. ایرانیانی که به قفقاز می‌رفتند به آسانی تحت تاثیر بلشویسم در حال چیره شدن بر قفقاز قرار می‌گرفتند. نباید اندیشه بلشویسم آن روز را با اندیشه کمونیسم دهه‌های آتی در ایران سنجید. میرزا میل به دگرگونی داشت و به آسانی هر گوشه‌ای از ذهن خود را جایگاهی برای هر اندیشهٔ نویی می‌ساخت. برای او دل بستن به آمیزه‌ای از اسلام‌گرایی و ملی‌گرایی و بلشویسم کار سخت و قابل گریزی نبود. او با کمونیسم آشنا بود و نمی‌توانست آشنا نباشد و اگر آشنا نبود قابل ایراد است. پس او در نامه‌هایش به لنین و دیگر گردانندگان امور حکومت تازهٔ شوروی هوشمندانه و آگاهانه می‌نویسد. در‌‌ همان زمان شیخ خزعل و سمیتقو نیز هیاهویی برپا داشته‌ بودند ولی هیچ کدام قابل مقایسه با میرزا نیستند و از این روست که از آن‌ها کمتر سخن می‌رود.

 

 

میرزا کوچک‌خان جایی گفته بود که هدف ما نجات هند از دست استعمار است یعنی یک نگاه انترناسیونالیستی داشته شبیه دیگر قهرمانان چپ آن زمان، این را چگونه باید معنی کرد؟ یا در نامه به ضیا بیک از تمایلش به فرقهٔ بلشویک سخن گفته و اینکه «دارای عقیدهٔ صادقانه است و به منظور عقد مودت محکم با آن‌ها از نظر اخراج نیروی انگلیس به انزلی رفته و ملاقات و مذاکره کرده»، اما در همین نامه از اینکه اجرای برخی مواد مرامنامهٔ بلشویکی در ایران تولید اشکال می‌کند و الغای مالکیت دور از حزم و احتیاط است صحبت می‌کند. در نامه‌ای به لنین هم از این صحبت می‌کند که تبلیغ مرام اشتراکی در ایران اثر سو می‌بخشد و ملت ایران حاضر نیست برنامه و روش بلشویسم را قبول کند و این کار ملت را به سمت دشمن سوق می‌دهد. خب این، دو تصویر یکی میرزای آرمان‌گرا و دیگری میرزای واقع‌گرا به دست می‌دهد. تحلیل نهایی ما از شخصیت میرزا چیست؟

 

هند سمبل مظلومیت آسیب‌‌دیده از دست استعمار است. هر زمانه‌ای چنین سمبل‌هایی دارد، سمبل‌های مظلومیت و سمبل‌های شقاوت. بی‌گمان باید آدمی که برای نجات جماعتی از ستم برخاسته نگاهی به گستره‌ای بزرگتر داشته باشد. نگاه میرزا به بلشویسم بیشتر از تمایل بوده ولی از‌‌ همان آغاز می‌دانسته که پیاده کردن بسیاری از خواسته‌های اندیشهٔ بلشویسم در ایران آن هم در آن زمان ویژه غیرممکن است. او اشتباهی را که بسیاری از سیاستمداران بعد از او کردند و بدون ایجاد زمینه به تحول دست زدند، نکرد. شاید اربابان با او مقابله می‌کردند ولی در بسیاری از مناطق گیلان خرده اربابان و گاهی عمده اربابان در کنار او و همراه با او بودند و الغای مالکیت آن‌ها را از او دور می‌کرد. مرحوم دکتر عنایت‌الله رضا چند برگ سند بسیار با ارزش از دلبستگی‌های میرزا به تشکیلات بلشویسم داشت ولی در تحلیل خود همواره بیان می‌داشت که میرزا بلشویسم را نیز به عنوان ابزاری برای مبارزه در راه دستیابی به خواسته‌های سیاسی خود به کار می‌گرفت.

 

 

میرزا کوچک‌خان به نظر شخصیتی پیچیده می‌آید. از طرفی نامه‌هایش او را انسانی دقیق، موشکاف، منطقی و واقع‌بین نشان می‌دهد و از طرفی گفته‌ها و خاطراتی که از او گفته شده او را آدمی دل‌رحم که از کشتن احتراز داشته و بار‌ها مانع شده یاد می‌کنند. برخی هم در خاطراتشان میرزا را آدمی ساده و خرافاتی معرفی کرده‌اند که چندان اهل سیاست‌ورزی نبوده و برای همین هم نهضت دچار اختلاف و شکست شد. آیا میرزا مجموعه‌ای از همهٔ این‌ها بوده است؟

 

یک بار دیگر تکرار می‌کنم که میرزا را باید در هفت سال سنجید. نخست عصر برپایی نهضت و سپس دوران قدرت او در ریاست حکومت برپا شده و به دنبال دوران تزلزل با آغاز عصر حضور چپ‌های قدرت‌طلب و باز هم به دنبال آن دوران گریزش به جنگل به روزگار بر سر کار بودن بلشویک‌های درون جنگل و سرانجام روزگار فروافتی تا مرگش. هر آدمی در این دوران طولانی و این همه دگرگونی حضور در جامعه شخصیت‌های متفاوتی می‌یابد. یعنی می‌خواهید میرزای رییس‌جمهور را دارای‌‌ همان اخلاقی بدانید که در روزهای پایانش بود؟ او ساده نبود و از این نوشته‌هایش هویداست. او خرافاتی نبود و این از عملکرد‌هایش آشکار است. گاهی یک رییس باید جامه‌ای به تن کند که مردم را از او جدا نکند. گاهی یک رییس باید لبخندی به لب داشته باشد که مردم را از او نرماند. در میان همراهان یک نهضت همه نوع آدم هست و همه را باید با خود نگاه داشت. تسبیح گرداندن و گاهی استخاره گرفتن افراد بسیاری را در کنار میرزا حفظ کرد. در خاطرات نیلستروم می‌خواندم که در نشستی با حضور میرزا شاهد بوده که میرزا در برابر حرف‌های حاضران در جلسه دائم لبخند می‌زده و سر به علامت تایید تکان می‌داده است. نیلستروم می‌گوید در پایان جلسه از میرزا پرسیدم که برخی از این حرف‌ها عاقلانه نبود ولی شما لبخند رضایت بر لب داشتید. پاسخ شنید که بگذارید راضی باشند، ما کار خودمان را می‌کنیم.

 

 

همین جا هم من یک سوال در خصوص واقعه ملاسرا و قتل حیدرخان عمو اوغلی داشتم. به خصوص می‌خواستم بدانم در خاطرات احسان‌الله‌ خان آیا پرده ابهام از این واقعیت برداشته شده است؟ اینکه میرزا در مظان اتهام قرار گرفت که او زمینه‌چین این قتل بوده، البته برخی هم خود احسان‌الله‌ خان را عامل قتل حیدرخان می‌دانند.

 

ببینید عصر حیدرخان عمو اوغلی به پایان رسیده بود. حکومت بلشویکی با حکومت تهران کنار آمده بود. جنگ جهانی تمام شده بود و حکومت بلشویکی می‌کوشید با پذیرش زمانهٔ نو زمینهٔ مناسبی برای ادامهٔ حیات سیاسی خود پدید آورد و در این زمینهٔ نو باید بسیاری از کسانی که بازیگران صحنه‌های پیشین بودند یا دچار دگرگونی نقش می‌‌نمودند یا از صحنه کنار می‌نهادند. با این همه نمی‌خواستند خود را به عنوان کنار نهنده یا از میان بردارندهٔ اینگونه آدم‌ها بشناسانند، پس باید از میان برداشتن آن‌ها به گردن کسان دیگری می‌افتاد. از میان بردارندهٔ حیدرخان می‌توانست انگلیس، شوروی و یا نیروهای هنوز در ستیز جنگل باشند. احسان‌الله نه به صراحت ولی به نوعی با طعنه و کنایه در برگ‌های پسین خاطرات خود، در آن زمانی که خود او نیز به سبب روشن شدن مسیر تلاشش برای کنار آمدن با رضاشاه و باز پس گشتن به ایران مورد آزار حکومت مسکو قرار می‌گیرد گناه کشته شدن حیدرخان را به گردن حکومت بلشویکی می‌اندازد. اما اینکه روس‌های بلشویک چه کردند باید گفت که راه را برای از میان برداشتن حیدرخان باز گذاشتند. در سندی به دست آمده از مرکز اسناد وزارت امور خارجه انگلیس که حاوی گزارشی است از یک جلسهٔ تصمیم‌گیری برای پدیداری زمینهٔ گفتگو میان دولت ایران و میرزا کوچک‌خان اشاره‌ای به پدیدآیی ماموریتی برای زدودن چهره‌های ناخرسند بر سر راه این مذاکرات شده است. حال اینکه این تصمیم را این سو یعنی دولت ایران یا انگلیس و یا آن سو یعنی میرزا به انجام رسانده هنوز جای تحقیق و تحلیل دارد.

 

در نامه‌های میرزا به مدیوانی (وابسته شوروی و حزب کمونیست) زمانی که میرزا دچار اختلاف شده و از قدرت کنار گذاشته شده به روایتی و به جنگل پناه برده اما سعی در اصلاح قضایا دارد، ما نوعی سوء تفاهم یا پرده پندار می‌بینیم که میرزا انگار هرچه تلاش دارد توضیح ماوقع بدهد به دنبال راهکار و راه حل است ولی جواب مدیوانی به گونه‌ای دیگر است و انگار اصلا نمی‌خواهد حرف‌های میرزا را بشنود و حرف خودش را می‌زند.

 

حضور مدیوانی و اندیشه‌اش متعلق به زمانی است که حکومت بلشویکی دربارهٔ نهضت جنگل تغییر سیاست داده است. نفرات پیشین مرتبط با جنگل مانند راسکولنیکوف و ُرجُنیکیدزه و کاژانف را که به گونه‌ای با میرزا توافق داشتند کنار نهاده و مدیوانی و میکویان را به میدان فرستاده بودند. مدیوانی نمایندهٔ بازرگانی شوروی در تهران بود و میکویان کمیسر تجارت در حکومت شوروی و هر دو از تندرو‌ها. حضور این دو در خط ارتباطی میرزا و حکومت بلشویکی سبب تغییر اساسی و عمده‌ای در سیاست بلشویک‌ها نسبت به میرزا شد و به گونه‌ای میرزا را تحت فشار قرار داد که وی را ناچار کرد رشت را‌‌ رها نموده و به جنگل پناه ببرد. میرزا بر آن نبود به این آسانی همهٔ ساخته‌ها و همهٔ انباشته‌های دلبستهٔ خود را از میان بردارد و از آن رو کوشید تا با مکاتباتی با مدیوانی که تصمیم‌گیرندهٔ عملکرد حکومت بلشویکی در ایران شده بود، پل‌های در حال ویرانی در راه ارتباطی میان خود و حکومت بلشویکی را برپا دارد ولی مدیوانی برای نابود ساختن آن پل‌ها آمده بود و به هیچ‌وجه پذیرای خواسته‌ها و پیشنهادهای میرزا نبود و در نتیجه با توجه به زمان که دلالت به پایان یافتن کار خیزش ملت ـ دین‌گرایانهٔ نهضت جنگل بود عمل می‌کرد، به این امید که بتواند زمینه را برای قدرت یافتن کمونیست‌های بر سر کار آمده در رشت فراهم کند و آن را امتیاز مناسبی برای تصمیم‌گیری‌های بعدی بسازد. پس در اینجاست که میرزا از زمانه عقب می‌افتد و رویای خوش‌‌باور او زمینه را برای نابودی هر چه سریع‌تر نهضت فراهم می‌کند.

 

 

احسان‌الله‌ خان در خاطراتش چه تحلیلی از اختلافاتش با میرزا به دست می‌دهد؟ نگاهش به شخصیت میرزا چگونه است؟ همین طور رابطه حکومت بلشویکی و نقشش در نهضت را چگونه ارزیابی می‌کند؟ آیا یافته جدیدی در این خصوص در خاطرات احسان‌الله‌ خان هست؟

 

احسان‌الله‌ خان شخصیت ویژه‌ای دارد. یک ناراضی غیرقابل مهار و غیرقابل کنار آمدن با هر کسی و با هر رویدادی. او به همین سبب به نهضت پیوسته و اصلا بر آن نیست که جایی تمام کند و یا اینکه با شخصیتی هر چند مثبت کنار آید. نگاه او در خاطراتش واکاوی شخصیت‌ها و ماجراهای درون نهضت و برون از آن بر پایهٔ‌‌ همان اندیشهٔ نقادانهٔ غیرقابل مهار اوست. از آن روست که نوشته‌اش نقبی به درون آدم‌ها و ماجرا می‌زند. وی میرزا را هیچ‌گاه بد نمی‌داند و هیچ‌گاه از همه سو نمی‌پذیرد. وی میرزا را شخصی با اندیشه‌ای عمیق می‌داند ولی عمق اندیشهٔ او را در بی‌راهه‌ای می‌یابد و بار‌ها در نوشته‌اش راهی را که میرزا برگزیده راه درستی که ملت را به هدف برساند نمی‌بیند، چه در دوران ریاست میرزا و چه در دوران ریاست خود. وی گاهی دیدارهای پنهان میرزا با برخی از فرستادگان دولت‌های برپا در ایران را تلاش میرزا برای فروختن مردم به شمار می‌آورد و گاهی اقدامات میرزا را بسیار هوشمندانه و نجات دهندهٔ نه تنها نهضت جنگل بلکه کشور ایران و حتی یک‌باره بشریت می‌داند. زیبا‌ترین قسمت نوشتهٔ او دربردارنده خاطراتش از ستیزه‌های نهضت در شرق گیلان در کوهپایه‌های سیاهکل و بلندی‌های اشکور است و روزگاری که دکتر حشمت تسلیم شد و شاید ماجرایی که حشمت را تسلیم کرد و در پی آن اتفاقاتی که مانع از پذیرش تیمورتاش به‌‌ رها ساختن حشمت و اعدام کردنش شد. این قسمت از نوشتهٔ او ماجراهایی است که بکر و دست نایافته بوده و در صورت انتشار پنجره‌های نوینی را برای بررسی ماجرایی جالب خواهد گشود.

کلید واژه ها: میرزا کوچک خان نهضت جنگل


نظر شما :