گپ‌و‌گفت تاریخ ایرانی با محسن میرزایی، تدوین‌کننده خاطرات عزیزالسلطان: ملیجک دلقک شاه نبود و انحراف اخلاقی نداشت

آمنه شیرافکن - مریم شبانی
۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۱ | ۱۷:۰۵ کد : ۷۴۸۶ پشت پرده دربار قاجار
ملیجک مدام در فکر خودکشی بود...رضا شاه احترام ملیجک را نگه می‌داشت...روایت علی حاتمی از ملیجک اشتباه بود.
گپ‌و‌گفت تاریخ ایرانی با محسن میرزایی، تدوین‌کننده خاطرات عزیزالسلطان: ملیجک دلقک شاه نبود و انحراف اخلاقی نداشت
تاریخ ایرانی: محسن میرزایی ۳۰ سال از عمرش را پای تدوین و تالیف و ویراستاری روزنامه خاطرات ملیجک گذاشته و حالا در آستانه هشتاد سالگی امیدوار است که این کتاب سندی برای نسل‏‌های آینده باشد. نخستین بار زمانی جرقه نوشتن و راززدایی از ملیجک دربار ناصرالدین شاه به ذهن محسن میرزایی رسید که فیلم «سلطان صاحبقران» علی حاتمی را دید. حاتمی در آن فیلم ملیجک را همچون غلام‌بچه‌‏ای تصویر کرده بود درحالیکه عزیزالسلطان برای خود برو و بیایی و خدم و حشمی فراوان داشته است. میرزایی نیز بر آن شد تا تصویر واقعی از این چهره تاریخی دربار ناصری ارایه دهد. ارتباط فامیلی با خاندان ملیجک موجب شد تا به برخی اسناد دسترسی یافته و بخت هم یارش بود که ۱۷ دفتر روزنامه خاطرات ملیجک درزیرزمین خانه‏‌ای کشف شد، پس فرصتی برای او فراهم آمد تا همه آن دست‌نوشته‏‌ها را در چهار جلد خلاصه و ارایه کند.

 

انتشار یادداشت‌های حاوی روایت متفاوتی از ملیجک به قلم محسن میرزایی که آن زمان دستیار سردبیر روزنامه اطلاعات بود، در این روزنامه به سال ۵۰ شمسی، منجر به افزایش تیراژ ۲۵ هزارتایی روزنامه اطلاعات شد و او توانست بالا‌ترین نرخ حق‌‏التحریر روزنامه‌نگاری را از آن خود کند. رقمی که شاید تا به امروز هیچ روزنامه‌نگاری نتوانسته آن را برای نگارش صفحاتی از روزنامه دریافت کند. هزار تومان برای هر صفحه در شرایطی که حق‏‌التحریر هر صفحه تنها ۵۰ تومان بود.

 

با محسن میرزایی که نسبت فامیلی نیز با عزیزالسلطان دارد در دفتر تبلیغاتی‌اش دیدار کردیم. دور تا دور اتاق کارش را تصاویر، اسناد و عکس‏‌های قدیمی و تاریخی پوشانده است. در سال ۱۳۳۵ از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شده و سپس در نخستین دوره آموزش روزنامه‌نگاری در ایران شرکت کرده و راهی روزنامه اطلاعات شده است. در آن روزنامه تا مقام معاون سردبیری ارتقا یافته و بعد هم وارد کار تبلیغات شده است. او اما چنانکه به «تاریخ ایرانی» گفت، هنوز دلش به حال ملیجک می‌سوزد، به حال مردی که از کودکی واجد جایگاهی بزرگ بود و در اواخر عمر به انزوا رسید.

 

***

 

آقای میرزایی چه شد که اصلا سراغ نوشتن درباره ملیجک رفتید؟ انگیزه خاصی شما را برای نوشتن درباره عزیزالسلطان ترغیب کرد؟

 

شاید یکی از مهمترین انگیزه‌‏های من برای نوشتن درباره ملیجک این بود که درباره شخصیت او در فیلم سلطان صاحبقران، ساخته علی حاتمی اشتباهاتی صورت گرفته بود. یکی از اشتباهات علی حاتمی این بود که او را در لباس خدمه دربار نشان می‌‏داد و از او تصویر غلام‌بچه‌ای ساخته بود. واقعیت این بود که ناصرالدین شاه در اواخر عمر دیگر دل و دماغ قدیم را نداشت و بسیار ساده لباس می‌پوشید اما لباس‌‏های قیمتی و تشریفاتی همچنان بر تن ملیجک بود. از ساعت ملیجک گرفته تا لباس‌هایش همه قیمتی، گران‌بها و بهترین بود و او برای خود چندین گروه خدم و حشم و گارد داشت و البته قصری که خیلی‌ها آرزویش را داشتند. لذا من تصمیم گرفتم تصویر واقعی از عزیزالسلطان را بر اساس اسناد و خاطرات ترسیم کنم.

 

 

ملیجک، چطور ملیجک شد؟

 

بگذارید برای پاسخ به این سؤال به خاطرات اعتمادالسلطنه اشاره کنم که درباره او نوشته بود: «تمام قد و قامتش زیاده از یک ذرع نیست ـ صورتی بسیار زشت و جبهه‌ای بسیار سبزه دارد... ابروی سیاه از هم گشوده ـ دهان بی‌اندازه گشاده ـ کله از تناسب بزرگ‌تر و چند سالک در صورت ـ دماغ چون برج و کثافت لباس و بدن به حدی است که غالبا از عفونت، به خصوص در تابستان کسی نمی‌‏تواند از نزدیک او عبور کند.» اینطور ادبیات نوعی عناد و حسادت با ملیجک را نشان می‌‏دهد که بار‌ها در کلام اعتمادالسلطنه جاری شده اما به هر شکل همین بچه به قول اعتمادالسطنه زشت‌رو، عزیز سلطان می‌‏شود. ماجرا این بود که امینه اقدس، یکی از همسران ناصرالدین شاه برادری داشت که در ابتدا غلام‌بچه اندرون بود اما بعد‌ها لقب امین خاقان گرفت و فراش‌باشی مخصوص شاه شد. پسر این شخص، یعنی برادرزاده امینه اقدس غلامعلی‌خان عزیزالسلطان معروف به ملیجک است. غلامعلی‌خان عزیزالسطان در کودکی به دربار راه پیدا می‌کند و مهر او به دل شاه می‌‏نشیند و شاه از‌‌ همان کودکی او را در دامان خود بزرگ می‌‏کند و از فرزندان خود نیز بیشتر به او محبت می‌کند. پس عمه ملیجک همسر ناصرالدین شاه بود و به همین واسطه حضور او در دربار تسهیل شد. اما واقعیت این است که هیچ کس به درستی نمی‌داند که دلایل علاقه‌مندی شاه به ملیجک چه بود درحالیکه شخص شاه فرزندان و نوه‌های زیبای زیادی داشت.

 

 

یکی از اهداف ما این است که بتوانیم از نگرش‌‏های سنتی شکل گرفته در جامعه درباره ملیجک راززدایی کنیم. یکی اینکه چرا ملیجک در جامعه به فردی که قرار است شاه را شادمان و یا به خنده بیاورد، معروف شده است. در همین حال دلیل اینکه برخی به انحراف روابط ملیجک و ناصرالدین شاه اشاره می‌‏کنند؛ چیست؟ آیا چنین ادعایی واقعیت دارد؟

 

ملیجک دلقک شاه نبود و تنها بر اساس برخی عقاید خرافی آن روزگار به نوعی برای پادشاهی چون ناصرالدین شاه، فرد خوش‌یمنی بود. البته نشانه‏‌هایی از خرافه و اعتقاد به شانس و اقبال در زندگی همه به چشم می‌‏خورد. از این‏‌ها گذشته در ساختار نظام مستبد پادشاه با مسائل مختلفی دست به گریبان است. شاه با آدم عادی بسیار متفاوت بوده و در ‌‌نهایت نیاز به آرامش دارد. در همین حال اینطور به او تلقین شده یا اینکه اینطور به او گفته بودند که هر زمان در چهره او - ملیجک - نگاه می‌کرده، برای او خوشایندی به بار می‌‏آمده و به همین خاطر مهر ملیجک به دل پادشاه افتاده بود. در دیدگاه سنتی وقتی یک نفر احساس کند که وجود دیگری برای او آرامش به ارمغان می‌‏آورد، به او وابسته می‌‏شود. اما متاسفانه از آنجا که در آن روزگار و در بسیاری از آثار ادبی ما به روابط انحرافی دربار اشاره شده، در دیدگاه عامه اینطور جا افتاده بود که روابط ناسالمی میان ناصرالدین شاه و ملیجک در جریان است.

 

 

آیا رواج این دیدگاه انحراف روابط میان شاه و ملیجک کار ایرانی‌ها بود یا اینکه نویسندگان و میهمانان خارجی شاه به چنین گمانه‌هایی دامن زدند؟

 

در زمان ناصرالدین شاه هیچ کس ملیجک را معشوق ناصرالدین شاه نمی‌‏دانست و چنین تصوری در میانه عوام و خواص نبود. اما در‌‌ همان دوران برخی روایت‌‏های مشابه بر سر زبان بود و حتی در دست‌نوشته‌‏های ملیجک نیز به آن اشاره شده است. به هر شکل هیچ گزارشی در زمینه انحراف جنسی شاه در جایی روایت نشده است. از این‌ها گذشته ناصرالدین شاه مردی اهل هنر و ادب بود. البته در زمان شاه درباره ملیجک و اطرافیان ملیجک انتقادهایی وجود داشت اما انتقاد بر میزان تشریفات او بود. همانطور که می‌‏دانید ملیجک هنوز ۱۸ سالش نشده بود و پیش از ازدواج‌اش با اخترالدوله - زیبا‌ترین دختر ناصرالدین شاه- قصری در اختیار داشت و این مساله حسادت دیگر درباریان را بر می‌‏‏انگیخت. ملیجک به اندازه شاه خدم و گارد داشت. خوب طبیعی است این انتقاد‌ها از سوی درباریان به جا بود اما واقعیت این است که در دوران استبدادی چنین انتقادهایی وارد نیست و شخص شاه است که در این زمینه قضاوت می‌‏کند. در سیستم پادشاهی ارزش انسان‌ها را شاه تعیین می‌‏کند نه شایستگی‏‌ها. یک بار هم روایت شده که پسر عموی ناصرالدین شاه که چشمانی ضعیف داشت، قراولی می‌‏بیند و به گمان اینکه ولیعهد می‌‏آید کلاه خود را برداشته و تعظیم می‌‏کند و یکی از نزدیکانش به او خبر می‌‏دهد که این قراول ملیجک است و نه شاه. او عصبانی شده و کلاهش را بر زمین کوبیده و‌‌ همان شب، نامه‌‏ای به ناصرالدین شاه می‌‏نویسد. شاه پاسخ می‌‏دهد که خدا هر که را بخواهد بالا می‌‏برد و هر کسی را که نخواهد پایین می‌‏برد. خلاصه از این روایت‌ها بسیار است.

 

 

مثلا چه روایت‌‏های دیگری؟

 

کامران میرزا پسر شاه و حاکم تهران و ولیعهد و نائب‌السلطنه مملکت بود اما ناصرالدین شاه روزی برای او نامه‌‏ای نوشت و عکسی از ملیجک برای او فرستاد با این مضمون که این افتخار بزرگی است که امروز عکس ملیجک را برای تو فرستاده‌ام. همچنین روایت شده که ملک‌الدوله، پسر دایی شاه و پدر ملکه توران شبی ناصرالدین شاه را می‌بیند که دست به آسمان بلند کرده و می‌گرید، نزدیک شده و از او جویای احوال می‌شود و می‌فهمد که آن شب ملیجک در بستر بیماری است. او از شاه گله می‌کند که شما چرا باید اینطور از بیماری یک بچه آزرده شوی و شاه در پاسخ او می‌گوید که این عیب بزرگ من است، هر وقت خواستم از این بچه دور شوم، بیشتر به او وابسته شدم. همچنین اعتمادالسلطنه در کتاب خاطراتش درباره او می‌نویسد: «ملیجک تب کرده بود، شاه به این واسطه کسالت دارند... از ناخوشی ملیجک زیاد متغیر شدند، نه ناهار خوردند نه خوابیدند.»

 

 

بنابراین از چه منابع و مراجعی موضوع انحراف جنسی شاه و ملیجک مطرح شد؟

 

بگذارید برای پاسخ به این سؤال سراغ خاطرات و گزارش‌های لرد کرزن، وزیر امور خارجه انگلیس و فرمانروای هندوستان بروم. او در جوانی به عنوان خبرنگار روزنامه تایمز به ایران می‌‏آید و با ناصرالدین شاه مصاحبه‌ای کرده و مطالب بسیار خواندنی درباره وضعیت ایران آن روز نوشته است. کرزن به وضوح به مشاهدات خود اشاره کرده و تاکید می‌‏کند که اروپایی‏‌ها عادت دارند پادشاهان مشرق زمین را خوار و بی‌مقدار کنند. گزارش مشاهدات کرزن حاکی از آن است که ملیجک هرگز مساله انحراف جنسی نداشته و تنها بچه‌‏ای است مورد علاقه شاه و آنچه اروپایی‏‌ها در این زمینه نوشته‌اند، کذب محض است. بنابراین آنطور که کرزن در جوانی می‌نویسد این قائله انحراف‌ها از‌‌ همان ابتدا ریشه در غرب داشته و بعد اندک اندک وارد ایران شده و نمی‌‏دانم چرا تمام این سال‏‌ها چنین تصویری از ملیجک نقش بسته است.

 

 

ولی به هر شکل رابطه ملیجک و ناصرالدین شاه حتی در تاریخ نیز بی‌مانند بوده و در هاله‌ای از ابهام است. تحلیل شخص شما از دلایل این میزان علاقه‌مندی شاه به ملیجک چیست؟

 

البته به نظر من در این بخش باید با یک دکتر روانکاو صحبت کنید. اما تحلیل ساده من از این واقعه این است که‌‌ همان رفتاری که شاه با دیگران داشت، ملیجک با شاه می‌‏کرد. شاه مستبد بود و ملیجک هم در مواجهه با شاه مستبد بود! یک جور تخلیه روانی و مسائل پیچیده به ذهنم خطور می‌‏کند. گاهی برخی می‌‏خواستند که فرمان‏‌هایی به دست شاه امضا شود و این نامه‏‌ها را به دست ملیجک می‌‏سپردند، شاه گاه با امضای آن متن موافقت می‌‏کرد و گاه مخالفت. گاهی که امضا نمی‌‏کرد ملیجک به ناصرالدین شاه دشنام می‌‏داد و البته هیچگاه ناصرالدین شاه با او به بدی رفتار نکرد.

 

 

آیا فکر می‌‏کنید که ملیجک به لحاظ شخصیتی ویژگی خاصی داشت؟

 

در تمام منابع تاریخی آمده که ملیجک بچه زشتی بود که البته بعد از ورود به دربار پوشش بسیار خوبی داشت. ملیجک اما تحت تعالیم ناصرالدین شاه در بسیاری از حوزه‌ها به خوبی رشد کرد چنانچه بهترین تیرانداز دربار بود و حتی به هنگام نشان گرفتن هدف می‌‏توانستند از او بخواهند که پای چپ یا راست پرنده‌ای را بزند. از سوی دیگر موسیقی می‌دانست و پیانو می‌نواخت و عکاس بسیار قابلی بود. در بخش‌های مختلف ۱۷ دفتر خاطراتش به کودکی‏‌اش اشاره می‌کند، اینکه من بچه‌‏ای بودم که شاه مملکت از من خوشش آمد و گناهی متوجه من نیست. بنابراین با وجود توانمندی‏‌های ملیجک فکر می‌‏کنم به جز برخی مسائل مربوط به خرافه چیز دیگری در او نبوده که در شاه حسی را برانگیزد. ملیجک اغلب خاطراتش را جزء به جزء در سال‌های بعد از کشته شدن ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول و تا آن زمان که راهی تبریز بوده، نوشته است. این روزنامه خاطرات یا از سوی خود او یا منشی‌اش نوشته شده و به یادگار مانده است. البته ملیجک در نوشتن خاطراتش به همه جزییات وارد شده و من در تلخیص آن تلاش کردم تا بخش‌‏های غیرلازم را وارد کتاب نکنم.

 

 

خاطرات ملیجک از چه ابعادی حائز اهمیت است؟

 

آنچه به عنوان دست‌نوشته از ملیجک به یادگار مانده در واقع توضیح جزییات وقایع هر روزه دربار است و از این جهت برخی خاطرات او را با خاطرات اعتمادالسلطنه مقایسه می‌‏کنند. ملیجک نخست اخترالدوله، دختر ناصرالدین شاه را به زنی گرفت و بعد هم با دختر کامران میرزا، پسر شاه وصلت کرد. به همین واسطه و به دلیل حضور او در دربار او با اغلب شاهزادگان در رفت و آمد بوده و به حرم‌ها محرمیت داشت و به همین واسطه جزییاتی از زندگی سلطنتی جاری در دربار را روایت کرده که بسیار جای کار دارد. علاوه بر این در خاطرات او می‌توان به اطلاعات تمدنی درباره ورود برخی تکنولوژی‌ها به ایران دست یافت. مثلا او جزء به جزء درباره ساخت جاده شمیران می‌نویسد و اینکه چند ایستگاه در مسیر وجود دارد و با چه هزینه‌ای می‌توان در این مسیر جابجا شد و در جایی دیگر درباره تلفن و برق و دیگر تکنولوژی‏‌های تازه قلم می‌زند.

 

 

نسبت فامیلی شما با ملیجک چیست؟

 

پدرم در طول عمرش سه زن داشت. به هنگام وصلت دوم‌اش، عمه‌ام که پشت مسجد سپهسالار و در همسایگی کاخ ملیجک زندگی می‌‏کرد، برای او زنی گرفت که دختر دایی ملیجک، یعنی دختر عماد حضور رییس خلوت ناصری بود. پدر من از دختر دایی ملیجک یک دختر داشت که می‌شود خواهر من. زمانی که من به دنیا آمدم ملیجک فوت کرده بود اما من و خواهر ناتنی‌ام با برادر‌ها و خانواده ملیجک رفت و آمد داشتیم. برادران او از خانواده‏‌های مهم آن روز تهران بودند.

 

 

درباره انتشار مقالات‌تان از ملیجک در روزنامه اطلاعات بیشتر بگویید؟ این مقالات چه تاثیری گذاشت؟

 

رفت و آمد با خاندان ملیجک در دوران کودکی و بعد‌ها تماشای فیلمی که علی حاتمی ساخت من را واداشت تا واقعیت‌های روایت نشده‌ای از زندگی ملیجک بنویسم. خاطراتی که بعد‌ها از طریق یکی از درباریان متوجه شدم که بسیار مقبول شخص شاه بود. آن مقالات را در سال ۱۳۵۰ در روزنامه اطلاعات نوشتم. آن موقع تیراژ روزنامه به شدت پایین آمده بود و به دنبال سر و صدایی که نوشتن آن مقالات به پا کرد، تیراژ روزنامه را ۲۵ هزار افزایش داد که برای آن روزگار رقم بالایی بود. در واقع آن نوشته‌ها گویی که کمپینی برای معرفی ملیجک واقعی بود.

 

من تلاش کردم تا در این مقالات چهره واقعی ملیجک را روایت کنم. البته کتاب چهار جلدی خاطرات روزانه عزیزالسلطان نیز با همین هدف تدوین و منتشر شد. اما از این‌ها گذشته درباره مقالات روزنامه اطلاعات باید بگویم که انگیزه دیگر افزودن بر تیراژ روزنامه بود. جالب است بدانید که آن زمان برای هر صفحه هزار تومان حق التحریر می‌‏گرفتم که به دیگران صفحه‏‌ای ۵۰ تومان حق التحریر می‌دادند. مقایسه کنید که قیمت سکه آن موقع سی تومان بود. البته واقعیت این است که اصلا دنبال پولش نبودم اما بالا‌ترین میزان حق‌التحریری بود که در طول تاریخ روزنامه اطلاعات گرفتم.

 

 

آیا واقعا آن مقالات در تغییر کلیشه‏‌های ذهنی شکل گرفته درباره ملیجک موثر بود؟

 

فکر نمی‌‏کنم. شاید تا مدتی جوی به پا کرده باشد اما متاسفانه باز می‌‏بینیم که‌‌ همان داستان‌ها درباره ملیجک در جامعه بر سر زبان است. خانواده و بازماندگان ملیجک افراد محترم و متشخصی بودند که درجات علمی بالایی داشتند اما همیشه از اینکه درباره ملیجک چنین روایت‏‌هایی می‌‏شود، آزرده خاطر بودند. مردم جامعه ما دنبال واقعیت‏‌ها نمی‌‏روند.‌‌ همان چیزی که از گذشته در اذهان مانده بود کماکان در میان مردم عامه در جریان است.

 

 

روایت شده که ملیجک آخر عمرش را در تنگدستی گذراند. با توجه به اینکه ملیجک مورد احترام رضاشاه هم بوده این روایت درست است؟

 

البته تنگدستی او در مقایسه با‌‌ همان طبقه اشراف‌زادگی پیشین‌اش باید سنجیده شود. یعنی مفهوم تنگدستی بسیار برای ملیجک نسبی بود.

 

 

برخورد دیگر شاهان قاجار با عزیزالسلطان چگونه بود؟

 

مظفرالدین شاه به او احترام می‌‏گذاشت. همسر ملیجک خاله احمد شاه بود و هر چند محمدعلی شاه چندان علاقه‌‏ای به او نداشت اما دیگر افراد در خاندان قاجار بسیار احترام او را نگه می‌داشتند. در روزگار پهلوی نیز هر زمان که امری غیرسیاسی بود از او می‌خواستند مطلب را به شاه برساند و رضا شاه احترام او را نگه می‌داشت.

 

 

سی سال از زندگی‏تان درگیر نگارش این کتاب بودید، چه بخش‌‏هایی از زندگی ملیجک برایتان قابل تامل بود؟

 

آن بخشی که ملیجک بار‌ها خواسته خودش را بکشد. با مرگ ناصرالدین شاه، ملیجک هم مرد. فردی که شاهزاده‏‌ها به او تعظیم می‌‏کردند به یک باره از همه چیز خالی شد. البته این را هم باید در نظر گرفت که وقتی آدمی در ۱۸ سالگی به اوج می‌‏رسد هر چه بالا رود باز هم در حال سقوط است. او به لحاظ روانی بسیار آسیب دیده بود. به همین خاطر دلم برای او می‌‏سوزد. انسان بیچاره‌ای بود. البته بعد از مرگ ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه هر روز برای دیدار او می‌‏رفت اما محمدعلی شاه از او خوشش نمی‌‏آمد و احمد شاه گاهی دستش می‌‏انداخت. از این دلم می‌‏سوزد که آخر عمری از کجا به کجا رسید. ملیجک مشاور آخرین ولیعهد قاجار بود. رییس گارد بود و ماموریت‏‌های جنگی به او می‌‏دادند. اما همین افت درجه و مرتبه در زندگی ملیجک بسیار در روح و روان او تاثیرگذار بود و شاید به همین خاطر بود که مدام در فکر خودکشی بود.

 

 

خاطرات ملیجک چه سال‏‌هایی را در بر می‌‏گیرد؟

                         

۱۷ دفتر روزنامه خاطرات ملیجک شامل رخداد‌ها از سال ۱۳۱۴ و تا سال ۱۳۳۶ قمری می‌شود و بدون تردید او در دوره رضاشاهی نیز نگارش خاطراتش را ادامه داده اما حدس من این است که یا این نوشته‌ها از سر ترس نابود شده و یا اینکه وجود داشته و یک روز، منتشر خواهد شد. خاطرات او پر است از تصاویر و روایت‏‌های ناب و تکرارنشدنی در تاریخ معاصر ایران. البته تا به حال که هیچ استقبالی صورت نگرفته اما معتقدم که این کتاب برای آیندگان می‌ماند.

 

کلید واژه ها: ملیجک ناصرالدین شاه


نظر شما :