قهر انقلابی دانشجویان

گفت‌وگو با افشین متین‌عسگری
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۸ | ۱۷:۴۹ کد : ۸۱۷۷ چهل سال بعد: نگاهی از بیرون به انقلاب ایران
کنفدراسیون دانشجویان مکمل و بلندگوی مبارزات دموکراتیک و دانشجویی داخل ایران و یکی از فعال‌ترین شاخه‌های جنبش بین‌المللی دانشجویی بود
قهر انقلابی دانشجویان
محمد معماریان

 

 

تاریخ ایرانی: گفت‌وگو با افشین متین‌عسگری، استاد دپارتمان تاریخ دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در لس‌آنجلس و مؤلف کتاب «کنفدراسیون: تاریخ جنبش دانشجویان ایرانی در خارج از کشور: «۵۷-۱۳۳۲» (۲۰۰۱) پیرامون جنبش دانشجویی پیش از انقلاب

 

***

 

ایران از اواخر دورۀ قاجار به نوعی «دانشگاه» داشت، اما مدت‌ها از تأسیس رژیم پهلوی گذشت تا «دانشجو» به مثابۀ یک کنشگر سیاسی وارد صحنه شد. این اتفاق چگونه و چه‌ وقت افتاد؟ آیا پیش از کودتا علیه مصدق، فعالیت دانشجویی دورۀ اوج داشته است؟

 

دانشجو به معنی اخص کلمه با ایجاد دانشگاه تهران در دوران رضاشاه معنی پیدا می‌کند. در همین دوران تعداد کمی دانشجوی ایرانی در اروپا تحصیل می‌کنند و نکته مهم این است که فعالیت‌های سیاسی همین تعداد کم از اولین نسل دانشجویان در ایران و اروپا همزمان علیه دیکتاتوری رضاشاه آغاز می‌شود. در دهۀ بعدی (دهۀ ۱۳۲۰ شمسی) دانشگاه تهران به یکی از پایگاه‌های اصلی فعالیت حزب توده تبدیل می‌شود که تشکیل انجمن‌های اسلامی و طرفداران جبهۀ ملی را به دنبال دارد. در همین دوران است که دانشجو به مثابۀ یکی از نمادهای اصلی روشنفکری شناخته می‌شود ولی قرار گرفتن قشر یا صنف دانشجو در صدر مبارزات سیاسی پدیده‌ای است که به دوران بعد از کودتای ۲۸ مرداد مربوط می‌شود. با تشکیل جبهۀ ملی دوم و سوم در دهۀ ۱۳۴۰ شمسی است که دانشجویان در داخل و خارج ایران به نیرو و بدنۀ اصلی اپوزیسیون تبدیل می‌شوند.

 

 

در آخرین سال‌های حکومت پهلوی دوم، فارغ از مخالفت بیش و کم با شاه، آیا مضمون دیگری هم بود که جاذبه‌اش موجب اتحاد جنبش دانشجویی شود؟

 

همانطور که در کتاب «کنفدراسیون» مستند نشان داده‌ام در دهۀ ۱۳۴۰ نیمی از کل جمعیت دانشجویی ایران در خارج کشور متمرکز بود. در همین دوران کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی تشکیل شد که جهانی بودن آن بیانگر ارتباط مستقیم و ساختاری جنبش دانشجویان ایرانی در داخل و خارج کشور بود. در نیمۀ اول دهۀ ۱۳۴۰ شمسی، فعالیت‌های دانشجویی صنفی -سیاسی بود و بُعد سیاسی آن همسوی خواست‌های جبهۀ ملی دوم و سوم و در چهارچوب قانون اساسی ایران. با سرکوب گستردۀ هرگونه فعالیت سیاسی قانونی در نیمه دوم دهه ۱۳۴۰، جنبش دانشجویی داخل و خارج کشور به سوی رادیکالیزم سوق داده شد. سرکوب سیاسی فزاینده، مولفه بارز ساختاری‌ای بود که جهت‌گیری جنبش دانشجویی را در داخل و خارج کشور تعیین می‌کرد. عامل تاثیرگذار دیگر ازدیاد کمّی قشر دانشجو بود که در دهه ۱۳۵۰ شمار آن به چند صد هزار نفر رسید. در همین رابطه باید به حضور دانشجویانی از اقشار فرودست‌تر اجتماعی توجه کرد که با دسترسی به آموزش رایگان وارد دانشگاه‌ها و مدارس عالی می‌شدند. حضور دختران دانشجو نیز پدیدۀ جدیدی بود که بر تعریف هویتیِ قشر دانشجو و خواست‌های آن تاثیر داشت. بنابراین، گذشته از سیاسی شدن دانشجویان در شرایط سرکوب، می‌توانیم به انگیزه‌پذیری آنان به عنوان یک گروه اجتماعی برگزیده (الیت) ولی محروم از ابراز هویت مستقل فرهنگی توجه کنیم.

 

 

برخی می‌گویند که از لحاظ آماری، دانشجویان رشته‌های فنی - مهندسی بدنۀ اصلی جنبش دانشجویی را تشکیل می‌دادند. این در حالی است که شاید بتوان انتظار داشت دانشجویان علوم‌ انسانی، حداقل از منظر نظری، پیشتازان جنبش باشند. اگر به نظر شما آن برآورد آماری صحیح است، چگونه باید این شکاف را در بافت ایرانی جنبش دانشجویی تبیین کنیم؟

 

اینکه اکثر فعالین دانشجو از رشته‌های فنی بوده‌اند به این مربوط می‌شود که این رشته‌ها بیشترین تعداد دانشجو را داشته‌اند. ولی توضیح اینکه چرا رهبران حرکت‌های رادیکال کمتر فارغ‌التحصیل رشته‌های علوم ‌انسانی بوده‌اند شاید به این علت باشد که تحصیل در علوم انسانی، گرایش به کار روشنفکری و نظری را تقویت می‌کند تا عملگرایی و یا مثلا درگیری در مبارزات مسلحانه که در دهه ۱۳۵۰ به نوعی به نفی کار نظری کشیده شده بود. در همین رابطه است که می‌بینیم رهبرانی که دید عمیق‌تری از مبارزۀ مسلحانه دارند، مثلا بیژن جزنی، فارغ‌التحصیل علوم‌ انسانی هستند.

 

 

در یک شمارۀ ژورنال ایران‌شناسی در سال ۱۳۴۸، جیمز بیل در توصیف دانشجویان ایرانی می‌گوید که (به تعبیر من) در میانۀ سنت و مدرنیته سردرگم مانده‌اند، محتاج و مشتاق تغییرند اما نمی‌دانند که به‌ واقع چه می‌خواهند. به نظر شما، عمدۀ دانشجویان آن دوران چقدر سردرگم بوده‌اند؟ چقدر نسبت به اصل مسأله‌ای که برایش دنبال راه‌حل می‌گشتند، آگاه بودند؟ مسأله از منظر آن‌ها چقدر خوش‌تعریف بود؟

 

با اینکه آن مقاله به تحقیقی میدانی متکی بود، دیدگاه پروفسور بیل شبیه آن چیزی بود که در آن سال‌ها بر تحقیقات آکادمیک درباره جنبش‌های دانشجویی مسلط بود و این جنبش‌ها را به «سرگشتگی» و «ازخودبیگانگی» جوانان مربوط می‌کرد. البته بیل مقولۀ سرکوب سیاسی را هم در نظر داشت ولی آن را فاکتور اساسی نمی‌دید در حالی که به نظر من آنچه باعث سرگشتگی و عصیان دانشجویان می‌شد در وهلۀ اول‌‌ همان انسداد سیاسی جامعه بود و اینکه امکان مشارکت سالم و آزاد در فضای صنفی و سیاسی وجود نداشت. این‌‌ همان حس خفقان و عصیان و اضطرابی بود که در همۀ سطوح فرهنگی جامعه ایران موج می‌زد و به نظر من و خیلی دیگر از کار‌شناسان به معضل انسداد و سرکوب سیاسی مربوط می‌شود.

 

 

در ادامۀ سؤال قبل، آیا نمی‌شود گفت که تلاش برای براندازی رژیم شاه، ساده‌ترین راه خلاص آن دانشجویان از سردرگمی‌شان بود؟

 

این فرمول‌بندی که مبارزۀ مسلحانۀ دهۀ ۱۳۵۰ ایران را به «سردرگمی» و عصیان و خشم جوانان و دانشجویان نسبت بدهیم به نظر من ساده‌انگارانه است، گذشته از اینکه نوعی تکرار‌‌ همان «توضیحات و تبیین‌هایی» است که رژیم شاه در این باره می‌داد، به اضافۀ اینکه چریک‌ها را مثل بقیه اپوزیسیون عامل بیگانگان معرفی می‌کرد. مسلما مبارزان سیاسی که به اسلحه دست می‌برند و مرگ خویش را هم پذیرا می‌شوند باید انگیزۀ روانی قوی داشته باشند. ولی سؤال جدی‌تر و دشوار‌تر این است که چرا و در چه شرایط سیاسی و اجتماعی صد‌ها جوان مبارز به چنین انگیزه‌ای می‌رسند. در عین حال معتقدم مبارزۀ مسلحانۀ دهۀ قبل از انقلاب که پایگاه اصلی‌اش دانشجویان بودند، گذشته از انگیزه‌های سیاسی، ابعاد و ویژگی‌های فرهنگی - روانی هم داشت. مثلا این اعتقاد رایج که مبارزین باید با اعمال قهر انقلابی، «بی‌عملی» و شکست نسل پدرانشان را جبران کنند و یا تقدیس شهادت که مبارزین مسلمان و مارکسیست هر دو به آن معتقد بودند.

 

 

شاید بتوان گفت که حال‌وهوای انقلابی دانشجویان، بویژه پس از دهۀ ۱۹۶۰ میلادی، تا حدی یک پدیدۀ جهانی بود. عطف به این نکته، تا چه حد می‌توان گفت جنبش دانشجویی ایران یک جنبش اصیل، درون‌زا یا بومی بود (اگر که اصلاً بتوان چنین وصفی از آن داشت)؟

 

این سؤال بسیار خوبی است که جوابش به روشن شدن ابعاد مختلف مسئله مبارزات رادیکال سیاسی دهه‌های قبل از انقلاب کمک می‌کند. جنبش‌های رادیکال دانشجویی در دهه‌های ۷۰-۱۹۶۰ میلادی تا حد زیادی جهان‌شمول بوده‌اند. از این منظر، رادیکالیزم جنبش دانشجویی ایران در این دوران شکل ویژه‌ای است از یک پدیدۀ جهانی. می‌دانیم که نظریه‌پردازان مبارزه مسلحانه که عمدتا از جنبش دانشجویی به رادیکالیزم می‌رسیدند (چه فداییان و چه مجاهدین) با ادبیات مبارزات چریکی و جنگ‌های آزادی‌بخش ملی در چین، آمریکای لاتین، ویتنام، الجزایر و فلسطین آشنا بوده‌اند و از آن‌ها الگوبرداری می‌کرده‌اند. در حقیقت و همانطور که در کتاب «کنفدراسیون» مستند کرده‌ام، بارز‌ترین و شاخص‌ترین خصوصیت جنبش دانشجویی ایران در دو دهۀ قبل از انقلاب‌‌ همان جهانی بودن آنست. اپوزیسیون دانشجویی خارج کشور که در کنفدراسیون سازماندهی شده بود طی تقریبا دو دهه هم مکمل و بلندگوی مبارزات دموکراتیک و دانشجویی داخل ایران بود و هم یکی از فعال‌ترین شاخه‌های جنبش بین‌المللی دانشجویی. این جنبشی بود «محلی - جهانی» با حمایت وسیع تودۀ دانشجو در داخل و خارج ایران. آماری که از عضویت رسمی در کنفدراسیون داریم میانگینی حدود ۱۰ درصد است که بسیار بالا‌تر از درصد عضویت در سازمان‌های دانشجویی رایکال اروپایی یا آمریکایی است. در عین حال روشن است که در همین زمان در داخل کشور نیز پایگاه اصلی اپوزیسیون رادیکال‌‌ همان جنبش دانشجویی است. نتیجه‌گیری نهایی من این است که جنبش دانشجویی ایران در دو دهۀ قبل از انقلاب نه تنها ویژگی‌های بارز «ملی» دوران خود را دارد بلکه در بعد جهانی نیز یکی از مهم‌ترین و شاخص‌ترین پدیده‌های این دوران است.

کلید واژه ها: انقلاب اسلامی کنفدراسیون دانشجویان افشین متین عسگری


نظر شما :