هاشمی رفسنجانی نماد یک نهاد بود

سید محمدصادق خرازی
۲۹ بهمن ۱۳۹۵ | ۰۰:۵۷ کد : ۸۰۴۷ هاشمی رفسنجانی در قاب تاریخ
بین هاشمی رفسنجانی با امیرکبیر، یک ویژگی مشترک قابل بیان است: تعلق هر دو مقام به نهادسازی.
هاشمی رفسنجانی نماد یک نهاد بود
تاریخ ایرانی: با درگذشت آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی، اسلام عالمی مصلح، ایران عاشقی مصمم، انقلاب اسلامی مبارزی فداکار و رهبری، همسنگری وفادار را از دست دادند، اما مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد آنکه گنج زری بود در این خاکدان. آنچه خلأ حضور هاشمی رفسنجانی را محسوس‌تر و فقدان نقش او را ملموس‌تر می‌کند دلیلش آنست که هاشمی نهادسازی بود که سرآخر خود نماد این نهاد‌ها شد.

 

در شباهتی کم‌نظیر بین هاشمی رفسنجانی با الگوی تاریخی خود امیرکبیر، یک ویژگی مشترک قابل بیان است: تعلق هر دو مقام به نهادسازی؛ آن یکی دارالفنون خواست و این یکی دانشگاه آزاد ساخت. آن یکی در جوانی در معاهده ارزنة‌الروم به حراست از مرزهای ایران برخاست و این یکی در جنگ با عراق به دفاع از تمامیت ارضی مملکت پرداخت. آن یکی پایه قراولخانه را نهاد و این یکی بنیان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را گذاشت. آن یکی در برخورد با فرقه بابی‌ها حامی مذهب تشیع شد و این یکی در برخورد با فتنه انحرافی‌ها و خرافی‌ها یاور دین شد. و آخرین شباهت درگذشت در استخر کوشک تهران در شب سالگرد قتل امیرکبیر در حمام فین کاشان بود.

 

هاشمی یک هفته پس از پیروزی انقلاب، موافقت امام راحل را با تشکیل حزب جمهوری اسلامی جلب کرد با این استدلال که نظام جدید برای اداره نیازمند تشکیلات منسجم است. حتی در مقطعی که مطلع شد امام تصمیم به تأسیس نهادی گرفتند که به اختلافات مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان پایان دهد، همراه با سران قوا نامه‌ای خدمت ایشان نوشته و با حمایت از این تصمیم خواستار تسریع اجرای آن شدند که مجمع تشخیص مصلحت نظام تأسیس شد. در دوره جنگ هم‌ گاه کلاه و لباس نظامی بر تن در جبهه‌ها فرماندهی می‌کرد یا عمامه بر سر، در تهران به تأمین ادوات جنگ و تمشیت امور مملکت می‌پرداخت. حتی فرماندهی جنگ را نیز به نهادی تبدیل کرد که اختلافات سپاه و ارتش را رفع می‌کرد. در سرنوشت‌ساز‌ترین تصمیم مجلس خبرگان رهبری نیز با ایفای نقشی تاریخی، این نهاد را از بحران تصمیم‌گیری یا اختلاف نجات داد.

 

هاشمی در هر مقام و موقعیتی، به آن نهاد قدرت می‌بخشید؛ این توانایی افزون بر قدرت فردی و ذکاوت تشکیلاتی هاشمی، ریشه در باور به بارور شدن نهادهایی داشت که انقلاب ایران در مرحله تأسیسی و تثبیتی نیازمند آن بود. هیچ مسئولیتی برای او علی‌السویه نبود، به همین جهت تمام توان خود را معطوف به کارآمدی نهادی می‌کرد که مسئولیت آن را بر عهده داشت. به همین دلیل نهاد‌ها به سیاق شخصیت او در می‌آمدند؛ با او معنا می‌گرفتند و معنا می‌دادند. حتی اصرار هاشمی به قبول قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ نیز به همین روحیه سازنده او برمی‌گشت؛ اینکه جنگ با یک پیروزی به پایان برسد تا سرمایه‌ها صرف عمران کشور شود. او بقای انقلاب را نه در استمرار بیشتر جنگ که در استقرار زود‌تر صلح می‌دید که انقلاب با عبور از مرحله تدافعی و تخریبی وارد عصر سازندگی و اصلاحات ساختاری شود. به همین دلیل فرمانده جنگ تبدیل به مبتکر صلح شد؛ چون تعهد به ساختار نظامی داشت که فراهم کردن اسباب رونق کار و رفاه زندگی را به مردم وعده داده بود؛ چون نظامی را می‌خواست که امام با وعده آبادانی خرابی‌های گذشته ساخته بود. به همین دلیل با اطمینان از اینکه جهان صدام را در جایگاه متجاوز خواهد نشاند، جنگی را پایان داد که خود فرماندهی‌اش را برعهده داشت.

 

اما آخرین نهادی که هاشمی ساخت «نهاد هاشمی» بود؛ هاشمی به مثابه نماد نهاد اعتدال، مدارا و سازندگی. فقدان هاشمی غیبت یک فرد یا مقام نیست بلکه خسارت پایان کارکرد فرد - نهاد ویژه‌ای است که در سیاست ایران فصل نویی گشود؛ زیان سکوت زبان میانه‌روی که برخلاف تصور عامه همواره مداراگر نبود؛ با تفرقه و انحراف مدارا نکرد؛ انشقاق و انفکاک را برنتافت و با نهادسازی سعی در تلفیق و تجمیع داشت تا تفریق و تفسیق. مجمع تشخیص مصلحت نظام بهترین گواه سیاق مدیریتی هاشمی بود که چگونه با مدارا نخبگان سیاسی و اقتصادی چپ و راست ایران را کنار هم نشاند و کارکرد فراجناحی آن را حفظ کرد. دولتش نیز مجمع چپ و راست بود در عصری که سازندگی، حذف برنمی‌تافت. هاشمی نشان داد که در ایران می‌توان فرد را به مثابه یک مکتب دید؛ همانگونه که شهید آیت‌الله بهشتی به تعبیر امام راحل «به تنهایی یک ملت بود»، هاشمی نیز به تعبیری به تنهایی یک مکتب بود؛ یک نهاد که در انقلاب ایران نقش ایجابی خود را با اتکا به هوش ذاتی و هوشیاری انقلابی بخوبی ایفا کرد.

 

چنین نهاد فردی متکی به خصائل نیکوی اخلاقی بود؛ اینجانب که در دوران جنگ به‌ صورت مرتب توفیق دیدار و مصاحبت با ایشان را داشتم شاهدم که با سکوت و دقتش به مخاطب اعتماد به نفس عمیقی می‌داد. در دیدار‌هایش نه غروری داشت و نه رفتاری صعب که مخاطب زبان خودش را مهار و خودسانسوری پیشه کند. به افراد اجازه ابراز نظر و عقیده می‌داد که با اعتماد و عزت نفس کامل نقد کنند حتی نقد رفتار خود ایشان را! مکلف بود حرف و نقدش را بگوید بی‌آنکه ذره‌ای از تبعیت از رهبری عدول کند؛ این الگوی آموزنده‌ای برای سیاستمداران و مسئولان است. هاشمی مرد انتخاب‌ها بود؛ در همه ادوار زندگی با محک آرای مردم بر کرسی مسئولیت نشست؛ در انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری و ریاست جمهوری قریب به پنجاه میلیون بار نام وی در برگه‌های آرای مردم نوشته شد. از شکست، پیروزی می‌آفرید و از پیروزی، افتخارات ملی را رقم می‌زد.

 

پس از ویرانی‌های جنگ، همه ایران را کارگاه ملی کرد برای سازندگی و پیشرفت و آبادانی. هاشمی سیاستمداری ایستاده بود؛ تا واپسین ساعات حیات و چه بسا در هنگامه وداع ایستاده بود؛ هرگز ننشست. هرگز خود را از معماری انقلاب بازنشسته نکرد. ایستاده رفت و ایرانی به احترامش ایستاد.

کلید واژه ها: هاشمی رفسنجانی صادق خرازی


نظر شما :